گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:


==بيان ديگرى بر انحصار بازگشت امور به مشيت خداوند ==
==بيان ديگرى بر انحصار بازگشت امور به مشيت خداوند ==
«'''وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن يَمْشى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى رِجْلَينِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى أَرْبَعٍ'''»:
«'''وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن يَمْشِى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشِى عَلى رِجْلَينِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشِى عَلى أَرْبَعٍ'''»:


اين نيز بيان ديگرى است براى رجوع امر به مشيت خداى تعالى و بس ، چون او تمامى جانداران را از آبى خلق مى كند، و در عين حال وضع هر حيوانى با حيوان ديگر مختلف است ، بعضى ها با شكم راه مى روند، مانند مارها و كرمها، و بعضى ديگر با دو پا راه مى روند مانند آدميان و مرغان ، و بعضى ديگر با چهار پا راه مى روند، چون چهارپايان و درندگان ، و اگر به ذكر اين سه نوع اكتفاء فرموده براى اختصار بوده ، و غرض هم با ذكر همين ها تاءمين مى شده (و گرنه اختلاف از حد شمار بيرون است).
اين نيز، بيان ديگرى است براى رجوع امر به مشيّت خداى تعالى و بس. چون او تمامى جانداران را از آبى خلق مى كند، و در عين حال، وضع هر حيوانى با حيوان ديگر مختلف است. بعضى ها، با شكم راه مى روند، مانند مارها و كرم ها. و بعضى ديگر با دو پا راه مى روند، مانند آدميان و مرغان. و بعضى ديگر با چهار پا راه مى روند، چون چهارپايان و درندگان.  


و جمله «يخلق اللّه ما يشاء» تعليل همين اختلافى است كه در جانداران هست كه چرا با يك ماده اين همه اختلاف پديد آمد، مى فرمايد كه: امر اين اختلاف بسته به مشيت خدا است و بس، او اختيار دارد و مى تواند فيض خود را عموميت دهد تا مانند نور عام و رحمت عام همه خلق از آن بهره مند شوند و مى تواند كه آن را به بعضى از خلايق خود اختصاص دهد، تا چون نور و رحمت خاص ، بعضى از افراد از آن بهره مند شوند.
و اگر به ذكر اين سه نوع اكتفاء فرموده، براى اختصار بوده، و غرض هم، با ذكر همين ها تأمين مى شده، (و گرنه اختلاف از حدّ شمار بيرون است).


جمله «ان اللّه على كل شى ء قدير» تعليلى است براى جمله «يخلق اللّه ما يشاء».
و جملۀ «يَخلُقُ اللّهُ مَا يَشَاءُ»، تعليل همين اختلافى است كه در جانداران هست، كه چرا با يك ماده، اين همه اختلاف پديد آمد.
 
مى فرمايد كه: امر اين اختلاف، بسته به مشيّت خدا است و بس. او اختيار دارد و مى تواند فيض خود را عموميت دهد، تا مانند نور عام و رحمت عام، همۀ خلق از آن بهره مند شوند، و مى تواند كه آن را به بعضى از خلايق خود اختصاص دهد، تا چون نور و رحمت خاص، بعضى از افراد، از آن بهره مند شوند.
 
جملۀ «إنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِير»، تعليلى است براى جملۀ «يَخلُقُ اللّهُ مَا يَشَاُءُ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۱ </center>
چون قدرت وقتى مطلق شد و شامل هر مقدورى گرديد، ديگر هيچ ممكنى از ممكنات در به وجود آمدنش جز مشيت او به هيچ چيز ديگرى متوقف نيست و اگر متوقف به چيزى باشد قدرت او مشروط بوجود آمدن آن چيز خواهد بود و اين خلاف فرض است ، چون فرض ‍ مساءله مطلق بودن قدرت بود، و اين بابى دقيق از توحيد است كه ان شاء اللّه در بحث آتى مقدارى روشن مى گردد.
چون قدرت وقتى مطلق شد و شامل هر مقدورى گرديد، ديگر هيچ ممكنى از ممكنات، در به وجود آمدنش جز مشيّت او، به هيچ چيز ديگرى متوقف نيست، و اگر متوقف به چيزى باشد، قدرت او مشروط به وجود آمدن آن چيز خواهد بود و اين، خلاف فرض است. چون فرض مسأله، مطلق بودن قدرت بود، و اين، بابى دقيق از توحيد است كه إن شاء اللّه، در بحث آتى، مقدارى روشن مى گردد.


بحث فلسفى (در بيان اينكه خداوند علت اين كه تامه همه موجودات است يخلق ما يشاء ...)
==بحث فلسفى (بيان اين كه خداوند، علت تامّه همه موجودات است)==


هيچ شك و ترديدى نداريم در اينكه آنچه از موجودات كه در عالم هست همه معلول خدا و منتهى به واجب تعالى است و اين كه بسيارى از آنها - و مخصوصا ماديات - در موجود شدنش متوقف به وجود شرايطى است كه اگر آن ها قبلا وجود نداشته باشند، اين گونه موجودات نيز وجود نخواهند يافت ، مانند انسانى كه فرزند انسانى ديگر است، او در موجود شدنش متوقف بر اين است كه قبلا پدر و مادرش موجود شده باشند، و نيز متوقف است بر اين كه بسيارى ديگر از شرايط زمانى و مكانى تحقق يافته باشد، تا دست به دست هم داده زمينه براى پيدايش يك فرزند انسان فراهم گردد، و اين هم از ضروريات است كه هر يك از اين شرايط جزئى از اجزاى علت تامه است ، نتيجه مى گيريم كه خداى تعالى جزئى از اجزاى علت تامه وجود يك انسان است.
هيچ شك و ترديدى نداريم در اين كه آنچه از موجودات كه در عالَم هست، همه معلول خدا و منتهى به واجب تعالى است، و اين كه بسيارى از آن ها - و مخصوصا ماديات - در موجود شدنش، متوقف به وجود شرايطى است كه اگر آن ها قبلا وجود نداشته باشند، اين گونه موجودات نيز وجود نخواهند يافت.  


بله، خداى تعالى خودش به تنهايى علت تامه مجموع عالم است، چون مجموع عالم جز به خدا به هيچ چيز ديگرى احتياج و توقف ندارد، و همچنين علت تامه است براى صادر اول يعنى اولين موجودى كه از حق صدور يافت و خلق شد و بقيه اجزاى اين مجموع ، تابع آن است. و اما ساير اجزاى عالم ، خداى تعالى نسبت به هر يك، جزء علت تامه است، چون واضح است كه يك موجود احتياج به موجودات ديگر دارد، كه قبل از اويند، و جنبه شرايط و معدات براى اين موجود دارند.
مانند انسانى كه فرزند انسانى ديگر است. او در موجود شدنش، متوقف بر اين است كه قبلا پدر و مادرش موجود شده باشند. و نيز متوقف است بر اين كه بسيارى ديگر از شرايط زمانى و مكانى تحقق يافته باشد، تا دست به دست هم داده، زمينه براى پيدايش يك فرزند انسان فراهم گردد. و اين هم از ضروريات است كه هر يك از اين شرايط، جزئى از اجزاى علت تامّه است. نتيجه مى گيريم كه خداى تعالى، جزئى از اجزاى علت تامّه وجود يك انسان است.


اين در صورتى است كه هر موجودى را تك تك و جداگانه در نظر گرفته و به تنهايى به خداى تعالى نسبت دهيم.
بله، خداى تعالى، خودش به تنهايى، علت تامّه مجموع عالَم است. چون مجموع عالَم، جز به خدا به هيچ چيز ديگرى احتياج و توقف ندارد. و همچنين علت تامّه است براى صادر اول، يعنى اولين موجودى كه از حق صدور يافت و خلق شد و بقيه اجزاى اين مجموع، تابع آن است.  


البته در اين باره نظريه اى دقيق تر هست، و آن اين است كه بدون هيچ شكى مى بينيم كه در ميان تمامى موجودات هستى يك ارتباط وجودى هست، چون بعضى علت بعض ديگرند، و بعضى شرط و يا معد بعضى ديگرند، و ارتباط در ميان علت و معلول ، شرط و
و اما ساير اجزاى عالَم، خداى تعالى، نسبت به هر يك، جزء علت تامّه است. چون واضح است كه يك موجود احتياج به موجودات ديگر دارد، كه قبل از اويند، و جنبه شرايط و معدّات براى اين موجود دارند.
 
اين، در صورتى است كه هر موجودى را تك تك و جداگانه در نظر گرفته و به تنهايى، به خداى تعالى نسبت دهيم.
 
البته در اين باره، نظريه اى دقيق تر هست، و آن، اين است كه: بدون هيچ شكى مى بينيم كه در ميان تمامى موجودات هستى، يك ارتباط وجودى هست. چون بعضى علت بعض ديگرند، و بعضى شرط و يا معدّ بعضى ديگرند، و ارتباط در ميان علت و معلول، شرط و مشروط، و معدّ و مستعد قابل انکار نیست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۲ </center>
مشروط، و معد و مستعد قابل انكار نيست، و اين ارتباط باعث شده يكنوع اتحاد و اتصال در ميان موجودات برقرار شود، در نتيجه دست بر سر هر موجودى بگذاريم با اين كه او را جداى از ساير موجودات مى بينيم، ولى مى دانيم كه اين جدايى به طور مطلق و از هر جهت نيست، بلكه اگر وجود متعين او را در نظر بگيريم مى بينيم كه در تعينش ‍ مقيد به تمامى موجوداتى است كه دست به دست هم داده ، و او را متعين كرده.
و اين ارتباط باعث شده يك نوع اتحاد و اتصال در ميان موجودات برقرار شود. در نتيجه، دست بر سر هر موجودى بگذاريم، با اين كه او را جداى از ساير موجودات مى بينيم، ولى مى دانيم كه اين جدايى، به طور مطلق و از هر جهت نيست، بلكه اگر وجود متعين او را در نظر بگيريم، مى بينيم كه در تعيّنش، مقيد به تمامى موجوداتى است كه دست به دست هم داده، و او را متعين كرده.
 
مثلا انسان كه در مثال گذشته، او را فرزند فرض كرديم، از نظر وجه قبلى، موجودى بود مستقل و مطلق، ولى موجودى شد متوقف بر علل و شرايط بسيار، كه خداى تعالى، يكى از آن ها است. پس از نظر اين وجه، هويتى است مقيد به تمامى موجوداتى كه در تعين او دخالت دارند.  


مثلا انسان كه در مثال گذشته او را فرزند فرض كرديم از نظر وجه قبلى موجودى بود مستقل و مطلق ولى موجودى شد متوقف بر علل و شرايط بسيار، كه خداى تعالى يكى از آنها است، پس از نظر اين وجه هويتى است مقيد به تمامى موجوداتى كه در تعين او دخالت دارند،مثلا حقيقت زيد كه پسر پدرى به نام جواد، و مادرى به نام فاطمه است، و در فلان روز از تاريخ و در فلان نقطه از كره زمين به دنيا آمده، و چند خواهر و برادر قبل از او بوده اند، و چند تن ديگر بعد از او متولد شده اند، و چه كسانى مقارن وجود او به وجود آمده اند، همه اين نامبردگان و آنچه نام برده نشد، و در تعين اين فرد از انسان دخالت دارند در تشكيل حقيقت زيد دست دارند.
مثلا حقيقت زيد كه پسر پدرى به نام جواد، و مادرى به نام فاطمه است، و در فلان روز از تاريخ و در فلان نقطه از كره زمين به دنيا آمده، و چند خواهر و برادر قبل از او بوده اند، و چند تن ديگر بعد از او متولد شده اند، و چه كسانى مقارن وجود او به وجود آمده اند، همه اين نامبردگان و آنچه نام برده نشد، و در تعين اين فرد از انسان دخالت دارند، در تشكيل حقيقت زيد دست دارند.


پس حقيقت زيد عبارت است از چنين چيزى، و اين هم از بديهيات است كه چيزى كه چنين حقيقتى دارد جز به واجب به هيچ چيز ديگرى توقف ندارد، و چون چنين است پس خداى تعالى علت تامه او است، و علت تامه هم چيزى است كه توقفى بر غير خود و احتياجى به غير مشيت خود ندارد، و قدرت او تبارك و تعالى نسبت به وى مطلق است ، و مشروط و مقيد به چيزى نيست و اين همان حقيقتى است كه آيه شريفه «يخلق اللّه ما يشاء ان اللّه على كل شى ء قدير» به آن اشاره مى كند.
پس حقيقت زيد، عبارت است از چنين چيزى، و اين هم از بديهيات است، كه چيزى كه چنين حقيقتى دارد، جز به واجب، به هيچ چيز ديگرى توقف ندارد. و چون چنين است، پس خداى تعالى علت تامّه او است، و علت تامّه هم، چيزى است كه توقفى بر غير خود و احتياجى به غير مشيت خود ندارد، و قدرت او، تبارك و تعالى، نسبت به وى مطلق است، و مشروط و مقيد به چيزى نيست. و اين، همان حقيقتى است كه آيه شريفه: «يَخلُقُ اللّهُ مَا يَشَاءُ إنّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِير»، به آن اشاره مى كند.




۱۳٬۷۳۸

ویرایش