گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:
«ولايت ائمه اهل بيت و محبت ايشان، مطلبى است كه نزد ما اهل سنت، جاى هيچ اشكال نيست، و ما نيز به وجوب آن معتقديم، وليكن حمل كلمۀ «اهتداء» در آيه مورد بحث در اين مسأله، با اين كه اين كلمه در آيه اى قرار دارد كه خطاب در آن به بنى اسرائيل معاصر موسى «عليه السلام» است، صحيح نيست، و مستلزم اين است كه بگویيم: خداى تعالى، ائمه اهل بيت را براى بنى اسرائيل نيز معرفى نموده و ولايت آن حضرات را بر آنان نيز واجب كرده است و اين مطلب در اخبار صحيح نرسيده است». اين بود آن مقدار حاجت از كلام آلوسى.
«ولايت ائمه اهل بيت و محبت ايشان، مطلبى است كه نزد ما اهل سنت، جاى هيچ اشكال نيست، و ما نيز به وجوب آن معتقديم، وليكن حمل كلمۀ «اهتداء» در آيه مورد بحث در اين مسأله، با اين كه اين كلمه در آيه اى قرار دارد كه خطاب در آن به بنى اسرائيل معاصر موسى «عليه السلام» است، صحيح نيست، و مستلزم اين است كه بگویيم: خداى تعالى، ائمه اهل بيت را براى بنى اسرائيل نيز معرفى نموده و ولايت آن حضرات را بر آنان نيز واجب كرده است و اين مطلب در اخبار صحيح نرسيده است». اين بود آن مقدار حاجت از كلام آلوسى.


 
و چيزى كه او را در اشتباه انداخته، اين است كه او ولايت را به معناى محبت گرفته است و آنگاه آيه را مخصوص به بنى اسرائيل دانسته و چنين نتيجه گرفته كه جملۀ «ثُمَّ اهتَدَى» نمى تواند ناظر به اهل بيت باشد. غافل از اين كه «ولايت» در هيچ يك از آياتى كه درباره آن هست، مخصوص به معناى محبت نيست، بلكه به معناى «مالكيت تدبير» و «صاحب اختيار» و تصرف قانونی در اموری است که
و چيزى كه او را در اشتباه انداخته اين است كه او ولايت را به معناى محبت گرفته است و آنگاه آيه را مخصوص به بنى اسرائيل دانسته و چنين نتيجه گرفته كه جمله ((ثم اهتدى (( نمى تواند ناظر به اهل بيت باشد، غافل از اينكه ولايت در هيچ يك از آياتى كه درباره آن هست مخصوص به معناى محبت نيست ، بلكه به معناى مالكيت تدبير و صاحب اختيار
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۰ </center>
و تصرف قانونى در امورى است كه تصرف در آنها مستلزم پيروى و تبعيت ديگران و وجوب طاعت او بر ديگران باشد، و اين همان معنايى است كه ائمه اهل بيت آن را براى خود ادعاء مى كنند و اما صرف محبت معنايى است كه اگر واژه ولايت را توسعه دهيم شامل آن مى شود، چون بيرون از معناى حقيقى كلمه است ، بلكه از لوازم عاديه معناى حقيقى است كه ادله مودت ذى القربى از آيه و روايت به مطابقه برآن دلالت دارد.
تصرف در آن ها، مستلزم پيروى و تبعيت ديگران و وجوب طاعت او بر ديگران باشد، و اين، همان معنايى است كه ائمه اهل بيت، آن را براى خود ادعاء مى كنند. و اما صرف محبت معنايى است كه اگر واژه «ولايت» را توسعه دهيم، شامل آن مى شود. چون بيرون از معناى حقيقى كلمه است، بلكه از لوازم عاديه معناى حقيقى است كه ادله مودت ذى القربى از آيه و روايت به مطابقه، بر آن دلالت دارد.
<span id='link208'><span>
<span id='link208'><span>


==روايت مفصلى در داستان سامرى و گوساله پرستى بنىاسرائيل از تقسير قمى ==
براى «ولايت اهل بيت»، غير از اين دو معنايى كه گفتيم - يكى حقيقى و ديگرى از لوازم آن - معناى ديگرى نيز هست، كه معناى سوم آن مى شود، و آن، اين است كه:
براى ((ولايت اهل (( بيت غير از اين دو معنايى كه گفتيم - يكى حقيقى و ديگرى از لوازم آن - معناى ديگرى نيز هست كه معناى سوم آن مى شود، و آن اين است كه خداوند اداره اءمور بندگان خود را به دارنده آن مقام واگذار كند و از آن پس او مدبر امور بندگان و متصرف در شؤ ون ايشان باشد، خداوند اين مقام را به او به خاطر اخلاصش در عبوديت بدهد و اين ولايت در اصل و بالاءصاله از خدا است و او است ولى و بس ‍ و غير از او كسى ولى نيست و اگر اهل بيت به چنين ولايتى منسوب شوند به خاطر اين است كه ايشان از سابقين و از اولين امتند، و ايشان اين باب را گشوده اند. اين معنا نيز به معناى دوم از لوازم معناى حقيقى است و از باب توسع در نسبت ، لفظ را در آن استعمال مى كنيم همانطور كه صراط مستقيم در كلام خداى تعالى بالاصاله منسوب به خدا است و به نوعى توسع به كسانى كه مورد انعام خدا قرار گرفته اند خدا از قبيل نبيين و صديقين و شهداء و صالحين منسوب مى شود.


پس خلاصه كلام اين شد كه ولايت در حديث مجمع به معناى مالكيت تدبير است و آيه شريفه عمومى است ، در غير بنى اسرائيل هم جريان دارد همانطور كه در خود آنان جريان دارد و امام ابى جعفر (عليه السلام ) هم كه كلمه ((اهتداء(( در آيه شريفه را به ولايت تفسير كرده اند به همين جهت بوده و معناى متعين هم همان است .
خداوند اداره امور بندگان خود را به دارندۀ آن مقام واگذار كند و از آن پس، او مدبّر امور بندگان و متصرف در شؤون ايشان باشد. خداوند اين مقام را به او، به خاطر اخلاصش در عبوديت بدهد و اين ولايت در اصل و بالأصاله از خدا است و اوست «ولىّ» و بس، و غير از او، كسى «ولىّ» نيست. و اگر اهل بيت به چنين ولايتى منسوب شوند، به خاطر اين است كه ايشان از سابقين و از اولين امت اند، و ايشان اين باب را گشوده اند. اين معنا نيز، به معناى دوم از لوازم معناى حقيقى است و از باب توسع در نسبت، لفظ را در آن استعمال مى كنيم، همان طور كه صراط مستقيم در كلام خداى تعالى، بالأصاله منسوب به خدا است و به نوعى توسع به كسانى كه مورد انعام خدا قرار گرفته اند، خدا از قبيل نبييّن و صدّيقين و شهداء و صالحين منسوب مى شود.


و در تفسير قمى در ذيل آيه ((فانا قد فتنا قومك من بعدك (( از امام نقل كرده كه فرمود: ((فتنه (( به معناى آزمايش است ، يعنى ((ما قوم تو را بعد از تو امتحان كرديم و سامرى ايشان را گمراه كرد(( فرمود: يعنى به وسيله گوساله اى كه پرستيدند گمراه كرد.
پس خلاصه كلام اين شد كه ولايت در حديث مجمع، به معناى مالكيت تدبير است و آيه شريفه عمومى است، در غير بنى اسرائيل هم جريان دارد، همان طور كه در خود آنان جريان دارد. و امام ابى جعفر «عليه السلام» هم كه كلمه «اهتداء» در آيه شريفه را به «ولايت» تفسير كرده اند، به همين جهت بوده و معناى متعين هم، همان است.


و سبب آن اين بود كه وقتى خداى تعالى به موسى وعده داد كه تورات و الواح را تا سى روز ديگر بر او نازل مى كند، به بنى اسرائيل مژده داد و گفت كه براى گرفتن تورات سى روز به ميقات مى روم ، برادر خود هارون را جانشين خود كرد، سى روز تمام شد و موسى نيامد بنى اسرائيل سر به طغيان نهاده و از فرمان هارون بيرون شدند و خواستند تا او را بكشند، مى گفتند: موسى دروغ گفته و از ما فرار كرده ، در اين ميان ابليس به صورت مردى نزد ايشان آمد و گفت : موسى از شما فرار كرده و ديگر تا ابد بر نمى گردد، براى اينكه بدون خدا نمانيد
==روايتی در باره سامرى و گوساله پرستى بنى اسرائيل==
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «فَإنّا قَد فَتَنَّا قَومَكَ مِن بَعدِكَ»، از امام نقل كرده كه فرمود: «فتنه» به معناى آزمايش است. يعنى: «ما قوم تو را بعد از تو امتحان كرديم و سامرى ايشان را گمراه كرد». فرمود: يعنى به وسيله گوساله اى كه پرستيدند، گمراه كرد.
 
و سبب آن اين بود كه: وقتى خداى تعالى، به موسى وعده داد كه تورات و الواح را تا سى روز ديگر بر او نازل مى كند، به بنى اسرائيل مژده داد و گفت كه براى گرفتن تورات، سى روز به ميقات مى روم، برادر خود، هارون را جانشين خود كرد. سى روز تمام شد و موسى نيامد. بنى اسرائيل سر به طغيان نهاده و از فرمان هارون بيرون شدند و خواستند تا او را بكشند. مى گفتند: موسى دروغ گفته و از ما فرار كرده. در اين ميان، ابليس به صورت مردى نزد ايشان آمد و گفت: موسى از شما فرار كرده و ديگر تا ابد بر نمى گردد. براى اين كه بدون خدا نمانيد، زيورهاتان را جمع كنيد تا برايتان معبودى بسازم، كه عبادتش كنيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۱ </center>
زيورهاتان را جمع كنيد تا برايتان معبودى بسازم كه عبادتش كنيد.


آن روزى كه لشگر موسى به دريا زدند و دنبال سر آنان فرعون و يارانش هم به دريا زدند و غرق شدند سامرى پيشاپيش لشگر موسى بود، و جبرئيل را ديد كه در حيوانى به صورت اسب رمكه سوار بود، و ديد كه آن اسب پاى خود را به هر نقطه زمين مى گذارد خاك زير پايش حركت مى كند، سامرى كه از نيكان اصحاب موسى بود، مقدارى از خاك زير پاى اسب جبرئيل را برداشت و چون حركت مى كرد آن را در انبانى ريخت و به عنوان افتخار بر بنى اسرائيل نزد خود نگاه مى داشت تا آن روزى كه گفتيم ابليس آمد و پيشنهاد ساختن معبودى كرد، آن روز بعد از آنكه گوساله ساخته شد، ابليس گفت حالا آن خاك را بياور، سامرى خاك را آورد، ابليس آن را در جوف گوساله ريخت ، به محض اينكه در جوف آن قرار گرفت ، گوساله به حركت در آمده و صداى گوساله معمولى در آورد، پشم و موى بر بدنش روييد، بنى اسرائيل در برابر آن به سجده افتادند، و عدد آنهايى كه به سجده افتادند هفتاد هزار نفر بود.
آن روزى كه لشگر موسى به دريا زدند و دنبال سرِ آنان، فرعون و يارانش هم به دريا زدند و غرق شدند. سامرى پيشاپيش لشگر موسى بود، و جبرئيل را ديد كه در حيوانى به صورت اسب رمكه سوار بود، و ديد كه آن اسب، پاى خود را به هر نقطه زمين مى گذارد، خاك زير پايش حركت مى كند.
 
سامرى كه از نيكان اصحاب موسى بود، مقدارى از خاك زير پاى اسب جبرئيل را برداشت و چون حركت مى كرد، آن را در انبانى ريخت و به عنوان افتخار بر بنى اسرائيل، نزد خود نگاه مى داشت، تا آن روزى كه گفتيم ابليس آمد و پيشنهاد ساختن معبودى كرد.
 
آن روز بعد از آن كه گوساله ساخته شد، ابليس گفت: حالا آن خاك را بياور. سامرى خاك را آورد. ابليس آن را در جوف گوساله ريخت. به محض اين كه در جوف آن قرار گرفت، گوساله به حركت در آمده و صداى گوساله معمولى در آورد. پشم و موى بر بدنش روييد. بنى اسرائيل در برابر آن به سجده افتادند، و عدد آن هايى كه به سجده افتادند، هفتاد هزار نفر بود.
 
هارون - بنا به حكايت قرآن - به ايشان فرمود: «يَا قَومِ إنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إنَّ رَبَّكُمُ الرَّحمَنُ فَاتَّبِعُونِى وَ أطِيعُوا أمرِى قَالُوا لَن نَبرَح عَلَيهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرجِعَ إلَينَا مُوسَى». بعد از اين گفت و شنود، مردم تصميم گرفتند هارون را به قتل برسانند، كه هارون از ميان ايشان بگريخت. در همين هنگام بود كه ميقات موسى (چهل روزش) تمام شد.
 
روز دهم ذى الحجه، خداى تعالى، الواح را كه تورات در آن قرار داشت و مشتمل بر احكام اخلاقى و داستان ها بود، نازل كرد، و در آن به موسى وحى فرستاد كه: ما قوم تو را بعد از آمدنت، آزموديم و سامرى آنان را گمراه كرد. گوساله اى كه صداى گوساله داشت، پرستيدند.  


هارون - بنا به حكايت قرآن - به ايشان فرمود: ((يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعونى و اطيعوا امرى قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتى يرجع الينا موسى (( بعد از اين گفت و شنود مردم تصميم گرفتند هارون را به قتل برسانند كه هارون از ميان ايشان بگريخت ، در همين هنگام بود كه ميقات موسى (چهل روزش ) تمام شد.
موسى پرسيد: پروردگارا! گوساله را سامرى ساخت، صدا را چه كسى به آن داد. فرمود: من دادم اى موسى! چون ديدم مرا با يك گوساله عوض كردند، خواستم به عنوان مجازات، آزمايششان را دشوارتر كنم.


روز دهم ذى الحجه خداى تعالى الواح را كه تورات در آن قرار داشت و مشتمل بر احكام اخلاقى و داستانها بود نازل كرد، و در آن به موسى وحى فرستاد كه ما قوم تو را بعد از آمدنت آزموديم و سامرى آنان را گمراه كرد، گوساله اى كه صداى گوساله داشت پرستيدند، موسى پرسيد: پروردگارا گوساله را سامرى ساخت ، صدا را چه كسى به آن داد، فرمود: من دادم اى موسى ، چون ديدم مرا با يك گوساله عوض كردند خواستم به عنوان مجازات آزمايششان را دشوارتر كنم .
موسى - به حكايت قرآن كريم - با خشم و تأسف به ميان قوم خود برگشت و به ايشان فرمود: مگر پروردگارتان وعده اى نيكو به شما نداد، آيا صرفا به خاطر اين كه (ده روز) عهد من طول كشيد از راه خدا منحرف شديد، يا آن كه مى خواستيد عذابى از پروردگارتان بر شما نازل گردد و بدين جهت وعده <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۲ </center>
مرا تخلف كرديد؟ آنگاه الواح را از شدت خشم به زمين زد و ريش و سر برادرش را گرفته، كشيد و گفت: «چرا وقتى ديدى گمراه مى شوند، مرا متابعت نكردى، آيا تو هم از دستور من سر برتافتى»؟


موسى - به حكايت قرآن كريم - با خشم و تاءسف به ميان قوم خود برگشت و به ايشان فرمود: مگر پروردگارتان وعده اى نيكو به شما نداد آيا صرفا به خاطر اينكه (ده روز) عهد من طول كشيد از راه خدا منحرف شديد يا آنكه مى خواستيد عذابى از پروردگارتان بر شما نازل گردد و بدين جهت وعده مرا تخلف كرديد؟ آنگاه الواح را از شدت خشم به زمين زد و
هارون - به حكايت قرآن كريم - گفت: اى پسر مادرم! ريش و سر مرا مگير، من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و رعايت فرمان مرا نكردى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۲ </center>
ريش و سر برادرش را گرفته كشيد، و گفت : ((چرا وقتى ديدى گمراه مى شوند مرا متابعت نكردى آيا تو هم از دستور من سر برتافتى ((؟ هارون - به حكايت قرآن كريم - گفت : اى پسر مادرم ريش و سر مرا مگير، من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و رعايت فرمان مرا نكردى .


بنى اسرائيل در پاسخ وى گفتند: ما به اختيار خودمان از وعده تو تخلف نكرديم ، و ليكن زيور آلات قبطيان را با خود حمل مى كرديم ، پس آنها را انداختيم و آن خاكى كه سامرى با خود داشت در جوف آن ريختيم ، آنگاه سامرى گوساله اى ساخت كه داراى صدا بود، موسى گفت : اى سامرى تو چرا اينكار را كردى و چنين امرى بزرگ پديد آوردى ؟
بنى اسرائيل، در پاسخ وى گفتند: ما به اختيار خودمان، از وعده تو تخلف نكرديم، وليكن زيور آلات قبطيان را با خود حمل مى كرديم، پس آن ها را انداختيم و آن خاكى كه سامرى با خود داشت، در جوف آن ريختيم، آنگاه سامرى گوساله اى ساخت كه داراى صدا بود. موسى گفت: اى سامرى! تو چرا اين كار را كردى و چنين امرى بزرگ پديد آوردى؟


سامرى گفت : من چيزى ديدم كه آنان نديدند، ناگزير مشتى از اثر رسول گرفتم ، يعنى از زير پاى اسب جبرئيل خاكى بر داشتم ، و آن را در گوساله فلزى كه درست كرده بودم ريختم ، يعنى در آن نگهدارى كردم (و اين تسويلى بود كه نفسم برايم كرد) يعنى نفسم اين عمل را در نظرم جلوه داد.
سامرى گفت: من چيزى ديدم كه آنان نديدند. ناگزير مشتى از اثر رسول گرفتم، يعنى از زير پاى اسب جبرئيل، خاكى بر داشتم، و آن را در گوساله فلزى كه درست كرده بودم، ريختم. يعنى در آن نگهدارى كردم (و اين تسويلى بود كه نفسم برايم كرد). يعنى نفسم اين عمل را در نظرم جلوه داد.




۱۳٬۸۰۰

ویرایش