۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۱}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۱۱: | خط ۱۳: | ||
<span id='link186'><span> | <span id='link186'><span> | ||
==روياروئى موسى (ع ) با ساحران در روز موعود == | ==روياروئى موسى (ع ) با ساحران در روز موعود == | ||
قَالُوا يَمُوسى | قَالُوا يَمُوسى إِمَّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ... مِن سِحْرِهِمْ أَنهَا تَسعَى | ||
((حبال (( جمع حبل ، و ((عصى (( جمع عصا است ، زيرا سحره فرعون طنابها و چوب دستى ها را در سحر خود به كار گرفته بودند تا در نظر تماشاگران به صورت مارها و اژدها در آيد، تا اژدها شدن عصاى موسى تحت الشعاع قرار گيرد. | ((حبال (( جمع حبل ، و ((عصى (( جمع عصا است ، زيرا سحره فرعون طنابها و چوب دستى ها را در سحر خود به كار گرفته بودند تا در نظر تماشاگران به صورت مارها و اژدها در آيد، تا اژدها شدن عصاى موسى تحت الشعاع قرار گيرد. | ||
در اين آيه حذف و ايجاز (يعنى مختصر گوئى ) به كار رفته ، گويا فرموده است روز موعود همه در محل موعود جمع شدند و موسى نيز حاضر شد، آنگاه شخصى پرسيده : خوب سپس چه كردند؟ در پاسخش فرموده : ((قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى (( و اين جمله مى رساند كه آن روز قبطيان موسى را مخير كردند بين اينكه او اول بيندازد و يا صبر كند تا ساحران اول بيندازند بعد او، موسى هم در پاسخ فرمود: ((بل القوا(( و با اين كلام خود ميدان را به آنان وا گذاشت تا هر چه از طاقتشان بر مى آيد بياورند، و پيدا است كه موسى دلش نسبت به وعده خدا گرم بود، و هيچ قلق و اضطرابى نداشت ، چرا داشته باشد؟ با اينكه خداى تعالى به او و برادرش فرموده بود: ((اننى معكما اسمع و ارى (( | در اين آيه حذف و ايجاز (يعنى مختصر گوئى ) به كار رفته ، گويا فرموده است روز موعود همه در محل موعود جمع شدند و موسى نيز حاضر شد، آنگاه شخصى پرسيده : خوب سپس چه كردند؟ در پاسخش فرموده : ((قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى (( و اين جمله مى رساند كه آن روز قبطيان موسى را مخير كردند بين اينكه او اول بيندازد و يا صبر كند تا ساحران اول بيندازند بعد او، موسى هم در پاسخ فرمود: ((بل القوا(( و با اين كلام خود ميدان را به آنان وا گذاشت تا هر چه از طاقتشان بر مى آيد بياورند، و پيدا است كه موسى دلش نسبت به وعده خدا گرم بود، و هيچ قلق و اضطرابى نداشت ، چرا داشته باشد؟ با اينكه خداى تعالى به او و برادرش فرموده بود: ((اننى معكما اسمع و ارى (( | ||
((فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى (( - در اين آيه حذف و تقدير به كار رفته و تقدير آن ((فالقوا و اذا حبالهم و عصيهم ... پس انداختند كه ناگهان طنابها و چوبدستى هاشان ...(( بوده است ، و اگر كلمه ((فالقوا(( حذف شد براى اين بود كه فوريت را تاءكيد كند، گويا همينكه موسى گفت : اول شما بيندازيد، ديگر هيچ فاصله اى نشد كه موسى ديد آنچه را كه ديد، حتى بدون اينكه انداختن آنها فاصله شده باشد. | ((فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى (( - در اين آيه حذف و تقدير به كار رفته و تقدير آن ((فالقوا و اذا حبالهم و عصيهم ... پس انداختند كه ناگهان طنابها و چوبدستى هاشان ...(( بوده است ، و اگر كلمه ((فالقوا(( حذف شد براى اين بود كه فوريت را تاءكيد كند، گويا همينكه موسى گفت : اول شما بيندازيد، ديگر هيچ فاصله اى نشد كه موسى ديد آنچه را كه ديد، حتى بدون اينكه انداختن آنها فاصله شده باشد. | ||
و آنچه به خيال موسى در آمد به خيال ساير تماشاچيان نيز در آمد، چون در جاى ديگر قرآن فرموده : ((سحروا اعين الناس و استرهبوهم (( چيزى كه هست در آنجا موسى (عليه السلام ) به عنوان يكى از مردم تماشاچى منظور شده و در اين آيه از ميان همه تماشاچيان نام او آمده تا زمينه براى آيه بعدى فراهم شود كه مى فرمايد: | و آنچه به خيال موسى در آمد به خيال ساير تماشاچيان نيز در آمد، چون در جاى ديگر قرآن فرموده : ((سحروا اعين الناس و استرهبوهم (( چيزى كه هست در آنجا موسى (عليه السلام ) به عنوان يكى از مردم تماشاچى منظور شده و در اين آيه از ميان همه تماشاچيان نام او آمده تا زمينه براى آيه بعدى فراهم شود كه مى فرمايد: | ||
فَأَوْجَس فى نَفْسِهِ خِيفَةً | فَأَوْجَس فى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسى | ||
راغب در مفردات مى گويد: ماده : ((وجس (( به معناى صداى آهسته است ، و ((توجس (( به معناى بگوش بودن براى شنيدن آن است ، و ((ايجاس ((، احساس آن صدا در دل است ، همچنانكه قرآن فرموده : ((فاوجس منهم خيفه ((، پس وجس عبارت است از آن | راغب در مفردات مى گويد: ماده : ((وجس (( به معناى صداى آهسته است ، و ((توجس (( به معناى بگوش بودن براى شنيدن آن است ، و ((ايجاس ((، احساس آن صدا در دل است ، همچنانكه قرآن فرموده : ((فاوجس منهم خيفه ((، پس وجس عبارت است از آن | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۷ </center> | ||
خط ۳۱: | خط ۳۳: | ||
و به هر حال از احساس ترس موسى (عليه السلام ) بر مى آيد كه ساحران سحرى نشان داده اند كه شبيه به معجزه و نزديك به آن بوده ، هر چند كه با همه عظمتش سحر و خالى از حقيقت بوده است ، ولى آنچه موسى (عليه السلام ) آورده بود معجزه و داراى حقيقت بود. | و به هر حال از احساس ترس موسى (عليه السلام ) بر مى آيد كه ساحران سحرى نشان داده اند كه شبيه به معجزه و نزديك به آن بوده ، هر چند كه با همه عظمتش سحر و خالى از حقيقت بوده است ، ولى آنچه موسى (عليه السلام ) آورده بود معجزه و داراى حقيقت بود. | ||
و به همين جهت مى بينيم خداى تعالى سحر آنها را بزرگ شمرده و فرمود: ((فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم وجاوا بسحر عظيم (( و لذا خداى تعالى موسى (عليه السلام ) را آنچنان تاءييدى كرد كه ديگر نقطه ابهام و كمترين اشتباهى براى مردم باقى نماند، آرى عصاى موسى از دم سحر ساحران را درو كرد و همه را بلعيد. | و به همين جهت مى بينيم خداى تعالى سحر آنها را بزرگ شمرده و فرمود: ((فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم وجاوا بسحر عظيم (( و لذا خداى تعالى موسى (عليه السلام ) را آنچنان تاءييدى كرد كه ديگر نقطه ابهام و كمترين اشتباهى براى مردم باقى نماند، آرى عصاى موسى از دم سحر ساحران را درو كرد و همه را بلعيد. | ||
قُلْنَا لا تخَف | قُلْنَا لا تخَف إِنَّك أَنت الاَعْلى ... حَيْث أَتى | ||
در اين جمله به منظور تاءييد و تقويت موسى (عليه السلام ) او را از ترسيدن نهى مى كند و نهى خود را تعليل مى كند به اينكه ((تو برنده و غالبى (( پس معنا اين مى شود كه : تو از هر جهت ما فوق آنهايى و چون چنين است ديگر هيچ يك از نقشه هاى شوم آنان و سحرشان به تو كارى نمى كند، پس ديگر موجبى نيست كه بترسى . | در اين جمله به منظور تاءييد و تقويت موسى (عليه السلام ) او را از ترسيدن نهى مى كند و نهى خود را تعليل مى كند به اينكه ((تو برنده و غالبى (( پس معنا اين مى شود كه : تو از هر جهت ما فوق آنهايى و چون چنين است ديگر هيچ يك از نقشه هاى شوم آنان و سحرشان به تو كارى نمى كند، پس ديگر موجبى نيست كه بترسى . | ||
<span id='link188'><span> | <span id='link188'><span> | ||
خط ۴۸: | خط ۵۰: | ||
<span id='link189'><span> | <span id='link189'><span> | ||
==ساحران در برابر عظمت آيت الهى به سجده افتادند == | ==ساحران در برابر عظمت آيت الهى به سجده افتادند == | ||
فَأُلْقِىَ السحَرَةُ | فَأُلْقِىَ السحَرَةُ سجَّداً قَالُوا ءَامَنَّا بِرَب هَرُونَ وَ مُوسى | ||
در اين كلام حذف و ايجاز (كوتاه گوئى ) به كار رفته و تقدير كلام چنين است : ((فالقى ما فى يمينه فتلقف ما صنعوا فالقى السحره - موسى آنچه در دست داشت انداخت ، پس آنچه ساحران درست كرده بودند بلعيد ناگزير ساحران به سجده انداخته شدند. گفتند...(( و اينكه مى بينيم تعبير به ((سحره به سجده انداخته شدند(( كرد كه به اصطلاح ادبى صيغه مجهول است و به معلوم تعبير نكرد و نفرمود: ((به سجده افتادند((، به منظور اشاره به اين نكته بوده كه : قدرت الهى آنان را ذليل كرد، و خيره كنندگى نور و ظهور حق بى اختيارشان نمود، به طورى كه گويى از خود اراده اى نداشتند، و شخصى ديگر ايشان را به سجده انداخت ، بدون اينكه بشناسند او چه كسى بود. | در اين كلام حذف و ايجاز (كوتاه گوئى ) به كار رفته و تقدير كلام چنين است : ((فالقى ما فى يمينه فتلقف ما صنعوا فالقى السحره - موسى آنچه در دست داشت انداخت ، پس آنچه ساحران درست كرده بودند بلعيد ناگزير ساحران به سجده انداخته شدند. گفتند...(( و اينكه مى بينيم تعبير به ((سحره به سجده انداخته شدند(( كرد كه به اصطلاح ادبى صيغه مجهول است و به معلوم تعبير نكرد و نفرمود: ((به سجده افتادند((، به منظور اشاره به اين نكته بوده كه : قدرت الهى آنان را ذليل كرد، و خيره كنندگى نور و ظهور حق بى اختيارشان نمود، به طورى كه گويى از خود اراده اى نداشتند، و شخصى ديگر ايشان را به سجده انداخت ، بدون اينكه بشناسند او چه كسى بود. | ||
و جمله ((آمنا برب هرون و موسى (( شهادتى است از ايشان به ايمان به خدا، و اگر ايمان خود را به پروردگار موسى و هارون نسبت دادند، براى اين بود كه هم به ربوبيت خداى سبحان شهادت داده باشند و هم به رسالت موسى و هارون (عليهما السلام )، و جدا آوردن جمله ((قالوا...(( بدون اينكه با ((واو(( و يا ((فاء((، عطف به ما قبل شود، براى اين است كه جمله جواب از سؤ ال مقدر است ، گويا شخصى پرسيده : چه گفتند؟ در جواب فرموده : ((گفتند...(( | و جمله ((آمنا برب هرون و موسى (( شهادتى است از ايشان به ايمان به خدا، و اگر ايمان خود را به پروردگار موسى و هارون نسبت دادند، براى اين بود كه هم به ربوبيت خداى سبحان شهادت داده باشند و هم به رسالت موسى و هارون (عليهما السلام )، و جدا آوردن جمله ((قالوا...(( بدون اينكه با ((واو(( و يا ((فاء((، عطف به ما قبل شود، براى اين است كه جمله جواب از سؤ ال مقدر است ، گويا شخصى پرسيده : چه گفتند؟ در جواب فرموده : ((گفتند...(( | ||
خط ۶۲: | خط ۶۴: | ||
<span id='link191'><span> | <span id='link191'><span> | ||
==جواب بليغ مؤ منان حاكى از تحول فكرى و معنوى آنان بعد از ايمان مى باشد == | ==جواب بليغ مؤ منان حاكى از تحول فكرى و معنوى آنان بعد از ايمان مى باشد == | ||
قَالُوا لَن | قَالُوا لَن نُّؤْثِرَك عَلى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الَّذِى فَطرَنَا فَاقْضِ مَا أَنت قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضى هَذِهِ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا | ||
اين آيه شريفه كلامى است كه در لفظ بليغ و در مفهوم وزين و در معنا بعيد و در منزلت رفيع است ، كلامى است كه علم و حكمت از آن مى جوشد و فوران مى كند، | اين آيه شريفه كلامى است كه در لفظ بليغ و در مفهوم وزين و در معنا بعيد و در منزلت رفيع است ، كلامى است كه علم و حكمت از آن مى جوشد و فوران مى كند، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۲ </center> | ||
خط ۸۱: | خط ۸۳: | ||
<span id='link193'><span> | <span id='link193'><span> | ||
==دنباله پاسخ ساحران كه از توبه حقيقى آنان حكايت مى كند == | ==دنباله پاسخ ساحران كه از توبه حقيقى آنان حكايت مى كند == | ||
إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطيَنَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السحْرِ وَ اللَّهُ خَيرٌ وَ أَبْقَى | |||
كلمه ((خطايا(( جمع خطيئه است كه قريب المعنا با كلمه سيئه است ، و جمله ((ما اكرهتنا عليه (( عطف است بر ((خطايانا((، و كلمه ((من السحر(( بيان آن است و معنايش اين است كه ما به پروردگارمان ايمان آورديم ، تا خطاهاى ما را و آن سحرى كه تو ما را بر آن مجبور كردى بيامرزد، و اين خود دليل بر اين است كه فرعون ايشان را بر به كار بردن آن سحرها مجبور كرده بود، حال يا موقعى كه از شهر و ده خود احضار شده اند به جبر بوده و يا در موقعى كه در بين خود نزاع نموده و محرمانه گفتگو مى كرده اند مجبور به مقابله و مسابقه با موسى (عليه السلام ) شده اند. | كلمه ((خطايا(( جمع خطيئه است كه قريب المعنا با كلمه سيئه است ، و جمله ((ما اكرهتنا عليه (( عطف است بر ((خطايانا((، و كلمه ((من السحر(( بيان آن است و معنايش اين است كه ما به پروردگارمان ايمان آورديم ، تا خطاهاى ما را و آن سحرى كه تو ما را بر آن مجبور كردى بيامرزد، و اين خود دليل بر اين است كه فرعون ايشان را بر به كار بردن آن سحرها مجبور كرده بود، حال يا موقعى كه از شهر و ده خود احضار شده اند به جبر بوده و يا در موقعى كه در بين خود نزاع نموده و محرمانه گفتگو مى كرده اند مجبور به مقابله و مسابقه با موسى (عليه السلام ) شده اند. | ||
اول آيه تعليل جمله ((لن نوثرك ...(( است ، يعنى اگر ما خداى را كه خالق ما است بر تو اختيار كرديم و به او ايمان آورديم براى اين بود كه خطاياى ما و آن سحرى كه تو ما را بر آوردن آن مجبور كردى بيامرزد. | اول آيه تعليل جمله ((لن نوثرك ...(( است ، يعنى اگر ما خداى را كه خالق ما است بر تو اختيار كرديم و به او ايمان آورديم براى اين بود كه خطاياى ما و آن سحرى كه تو ما را بر آوردن آن مجبور كردى بيامرزد. | ||
خط ۹۱: | خط ۹۳: | ||
مى خواستند بگويند خدا بهتر و باقى تر از هر چيزى است و چون ملاك خوبى و خوبترى ، كمال است و كلمه ((اللّه (( به معناى ذات داراى جميع صفات كمال است ، در نتيجه خير مطلق است ، لذا مقام مناسبت داشت كه اسم جلاله را تعبير كنند. | مى خواستند بگويند خدا بهتر و باقى تر از هر چيزى است و چون ملاك خوبى و خوبترى ، كمال است و كلمه ((اللّه (( به معناى ذات داراى جميع صفات كمال است ، در نتيجه خير مطلق است ، لذا مقام مناسبت داشت كه اسم جلاله را تعبير كنند. | ||
بنابراين كلام در هر يك از سه مقام در عين سادگيش مشتمل بر حجت بر مدعا است ، و معناى آيه در حقيقت اين است كه : ((ما تو را بر خدائى كه ما را آفريده به همين دليل كه آفريده ترجيح نمى دهيم ، و ما به او به دليل اينكه رب ((مالك و مدبر(( ما است ايمان آورديم ، و خدا خير است به دليل اينكه اللّه ((ذات دارنده تمامى صفات كمال (( است . | بنابراين كلام در هر يك از سه مقام در عين سادگيش مشتمل بر حجت بر مدعا است ، و معناى آيه در حقيقت اين است كه : ((ما تو را بر خدائى كه ما را آفريده به همين دليل كه آفريده ترجيح نمى دهيم ، و ما به او به دليل اينكه رب ((مالك و مدبر(( ما است ايمان آورديم ، و خدا خير است به دليل اينكه اللّه ((ذات دارنده تمامى صفات كمال (( است . | ||
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى | |||
اين آيه تعليل اين مطلب است كه در سخن خود غفران خداى را نتيجه ايمان به او قرار دادند و مى رساند كه اين بدان جهت است كه كسى كه خدا او را نيامرزد قهرا مجرم است و كسى كه مجرم به ديدار پروردگارش بيايد جهنمى دارد كه در آن نه مى ميرد ونه زنده مى شود. | اين آيه تعليل اين مطلب است كه در سخن خود غفران خداى را نتيجه ايمان به او قرار دادند و مى رساند كه اين بدان جهت است كه كسى كه خدا او را نيامرزد قهرا مجرم است و كسى كه مجرم به ديدار پروردگارش بيايد جهنمى دارد كه در آن نه مى ميرد ونه زنده مى شود. | ||
وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصلِحَتِ فَأُولَئك لهَُمُ | وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصلِحَتِ فَأُولَئك لهَُمُ الدَّرَجَت الْعُلى ...ذَلِك جَزَاءُ مَن تَزَكى | ||
كلمه ((درجه (( به طورى كه راغب گفته به معناى منزلت است ، ليكن در اين ماده صعود نيز بايد باشد، مانند درجات نردبان ، و در مقابل آن ((دركه (( است كه به معناى منزلت رو به پائين است ، لذا گفته مى شود: درجات بهشت ، و دركات جهنم ، و كلمه ((تزكى (( به معناى رشد و نمو به نماى صالح است ، و در انسان به اين است كه با اعتقاد حق و عمل صالح زندگى كند. | كلمه ((درجه (( به طورى كه راغب گفته به معناى منزلت است ، ليكن در اين ماده صعود نيز بايد باشد، مانند درجات نردبان ، و در مقابل آن ((دركه (( است كه به معناى منزلت رو به پائين است ، لذا گفته مى شود: درجات بهشت ، و دركات جهنم ، و كلمه ((تزكى (( به معناى رشد و نمو به نماى صالح است ، و در انسان به اين است كه با اعتقاد حق و عمل صالح زندگى كند. | ||
اين دو آيه آثار ايمان و عمل صالح را وصف مى كند، همچنانكه آيه قبلى آثار جرم را كه دنبال كفر گناه بروز مى كند بيان مى كرد و هر سه آيه كه يكى آثار جرائم و دو تاى ديگر آثار ايمان و عمل صالح را بيان مى كند، ناظر به وعده و وعيد فرعون به مؤ منان است ، چون او ايشان را وعيد داده بود كه اگر به موسى ايمان آورند دست و پايشان را قطع نموده به دارشان بياويزد، و ادعا كرده بود كه او از هر كس ديگر شديد العذاب تر است و عذابش باقى تر است مؤ منان در مقابلش گفتند: خدا براى مجرمان جهنمى دارد كه در آن كسى نه مى ميرد و نه زنده مى شود، چون در آن چيزى كه مايه خوشى زندگى باشد نيست ، و خيرى كه اميد آن برود ندارد، تا آدمى به انتظار رسيدن به آن ، تلخى عذاب را تحمل كند. | اين دو آيه آثار ايمان و عمل صالح را وصف مى كند، همچنانكه آيه قبلى آثار جرم را كه دنبال كفر گناه بروز مى كند بيان مى كرد و هر سه آيه كه يكى آثار جرائم و دو تاى ديگر آثار ايمان و عمل صالح را بيان مى كند، ناظر به وعده و وعيد فرعون به مؤ منان است ، چون او ايشان را وعيد داده بود كه اگر به موسى ايمان آورند دست و پايشان را قطع نموده به دارشان بياويزد، و ادعا كرده بود كه او از هر كس ديگر شديد العذاب تر است و عذابش باقى تر است مؤ منان در مقابلش گفتند: خدا براى مجرمان جهنمى دارد كه در آن كسى نه مى ميرد و نه زنده مى شود، چون در آن چيزى كه مايه خوشى زندگى باشد نيست ، و خيرى كه اميد آن برود ندارد، تا آدمى به انتظار رسيدن به آن ، تلخى عذاب را تحمل كند. | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۳: | ||
مؤ لف : اينكه چگونه معناى مذكور در حديث با آيه شريفه منطبق مى شود كه سياق آيه نيز محفوظ بماند خيلى روشن نيست . | مؤ لف : اينكه چگونه معناى مذكور در حديث با آيه شريفه منطبق مى شود كه سياق آيه نيز محفوظ بماند خيلى روشن نيست . | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۱}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش