گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
«'''يُسبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ رِجَالٌ...'''»:
«'''يُسبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ رِجَالٌ...'''»:


«تسبيح خدا» به معناى تنزيه او از هر چيزى است كه «لايق» به ساحت قدس او نيست. و كلمه «غدو» جمع غداه به معناى صبح است. و كلمه «آصال» جمع اصيل به معناى عصر است. و كلمه «الهاء» به معناى بازداشتن كسى است از راهى كه مى خواست برود يا كار مهمى كه مى خواست انجام دهد.  
«تسبيح خدا»، به معناى تنزيه او از هر چيزى است كه «لايق» به ساحت قدس او نيست. و كلمۀ «غُدُوّ»، جمع «غَدَاة»، به معناى صبح است. و كلمۀ «آصال»، جمع «أصيل»، به معناى عصر است. و كلمۀ «الهاء»، به معناى بازداشتن كسى است از راهى كه مى خواست برود، يا كار مهمى كه مى خواست انجام دهد.  


و كلمه «تجاره» - به طورى كه راغب گفته - به معناى تصرف در راس المال و سرمايه است به منظور فايده ، مى گويد: در كلام عرب هيچ لغتى نيست كه در آن جيم بعد از تاء آمده باشد مگر اين لغت.
و كلمۀ «تجارة» - به طورى كه راغب گفته - به معناى تصرف در رأس المال و سرمايه است به منظور فايده. مى گويد: در كلام عرب، هيچ لغتى نيست كه در آن «جيم» بعد از «تاء» آمده باشد، مگر اين لغت.


و كلمه «بيع» باز به طورى كه او مى گويد به معناى دادن كالا و گرفتن بهاى آن است، و كلمه «قلب» به طورى كه وى گفته به معناى برگرداندن چيزى از اين رو به آن رو است، و چون به باب تفعيل برود مبالغه در اين عمل را مى رساند، پس تقليب يعنى بسيار زيرورو كردن يك چيزى، و تقلب هم قبول همان تقليب است. پس «تقلب قلوب و ابصار»
و كلمۀ «بيع» - باز به طورى كه او مى گويد - به معناى دادن كالا و گرفتن بهاى آن است. و كلمۀ «قلب» - به طورى كه وى گفته - به معناى برگرداندن چيزى از اين رو به آن رو است، و چون به باب «تفعيل» برود، مبالغه در اين عمل را مى رساند.
 
پس «تقليب»، يعنى بسيار زير و رو كردن يك چيزى، و «تقلّب» هم، قبول همان تقليب است. پس «تقلّب قلوب و ابصار» عبارت است از برگشتن دل ها و ديده ها، از وجهه ادراكى كه بايد داشته باشند، به وجهه اى ديگر.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۶ </center>
عبارت است از برگشتن دلها و ديده ها از وجهه ادراكى كه بايد داشته باشند به وجهه اى ديگر.


جمله مورد بحث ، صفت بيوت و يا جمله اى است استينافيه و نو، كه جمله «يذكر فيها اسمه» را بيان مى كند، كه چگونه نام خدا را مى برند. و در صبح و شام بودن تسبيح اشاره و كنايه است از استمرار ايشان در اين كار، نه اينكه اين تسبيح را تنها در اين دو هنگام مى گويند و در غير اين دو وقت اصلا تسبيح نمى گويند، و اگر تنها نام تسبيح را برد و از تحميد اسمى نبرد، براى اينكه خدا با جميع صفاتش براى همه روشن است و هيچ پرده و حجابى ندارد، چون نور است و نور چيزى است كه ظاهر به ذات و مظهر غير است.
جملۀ مورد بحث، صفت بيوت و يا جمله اى است استينافيه و نو، كه جملۀ «يُذكَرَ فِيهَا اسمُهُ» را بيان مى كند، كه چگونه نام خدا را مى برند. و در صبح و شام بودن تسبيح، اشاره و كنايه است از استمرار ايشان در اين كار. نه اين كه اين تسبيح را تنها در اين دو هنگام مى گويند و در غير اين دو وقت، اصلا تسبيح نمى گويند، و اگر تنها نام تسبيح را برد و از تحميد اسمى نبرد، براى اين كه خدا با جميع صفاتش براى همه روشن است و هيچ پرده و حجابى ندارد. چون نور است و نور چيزى است كه ظاهر به ذات و مظهر غير است.
 
پس خلوص در معرفت، تنها محتاج به اين است كه آدمى نقائص را از او نفى نموده و او را منزّه از آن ها بداند. يعنى تسبيح او گويد. همين كه تسبيح كامل شد، ديگر معرفت تمام مى شود و چون معرفت خدا تمام شد، آن وقت حمد و ثنا در جاى خود واقع مى گيرد.


پس خلوص در معرفت تنها محتاج به اين است كه آدمى نقائص را از او نفى نموده و او را منزه از آنها بداند، يعنى تسبيح او گويد، همين كه تسبيح كامل شد ديگر معرفت تمام مى شود و چون معرفت خدا تمام شد، آن وقت حمد و ثنا در جاى خود واقع مى گيرد.
و كوتاه سخن اين كه: جاى توصيف به صفات كمال كه همان حمد است، بعد از حصول معرفت مى باشد، همچنان كه فرموده: «سُبحَانَ اللّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِين»، كه خداى را از توصيف خلق منزّه نموده، مگر توصيف آن هايى كه خدا ايشان را خالص براى خود كرده است. و معناى «حمد»، در تفسير سوره «حمد» گذشت.


اشاره به اين كه تسبيح خدا مقدمه حصول معرفت ، و حمد خدا بعد از حصول معرفت اوست
و به بيانى ديگر: حمد خداى تعالى، عبارت است از ثناى او به صفات كمال، و اين مساوق و همزمان است با حصول معرفت، ولى تسبيح كه تنزيه خدا است از آنچه لايق او نيست، مقدمه براى حصول معرفت است، و آيه شريفه، در مقام بيان خصالى از مؤمنان است كه خاصيت آن ها، هدايت مؤمنان به سوى نور خدا است. به همين جهت در اين مقام، تنها به ذكر تسبيح قناعت كرده، كه جنبه مقدمه براى آن دارد. (دقت بفرماييد).
و كوتاه سخن اين كه: جاى توصيف به صفات كمال كه همان حمد است بعد از حصول معرفت مى باشد همچنان كه فرموده: «سبحان اللّه عما يصفون الا عباد الله المخلصين» كه خداى را از توصيف خلق منزه نموده، مگر توصيف آن هايى كه خدا ايشان را خالص براى خود كرده است. و معناى حمد در تفسير سوره حمد گذشت.


و به بيانى ديگر: حمد خداى تعالى عبارت است از ثناى او به صفات كمال، و اين مساوق و هم زمان است با حصول معرفت، ولى تسبيح كه تنزيه خدا است از آنچه لايق او نيست مقدمه براى حصول معرفت است، و آيه شريفه در مقام بيان خصالى از مؤمنين است كه خاصيت آنها هدايت مؤمنين به سوى نور خدا است ، به همين جهت در اين مقام تنها به ذكر تسبيح قناعت كرده كه جنبه مقدمه براى آن دارد، (دقت بفرماييد).
«'''رِجَالٌ لَا تُلهِيهِم تِجَارَةٌ وَ لَا بَيعٌ '''» - كلمۀ «تجارة»، وقتى در مقابل كلمۀ «بيع» استعمال شود، از نظر عرف، استمرار در كسب از آن فهميده مى شود، ولى از «بيع»، فروختن براى يك بار فهميده مى شود.  


«'''رجال لا تلهيهم تجاره ولا بيع '''» - كلمه «تجاره» وقتى در مقابل كلمه «بيع» استعمال شود، از نظر عرف استمرار دركسب از آن فهميده مى شود، ولى از بيع ، فروختن براى يكبار فهميده مى شود. پس فرق بين اين دو كلمه فرق بين يك دفعه و استمرار است . بنابراين معناى نفى بيع بعد از نفى تجارت با اين كه با نفى تجارت بيع هم نفى مى شود، اين است كه اهل اين خانه ها نه تنها تجارت استمرارى از خدا بى خبرشان نمى كند، بلكه تك تك معاملات هم ايشان را بى خبر نمى كند.
پس فرق بين اين دو كلمه، فرق بين يك دفعه و استمرار است. بنابراين، معناى نفى بيع بعد از نفى تجارت، با اين كه با نفى تجارت، بيع هم نفى مى شود، اين است كه: اهل اين خانه ها، نه تنها تجارت استمرارى از خدا بى خبرشان نمى كند، بلكه تك تك معاملات هم، ايشان را بى خبر نمى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۷ </center>
<span id='link116'><span>
<span id='link116'><span>
بعضى از مفسرين گفته اند: وجه اينكه بعد از نفى «الهاء تجاره»، «الهاء بيع» را هم نفى كرده، اين است كه سود و ربح معامله در بيع ، نقدى و چشم گير است، ولى در تجارت دو هوا و مشكوك است، بنابراين اگر تجارت از خدا بى خبرشان نكند، لازمه اش اين نيست كه بيع هم از خدا بى خبرشان نكند، چون ربح بيع نقدى است و در بى خبر كردن انسان از خدا مؤثرتر است، لذا بعد از آنكه فرمود تجارت ايشان را از خدا بى خبر نمى كند، فرمود بيع هم از خدا بى خبرشان نمى كند، و به همين جهت كلمه «لا» را تكرار كرد، تا نفى را بهتر يادآورى نمايد و مطلب را تاءكيد كند، و اين وجه وجه خوبى است.
بعضى از مفسران گفته اند: وجه اين كه بعد از نفى «الهاء تجارة»، «الهاء بيع» را هم نفى كرده، اين است كه سود و ربح معامله در بيع، نقدى و چشمگير است، ولى در تجارت دو هوا و مشكوك است.
 
بنابراين، اگر تجارت از خدا بى خبرشان نكند، لازمه اش اين نيست كه بيع هم از خدا بى خبرشان نكند. چون ربح بيع نقدى است و در بى خبر كردن انسان، از خدا مؤثرتر است. لذا بعد از آن كه فرمود تجارت، ايشان را از خدا بى خبر نمى كند، فرمود بيع هم از خدا بى خبرشان نمى كند، و به همين جهت، كلمۀ «لا» را تكرار كرد، تا نفى را بهتر يادآورى نمايد و مطلب را تأكيد كند، و اين وجه، وجه خوبى است.
 
«'''عَن ذِكرِ اللّهِ وَ إقَامَ الصَّلَوة وَ إيتَاءَ الزَّكَوة '''» - كلمۀ «إقام»، همان اقامه است كه تاى آن، به منظور تخفيف حذف شده. و مراد از اقامه نماز و ايتاء زكات، آوردن همه اعمال صالح است، كه خداى تعالى، بندگان را بدان ها مأمور كرده، كه در زندگى دنيايشان انجام دهند.  


«'''عن ذكر اللّه و اقام الصلوه و ايتاء الزكوة '''» - كلمه «اقام» همان اقامه است كه تاى آن به منظور تخفيف حذف شده. و مراد از اقامه نماز و ايتاء زكات، آوردن همه اعمال صالح است كه خداى تعالى بندگان را بدانها ماءمور كرده كه در زندگى دنيايشان انجام دهند. اقامه نماز وظايف عبوديت بنده را براى خداى سبحان ممثل مى كند، و ايتاء زكات وظايف او را نسبت به خلق ممثل مى سازد، چون نماز و زكات هر يك در باب خود ركنى هستند.
«اقامۀ نماز»، وظايف عبوديت بنده را براى خداى سبحان ممثّل مى كند، و «ايتاء زكات»، وظايف او را نسبت به خلق ممثّل مى سازد. چون نماز و زكات، هر يك در باب خود، ركنى هستند.
<span id='link117'><span>
<span id='link117'><span>


۱۳٬۷۸۶

ویرایش