گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۱}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۱: خط ۱۳:
<span id='link186'><span>
<span id='link186'><span>
==روياروئى موسى (ع ) با ساحران در روز موعود ==
==روياروئى موسى (ع ) با ساحران در روز موعود ==
قَالُوا يَمُوسى إِمَّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ... مِن سِحْرِهِمْ أَنهَا تَسعَى
قَالُوا يَمُوسى إِمَّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ... مِن سِحْرِهِمْ أَنهَا تَسعَى
((حبال (( جمع حبل ، و ((عصى (( جمع عصا است ، زيرا سحره فرعون طنابها و چوب دستى ها را در سحر خود به كار گرفته بودند تا در نظر تماشاگران به صورت مارها و اژدها در آيد، تا اژدها شدن عصاى موسى تحت الشعاع قرار گيرد.
((حبال (( جمع حبل ، و ((عصى (( جمع عصا است ، زيرا سحره فرعون طنابها و چوب دستى ها را در سحر خود به كار گرفته بودند تا در نظر تماشاگران به صورت مارها و اژدها در آيد، تا اژدها شدن عصاى موسى تحت الشعاع قرار گيرد.
در اين آيه حذف و ايجاز (يعنى مختصر گوئى ) به كار رفته ، گويا فرموده است روز موعود همه در محل موعود جمع شدند و موسى نيز حاضر شد، آنگاه شخصى پرسيده : خوب سپس چه كردند؟ در پاسخش ‍ فرموده : ((قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى (( و اين جمله مى رساند كه آن روز قبطيان موسى را مخير كردند بين اينكه او اول بيندازد و يا صبر كند تا ساحران اول بيندازند بعد او، موسى هم در پاسخ فرمود: ((بل القوا(( و با اين كلام خود ميدان را به آنان وا گذاشت تا هر چه از طاقتشان بر مى آيد بياورند، و پيدا است كه موسى دلش نسبت به وعده خدا گرم بود، و هيچ قلق و اضطرابى نداشت ، چرا داشته باشد؟ با اينكه خداى تعالى به او و برادرش فرموده بود: ((اننى معكما اسمع و ارى ((
در اين آيه حذف و ايجاز (يعنى مختصر گوئى ) به كار رفته ، گويا فرموده است روز موعود همه در محل موعود جمع شدند و موسى نيز حاضر شد، آنگاه شخصى پرسيده : خوب سپس چه كردند؟ در پاسخش ‍ فرموده : ((قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى (( و اين جمله مى رساند كه آن روز قبطيان موسى را مخير كردند بين اينكه او اول بيندازد و يا صبر كند تا ساحران اول بيندازند بعد او، موسى هم در پاسخ فرمود: ((بل القوا(( و با اين كلام خود ميدان را به آنان وا گذاشت تا هر چه از طاقتشان بر مى آيد بياورند، و پيدا است كه موسى دلش نسبت به وعده خدا گرم بود، و هيچ قلق و اضطرابى نداشت ، چرا داشته باشد؟ با اينكه خداى تعالى به او و برادرش فرموده بود: ((اننى معكما اسمع و ارى ((
((فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى (( - در اين آيه حذف و تقدير به كار رفته و تقدير آن ((فالقوا و اذا حبالهم و عصيهم ... پس انداختند كه ناگهان طنابها و چوبدستى هاشان ...(( بوده است ، و اگر كلمه ((فالقوا(( حذف شد براى اين بود كه فوريت را تاءكيد كند، گويا همينكه موسى گفت : اول شما بيندازيد، ديگر هيچ فاصله اى نشد كه موسى ديد آنچه را كه ديد، حتى بدون اينكه انداختن آنها فاصله شده باشد.
((فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى (( - در اين آيه حذف و تقدير به كار رفته و تقدير آن ((فالقوا و اذا حبالهم و عصيهم ... پس انداختند كه ناگهان طنابها و چوبدستى هاشان ...(( بوده است ، و اگر كلمه ((فالقوا(( حذف شد براى اين بود كه فوريت را تاءكيد كند، گويا همينكه موسى گفت : اول شما بيندازيد، ديگر هيچ فاصله اى نشد كه موسى ديد آنچه را كه ديد، حتى بدون اينكه انداختن آنها فاصله شده باشد.
و آنچه به خيال موسى در آمد به خيال ساير تماشاچيان نيز در آمد، چون در جاى ديگر قرآن فرموده : ((سحروا اعين الناس و استرهبوهم (( چيزى كه هست در آنجا موسى (عليه السلام ) به عنوان يكى از مردم تماشاچى منظور شده و در اين آيه از ميان همه تماشاچيان نام او آمده تا زمينه براى آيه بعدى فراهم شود كه مى فرمايد:
و آنچه به خيال موسى در آمد به خيال ساير تماشاچيان نيز در آمد، چون در جاى ديگر قرآن فرموده : ((سحروا اعين الناس و استرهبوهم (( چيزى كه هست در آنجا موسى (عليه السلام ) به عنوان يكى از مردم تماشاچى منظور شده و در اين آيه از ميان همه تماشاچيان نام او آمده تا زمينه براى آيه بعدى فراهم شود كه مى فرمايد:
فَأَوْجَس فى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسى
فَأَوْجَس فى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسى
راغب در مفردات مى گويد: ماده : ((وجس (( به معناى صداى آهسته است ، و ((توجس (( به معناى بگوش بودن براى شنيدن آن است ، و ((ايجاس ((، احساس آن صدا در دل است ، همچنانكه قرآن فرموده : ((فاوجس منهم خيفه ((، پس وجس عبارت است از آن
راغب در مفردات مى گويد: ماده : ((وجس (( به معناى صداى آهسته است ، و ((توجس (( به معناى بگوش بودن براى شنيدن آن است ، و ((ايجاس ((، احساس آن صدا در دل است ، همچنانكه قرآن فرموده : ((فاوجس منهم خيفه ((، پس وجس عبارت است از آن
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۷ </center>
خط ۳۱: خط ۳۳:
و به هر حال از احساس ترس موسى (عليه السلام ) بر مى آيد كه ساحران سحرى نشان داده اند كه شبيه به معجزه و نزديك به آن بوده ، هر چند كه با همه عظمتش سحر و خالى از حقيقت بوده است ، ولى آنچه موسى (عليه السلام ) آورده بود معجزه و داراى حقيقت بود.
و به هر حال از احساس ترس موسى (عليه السلام ) بر مى آيد كه ساحران سحرى نشان داده اند كه شبيه به معجزه و نزديك به آن بوده ، هر چند كه با همه عظمتش سحر و خالى از حقيقت بوده است ، ولى آنچه موسى (عليه السلام ) آورده بود معجزه و داراى حقيقت بود.
و به همين جهت مى بينيم خداى تعالى سحر آنها را بزرگ شمرده و فرمود: ((فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم وجاوا بسحر عظيم (( و لذا خداى تعالى موسى (عليه السلام ) را آنچنان تاءييدى كرد كه ديگر نقطه ابهام و كمترين اشتباهى براى مردم باقى نماند، آرى عصاى موسى از دم سحر ساحران را درو كرد و همه را بلعيد.
و به همين جهت مى بينيم خداى تعالى سحر آنها را بزرگ شمرده و فرمود: ((فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم وجاوا بسحر عظيم (( و لذا خداى تعالى موسى (عليه السلام ) را آنچنان تاءييدى كرد كه ديگر نقطه ابهام و كمترين اشتباهى براى مردم باقى نماند، آرى عصاى موسى از دم سحر ساحران را درو كرد و همه را بلعيد.
قُلْنَا لا تخَف إِنَّك أَنت الاَعْلى ... حَيْث أَتى
قُلْنَا لا تخَف إِنَّك أَنت الاَعْلى ... حَيْث أَتى
در اين جمله به منظور تاءييد و تقويت موسى (عليه السلام ) او را از ترسيدن نهى مى كند و نهى خود را تعليل مى كند به اينكه ((تو برنده و غالبى (( پس معنا اين مى شود كه : تو از هر جهت ما فوق آنهايى و چون چنين است ديگر هيچ يك از نقشه هاى شوم آنان و سحرشان به تو كارى نمى كند، پس ديگر موجبى نيست كه بترسى .
در اين جمله به منظور تاءييد و تقويت موسى (عليه السلام ) او را از ترسيدن نهى مى كند و نهى خود را تعليل مى كند به اينكه ((تو برنده و غالبى (( پس معنا اين مى شود كه : تو از هر جهت ما فوق آنهايى و چون چنين است ديگر هيچ يك از نقشه هاى شوم آنان و سحرشان به تو كارى نمى كند، پس ديگر موجبى نيست كه بترسى .
<span id='link188'><span>
<span id='link188'><span>
خط ۴۸: خط ۵۰:
<span id='link189'><span>
<span id='link189'><span>
==ساحران در برابر عظمت آيت الهى به سجده افتادند ==
==ساحران در برابر عظمت آيت الهى به سجده افتادند ==
فَأُلْقِىَ السحَرَةُ سجَّداً قَالُوا ءَامَنَّا بِرَب هَرُونَ وَ مُوسى
فَأُلْقِىَ السحَرَةُ سجَّداً قَالُوا ءَامَنَّا بِرَب هَرُونَ وَ مُوسى
در اين كلام حذف و ايجاز (كوتاه گوئى ) به كار رفته و تقدير كلام چنين است : ((فالقى ما فى يمينه فتلقف ما صنعوا فالقى السحره - موسى آنچه در دست داشت انداخت ، پس آنچه ساحران درست كرده بودند بلعيد ناگزير ساحران به سجده انداخته شدند. گفتند...(( و اينكه مى بينيم تعبير به ((سحره به سجده انداخته شدند(( كرد كه به اصطلاح ادبى صيغه مجهول است و به معلوم تعبير نكرد و نفرمود: ((به سجده افتادند((، به منظور اشاره به اين نكته بوده كه : قدرت الهى آنان را ذليل كرد، و خيره كنندگى نور و ظهور حق بى اختيارشان نمود، به طورى كه گويى از خود اراده اى نداشتند، و شخصى ديگر ايشان را به سجده انداخت ، بدون اينكه بشناسند او چه كسى بود.
در اين كلام حذف و ايجاز (كوتاه گوئى ) به كار رفته و تقدير كلام چنين است : ((فالقى ما فى يمينه فتلقف ما صنعوا فالقى السحره - موسى آنچه در دست داشت انداخت ، پس آنچه ساحران درست كرده بودند بلعيد ناگزير ساحران به سجده انداخته شدند. گفتند...(( و اينكه مى بينيم تعبير به ((سحره به سجده انداخته شدند(( كرد كه به اصطلاح ادبى صيغه مجهول است و به معلوم تعبير نكرد و نفرمود: ((به سجده افتادند((، به منظور اشاره به اين نكته بوده كه : قدرت الهى آنان را ذليل كرد، و خيره كنندگى نور و ظهور حق بى اختيارشان نمود، به طورى كه گويى از خود اراده اى نداشتند، و شخصى ديگر ايشان را به سجده انداخت ، بدون اينكه بشناسند او چه كسى بود.
و جمله ((آمنا برب هرون و موسى (( شهادتى است از ايشان به ايمان به خدا، و اگر ايمان خود را به پروردگار موسى و هارون نسبت دادند، براى اين بود كه هم به ربوبيت خداى سبحان شهادت داده باشند و هم به رسالت موسى و هارون (عليهما السلام )، و جدا آوردن جمله ((قالوا...(( بدون اينكه با ((واو(( و يا ((فاء((، عطف به ما قبل شود، براى اين است كه جمله جواب از سؤ ال مقدر است ، گويا شخصى پرسيده : چه گفتند؟ در جواب فرموده : ((گفتند...((
و جمله ((آمنا برب هرون و موسى (( شهادتى است از ايشان به ايمان به خدا، و اگر ايمان خود را به پروردگار موسى و هارون نسبت دادند، براى اين بود كه هم به ربوبيت خداى سبحان شهادت داده باشند و هم به رسالت موسى و هارون (عليهما السلام )، و جدا آوردن جمله ((قالوا...(( بدون اينكه با ((واو(( و يا ((فاء((، عطف به ما قبل شود، براى اين است كه جمله جواب از سؤ ال مقدر است ، گويا شخصى پرسيده : چه گفتند؟ در جواب فرموده : ((گفتند...((
خط ۶۲: خط ۶۴:
<span id='link191'><span>
<span id='link191'><span>
==جواب بليغ مؤ منان حاكى از تحول فكرى و معنوى آنان بعد از ايمان مى باشد ==
==جواب بليغ مؤ منان حاكى از تحول فكرى و معنوى آنان بعد از ايمان مى باشد ==
قَالُوا لَن نُّؤْثِرَك عَلى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الَّذِى فَطرَنَا فَاقْضِ مَا أَنت قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضى هَذِهِ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا
قَالُوا لَن نُّؤْثِرَك عَلى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الَّذِى فَطرَنَا فَاقْضِ مَا أَنت قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضى هَذِهِ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا
اين آيه شريفه كلامى است كه در لفظ بليغ و در مفهوم وزين و در معنا بعيد و در منزلت رفيع است ، كلامى است كه علم و حكمت از آن مى جوشد و فوران مى كند،
اين آيه شريفه كلامى است كه در لفظ بليغ و در مفهوم وزين و در معنا بعيد و در منزلت رفيع است ، كلامى است كه علم و حكمت از آن مى جوشد و فوران مى كند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۲ </center>
خط ۸۱: خط ۸۳:
<span id='link193'><span>
<span id='link193'><span>
==دنباله پاسخ ساحران كه از توبه حقيقى آنان حكايت مى كند ==
==دنباله پاسخ ساحران كه از توبه حقيقى آنان حكايت مى كند ==
إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطيَنَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السحْرِ وَ اللَّهُ خَيرٌ وَ أَبْقَى
إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطيَنَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السحْرِ وَ اللَّهُ خَيرٌ وَ أَبْقَى
كلمه ((خطايا(( جمع خطيئه است كه قريب المعنا با كلمه سيئه است ، و جمله ((ما اكرهتنا عليه (( عطف است بر ((خطايانا((، و كلمه ((من السحر(( بيان آن است و معنايش اين است كه ما به پروردگارمان ايمان آورديم ، تا خطاهاى ما را و آن سحرى كه تو ما را بر آن مجبور كردى بيامرزد، و اين خود دليل بر اين است كه فرعون ايشان را بر به كار بردن آن سحرها مجبور كرده بود، حال يا موقعى كه از شهر و ده خود احضار شده اند به جبر بوده و يا در موقعى كه در بين خود نزاع نموده و محرمانه گفتگو مى كرده اند مجبور به مقابله و مسابقه با موسى (عليه السلام ) شده اند.
كلمه ((خطايا(( جمع خطيئه است كه قريب المعنا با كلمه سيئه است ، و جمله ((ما اكرهتنا عليه (( عطف است بر ((خطايانا((، و كلمه ((من السحر(( بيان آن است و معنايش اين است كه ما به پروردگارمان ايمان آورديم ، تا خطاهاى ما را و آن سحرى كه تو ما را بر آن مجبور كردى بيامرزد، و اين خود دليل بر اين است كه فرعون ايشان را بر به كار بردن آن سحرها مجبور كرده بود، حال يا موقعى كه از شهر و ده خود احضار شده اند به جبر بوده و يا در موقعى كه در بين خود نزاع نموده و محرمانه گفتگو مى كرده اند مجبور به مقابله و مسابقه با موسى (عليه السلام ) شده اند.
اول آيه تعليل جمله ((لن نوثرك ...(( است ، يعنى اگر ما خداى را كه خالق ما است بر تو اختيار كرديم و به او ايمان آورديم براى اين بود كه خطاياى ما و آن سحرى كه تو ما را بر آوردن آن مجبور كردى بيامرزد.
اول آيه تعليل جمله ((لن نوثرك ...(( است ، يعنى اگر ما خداى را كه خالق ما است بر تو اختيار كرديم و به او ايمان آورديم براى اين بود كه خطاياى ما و آن سحرى كه تو ما را بر آوردن آن مجبور كردى بيامرزد.
خط ۹۱: خط ۹۳:
مى خواستند بگويند خدا بهتر و باقى تر از هر چيزى است و چون ملاك خوبى و خوبترى ، كمال است و كلمه ((اللّه (( به معناى ذات داراى جميع صفات كمال است ، در نتيجه خير مطلق است ، لذا مقام مناسبت داشت كه اسم جلاله را تعبير كنند.
مى خواستند بگويند خدا بهتر و باقى تر از هر چيزى است و چون ملاك خوبى و خوبترى ، كمال است و كلمه ((اللّه (( به معناى ذات داراى جميع صفات كمال است ، در نتيجه خير مطلق است ، لذا مقام مناسبت داشت كه اسم جلاله را تعبير كنند.
بنابراين كلام در هر يك از سه مقام در عين سادگيش مشتمل بر حجت بر مدعا است ، و معناى آيه در حقيقت اين است كه : ((ما تو را بر خدائى كه ما را آفريده به همين دليل كه آفريده ترجيح نمى دهيم ، و ما به او به دليل اينكه رب ((مالك و مدبر(( ما است ايمان آورديم ، و خدا خير است به دليل اينكه اللّه ((ذات دارنده تمامى صفات كمال (( است .
بنابراين كلام در هر يك از سه مقام در عين سادگيش مشتمل بر حجت بر مدعا است ، و معناى آيه در حقيقت اين است كه : ((ما تو را بر خدائى كه ما را آفريده به همين دليل كه آفريده ترجيح نمى دهيم ، و ما به او به دليل اينكه رب ((مالك و مدبر(( ما است ايمان آورديم ، و خدا خير است به دليل اينكه اللّه ((ذات دارنده تمامى صفات كمال (( است .
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى
اين آيه تعليل اين مطلب است كه در سخن خود غفران خداى را نتيجه ايمان به او قرار دادند و مى رساند كه اين بدان جهت است كه كسى كه خدا او را نيامرزد قهرا مجرم است و كسى كه مجرم به ديدار پروردگارش ‍ بيايد جهنمى دارد كه در آن نه مى ميرد ونه زنده مى شود.
اين آيه تعليل اين مطلب است كه در سخن خود غفران خداى را نتيجه ايمان به او قرار دادند و مى رساند كه اين بدان جهت است كه كسى كه خدا او را نيامرزد قهرا مجرم است و كسى كه مجرم به ديدار پروردگارش ‍ بيايد جهنمى دارد كه در آن نه مى ميرد ونه زنده مى شود.
وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصلِحَتِ فَأُولَئك لهَُمُ الدَّرَجَت الْعُلى ...ذَلِك جَزَاءُ مَن تَزَكى
وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصلِحَتِ فَأُولَئك لهَُمُ الدَّرَجَت الْعُلى ...ذَلِك جَزَاءُ مَن تَزَكى
كلمه ((درجه (( به طورى كه راغب گفته به معناى منزلت است ، ليكن در اين ماده صعود نيز بايد باشد، مانند درجات نردبان ، و در مقابل آن ((دركه (( است كه به معناى منزلت رو به پائين است ، لذا گفته مى شود: درجات بهشت ، و دركات جهنم ، و كلمه ((تزكى (( به معناى رشد و نمو به نماى صالح است ، و در انسان به اين است كه با اعتقاد حق و عمل صالح زندگى كند.
كلمه ((درجه (( به طورى كه راغب گفته به معناى منزلت است ، ليكن در اين ماده صعود نيز بايد باشد، مانند درجات نردبان ، و در مقابل آن ((دركه (( است كه به معناى منزلت رو به پائين است ، لذا گفته مى شود: درجات بهشت ، و دركات جهنم ، و كلمه ((تزكى (( به معناى رشد و نمو به نماى صالح است ، و در انسان به اين است كه با اعتقاد حق و عمل صالح زندگى كند.
اين دو آيه آثار ايمان و عمل صالح را وصف مى كند، همچنانكه آيه قبلى آثار جرم را كه دنبال كفر گناه بروز مى كند بيان مى كرد و هر سه آيه كه يكى آثار جرائم و دو تاى ديگر آثار ايمان و عمل صالح را بيان مى كند، ناظر به وعده و وعيد فرعون به مؤ منان است ، چون او ايشان را وعيد داده بود كه اگر به موسى ايمان آورند دست و پايشان را قطع نموده به دارشان بياويزد، و ادعا كرده بود كه او از هر كس ديگر شديد العذاب تر است و عذابش باقى تر است مؤ منان در مقابلش گفتند: خدا براى مجرمان جهنمى دارد كه در آن كسى نه مى ميرد و نه زنده مى شود، چون در آن چيزى كه مايه خوشى زندگى باشد نيست ، و خيرى كه اميد آن برود ندارد، تا آدمى به انتظار رسيدن به آن ، تلخى عذاب را تحمل كند.
اين دو آيه آثار ايمان و عمل صالح را وصف مى كند، همچنانكه آيه قبلى آثار جرم را كه دنبال كفر گناه بروز مى كند بيان مى كرد و هر سه آيه كه يكى آثار جرائم و دو تاى ديگر آثار ايمان و عمل صالح را بيان مى كند، ناظر به وعده و وعيد فرعون به مؤ منان است ، چون او ايشان را وعيد داده بود كه اگر به موسى ايمان آورند دست و پايشان را قطع نموده به دارشان بياويزد، و ادعا كرده بود كه او از هر كس ديگر شديد العذاب تر است و عذابش باقى تر است مؤ منان در مقابلش گفتند: خدا براى مجرمان جهنمى دارد كه در آن كسى نه مى ميرد و نه زنده مى شود، چون در آن چيزى كه مايه خوشى زندگى باشد نيست ، و خيرى كه اميد آن برود ندارد، تا آدمى به انتظار رسيدن به آن ، تلخى عذاب را تحمل كند.
خط ۱۱۱: خط ۱۱۳:
مؤ لف : اينكه چگونه معناى مذكور در حديث با آيه شريفه منطبق مى شود كه سياق آيه نيز محفوظ بماند خيلى روشن نيست .
مؤ لف : اينكه چگونه معناى مذكور در حديث با آيه شريفه منطبق مى شود كه سياق آيه نيز محفوظ بماند خيلى روشن نيست .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۱}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش