گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
==مقصود از «زبور»، «ذكر» و «وراثت» در آيه: «أنَّ الأرضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون»==
==مقصود از «زبور»، «ذكر» و «وراثت» در آيه: «أنَّ الأرضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون»==


«'''وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرْض يَرِثُهَا عِبَادِى الصالِحُونَ'''»:
«'''وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرْض يَرِثُهَا عِبَادِى الصَّالِحُونَ'''»:


ظاهرا منظور از ((زبور(( آن كتابى است كه به حضرت داوود نازل شد چه در جاى ديگر نيز آن را به اين نام اسم برده و فرموده : ((و آتينا داود زبورا(( بعضى از مفسرين گفته اند مراد از آن قرآن است .
ظاهرا منظور از «زبور»، آن كتابى است كه به حضرت داوود نازل شد. چه در جاى ديگر نيز، آن را به اين نام اسم برده و فرموده: «وَ آتَينَا دَاوُدَ زَبُوراً». بعضى از مفسران گفته اند: مراد از آن، «قرآن» است.


بعضى ديگر گفته اند مراد از آن مطلق كتبى است كه بر انبياء نازل شده و يا بر انبياء بعد از موسى نازل شده . ولى هيچ دليلى بر آن وجوه نيست . بعضى از مفسرين گفته اند مراد از ((ذكر(( تورات است به دليل اينكه خداى تعالى آن را در دو جاى از اين سوره ذكر ناميده يكى در آيه ((فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (( دوم درآيه ((و ذكرا للمتقين ((.  
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، مطلق كتبى است كه بر انبياء نازل شده و يا بر انبياء بعد از موسى نازل شده، ولى هيچ دليلى بر آن وجوه نيست.  


و بعضى ديگر گفته اند منظور از ((ذكر(( قرآن است به دليل اينكه خداى عز و جل آن را در چند جاى از كلامش ذكر ناميده . و بنابراين قول ، آن وقت بعد از قرآن بودن زبور با اينكه قبل از آن نازل شده عيبى ندارد چون مراد از بعديت ، بعديت رتبى است نه زمانى . بعضى ديگر گفته اند مراد از آن لوح محفوظ است. ولى اين قول صحيح نيست .
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «ذكر»، تورات است. به دليل اين كه خداى تعالى، آن را در دو جاى از اين سوره، «ذكر» ناميده. يكى در آيه: «فَسئَلُوا أهلَ الذِّكرِ إن كُنتُم لَا تَعلَمُون». دوم در آيه: «وَ ذِكرًا لِلمُتّقِين».
 
و بعضى ديگر گفته اند: منظور از «ذكر»، قرآن است، به دليل اين كه خداى عزوجل، آن را در چند جاى از كلامش «ذكر» ناميده. و بنابراين قول، آن وقت بعد از قرآن بودن زبور، با اين كه قبل از آن نازل شده، عيبى ندارد. چون مراد از بعديت، بعديت رتبى است، نه زمانى.  
 
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، «لوح محفوظ» است. ولى اين قول، صحيح نيست.
 
«'''أنَّ الأرضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون'''» - «وراثت» و «ارث»، به طورى كه راغب گفته، به معناى انتقال مالى است به تو، بدون اين كه معامله اى كرده باشى. و مراد از «وراثت زمين»، اين است كه سلطنت بر منافع، از ديگران به صالحان منتقل شود و بركات زندگى در زمين مختص ايشان شود.  


«'''ان الارض يرثها عبادى الصالحون'''» - ((وراثت (( و ((ارث (( به طورى كه راغب گفته به معناى انتقال مالى است به تو بدون اينكه معامله اى كرده باشى . و مراد از وراثت زمين اين است كه سلطنت بر منافع ، از ديگران به صالحان منتقل شود و بركات زندگى در زمين مختص ايشان شود، و اين بركات يا دنيايى است كه برمى گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوى كه در اين صورت خلاصه مفاد آيه اين مى شود كه : به زودى زمين از لوث شرك و گناه پاك
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۶ </center>
گشته جامعه بشرى صالح كه خداى را بندگى كنند و به وى شرك نورزند در آن زندگى كنند همچنانكه آيه ((وعد اللّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض ... يعبدوننى لا يشركون بى شيئا(( از آن خبر مى دهد. و يا اين بركات اخروى است كه عبارت است از مقامات قربى كه در دنيا براى خود كسب كردند چون اين مقامات هم ، از بركات حيات زمينى است هر چند كه خودش از نعيم آخرت است همچنانكه آيه: ((و قالوا الحمد لله الذى اورثنا الارض نتبوا من الجنه حيث نشاء(( كه حكايت كلام اهل بهشت است و آيه ((اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس (( بدان اشاره مى كنند.
و اين بركات، يا دنيايى است كه بر مى گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوى، كه در اين صورت خلاصه مفاد آيه اين مى شود كه: به زودى، زمين از لوث شرك و گناه پاك گشته، جامعه بشرى صالح كه خداى را بندگى كنند و به وى شرك نورزند، در آن زندگى كنند. همچنان كه آيه: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَستَخلِفَنَّهُم فِى الأرض... يَعبُدُونَنِى لَا يُشرِكُونَ بِى شَيئاً» از آن خبر مى دهد.  
 
و يا اين بركات اخروى است، كه عبارت است از مقامات قربى كه در دنيا براى خود كسب كردند. چون اين مقامات هم، از بركات حيات زمينى است، هرچند كه خودش از نعيم آخرت است. همچنان كه آيه: «وَ قَالُوا الحَمدُ لِلهِ الَّذِى أورَثَنَا الأرضَ نَتَبَؤُّا مِنَ الجَنَّةِ حَيثُ نَشَاءُ»، كه حكايت كلام اهل بهشت است، و آيه: «أُولَئِكَ هُمُ الوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الفِردَوسَ»، بدان اشاره مى كنند.
<span id='link326'><span>
<span id='link326'><span>


==بييان اينكه آيه ناظر بر وراثت دنيوى و اخروى هر دو است ==
از همين جا معلوم مى شود كه آيه مورد بحث، خاص به يكى از دو وراثت هاى دنيايى و آخرتى نيست، بلكه هر دو را شامل مى شود. و مفسرانى كه آن را به وراثت آخرتى اختصاص داده اند و به آياتى كه مناسب با آن وراثت است، تمسك جسته و چه بسا گفته اند همين معنا متعينا مقصود است. چون بعد از اعاده، ديگر زمينى نيست تا صالحان آن را ارث ببرند، حرف درستى نزده اند. زيرا معلوم نيست كه آيه مورد بحث، عطف بر آيه قبلى اش، كه متعرض مسأله اعاده بوده شده باشد تا بگوييد بعد از اعاده، ديگر زمينى باقى نمى ماند. و ممكن است عطف به اول آيات باشد كه مى فرمود: «فَمَن يَعمَل مِنَ الصَّالِحَات»، كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد.
از همينجا معلوم مى شود كه آيه مورد بحث خاص به يكى از دو وراثت هاى دنيايى و آخرتى نيست بلكه هر دو را شامل مى شود. و مفسرينى كه آن را به وراثت آخرتى اختصاص داده اند و به آياتى كه مناسب با آن وراثت است تمسك جسته و چه بسا گفته اند همين معنا متعينا مقصود است چون بعد از اعاده ديگر زمينى نيست تا صالحان آن را ارث ببرند، حرف درستى نزده اند، زيرا معلوم نيست كه آيه مورد بحث عطف بر آيه قبلى اش كه متعرض مساءله اعاده بوده شده باشد تا بگوييد بعد از اعاده ديگر زمينى باقى نمى ماند. و ممكن است عطف به اول آيات باشد كه مى فرمود: ((فمن يعمل من الصالحات (( كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد.


آن مفسرينى هم كه آيه را به وراثت دنيايى اختصاص داده حمل بر دوره ظهور اسلام و يا دوران مهدى (عليه السلام) - كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در اخبار متواتره از آن خبر داده و شيعه و سنى آن ها را نقل كرده اند - نموده اند باز راه درستى نرفته اند زيرا روايات مذكور هر چند متواتر و مسلم است اما آيه را تخصيص نمى زند. كوتاه سخن ، همانطورى كه گفتيم آيه شريفه مطلق است و شامل هر دو وراثت مى شود چيزى كه هست از نظر سياق آنچه كه عقل و اعتبار اقتضاء مى كند اين است كه آيه شريفه عطف بر همان جمله ((فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن ...(( باشد چون آن آيه به تفصيل حال اهل اختلاف از نظر جزاى اخروى اشاره مى كرد و اين آيه به تفصيل حال آنان از
آن مفسرانى هم كه آيه را به وراثت دنيايى اختصاص داده، حمل بر دوره ظهور اسلام و يا دوران مهدى «عليه السلام» - كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در اخبار متواتره از آن خبر داده و شيعه و سنى آن ها را نقل كرده اند - نموده اند، باز راه درستى نرفته اند. زيرا روايات مذكور، هرچند متواتر و مسلم است، اما آيه را تخصيص نمى زند.  
 
كوتاه سخن: همان طورى كه گفتيم، آيه شريفه، مطلق است و شامل هر دو وراثت مى شود. چيزى كه هست، از نظر سياق آنچه كه عقل و اعتبار اقتضاء مى كند، اين است كه آيه شريفه، عطف بر همان جمله «فَمَن يَعمَل مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤمِنٌ ...» باشد. چون آن آيه، به تفصيل حال اهل اختلاف از نظر جزاى اخروى اشاره مى كرد و اين آيه به تفصيل حال آنان از نظر جزای دنوی اشاره می کند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۷ </center>
نظر جزاى دنيوى اشاره مى كند، و در نتيجه حاصل كلام اين مى شود كه : ما بشر را به سوى دينى واحد دعوت كرديم ليكن ايشان دين را قطعه قطعه نموده در آن اختلاف كردندو مجازاتشان هم مختلف شد، اما در آخرت آنهايى كه ايمان آوردند سعيشان مشكور و عملشان مكتوب شد - و از كفار بر خلاف اين شد - و اما در دنيا، آنهايى كه ايمان آوردند زمين را به وراثت مالك شدند - به خلاف ديگران .
و در نتيجه، حاصل كلام اين مى شود كه: ما بشر را به سوى دينى واحد دعوت كرديم، ليكن ايشان دين را قطعه قطعه نموده، در آن اختلاف كردند و مجازاتشان هم مختلف شد. اما در آخرت، آن هايى كه ايمان آوردند، سعيشان مشكور و عملشان مكتوب شد - و از كفار بر خلاف اين شد - و اما در دنيا، آن هايى كه ايمان آوردند، زمين را به وراثت مالك شدند - به خلاف ديگران.


«'''إِنَّ فى هَذَا لَبَلَاغاً لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ'''»:
«'''إِنَّ فى هَذَا لَبَلَاغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ'''»:


كلمه ((بلاغ (( به معناى كافى بودن است ، و نيز به معناى آن چيزى است كه آدمى به وسيله آن به آرزوى خويش مى رسد، و نيز به معناى خود بلوغ است . و به هر حال معناى آيه از ميان اين سه معنايى كه نقل كرديم روشن است . كلمه ((هذا(( اشاره به معارفى دارد كه در سوره بيان شده . و معناى آن اين است كه: آنچه در اين سوره بيان كرديم كه رب عالم واحد است و غير او ربى نيست و واجب است كه از طريق نبوت پرستش شود تا به اين وسيله آماده روز حساب گردند و اينكه جزاى مؤ منين چنين و چنان و جزاى كافران چنين و چنان است براى مردم عابد كافى است ، البته در صورتى كه آنرا اخذ نموده و به آن عمل كنند كه در اين صورت به آرزوى خويش مى رسند.
كلمۀ «بلاغ»، به معناى كافى بودن است، و نيز به معناى آن چيزى است كه آدمى به وسيله آن به آرزوى خويش مى رسد، و نيز به معناى خود بلوغ است. و به هر حال، معناى آيه از ميان اين سه معنايى كه نقل كرديم، روشن است.  


«'''وَ مَا أَرْسلْنَاك إِلا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ'''»:
كلمۀ «هذا»، اشاره به معارفى دارد كه در سوره بيان شده. و معناى آن اين است كه: آنچه در اين سوره بيان كرديم كه رب عالَم واحد است و غير او ربّى نيست و واجب است كه از طريق نبوت پرستش شود تا به اين وسيله آماده روز حساب گردند و اين كه جزاى مؤمنان، چنين و چنان و جزاى كافران چنين و چنان است، براى مردم عابد كافى است. البته در صورتى كه آن را اخذ نموده و به آن عمل كنند كه در اين صورت به آرزوى خويش مى رسند.


يعنى تو رحمتى هستى كه به سوى همه جماعتهاى بشرى فرستاده شده اى . دليل بر اينكه گفتيم همه جماعتها، جمع با الف و لام است ، علاوه بر اين كه مقتضاى رسالت هم همين است . و اما اينكه چطور رحمت براى همه اهل دنيا است ؟ جهتش اين است كه دينى آورده كه در اخذ به آن سعادت اهل دنيا در دنيا و آخرتشان تاءمين است .
«'''وَ مَا أَرْسلْنَاك إِلّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ'''»:


آرى آن جناب (صلى اللّه عليه و آله و سلم) رحمت براى اهل دنيا است از جهت آثار حسنه اى كه از قيام او به دعوت حقه اش در مجتمعات بشرى به راه افتاد كه اگر وضع زندگى بشر آن روز را قبل از اينكه آن جناب مبعوث شود در نظر بگيريم و با وضعى كه پس از قيام او به خود گرفت مقايسه كنيم كاملا روشن مى گردد.
يعنى: تو رحمتى هستى كه به سوى همه جماعت هاى بشرى فرستاده شده اى. دليل بر اين كه گفتيم همه جماعت ها، جمع با الف و لام است. علاوه بر اين كه مقتضاى رسالت هم همين است. و اما اين كه چطور رحمت براى همه اهل دنيا است؟ جهتش اين است كه دينى آورده كه در اخذ به آن، سعادت اهل دنيا، در دنيا و آخرتشان تأمين است.
 
آرى، آن جناب «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، رحمت براى اهل دنيا است، از جهت آثار حسنه اى كه از قيام او به دعوت حقه اش در مجتمعات بشرى به راه افتاد، كه اگر وضع زندگى بشر آن روز را قبل از اين كه آن جناب مبعوث شود، در نظر بگيريم و با وضعى كه پس از قيام او به خود گرفت مقايسه كنيم، كاملا روشن مى گردد.
<span id='link327'><span>
<span id='link327'><span>
==اشاره به اينكه تمامى معارف و احكام اسلام از فروغ توحيد و منتهى به آنند ==
«'''قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ'''»:


يعنى آنچه از دين به من وحى مى شود نيست مگر توحيد و معارف ديگرى كه متفرع بر توحيد و ممثل به آن است ، چه معارف عقيدتى و چه اخلاقى و عملى ، خلاصه هر چه به من وحى مى شود همه از فروعات دين تو حيد است . دليل بر اين معنايى كه ما براى آيه كرديم اين است كه حصر (انما) بر روى حصر (انما) آمده كه ظهورش در حصر حقيقى است .
«'''قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ'''»:
 
يعنى: آنچه از دين به من وحى مى شود، نيست مگر توحيد و معارف ديگرى كه متفرع بر توحيد و ممثل به آن است. چه معارف عقيدتى و چه اخلاقى و عملى. خلاصه هرچه به من وحى مى شود، همه از فروعات دين توحيد است. دليل بر اين معنايى كه ما براى آيه كرديم، اين است كه حصر «إنَّما» بر روى حصر «أنَّمَا» آمده، كه ظهورش در حصر حقيقى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۸ </center>
<span id='link328'><span>
<span id='link328'><span>
==اعلام خطر رسول خدا«ص»، به مشركان استهزاء كننده ==
==اعلام خطر رسول خدا«ص»، به مشركان استهزاء كننده ==
«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنتُكمْ عَلى سوَاءٍ'''»:
«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلى سَوَاءٍ'''»:
 
كلمۀ «ايذان»، به طورى كه گفته اند، از «إذن» گرفته شده، كه به معناى علم به اجازه است در كارى. آنگاه به طور مجاز در مطلق علم استعمال شده، و از آن افعالى اشتقاق يافته و بسيارى از موارد متضمن معناى تهديد و انذار نيز مى شود.
 
و كلمۀ «عَلَى سَوَاء»، على الظاهر حال از مفعول «آذَنتُكُم» است، و معناى آن، اين است كه:
 
اگر از دعوت تو اعراض كردند، و از اين كه با قبولى دين توحيد تسليم خدا شوند، روى گردانيدند، پس به ايشان بگو: من به شما اعلام مى كنم كه شما از اين اعراض خود در خطر مى باشيد. چون شما در اين كه من اعلامتان كنم، و يا در خود خطر قرار گيريد، مساوى هستيد. (و به عبارت ديگر: در اعلام كردن من همه مساوى هستيد، و يا در مخاطره بودن همه برابريد).


كلمه ((ايذان (( به طورى كه گفته اند از ((اذن (( گرفته شده كه به معناى علم به اجازه است در كارى. آنگاه به طور مجاز در مطلق علم استعمال شده و از آن افعالى اشتقاق يافته و بسيارى از موارد متضمن معناى تهديد و انذار نيز مى شود.
بعضى از مفسران گفته اند: مقصود اعلام به جنگ است، ولى اين معنا در سوره هاى مكى، دور به نظر مى آيد.


و كلمه ((على سواء(( على الظاهر حال از مفعول ((آذنتكم (( است ، و معناى آن اين است كه : اگر از دعوت تو اعراض كردند، و از اينكه با قبولى دين توحيد تسليم خدا شوند روى گردانيدند، پس به ايشان بگو من به شما اعلام مى كنم كه شما از اين اعراض خود در خطر مى باشيد، چون شما در اينكه من اعلامتان كنم ، و يا در خود خطر قرار گيريد مساوى هستيد، (و به عبارت ديگر: در اعلام كردن من همه مساوى هستيد، و يا در مخاطره بودن همه برابريد) بعضى از مفسرين گفته اند: مقصود اعلام به جنگ است . ولى اين معنا در سوره هاى مكى دور به نظر مى آيد.
«'''وَ إِنْ أَدْرِى أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا تَكتُمُونَ'''»:


«'''وَ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا تَكتُمُونَ'''»:
اين آيه، تتمه كلام رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. كلامى كه مأمور شده آن را ابلاغ نمايد. و منظور از جملۀ «مَا تُوعَدُون»، همان تهديد در جمله «آذَنتُكُم عَلَى سَوَاء» است. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، نخست مأمور شد ايشان را از خطرى كه در اعراض از اسلام هست، هشدار دهد، و سپس مأمور شد علم به دورى و نزديكى وقوع آن خطر را از خود نفى كند، و بى علمى خود را چنين تعليل كند كه علم به گفته هاى علنى ايشان، كه همان طعن بر اسلام و استهزاء به آن است - و گفته هاى پنهانى آنان، منحصرا مخصوص به خداى تعالى است، و تنها او است كه عالم به حقيقت امر است.


اين آيه تتمه كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، كلامى كه ماءمور شده آن را ابلاغ نمايد. و منظور از جمله ((ما توعدون (( همان تهديد در جمله ((آذنتكم على سواء(( است . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نخست ماءمور شد ايشان را از خطرى كه در اعراض از اسلام هست هشدار دهد، و سپس ماءمور شد علم به دورى و نزديكى وقوع آن خطر را از خود نفى كند، و بى علمى خود را چنين تعليل كند كه علم به گفته هاى علنى ايشان كه همان طعن بر اسلام و استهزاء به آن است - و گفته هاى پنهانى آنان ، منحصرا مخصوص به خداى تعالى است ، و تنها او است كه عالم به حقيقت امر است .  
از اين جا به دست مى آيد كه منشأ متوجه شدن عذاب به كفار، آن طعنه هايى بوده است كه در ظاهر به اسلام مى زدند، و هم آن نقشه هايى كه پنهان مى داشتند.  


از اينجا به دست مى آيد كه منشا متوجه شدن عذاب به كفار آن طعنه هايى بوده است كه در ظاهر به اسلام مى زدند، و هم آن نقشه هايى كه پنهان مى داشتند، گويى كه فرموده : اگر اينان مستحق عذاب شدند به خاطر اظهاراتى است كه عليه اين دعوت الهى كردند، و آن نقشه هايى كه پنهان داشتند، پس ايشان را به آن عذاب تهديد كن ، و ليكن از آنجايى كه تو اطلاعى از ظاهر و باطن آنان ندارى ، و نمى دانى كه جرمشان چقدر استحقاق عذاب دارد، و آيا استحقاق عذاب نزديك دارند، يا دور، لذا چنين علمى را از خودت نفى كن ، و آن را تنها
گويى كه فرموده: اگر اينان مستحق عذاب شدند، به خاطر اظهاراتى است كه عليه اين دعوت الهى كردند، و آن نقشه هايى كه پنهان داشتند. پس ايشان را به آن عذاب تهديد كن، وليكن از آن جايى كه تو اطلاعى از ظاهر و باطن آنان ندارى، و نمى دانى كه جرمشان چقدر استحقاق عذاب دارد، و آيا استحقاق عذاب نزديك دارند، يا دور، لذا چنين علمى را از خودت نفى كن، و آن را تنها به خداى تعالى ارجاع ده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۹ </center>
به خداى تعالى ارجاع ده . از اين بيان معلوم مى شود كه منظور از ((جهر قول (( آن سخنانى است كه مشركين (عليه اسلام ) اظهار نموده و استهزايى است كه مى كردند، و مراد از آنچه پنهان مى داشته اند، نقشه هاى شومى بوده كه عليه اسلام در بين خود مطرح مى كردند.
 
از اين بيان، معلوم مى شود كه منظور از «جهر قول»، آن سخنانى است كه مشركان (عليه اسلام) اظهار نموده و استهزايى است كه مى كردند. و مراد از آنچه پنهان مى داشته اند، نقشه هاى شومى بوده كه عليه اسلام در بين خود مطرح مى كردند.


«'''وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكمْ وَ مَتَاعٌ إِلى حِينٍ'''»:
«'''وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكمْ وَ مَتَاعٌ إِلى حِينٍ'''»:


اين جمله نيز تتمه كلامى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ماءمور به گفتن آن شده است . ضمير در كلمه ((لعله (( به طورى كه گفته اند كنايه از خبرى است كه در كلام نيامده ، و بعيد هم نيست كه راجع به ايذان و اعلامى باشد كه ماءمور به آن شد. و معناى آن اين است كه : من نمى دانم ، ممكن است اين اعلامى كه من ماءمور بدان شدم ، يعنى مراد خداى تعالى از اينكه مرا ماءمور به اعلام خطر نموده، اين باشد كه شما را امتحان كند تا آنچه در باطن شما است بيرون كشيده ظاهرش سازد پس خدا مى خواهد شما را بيازمايد و تا مدتى مهلت و كام بدهد و به اصطلاح استد راجتان كند.   
اين جمله نيز، تتمه كلامى است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، مأمور به گفتن آن شده است. ضمير در كلمۀ «لَعَلَّهُ»، به طورى كه گفته اند، كنايه از خبرى است كه در كلام نيامده، و بعيد هم نيست كه راجع به ايذان و اعلامى باشد كه مأمور به آن شد.  
 
و معناى آن اين است كه: من نمى دانم، ممكن است اين اعلامى كه من مأمور بدان شدم، يعنى مراد خداى تعالى از اين كه مرا مأمور به اعلام خطر نموده، اين باشد كه شما را امتحان كند تا آنچه در باطن شما است، بيرون كشيده، ظاهرش سازد. پس خدا مى خواهد شما را بيازمايد و تا مدتى مهلت و كام بدهد و به اصطلاح استدراجتان كند.   




۱۳٬۷۸۱

ویرایش