گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:
<span id='link382'><span>
<span id='link382'><span>


==القائات و وساوس شيطان وسيله امتحان است ==
==القائات و وسوسه های شيطان، وسيله امتحان است ==
«'''لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشيْطانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ...'''»:
«'''لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ...'''»:


مرض قلب عبارت است از اينكه استقامت حالتش در تعقل از بين رفته باشد، به اينكه آنچه را بايد به آن معتقد شود نشود و در عقايد حقه كه هيچ شكى در آنها نيست شك كند. و قساوت قلب به معناى صلابت و غلظت و خشونت آن است ، كه از ((سنگ قاسى (( يعنى سنگ سخت گرفته شده و صلابت قلب عبارت از اين است كه عواطف رقيقه آن كه قلب را در ادراك معانى حقه يارى مى دهد از قبيل خشوع و رحمت و تواضع و محبت ، در آن مرده باشد. پس قلب مريض آن قلبى است كه خيلى زود حق را تصور مى كند ولى خيلى دير به آن معتقد مى شود. و قلب قسى و سخت ، آن قلبى است كه هم دير آن را تصور مى كند و هم دير به آن معتقد مى گردد، و به عكس ، قلب مريض و قسى وسواسهاى شيطانى را خيلى زود مى پذيرد.
«مرض قلب»، عبارت است از اين كه استقامت حالتش در تعقل از بين رفته باشد، به اين كه آنچه را بايد به آن معتقد شود، نشود و در عقايد حقه، كه هيچ شكى در آن ها نيست، شك كند.  


و اما القاآت شيطانى كه زمينه را عليه حق و اهل حق تباه و خراب مى كند و در نتيجه زحمات انبياء و رسل را باطل نموده ، نمى گذارد اثر خود را ببخشد هر چند مستند به خود شيطان است و ليكن در عين حال مانند ساير آثار چون در ملك خدا قرار دارد، بدون اذن او اثر نمى كند، همچنانكه هيچ مؤ ثرى اثر نمى كند و هيچ فاعلى بدون اذن او عملى انجام نمى دهد مگر آنكه به همان مقدار دخالت اذن مستند به او شود و آن مقدار كه مستند به او مى شود داراى
و «قساوت قلب»، به معناى صلابت و غلظت و خشونت آن است، كه از «سنگ قاسى»، يعنى سنگ سخت گرفته شده و «صلابت قلب»، عبارت از اين است كه عواطف رقيقه آن كه قلب را در ادراك معانى حقه يارى مى دهد، از قبيل خشوع و رحمت و تواضع و محبت، در آن مرده باشد.
 
پس «قلب مريض»، آن قلبى است كه خيلى زود حق را تصور مى كند، ولى خيلى دير به آن معتقد مى شود. و «قلب قسى» و سخت، آن قلبى است كه هم دير آن را تصور مى كند و هم دير به آن معتقد مى گردد. و به عكس، «قلب مريض» و «قسى»، وسواس هاى شيطانى را خيلى زود مى پذيرد.
 
و اما القاآت شيطانى كه زمينه را عليه حق و اهل حق تباه و خراب مى كند و در نتيجه زحمات انبياء و رسل را باطل نموده، نمى گذارد اثر خود را ببخشد، هرچند مستند به خود شيطان است، وليكن در عين حال مانند ساير آثار چون در ملك خدا قرار دارد، بدون اذن او اثر نمى كند. همچنان كه هيچ مؤثرى اثر نمى كند و هيچ فاعلى بدون اذن او عملى انجام نمى دهد، مگر آن كه به همان مقدار دخالت اذن مستند به او شود و آن مقدار كه مستند به او مى شود، داراى مصلحت و هدف شایسته است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۵ </center>
مصلحت و هدف شايسته است . و به همين جهت خداى سبحان در آيه مورد بحث مى فرمايد: اين القاآت شيطانى خود مصلحتى دارد و آن اين است كه مردم عموما به وسيله آن آزمايش مى شوند، و آزمايش ، خود از نواميس عمومى الهى است كه در عالم انسانى جريان دارد، چون رسيدن افراد سعيد به سعادت و اشقياء به شقاوت ، محتاج به اين ناموس است ، بايد آن دو دسته امتحان شوند، دسته سوم هم كه منافقينى بيمار دلند، به طور خصوص در آن بوته قرار گيرند چون رسيدن اشقياء به كمال شقاوت خود از تربيت الهيه اى است كه در نظام خلقت مورد نظر است ، همچنانكه خودش فرمود: ((كلا نمد هولاء و هولاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا((
و به همين جهت، خداى سبحان در آيه مورد بحث مى فرمايد: اين القاآت شيطانى، خود مصلحتى دارد و آن، اين است كه مردم عموما به وسيله آن آزمايش مى شوند، و آزمايش، خود از نواميس عمومى الهى است كه در عالم انسانى جريان دارد.
 
چون رسيدن افراد سعيد به سعادت و اشقياء به شقاوت، محتاج به اين ناموس است. بايد آن دو دسته امتحان شوند. دسته سوم هم كه منافقانى بيماردل اند، به طور خصوص در آن بوته قرار گيرند. چون رسيدن اشقياء به كمال شقاوت خود، از تربيت الهيه اى است كه در نظام خلقت مورد نظر است. همچنان كه خودش فرمود: «كُلّاً نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِن عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحظُوراً».
 
و اين است معناى اين كه فرمود: «تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند، مايه آزمايش بيماردلان و سنگدلان قرار دهد». و بنابراين، «لام» در «لِيَجعَلَ»، لام تعليل است كه با آن، القاآت شيطانى در آرزوهاى انبيا را تعليل مى كند و مى رساند كه شيطان چنين مى كند تا خدا چنان كند.
 
و معنايش اين مى شود كه: شيطان هم، در شيطنتش مسخّر خداى سبحان است و او را در كار آزمايش بندگان و فتنه اهل شك و جحود و دارندگان غرور، آلت دست قرار مى دهد.
 
پس روشن شد كه مراد از «فتنه»، ابتلاء و امتحان است. امتحانى كه شخص درگير به آن را دچار غرور و ضلالت مى كند. و مراد از «بيماردلان»، اهل شك از كفار است، و مراد از «قَاسِيَةِ قُلُوبهم»، سنگدلان اهل جحود و عناد از كفار است.


و اين است معناى اينكه فرمود: ((تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند مايه آزمايش بيماردلان ، و سنگدلان قرار دهد(( و بنابراين ، لام در ((ليجعل (( لام تعليل است كه با آن القاآت شيطانى در آرزوهاى انبيا را تعليل مى كند و مى رساند كه شيطان چنين مى كند تا خدا چنان كند. و معنايش اين مى شود كه : شيطان هم در شيطنتش مسخر خداى سبحان است و او را در كار آزمايش بندگان و فتنه اهل شك و جحود و دارندگان غرور، آلت دست قرار مى دهد.
و كلمه «شقاق» در جملۀ «وَ إنَّ الظَّالِمِينَ لَفِى شِقَاقٍ بَعِيد»، به معناى ناسازگارى و مخالفت است. همچنان كه «مشاقة» نيز، به همين معنا است. و اگر «شقاق» را به دورى توصيف كرد و فرمود: «در شقاقى دورند»، در حقيقت توصيف شقاق است به حال موصوف شقاق، نه خود آن.  


پس روشن شد كه مراد از ((فتنه ((، ابتلاء و امتحان است ، امتحانى كه شخص درگير به آنرا دچار غرور و ضلالت مى كند. و مراد از ((بيمار دلان (( اهل شك از كفار است و مراد از ((قاسية قلوبهم (( سنگدلان اهل جحود و عناد از كفار است .
و معنايش اين است كه: ستمگران اهل جحود و عناد - به طورى كه از سياق بر مى آيد - و يا اهل جحود و اهل شك هر دو، هرآينه در ناسازگارى و مخالفتى هستند كه صاحبان آن مخالفت از حق و اهل حق دورند.


و كلمه ((شقاق (( در جمله ((و ان الظالمين لفى شقاق بعيد(( به معناى ناسازگارى و مخالفت است همچنانكه ((مشاقة (( نيز به همين معنا است . و اگر شقاق را به دورى توصيف كرد و فرمود ((در شقاقى دورند(( در حقيقت توصيف شقاق است به حال موصوف شقاق ، نه خود آن . و معنايش اين است كه : ستمگران اهل جحود و عناد - به طورى كه از سياق بر مى آيد - و يا اهل جحود و اهل شك هر دو، هر آينه در ناسازگارى و مخالفتى هستند كه صاحبان آن مخالفت از حق و اهل حق دورند.
«'''وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّك فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِت لَهُ قُلُوبُهُمْ...'''»:
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّك فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِت لَهُ قُلُوبُهُمْ...


متبادر از سياق اين است كه جمله مورد بحث عطف بر جمله ((ليجعل (( باشد و تعليل
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۶ </center>
براى جمله ((فينسخ اللّه ما يلقى الشيطان ثم يحكم الله آياته (( و ضمير در ((انه (( به آنچه پيغمبر و رسول آرزويش مى كنند و جمله ((اذا تمنى ...(( از آن حكايت مى كند برگردد دليلى هم نيست كه دلالت كند بر اينكه مرجع اين ضمير قرآن است .
متبادر از سياق، اين است كه: جمله مورد بحث، عطف بر جمله «لِيَجعَلَ» باشد و تعليل براى جملۀ «فَيَنسَخُ اللّهُ مَا يُلقِى الشَّيطَانُ ثُمَّ يُحكِمُ اللهُ آيَاتِه»، و ضمير در «إنَّهُ» به آنچه پيغمبر و رسول آرزويش مى كنند، و جملۀ «إذَا تَمَنّى...» از آن حكايت مى كند، برگردد. دليلى هم نيست كه دلالت كند بر اين كه مرجع اين ضمير قرآن است.
 
و معناى آيه چنين مى شود: خدا آنچه را كه شيطان القاء مى كند، نسخ نموده، سپس آيات خود را در دل ها جايگزين مى كند تا القاآت شيطان را مايه آزمايش بيماردلان و سنگدلان قرار داده و تا كسانى كه علم روزيشان شده، با اين نسخ و احكام بفهمند كه آنچه رسول يا نبى آرزويش را مى كردند، حق و از ناحيه پروردگارت بوده. چون مى بينند كه القاآت شيطان باطل شد. پس به آن پيغمبر و يا نبى ايمان مى آورند و در نتيجه دل هايشان در برابر او نرم و خاشع مى شود.


و معناى آيه چنين مى شود: خدا آنچه را كه شيطان القاء مى كند نسخ نموده سپس آيات خود را در دلها جايگزين مى كند تا القاآت شيطان را مايه آزمايش بيمار دلان و سنگدلان قرار داده و تا كسانى كه علم روزيشان شده با اين نسخ و احكام بفهمند كه آنچه رسول يا نبى آرزويش ‍ را مى كردند، حق و از ناحيه پروردگارت بوده ، چون مى بينند كه القاآت شيطان باطل شد پس به آن پيغمبر و يا نبى ايمان مى آورند و در نتيجه دلهايشان در برابر او نرم و خاشع مى شود.
ممكن است كه جملۀ «وَ لِيَعلَمَ» عطف بر محذوف باشد. آنگاه آن محذوف و اين كه بر آن عطف شده، در مجموع تعليل بيان آيه قبلى باشد كه چگونه و چرا خداوند اين القاء را فتنه و آزمايش بيماردلان و سنگدلان قرار داد.


ممكن است كه جمله ((و ليعلم (( عطف بر محذوف باشد آنگاه آن محذوف و اينكه بر آن عطف شده در مجموع تعليل بيان آيه قبلى باشد كه چگونه و چرا خداوند اين القاء را فتنه و آزمايش بيمار دلان و سنگدلان قرار داد.
آن وقت معنا چنين مى شود: ما اين حقيقت را بدين جهت بيان كرديم كه چنين و چنان شود، و نيز آنان كه علم روزيشان شد، بدانند كه روش مزبور، حق و از ناحيه پروردگارت بوده... عينا نظير عطف به محذوفى كه در آيه: «وَ تِلكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَينَ النَّاسِ وَ لِيَعلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» به كار رفته و اين عطف به محذوف در قرآن بسيار است.


آن وقت معنا چنين مى شود: ما اين حقيقت را بدين جهت بيان كرديم كه چنين و چنان شود و نيز آنان كه علم روزيشان شد بدانند كه روش مزبور حق و از ناحيه پروردگارت بوده ... عينا نظير عطف به محذوفى كه در آيه ((و تلك الايام نداولها بين الناس و ليعلم اللّه الذين آمنوا(( به كار رفته و اين عطف به محذوف در قرآن بسيار است .
«'''وَ إنَّ اللّهَ لَهَادِى الَّذِينَ آمَنُوا إلَى صِرَاطٍ مُستَقِيم'''» - اين جمله، در مقام بيان علت اين است كه چطور دانستن و فهميدن آنان كه علم روزيشان شده، هدف و غايت روش مذكور خدا شده است. به اين بيان كه: اگر خدا بيماردلان و سنگدلان را چنين و چنان كرد، تا دسته سوم كه علم روزيشان شده، بفهمند، براى اين است كه خدا هادى و راهنما است. مى خواهد ايشان را قدم به قدم هدايت كند و با اين فهماندن، ايشان را به سوى صراط مستقيم راهنمايى فرمايد.


«'''و ان اللّه لهادى الذين آمنوا الى صراط مستقيم'''» - اين جمله در مقام بيان علت اين است كه چطور دانستن و فهميدن آنان كه علم روزيشان شده هدف و غايت روش مذكور خدا شده است . به اين بيان كه اگر خدا بيمار دلان و سنگدلان را چنين و چنان كرد تا دسته سوم كه علم روزيشان شده بفهمند براى اين است كه خدا هادى و راهنما است . مى خواهد ايشان را قدم به قدم هدايت كند و با اين فهماندن ايشان را به سوى صراط مستقيم راهنمايى فرمايد.
«'''وَ لا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فى مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتّى تَأْتِيَهُمُ...'''»:


«'''وَ لا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فى مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتى تَأْتِيَهُمُ...'''»:
اين آيه، به طورى كه ملاحظه مى فرماييد، از اين معنا خبر مى دهد كه اين گونه كفار تا آخر عمر از ايمان محروم اند. پس مقصود از «الَّذِينَ كَفَرُوا»، همه كفار نيستند. چون مى دانيم و مى بينيم كه بسيارى از كفار بعد از سال ها كفر، موفق به ايمان مى شوند.  


اين آيه به طورى كه ملاحظه مى فرماييد از اين معنا خبر مى دهد كه اين گونه كفار تا آخر عمر از ايمان محرومند. پس مقصود از ((الذين كفروا(( همه كفار نيستند، چون مى دانيم و مى بينيم كه بسيارى از كفار بعد از سالها كفر موفق به ايمان مى شوند، پس مى فهميم كه مراد
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۷ </center>
از كفار نامبرده در آيه ، همان عده اى از صناديد و سردمداران قريشند كه تا آخر عمر موفق به ايمان نشدند، همچنانكه در آيه ((ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون (( نيز منظور اينگونه كفارند، كه در حقيقت ريشه فتنه هستند.
پس مى فهميم كه مراد از كفار نامبرده در آيه، همان عده اى از صناديد و سردمداران قريش اند كه تا آخر عمر، موفق به ايمان نشدند. همچنان كه در آيه: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيهِم ءَأنذَرتَهُم أم لَم تُنذِرهُم لَا يُؤمِنُون» نيز، منظور اين گونه كفارند، كه در حقيقت ريشه فتنه هستند.
<span id='link383'><span>
<span id='link383'><span>
==مقصود از اينكه روز قيامت عقيم (نازا) است ==
==مقصود از اينكه روز قيامت عقيم (نازا) است ==
و معناى عقيم بودن روز اين است كه طورى باشد كه ديگر فردايى از آن متولد نشود، و آن ، روز هلاكت و يا روز قيامت است ، و مراد در آيه به طورى كه سياق آيه سوم مى رساند روز قيامت مى باشد. و معناى آيه اين است كه كسانى كه كافر شدند همواره در شك نسبت به قرآن خواهند ماند تا روز قيامت به سراغشان آيد - و يا عذاب روز قيامت كه روزى است ناگهانى مى رسد - و كسى را مهلت چاره جويى نمى دهد، و فردايى از آن متولد نمى شود تا جبران مافات را كنند.
و معناى عقيم بودن روز اين است كه طورى باشد كه ديگر فردايى از آن متولد نشود، و آن ، روز هلاكت و يا روز قيامت است ، و مراد در آيه به طورى كه سياق آيه سوم مى رساند روز قيامت مى باشد. و معناى آيه اين است كه كسانى كه كافر شدند همواره در شك نسبت به قرآن خواهند ماند تا روز قيامت به سراغشان آيد - و يا عذاب روز قيامت كه روزى است ناگهانى مى رسد - و كسى را مهلت چاره جويى نمى دهد، و فردايى از آن متولد نمى شود تا جبران مافات را كنند.
۱۳٬۷۶۹

ویرایش