گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




بَلْ نَقْذِف بِالحَْقِّ عَلى الْبَطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ
«'''بَلْ نَقْذِف بِالحَْقِّ عَلى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ'''»:


توضيح معنى و مفاد آيه : ((بلنقذف بالحق على الباطل ...(( و اشاراتى درباره حق وباطل
توضيح معنى و مفاد آيه : ((بلنقذف بالحق على الباطل ...(( و اشاراتى درباره حق وباطل
خط ۳۱: خط ۳۱:


بعضى از مفسرين آيه را با آيه قبل تفسير كرده و گفته اند معنايش اين است كه : ((ليكن ما نمى خواهيم لهو اتخاذ كنيم بلكه كار ما اين است كه همواره حق را كه يكى از مصاديقش جدّ است بر باطل كه يكى از مصاديقش لهو است غلبه دهيم ((
بعضى از مفسرين آيه را با آيه قبل تفسير كرده و گفته اند معنايش اين است كه : ((ليكن ما نمى خواهيم لهو اتخاذ كنيم بلكه كار ما اين است كه همواره حق را كه يكى از مصاديقش جدّ است بر باطل كه يكى از مصاديقش لهو است غلبه دهيم ((
و ليكن اين تفسير خطا است چون اعتراف ضمنى دارد بر اينكه لهوى در كار خدا هست چون قبلا گفتگويى از لهو، غير از لهو منسوب به خدا و نهى آن نبوده پس حق اين است
 
وليكن اين تفسير خطا است چون اعتراف ضمنى دارد بر اينكه لهوى در كار خدا هست چون قبلا گفتگويى از لهو، غير از لهو منسوب به خدا و نهى آن نبوده پس حق اين است
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷۱ </center>
كه آيه شريفه نسبت به جد و لهو اطلاق ندارد چون لهوى در كار خدا نيست تا اطلاق آيه شاملش شود.
كه آيه شريفه نسبت به جد و لهو اطلاق ندارد چون لهوى در كار خدا نيست تا اطلاق آيه شاملش شود.
و جمله ((و لكم الويل بما تصفون (( تهديد مردمى است كه معاد و نبوت را منكرند كه توضيح آن بر طبق مقتضاى سياق گذشت .
و جمله ((و لكم الويل بما تصفون (( تهديد مردمى است كه معاد و نبوت را منكرند كه توضيح آن بر طبق مقتضاى سياق گذشت .


از آيه شريفه حقيقت رجوع به سوى خدا استفاده مى شود و آن اين است كه خداى تعالى مدام با حق باطل را مى كوبد و حق را بر جا و از باطلى كه خود را به شكل آن جلوه داده جدا مى كند و نيز حق را از زير باطلى كه آن را پوشانده بيرون مى آورد تا نماند مگر حق خالص و آن خداى عز اسمه و صفات عليه او است ، كه مى فرمايد ((و يعلمون ان اللّه هو الحق المبين (( آن وقت است كه آنچه از اسباب سبب مستقل پنداشته مى شد همه از كار مى افتد و آنچه ملك و قوت و اختيار براى غير خدا پنداشته مى شد همه از مالكيت و نيرومندى و صاحب اختيارى ساقط مى شوند همچنان كه فرمود: ((لقد تقطع بينكم و ضل عنكم ما كنتم تزعمون (( و نيز فرمود: ((ان القوه لله جميعا(( و نيز فرمود: ((لمن الملك اليوم لله الواحد القهار(( و نيز فرمود: ((و الامر يومئذ لله (( و آياتى كه اين معانى را مى رساند بسيار است .
از آيه شريفه حقيقت رجوع به سوى خدا استفاده مى شود و آن اين است كه خداى تعالى مدام با حق باطل را مى كوبد و حق را بر جا و از باطلى كه خود را به شكل آن جلوه داده جدا مى كند و نيز حق را از زير باطلى كه آن را پوشانده بيرون مى آورد تا نماند مگر حق خالص و آن خداى عز اسمه و صفات عليه او است، كه مى فرمايد ((و يعلمون ان اللّه هو الحق المبين (( آن وقت است كه آنچه از اسباب سبب مستقل پنداشته مى شد همه از كار مى افتد و آنچه ملك و قوت و اختيار براى غير خدا پنداشته مى شد همه از مالكيت و نيرومندى و صاحب اختيارى ساقط مى شوند همچنان كه فرمود: ((لقد تقطع بينكم و ضل عنكم ما كنتم تزعمون (( و نيز فرمود: ((ان القوه لله جميعا(( و نيز فرمود: ((لمن الملك اليوم لله الواحد القهار(( و نيز فرمود: ((و الامر يومئذ لله (( و آياتى كه اين معانى را مى رساند بسيار است .


وَ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ
«'''وَ لَهُ مَن فى السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ'''»:


در اين جمله يكى از احتمالاتى كه فى الجمله منافى با معاد است دفع شده و آن اين است كه خداى تعالى بر بعضى از مردم و يا همه آنان مسلط نباشد و در نتيجه مردم بتوانند از گير بازگشت به او و حساب و كتاب و كيفرش فرار كنند كه در اين جمله آن را دفع نموده مى فرمايد ملك خداى تعالى عام است و شامل تمامى موجوداتى كه در آسمان و زمينند هست ، پس او هر قسم تصرفى كه بخواهد مى تواند در آنها بكند و معلوم است كه اين ملك ، ملك حقيقى و از لوازم ايجاد است يعنى هر موجودى كه تصور شود قائم به وجود سببى است
در اين جمله يكى از احتمالاتى كه فى الجمله منافى با معاد است دفع شده و آن اين است كه خداى تعالى بر بعضى از مردم و يا همه آنان مسلط نباشد و در نتيجه مردم بتوانند از گير بازگشت به او و حساب و كتاب و كيفرش فرار كنند كه در اين جمله آن را دفع نموده مى فرمايد ملك خداى تعالى عام است و شامل تمامى موجوداتى كه در آسمان و زمينند هست ، پس او هر قسم تصرفى كه بخواهد مى تواند در آنها بكند و معلوم است كه اين ملك ، ملك حقيقى و از لوازم ايجاد است يعنى هر موجودى كه تصور شود قائم به وجود سببى است
خط ۴۴: خط ۴۵:
كه آن را ايجاد كرده و به طورى قائم است كه نمى تواند از هيچ گونه تصرف او سر برتابد و چون موجد هر چيزى خدا است و كسى در ايجاد، شريك او نيست حتى از نظر بت پرستانى كه آلهه اى غير خدا در تدبير و عبادت قائلند در ملك ، كسى را شريك خدا نمى دانند پس آنچه در آسمانها و زمين است مملوك خدا است و غير خدا مالكى نيست .
كه آن را ايجاد كرده و به طورى قائم است كه نمى تواند از هيچ گونه تصرف او سر برتابد و چون موجد هر چيزى خدا است و كسى در ايجاد، شريك او نيست حتى از نظر بت پرستانى كه آلهه اى غير خدا در تدبير و عبادت قائلند در ملك ، كسى را شريك خدا نمى دانند پس آنچه در آسمانها و زمين است مملوك خدا است و غير خدا مالكى نيست .


وَ مَنْ عِندَهُ لا يَستَكْبرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لا يَستَحْسرُونَ.... لا يَفْترُونَ
«'''وَ مَنْ عِندَهُ لا يَستَكْبرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لا يَستَحْسرُونَ.... لا يَفْترُونَ'''»:


در مجمع البيان گفته : استحسار به معناى اين است كه كسى از شدت خستگى نيرويش تمام شود وقتى مى گويند: ((بعير حسير(( معنايش ‍ شتر مانده است و اصل اين كلمه از جمله معروف : ((حسر عن ذراعيه (( گرفته شده كه معنايش تمام شدن نيرو به خاطر خستگى است .
در مجمع البيان گفته : استحسار به معناى اين است كه كسى از شدت خستگى نيرويش تمام شود وقتى مى گويند: ((بعير حسير(( معنايش ‍ شتر مانده است و اصل اين كلمه از جمله معروف : ((حسر عن ذراعيه (( گرفته شده كه معنايش تمام شدن نيرو به خاطر خستگى است .
خط ۶۷: خط ۶۸:
در سابق يعنى در آخر سوره اعراف ، در تفسير آيه ((ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ((، اين معنا را استفاده كرديم ، كه مراد از تعبير ((آنهايى كه نزد پروردگار تو مى باشند(( اعم از ملائكه مقرب است ، (پس از اين نكته غفلت نكن)
در سابق يعنى در آخر سوره اعراف ، در تفسير آيه ((ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ((، اين معنا را استفاده كرديم ، كه مراد از تعبير ((آنهايى كه نزد پروردگار تو مى باشند(( اعم از ملائكه مقرب است ، (پس از اين نكته غفلت نكن)


أَمِ اتخَذُوا ءَالِهَةً مِّنَ الاَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ
«'''أَمِ اتخَذُوا ءَالِهَةً مِّنَ الاَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ'''»:


كلمه ((انشار(( به معناى زنده كردن مردگان است ، و بنابراين ، مراد از آن معاد است ، در اين آيه احتمال ديگرى كه منافى معاد است رد شده ، و حاصلش اين است كه كسى بگويد: غير از خدا آلهه ديگرى هستند كه مردگان را زنده كنند و محاسبه نمايند، و خداى تعالى در مساءله معاد هيچ دخالتى نداشته ، و به همين جهت اجبارى نداريم كه از او بترسيم  
كلمه ((انشار(( به معناى زنده كردن مردگان است ، و بنابراين ، مراد از آن معاد است ، در اين آيه احتمال ديگرى كه منافى معاد است رد شده ، و حاصلش اين است كه كسى بگويد: غير از خدا آلهه ديگرى هستند كه مردگان را زنده كنند و محاسبه نمايند، و خداى تعالى در مساءله معاد هيچ دخالتى نداشته ، و به همين جهت اجبارى نداريم كه از او بترسيم  
خط ۷۷: خط ۷۸:
ممكن هم هست مراد، اتخاذ آلهه از جنس زمين باشد، مانند بتهايى كه از سنگ و چوب و فلزات درست مى كردند، پس بنابراين همين قيد ((فى الارض (( يك نوع تهكم و تحقير را مى رساند، و برگشت معنا به اين مى شود كه ملائكه اى كه آلهه ايشان است ، وقتى بندگان و عباد خداى تعالى باشند، و بت پرستان به كلى از آنان منقطع ، و از الوهيتشان ماءيوس شوند، و در امر معاد نتوانند به آنان ملتجى گردند، آيا بت ها و سنگ و چوب ايشان به دردشان مى خورد؟ و آيا صحيح است كه سنگ و چوب را خداى خود بگيرند؟.
ممكن هم هست مراد، اتخاذ آلهه از جنس زمين باشد، مانند بتهايى كه از سنگ و چوب و فلزات درست مى كردند، پس بنابراين همين قيد ((فى الارض (( يك نوع تهكم و تحقير را مى رساند، و برگشت معنا به اين مى شود كه ملائكه اى كه آلهه ايشان است ، وقتى بندگان و عباد خداى تعالى باشند، و بت پرستان به كلى از آنان منقطع ، و از الوهيتشان ماءيوس شوند، و در امر معاد نتوانند به آنان ملتجى گردند، آيا بت ها و سنگ و چوب ايشان به دردشان مى خورد؟ و آيا صحيح است كه سنگ و چوب را خداى خود بگيرند؟.


لَوْ كانَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسدَتَا فَسبْحَنَ اللَّهِ رَب الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ
«'''لَوْ كانَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسدَتَا فَسبْحَنَ اللَّهِ رَب الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ'''»:
<span id='link272'><span>
<span id='link272'><span>
==اشاره به معتقد بودن بت پرستان به واجب الوجود، و مورد اختلاف آنان با موحدين ==
==اشاره به معتقد بودن بت پرستان به واجب الوجود، و مورد اختلاف آنان با موحدين ==
خط ۱۰۲: خط ۱۰۳:
اين بود تقرير و توضيح حجتى كه آيه مورد بحث بر توحيد اقامه كرده و اين حجتى است برهانى مركب از مقدماتى يقينى كه دلالت مى كند بر اينكه تدبير عام عالمى با همه تدابير خصوصى كه در آن است از يك مبداء صادر شده و اختلافى در آن نيست . و ليكن مفسرين آن را طورى تقرير كرده اند كه حجت بر نفى تعدد صانع شود، تازه در همين تقرير هم اختلاف كرده اند و چه بسا بعضى از ايشان مقدماتى بر آن اضافه كرده اند كه از منطوق آيه خارج است و آنقدر بحث را پيرامون آن دنبال كرده اند كه بعضى از ايشان گفته اند: آيه شريفه حجتى است اقناعى و غير برهانى كه تنها عوام الناس را قانع مى كند.
اين بود تقرير و توضيح حجتى كه آيه مورد بحث بر توحيد اقامه كرده و اين حجتى است برهانى مركب از مقدماتى يقينى كه دلالت مى كند بر اينكه تدبير عام عالمى با همه تدابير خصوصى كه در آن است از يك مبداء صادر شده و اختلافى در آن نيست . و ليكن مفسرين آن را طورى تقرير كرده اند كه حجت بر نفى تعدد صانع شود، تازه در همين تقرير هم اختلاف كرده اند و چه بسا بعضى از ايشان مقدماتى بر آن اضافه كرده اند كه از منطوق آيه خارج است و آنقدر بحث را پيرامون آن دنبال كرده اند كه بعضى از ايشان گفته اند: آيه شريفه حجتى است اقناعى و غير برهانى كه تنها عوام الناس را قانع مى كند.


فَسبْحَنَ اللَّهِ رَب الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ
«'''فَسبْحَانَ اللَّهِ رَب الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ'''»:


اين جمله خداى تعالى را از توصيف مشركين منزه مى دارد، چون گفته بودند: با خدا
اين جمله خداى تعالى را از توصيف مشركين منزه مى دارد، چون گفته بودند: با خدا
خط ۱۱۰: خط ۱۱۱:
پيرامون اين بحث مطالب ديگرى هست كه به زودى از نظر خوانندگان مى گذرد.
پيرامون اين بحث مطالب ديگرى هست كه به زودى از نظر خوانندگان مى گذرد.


لا يُسئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسئَلُونَ
«'''لا يُسئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسئَلُونَ'''»:
<span id='link274'><span>
<span id='link274'><span>
==بررسى وجوهى كه مفسرين در معناى (لا يسئل عمايفعل و هم يسئلون ) گفته اند ==
==بررسى وجوهى كه مفسرين در معناى (لا يسئل عمايفعل و هم يسئلون ) گفته اند ==
۱۳٬۷۱۹

ویرایش