گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰ </center>
در همان موقعى كه مردم منتظر و همه در دلهايشان درباره يوحنا فكر مى كردند كه نكند او همان مسيح باشد يوحنا به همه چنين جواب گفت : من شما را به آب تعميد مى دهم ، و ليكن بعد از من كسى نزد شما مى آيد كه از من قوى تر است ، كسى است كه من خود را قابل آن نمى دانم كه بند كفشش را باز كنم ، او به زودى شما را به روح القدس و آتش غسل خواهد داد كه طبقش در دست او است و به زودى خرمن خود را پاكيره كرده گندمها را در انبار خود جمع نموده ، كاه را به آتشى كه هرگز خاموش نشود و به چيرهاى بسيارى ديگر آتش مى زند، و همينطور مردم را موعظه مى كرد و بشارت مى داد.
در همان موقعى كه مردم منتظر و همه در دل هايشان درباره يوحنا فكر مى كردند كه نكند او همان مسيح باشد، يوحنا به همه چنين جواب گفت: من شما را به آب تعميد مى دهم، وليكن بعد از من كسى نزد شما مى آيد كه از من قوى تر است. كسى است كه من خود را قابل آن نمى دانم كه بند كفشش را باز كنم. او به زودى شما را به روح القدس و آتش غسل خواهد داد، كه طبقش در دست او است و به زودى خرمن خود را پاكيزه كرده، گندم ها را در انبار خود جمع نموده، كاه را به آتشى كه هرگز خاموش نشود و به چيزهاى بسيارى ديگر آتش مى زند، و همين طور مردم را موعظه مى كرد و بشارت مى داد.


و اما هيرودس رئيس ربع به خاطر اينكه آبرويش در ميان مردم در مساءله هيرود يا همسر برادرش فيلبس و نيز به خاطر شرارت هائى كه داشت به مخاطره افتاده بود، يك خطائى بزرگتر از همه مرتكب شد و آن اين بود كه يوحنا را به زندان افكند.
و اما هيرودس، رئيس ربع به خاطر اين كه آبرويش در ميان مردم در مسأله هيرود يا همسر برادرش فيلبس، و نيز به خاطر شرارت هایى كه داشت، به مخاطره افتاده بود، يك خطایى بزرگتر از همه مرتكب شد و آن اين بود كه يوحنا را به زندان افكند.
<span id='link29'><span>
<span id='link29'><span>
==حكايت شهادت يحيى «ع»، در قسمت ديگرى از انجيل ==
==حكايت شهادت يحيى «ع»، در قسمت ديگرى از انجيل ==
و در انجيل آمده كه هيرودس خودش به دست خود يوحنا را به زندان مى برد و بند بر او مى نهاد و اين كار را به خاطر هيروديا همسر برادرش قيلبس مى كرد، چون خودش با او ازدواج كرده بود، و يوحنا با اين عمل وى مخالفت مى كرد، كه ازدواج تو با همسر برادرت حلال نيست ، و از همين روى هيروديا كينه او را در دل داشت ، مى خواست او را بكشد، نمى توانست.  
و در انجيل آمده كه: هيرودس، خودش به دست خود، يوحنا را به زندان مى برد و بند بر او مى نهاد و اين كار را به خاطر هيروديا، همسر برادرش قيلبس مى كرد. چون خودش با او ازدواج كرده بود، و يوحنا با اين عمل وى مخالفت مى كرد، كه ازدواج تو با همسر برادرت حلال نيست، و از همين روى، هيروديا كينه او را در دل داشت. مى خواست او را بكشد، نمى توانست.
 
چون هيرودس از يوحنا حساب مى برد و مى دانست كه او مردى نكوكار و مقدس است، و همواره او را محافظت مى كرد، كلامش را شنيده، اعمال بسيارى به جا مى آورد و سخنش را به خوشى مى شنيد تا آن كه روزى چنين اتفاق افتاد كه هيرودس، براى جشن ميلادش، شامى تهيه كرده، بزرگان مملكت و افسران ارتش و هزاره هاى لشگر را دعوت كرده بود.
 
موقعى كه همه جمع شده بودند، دختر هيروديا وارد شده، در مجلس رقصى كرد كه هيرودس و كرسى نشينان او همه خوشحال شدند. شاه بدو گفت: هرچه مى خواهى، بخواه تا به تو بدهم و سوگند ياد كرد كه هرچه از من بخواهى، مى دهم هر چند نصف مملكتم باشد.


چون هيرودس از يوحنا حساب مى برد و مى دانست كه او مردى نكوكار و مقدس است ، و همواره او را محافظت مى كرد كلامش ‍ را شنيده اعمال بسيارى به جا مى آورد و سخنش را به خوشى مى شنيد تا آنكه روزى چنين اتفاق افتاد كه هيرودس براى جشن ميلادش شامى تهيه كرده ، بزرگان مملكت و افسران ارتش و هزاره هاى لشگر را دعوت كرده بود، موقعى كه همه جمع شده بودند دختر هيروديا وارد شده در مجلس رقصى كرد كه هيرودس و كرسى نشينان او همه خوشحال شدند، شاه بدو گفت: هر چه مى خواهى بخواه تا به تو بدهم و سوگند ياد كرد كه هر چه از من بخواهى مى دهم هر چند نصف مملكتم باشد،
دختر برون شده، به مادرش بگفت و پرسيد كه چه بخواهم؟ گفت: سرِ بريده يوحنا معمدان را بخواه. دختر در همان لحظه و به سرعت نزد شاه رفت و گفت: مى خواهم همين الآن سرِ بريده يوحنا معمدان را در طبقى برايم حاضر كنى.


دختر برون شده به مادرش بگفت و پرسيد كه چه بخواهم؟ گفت سر بريده يوحنا معمدان را بخواه ، دختر در همان لحظه و به سرعت نزد شاه رفت و گفت: مى خواهم همين الان سر بريده يوحنا معمدان را در طبقى برايم حاضر كنى، شاه در اندوه شد، چون از يك سو نمى خواست چنين كارى بكند و از سوى ديگر جلو كرسى نشينان خود سوگند ياد كرده بود و لذا جلادى را فرستاد
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱ </center>
تا سر از بدن او جدا كرده بياورد، او هم رفت و در زندان سر از بدن يوحنا جدا نموده ، در طبقى گذاشت و آورده نزد دختر نهاد دختر هم آن را به مادرش داد، شاگردان يوحنا چون اين بشنيدند آمدند و بدن بى سر او را برداشته دفن كردند.
شاه در اندوه شد. چون از يك سو نمى خواست چنين كارى بكند و از سوى ديگر جلو كرسى نشينان خود سوگند ياد كرده بود و لذا جلادى را فرستاد تا سر از بدن او جدا كرده بياورد. او هم رفت و در زندان، سر از بدن يوحنا جدا نموده، در طبقى گذاشت و آورده نزد دختر نهاد. دختر هم آن را به مادرش داد. شاگردان يوحنا چون اين بشنيدند، آمدند و بدن بى سر او را برداشته، دفن كردند.


اين بود آنچه كه در انجيل آمده البته در اناجيل اخبار ديگرى نيز راجع به يحيى (عليه السلام) است كه از حدود آنچه ما در اينجا آورديم تجاوز نمى كند، خواننده متدبّر و گوهر شناس مى تواند گفته هاى ما را، كه از انجيل ها نقل كرديم ، با آنچه قبلا آورديم تطبيق كند و موارد اختلاف را به دست آورد.
اين بود آنچه كه در انجيل آمده. البته در اناجيل، اخبار ديگرى نيز راجع به يحيى «عليه السلام» است كه از حدود آنچه ما در اين جا آورديم، تجاوز نمى كند. خواننده متدبّر و گوهرشناس، مى تواند گفته هاى ما را، كه از انجيل ها نقل كرديم، با آنچه قبلا آورديم، تطبيق كند و موارد اختلاف را به دست آورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۲ </center>
<span id='link30'><span>
<span id='link30'><span>
۱۳٬۷۸۱

ویرایش