گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:
==مقصود از «علم» و «هدایت»، در آيه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِى الله بِغَيرِ عِلمٍ وَ لَا هُدًى...»==
==مقصود از «علم» و «هدایت»، در آيه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِى الله بِغَيرِ عِلمٍ وَ لَا هُدًى...»==


ترديدى كه در آيه ميان ((علم (( و ((هدايت (( و ((كتاب (( آمده با اينكه هر يك از آنها شامل دو شق ديگر مى شود خود دليل بر اين است كه مراد از علم هر علمى نيست تا شامل هدايت و كتاب هم بشود بلكه مراد علم مخصوصى است ، همچنانكه مراد از هدايت ، هدايت مخصوصى است . و اما اينكه آن علم چه علمى و آن هدايت چه هدايتى است ؟ بعضى گفته اند: مراد از علم ، علم ضرورى و بديهى است ، و مراد از هدايت ، استدلال و فكر صحيحى است كه آدمى را به سوى معرفت راه بنمايد، و مراد از ((كتاب منير((، وحى آسمانى است ، كه حق را اظهار مى كند.
ترديدى كه در آيه ميان «علم» و «هدايت» و «كتاب» آمده، با اين كه هر يك از آن ها شامل دو شق ديگر مى شود، خود دليل بر اين است كه مراد از «علم» هر علمى نيست تا شامل هدايت و كتاب هم بشود، بلكه مراد علم مخصوصى است، همچنان كه مراد از «هدايت»، هدايت مخصوصى است.  


ليكن اين حرف صحيح به نظر نمى رسد، زيرا هيچ دليلى نيست بر اينكه علم را در آيه حمل بر علم بديهى و ضرورى كنيم . علاوه بر اينكه مجادله كردن در مساءله توحيد، و خداشناسى - چه اينكه مراد از آن اصرار در بحث باشد، و يا مجادله به معناى اصطلاحى ، يعنى قياس تشكيل شده از مشهورات و مسلمات - خود يكى از طرق استدلال است ، و علم ضرورى به هيچ وجه استدلال نمى خواهد.
و اما اين كه آن علم چه علمى و آن هدايت چه هدايتى است؟ بعضى گفته اند: مراد از علم، علم ضرورى و بديهى است، و مراد از هدايت، استدلال و فكر صحيحى است كه آدمى را به سوى معرفت راه بنمايد، و مراد از «كتاب منير»، وحى آسمانى است، كه حق را اظهار مى كند.


از اين توجيه كه بگذريم ، آنچه ممكن است درباره اين تعبير بگوييم اين است كه : مراد از علم ، علم حاصل از حجت عقلى باشد، و مراد از هدايت ، علم حاصل از هدايت الهى باشد، كه تنها نصيب كسانى مى شود كه در بندگى و عبادت خدا خلوص به خرج داده ، دل به نور معرفت او روشن كرده باشند. و يا به عكس ، يعنى به عنايتى ديگر مراد از علم ، هدايت الهى ، و مراد از هدايت ، علم از طريق حجت عقلى باشد، و مراد از كتاب منير، وحى الهى ، و از طريق نبوت باشد. و اين طرق سه گانه به سوى مطلق علم است كه يكى از راه عقل ، و دومى از راه چشم ، و سومى از راه گوش به دست مى آيد، و اين همان است كه در آيه شريفه ((و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفوآد كل اولئك كان عنه مسئولا(( بدان اشاره مى كند، و به هر حال خدا داناتر است .
ليكن اين حرف صحيح به نظر نمى رسد. زيرا هيچ دليلى نيست بر اين كه علم را در آيه حمل بر علم بديهى و ضرورى كنيم. علاوه بر اين كه مجادله كردن در مسأله توحيد و خداشناسى - چه اين كه مراد از آن اصرار در بحث باشد، و يا مجادله به معناى اصطلاحى، يعنى قياس تشكيل شده از مشهورات و مسلمات - خود يكى از طرق استدلال است، و علم ضرورى به هيچ وجه استدلال نمى خواهد.
 
از اين توجيه كه بگذريم، آنچه ممكن است درباره اين تعبير بگوييم، اين است كه:  
 
مراد از «علم»، علم حاصل از حجت عقلى باشد، و مراد از «هدايت»، علم حاصل از هدايت الهى باشد، كه تنها نصيب كسانى مى شود كه در بندگى و عبادت خدا خلوص به خرج داده، دل به نور معرفت او روشن كرده باشند. و يا به عكس، يعنى به عنايتى ديگر مراد از علم، هدايت الهى، و مراد از هدايت، علم از طريق حجت عقلى باشد، و مراد از كتاب منير، وحى الهى، و از طريق نبوت باشد.  
 
و اين طرق سه گانه به سوى مطلق علم است كه يكى از راه عقل، و دومى از راه چشم، و سومى از راه گوش به دست مى آيد، و اين همان است كه در آيه شريفه «وَ لَا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ إنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤآدَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنهُ مَسئُولاً» بدان اشاره مى كند، و به هر حال خدا داناتر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۳ </center>
«'''ثَانىَ عِطفِهِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ... عَذَاب الحَْرِيقِ'''»:
«'''ثَانىَ عِطفِهِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ... عَذَابَ الحَْرِيقِ'''»:


كلمه : ((ثنى (( به معناى شكستن است و كلمه ((عطف (( - به كسر عين - به معناى پهلو است . و شكستن پهلو كنايه از روگرداندن است ، گويى كسى كه از چيزى روى مى گرداند، يك پهلوى خود را خم مى كند و مى شكند.
كلمۀ «ثنى» به معناى شكستن است و كلمه «عِطف» - به كسر عين - به معناى پهلو است. و شكستن پهلو، كنايه از روگرداندن است. گويى كسى كه از چيزى روى مى گرداند، يك پهلوى خود را خم مى كند و مى شكند.


جمله ((ليضل عن سبيل اللّه (( متعلق به جمله ((يجادل (( است ، و لام در آن براى تعليل است ، و معناى آن اين است كه : درباره خدا از روى جهل جدال مى كند و اظهار اعراض و استكبار مى كند، تا به اين وسيله به غرض خود كه اضلال مردم است برسد، و اينها همان روساى مشركين هستند كه ديگران از ايشان پيروى مى كنند.
جملۀ «لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللّه»، متعلق به جملۀ «يُجَادِلُ» است، و «لام» در آن براى تعليل است، و معناى آن اين است كه: درباره خدا از روى جهل جدال مى كند و اظهار اعراض و استكبار مى كند، تا به اين وسيله به غرض خود كه اضلال مردم است، برسد، و اين ها، همان رؤساى مشركان هستند كه ديگران از ايشان پيروى مى كنند.


جمله ((له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمه عذاب الحريق (( تهديد ايشان است به خزى ، يعنى خوارى و ذلت و رسوايى در دنيا - همانطور كه ديديم سرانجام كار مشركين قريش ، البته روساى ايشان به همانجا كشيده شد - و نيز تهديد به عذاب اخروى است .
جملۀ «لَهُ فِى الدُّنيَا خِزىٌ وَ نُذِيقُهُ يَومَ القِيَامَةِ عَذابَ الحَرِيق»، تهديد ايشان است به خزى. يعنى خوارى و ذلت و رسوايى در دنيا - همان طور كه ديديم سرانجام كار مشركان قريش، البته رؤساى ايشان به همان جا كشيده شد - و نيز تهديد به عذاب اخروى است.


«'''ذَلِك بِمَا قَدَّمَت يَدَاك وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْس بِظلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ'''»:
«'''ذَلِك بِمَا قَدَّمَت يَدَاك وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْس بِظلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ'''»:


كلمه ((ذلك (( اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى بود، يعنى تهديد رؤ ساى مشركين به خوارى در دنيا و عذاب در آخرت . و حرف ((باء(( در جمله ((بما قدمت (( باء مقابله است مثل بائى كه ما در جمله ((بعث هذا بهذا - فروختم اين را در مقابل آن (( مى آوريم . ممكن هم هست باء سببيت باشد.  
كلمۀ «ذَلِكَ»، اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى بود. يعنى تهديد رؤساى مشركان به خوارى در دنيا و عذاب در آخرت. و حرف «باء» در جملۀ «بِمَا قَدَّمَت»، باء مقابله است، مثل بائى كه ما در جملۀ «بِعتُ هَذَا بِهَذَا: فروختم اين را در مقابل آن» مى آوريم. ممكن هم هست «باء» سببيت باشد.  


و معناى آيه بنابر احتمال اول چنين مى شود آنچه تو از خزى و عذاب مى بينى سزاى همان كارهايى است كه در دنيا كردى . و بنابر احتمال دومى : به سبب آن مجادله بدون علم و هدايت و كتاب كه در دنيا كردى و درباره خدا بدون علم و هدايت و كتاب اعراض و استكبار ورزيدى تا مردم را گمراه كنى اين خزى و عذاب را مى بينى . البته در اين كلام التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته تا ملامت و عتاب را بر آنان تسجيل كرده باشد.
و معناى آيه بنابر احتمال اول چنين مى شود: آنچه تو از خزى و عذاب مى بينى سزاى همان كارهايى است كه در دنيا كردى. و بنابر احتمال دومى: به سبب آن مجادله بدون علم و هدايت و كتاب كه در دنيا كردى و درباره خدا بدون علم و هدايت و كتاب اعراض و استكبار ورزيدى تا مردم را گمراه كنى، اين خزى و عذاب را مى بينى. البته در اين كلام، التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته، تا ملامت و عتاب را بر آنان تسجيل كرده باشد.


جمله ((و ان اللّه ليس بظلام للعبيد(( عطف بر جمله ((ما قدمت (( است و معنايش اين است كه : (اينكه گفتيم آنچه مى بينى سزاى كرده هاى خود تو است ) بدان جهت است كه خدا بر بنده خود ظلم نمى كند بلكه با هر يك از آنان معامله اى مى كند كه خود مستحق آن باشند و با عمل خود و به زبان حال خواستار آن باشند.
جملۀ «وَ أنَّ اللّهَ لَيسَ بِظَلّامٍ لِلعَبِيد»، عطف بر جملۀ «مَا قَدَّمَت» است و معنايش اين است كه: (اين كه گفتيم آنچه مى بينى سزاى كرده هاى خود تو است)، بدان جهت است كه خدا بر بنده خود ظلم نمى كند، بلكه با هر يك از آنان معامله اى مى كند كه خود مستحق آن باشند و با عمل خود و به زبان حال، خواستار آن باشند.


«'''وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ....'''»:
«'''وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ....'''»:


كلمه ((حرف (( و نيز كلمه ((طرف (( و كلمه ((جانب (( به يك معنا است . و كلمه ((اطمينان (( به معناى آرامش و سكونت است و ((فتنه (( به طورى كه گفته اند به معناى محنت
كلمۀ «حرف» و نيز كلمه «طَرف» و كلمۀ «جَانِب»، به يك معنا است. و كلمۀ «اطمينان»، به معناى آرامش و سكونت است، و «فتنه»، به طورى كه گفته اند، به معناى محنت، يعنى امتحان است. و كلمۀ «انقلاب»، به معناى برگشتن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۴ </center>
يعنى امتحان است . و كلمه ((انقلاب (( به معناى برگشتن است .
<span id='link345'><span>
<span id='link345'><span>


۱۳٬۸۰۸

ویرایش