گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷۳: خط ۷۳:


==تتمه داستان هدايت عمومى و ارائه شواهدى روشن براى آن ==
==تتمه داستان هدايت عمومى و ارائه شواهدى روشن براى آن ==
«'''الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَرْض مَهْداً... لاَيَتٍ لاُولى النُّهَى'''»:
«'''الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَرْض مَهْداً... لاَيَاتٍ لاُولى النُّهَى'''»:


قبلا گفتيم كه سؤ ال فرعون از قرون اولى مربوط به كلمات موسى (عليه السلام ) در وصف خداى تعالى است كه او راداراى هدايتى عمومى و هدايتى مخصوص انسانها معرفى نمود و براى انسان سعادتى كه عبارت است از حيات جاودانه آخرت ، سراغ دارد و همچنين
قبلا گفتيم كه سؤال فرعون از قرون اولى، مربوط به كلمات موسى «عليه السلام» در وصف خداى تعالى است كه او را داراى هدايتى عمومى و هدايتى مخصوص انسان ها معرفى نمود و براى انسان سعادتى كه عبارت است از حيات جاودانه آخرت، سراغ دارد و همچنين پاسخى كه موسى «عليه السلام» به سؤال فرعون داد و گفت: «عِلمُهَا عِندَ رَبِّى» نيز مرتبط به گفت و شنود قبلى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۸ </center>
پاسخى كه موسى (عليه السلام ) به سؤ ال فرعون داد و گفت : ((علمها عند ربى (( نيز مرتبط به گفت و شنود قبلى است ، بنابراين جمله ((الذى جعل لكم الارض مهدا(( دنباله همان گفتگو است و تتمه داستان هدايت عمومى ، و به رخ كشيدن شواهدى روشن براى آن است .


پس خداى سبحان آدميان را چون كودكى كه در گهواره اش مى گذراند و براى زندگى دنيا پرورشش مى دهند، در گهواره زمين قرار داد تا او را براى زندگى شريف تر و رقاء يافته اى به نام آخرت تربيت كند.
بنابراين، جملۀ «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأرضَ مَهداً»، دنباله همان گفتگو است و تتمه داستان هدايت عمومى، و به رُخ كشيدن شواهدى روشن براى آن است.


و نيز براى انسان در روى زمين راه ها و جاده هايى قرار داد تا از اين جاده ها منتقل شود به اينكه بين او و هدفش كه ب راى آن هدف خلق شده و عبارت است از تقرب به خداى تعالى و دخول در حظيره كرامت ، راهى است كه بايد آن را بپيمايد، همانطور كه براى رسيدن به مقاصد دنيا بايد راهها و جاده هايى طى كند.
پس خداى سبحان، آدميان را چون كودكى كه در گهواره اش مى گذراند و براى زندگى دنيا پرورشش مى دهند، در گهواره زمين قرار داد تا او را براى زندگى شريف تر و رقاء يافته اى به نام آخرت تربيت كند.
و نيز خداوند از آسمان آبى - كه همان آب بارانها باشد - نازل كرد و آبهاى چشمه ها و نهرها و درياها را جارى ساخت و به وسيله آن ازواج يعنى انواع و اصناف گياهان نزديك به هم را رويانيد و شما را به طريقه خوردن آن راهنمايى نمود كه در همه اينها آيات و معجزاتى است كه هر صاحب خردى را به سوى هدايت او و ربوبيتش راهنمايى مى كند.


پس جمله ((الذى جعل لكم الارض مهدا(( اشاره است به قرار گرفتن آدمى در زمين و ادامه حياتش ، و همين خود از هدايت است و جمله ((و جعل لكم فيها سبلا(( اشاره است به راههايى كه آدميان در زمين و در بين نقاط مختلف آن كشيده و طى مى كنند تا به مقاصد خود برسند، كه اين نيز از باب هدايت است ، و جمله ((و انزل من السماء ماء فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى كلوا و ارعوا انعامكم (( اشاره است به اينكه انسانها و حيوانات را به استفاده از نباتات راهنمايى كرده كه اگر نمى كرد نمى توانستند زنده بمانند و نيز آسمان را به فرستادن باران و باران را به باريدن و نبات را به روييدن هدايت فرمود.
و نيز براى انسان در روى زمين، راه ها و جاده هايى قرار داد تا از اين جاده ها منتقل شود به اين كه بين او و هدفش كه براى آن هدف خلق شده و عبارت است از تقرب به خداى تعالى و دخول در حظيره كرامت، راهى است كه بايد آن را بپيمايد، همان طور كه براى رسيدن به مقاصد دنيا بايد راه ها و جاده هايى طى كند.


حرف ((باء(( در به ((باء(( سببيت است ، كه نظام سببيت و مسببيت ميان امور اين عالم را تصديق مى كند و مراد از ازواج بودن نباتات ، انواع و اصناف داشتن آن است ، انواع و اصناف نزديك به هم ، همانطور كه مفسرين آن را چنين تفسير كرده اند و يا مراد از آن حقيقت معناى زوجيت است كه دلالت كند بر اينكه نر و مادگى ميان گياهان نيز هست ، همچنانكه علم روز نيز همين را مى گويد و در حقيقت قرآن كريم در چندين قرن قبل از پيدايش علوم امروز از اين حقيقت خبر داده .
و نيز خداوند از آسمان آبى - كه همان آب باران ها باشد - نازل كرد و آب هاى چشمه ها و نهرها و درياها را جارى ساخت و به وسيله آن ازواج، يعنى انواع و اصناف گياهان نزديك به هم را رويانيد و شما را به طريقه خوردن آن راهنمايى نمود، كه در همه اين ها، آيات و معجزاتى است كه هر صاحب خردى را به سوى هدايت او و ربوبيتش راهنمايى مى كند.
 
پس جملۀ «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأرضَ مَهداً» اشاره است به قرار گرفتن آدمى در زمين و ادامه حياتش، و همين خود از هدايت است، و جملۀ «وَ جَعَلَ لَكُم فِيهَا سُبُلاً» اشاره است به راه هايى كه آدميان در زمين و در بين نقاط مختلف آن كشيده و طى مى كنند تا به مقاصد خود برسند، كه اين نيز از باب هدايت است، و جملۀ «وَ أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأخرَجنَا بِهِ أزوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتّى كُلُوا وَ ارعَوا أنعَامَكُم» اشاره است به اين كه انسان ها و حيوانات را به استفاده از نباتات راهنمايى كرده، كه اگر نمى كرد، نمى توانستند زنده بمانند و نيز آسمان را به فرستادن باران و باران را به باريدن و نبات را به روييدن هدايت فرمود.
 
حرف «باء» در «بِهِ» «باء» سببيت است، كه نظام سببيت و مسببيت ميان امور اين عالَم را تصديق مى كند، و مراد از ازواج بودن نباتات، انواع و اصناف داشتن آن است. انواع و اصناف نزديك به هم، همان طور كه مفسران آن را چنين تفسير كرده اند و يا مراد از آن حقيقت، معناى زوجيت است كه دلالت كند بر اين كه نر و مادگى ميان گياهان نيز هست، همچنان كه علم روز نيز، همين را مى گويد و در حقيقت، قرآن كريم، در چندين قرن قبل از پيدايش علوم امروز از اين حقيقت خبر داده.


در جمله ((فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى (( التفات از غيبت به تكلم با غير به كار
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۳۹ </center>
رفته بعضى گفته اند: وجه آن اين است كه مى خواهد به بديع بودن اين صنع عجيب و صور گوناگون و ازواج مختلفه آن اشاره كند كه هر كدام براى خود يك نوع حيات دارد، در حالى كه همه از يك آب ارتزاق مى كنند و معلوم است كه صنع عظيم ، جز از صانعى عظيم سر نمى زند و اين نيز معمول است كه وقتى عظيمى درباره خود سخن مى گويد به ((ما(( تعبير مى آورد و از خودش و اعوان و خدم خود صحبت مى كند، و اين التفات در چند جا از كلام خداى تعالى كه از بيرون آوردن نبات به وسيله آب سخن گفته به كار رفته است ، مانند آيه ((الم تر ان اللّه انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها(( كه در اول خداى را غايب گرفته و مى فرمايد: آيا نمى بينى كه خدا آبى از آسمان نازل كرد؟ آنگاه در آخرش مى فرمايد: پس به وسيله آن ميوه هايى با رنگهاى گوناگون بيرون آورديم .
در جملۀ «فأخرَجنَا بِهِ أزوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتّى»، التفات از غيبت به تكلم با غير به كار رفته، بعضى گفته اند: وجه آن، اين است كه مى خواهد به بديع بودن اين صنع عجيب و صور گوناگون و ازواج مختلفه آن اشاره كند، كه هر كدام براى خود يك نوع حيات دارد، در حالى كه همه از يك آب ارتزاق مى كنند و معلوم است كه صنع عظيم، جز از صانعى عظيم سر نمى زند و اين نيز، معمول است كه وقتى عظيمى درباره خود سخن مى گويد، به «ما» تعبير مى آورد و از خودش و اعوان و خدم خود صحبت مى كند، و اين التفات در چند جا از كلام خداى تعالى، كه از بيرون آوردن نبات به وسيله آب سخن گفته، به كار رفته است.
 
مانند آيه: «ألَم تَرَ أنّ اللّهَ أنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَأخرَجنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُختَلِفاً ألوَانُها»، كه در اول خداى را غايب گرفته و مى فرمايد: آيا نمى بينى كه خدا آبى از آسمان نازل كرد؟ آنگاه در آخرش مى فرمايد: پس به وسيله آن ميوه هايى با رنگ هاى گوناگون بيرون آورديم.


و نيز مانند آيه ((و انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجه (( و آيه ((و هو الذى انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شى ء((
و نيز مانند آيه: «وَ أنزَلَ لَكُم مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأنبَتنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهجَةٍ». و آيه: «وَ هُوَ الَّذِى أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأخرَجنَا بِهِ نَبَاتَ كُلّ شَئ».


و در جمله ((ان فى ذلك لايات لاولى النهى (( كلمه ((نهى (( جمع نهيه - به ضم نون و سكون هاء - است ، كه به معناى عقل است ، و اگر عقل را نهيه ناميده اند براى اين بوده كه عقل ، آدمى رااز پيروى هواى نفس نهى مى كند.
و در جملۀ «إنّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِى النُّهَى»، كلمه «نُهَى»، جمع نُهيَه - به ضم نون و سكون هاء - است، كه به معناى «عقل» است، و اگر عقل را «نُهيَه» ناميده اند، براى اين بوده كه عقل، آدمى را از پيروى هواى نفس نهى مى كند.


«'''مِنهَا خَلَقْنَكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنهَا نخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى'''»:
«'''مِنهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى'''»:


ضمير در ((منها(( و آن دو تاى ديگر به كلمه ((ارض (( بر مى گردد و آيه شريفه ابتداى خلقت آدمى را از زمين و سپس اعاده او را در زمين و جزئى از زمين و در آخر بيرون شدنش را براى بازگشت به سوى خدا از زمين مى داند، پس در زمين يك دوره كامل از هدايت بشر صورت مى گيرد.
ضمير در «مِنهَا» و آن دو تاى ديگر به كلمۀ «أرض» بر مى گردد و آيه شريفه ابتداى خلقت آدمى را از زمين و سپس اعاده او را در زمين و جزئى از زمين و در آخر بيرون شدنش را براى بازگشت به سوى خدا از زمين مى داند. پس در زمين يك دوره كامل از هدايت بشر صورت مى گيرد.


«'''وَ لَقَدْ أَرَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا كلَّهَا فَكَذَّب وَ أَبى'''»:
«'''وَ لَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّب وَ أَبى'''»:


ظاهرا مراد از آيات ، عصا و دست و ساير معجزاتى باشد كه موسى (عليه السلام ) در ايام دعوتش به فرعون ارائه داد، نه معجره غرق ، همچنانكه در تفسير جمله ((اذهب انت و اخوك باياتى ((
ظاهرا مراد از «آيات»، عصا و دست و ساير معجزاتى باشد كه موسى «عليه السلام»، در ايام دعوتش به فرعون ارائه داد. نه معجزه غرق، همچنان كه در تفسير جملۀ «إذهَب أنتَ وَ أخُوكَ بِآيَاتِى» نیز
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۰ </center>
نيز خاطر نشان كرديم پس مراد تمامى آيات و معجزاتى است كه به وى نشان داد، هر چند همه آنها را در ابتداى دعوتش نشان نداده باشد، همچنانكه مراد از جمله ((پس تكذيب كرد و زير بار نرفت (( نيز مطلق تكذيب و امتناع او است نه خصوص آنچه مربوط به آغاز دعوت بوده است .
خاطرنشان كرديم. پس مراد تمامى آيات و معجزاتى است كه به وى نشان داد، هر چند همه آن ها را در ابتداى دعوتش نشان نداده باشد، همچنان كه مراد از جملۀ «پس تكذيب كرد و زير بار نرفت» نيز، مطلق تكذيب و امتناع او است، نه خصوص آنچه مربوط به آغاز دعوت بوده است.
<span id='link181'><span>
<span id='link181'><span>
==متهم ساختن موسى «ع»، به توطئه و ساحرى==
==متهم ساختن موسى «ع»، به توطئه و ساحرى==
«'''قَالَ أَ جِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِك يَا مُوسى'''»:
«'''قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِك يَا مُوسى'''»:


ضمير در ((قال (( به فرعون بر مى گردد، آرى او موسى را اولا به سحر متهم كرد تا ديگر ملزم و مجبور به اعتراف به صدق دعوت او و معجزاتش نگردد، و ثانيا به اينكه مى خواهد نژاد قبط را از سرزمينشان كه همان سرزمين مصر است بيرون كند، و اين تهمت تهمتى است سياسى تا بدان وسيله افكار عمومى را عليه او بشوراند، و او را دشمن ملت معرفى كند، دشمنى كه مى خواهد با نقشه هايش آنان را از وطن و آب و خاكشان بيرون بريزد و معلوم است كسى كه وطن ندارد زندگى ندارد.
ضمير در «قَالَ» به فرعون بر مى گردد. آرى، او موسى را اولا به سحر متهم كرد، تا ديگر ملزم و مجبور به اعتراف به صدق دعوت او و معجزاتش نگردد. و ثانيا به اين كه مى خواهد نژاد قبط را از سرزمين شان، كه همان سرزمين مصر است، بيرون كند، و اين تهمت، تهمتى است سياسى تا بدان وسيله افكار عمومى را عليه او بشوراند، و او را دشمن ملت معرفى كند. دشمنى كه مى خواهد با نقشه هايش، آنان را از وطن و آب و خاكشان بيرون بريزد، و معلوم است كسى كه وطن ندارد، زندگى ندارد.


«'''فَلَنَأْتِيَنَّك بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَك مَوْعِداً لا نخْلِفُهُ نحْنُ وَ لا أَنت مَكاناً سوًى'''»:
«'''فَلَنَأْتِيَنَّك بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَك مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نحْنُ وَ لا أَنت مَكاناً سُوًى'''»:


ظاهر خود آيه به شهادت آيه بعدى اين است كه ((موعد(( اسم زمان باشد و ((خلف وعده (( به معناى عمل نكردن به مقتضاى وعده است و ((مكان سوى (( - به ضم سين - به معناى مكانى است كه در وسط مسافت و يا در نقطه مسطح و بدون پستى و بلندى باشد.
ظاهر خود آيه به شهادت آيه بعدى، اين است كه «مَوعد»، اسم زمان باشد و «خُلف وعده»، به معناى عمل نكردن به مقتضاى وعده است و «مكان سُوى» - به ضمّ سين - به معناى مكانى است كه در وسط مسافت و يا در نقطه مسطح و بدون پستى و بلندى باشد.


راغب در مفردات آن را به معناى وسط گرفته و مى گويد: ((سواء و سوى و سوى (( - به ضمه و كسره سين - به معناى مساوى الطرفين است كه هم به طور وصف استعمال مى شود، و هم ظرف ،و اصل آن مصدر است .
راغب در مفردات، آن را به معناى وسط گرفته و مى گويد: «سواء و سُوَى و سِوَى» - به ضمه و كسره سين - به معناى مساوى الطرفين است، كه هم به طور وصف استعمال مى شود، و هم ظرف، و اصل آن مصدر است.


معناى آيه اين است كه سوگند مى خورم كه سحرى در مقابل سحرت بياورم كه حجت تو را قطع و اراده ات را ابطال كند، حال بين ما و خودت روزى را در مكانى وعده بگذار كه نه ما تخلف كنيم و نه تو و يا مكانى معين كن كه بين ماو شما وسط باشد و يا مكانى تخت و مسطح باشد.
معناى آيه اين است كه: سوگند مى خورم كه سحرى در مقابل سحرت بياورم كه حجت تو را قطع و اراده ات را ابطال كند. حال بين ما و خودت روزى را در مكانى وعده بگذار كه نه ما تخلف كنيم و نه تو و يا مكانى معين كن كه بين ما و شما وسط باشد و يا مكانى تخت و مسطح باشد.


«'''قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَن يحْشرَ النَّاس ضحًى'''»:
«'''قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَن يُحْشرَ النَّاسُ ضُحًى'''»:
ضمير در ((قال (( به موسى بر مى گردد، آن جناب در اين جمله روز ميعاد را معين كرد كه روز زينت باشد، از سياق هم بر مى آيد كه ((روز زينت (( در ميان مصريان روزى بوده كه
 
ضمير در «قال» به موسى بر مى گردد. آن جناب در اين جمله، روز ميعاد را معين كرد كه روز زينت باشد. از سياق هم بر مى آيد كه «روز زينت» در ميان مصريان روزى بوده كه همچون روز عيد، خود را زينت مى كردند، و بازارها را آذين مى بستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۱ </center>
همچون روز عيد خود را زينت مى كردند، و بازارها را آذين مى بستند.


((و حشر ناس (( به طورى كه راغب گفته ، به معناى بيرون كردن آنان از مقرشان و بسيج دادن اجبارى براى جنگ و امثال آن است و كلمه ((ضحى (( به معناى وقت پراكنده شدن نور آفتاب در روز است .
و «حَشر ناس»، به طورى كه راغب گفته، به معناى بيرون كردن آنان از مقرّشان و بسيج دادن اجبارى براى جنگ و امثال آن است. و كلمۀ «ضُحَى»، به معناى وقت پراكنده شدن نور آفتاب در روز است.
و جمله ((و ان يحشر الناس ضحى (( عطف بر ((زينت (( و يا عطف بر ((يوم (( به تقدير يوم يا وقت و امثال آن است ، و معنايش اين است كه موسى گفت :


موعد شما روز زينت و روز پراكنده شدن مردم در هنگام ظهر باشد، و بعيد نيست كه مفعول معه باشد كه معنى آن اين است كه موعد شما يوم زينت است با حشر مردم در هنگام ظهر، و اين جمله اخير به منزله شرط است ، يعنى به شرط اينكه بيرون آيند، و اگر اين را شرط كرد براى اين بود كه آنچه جريان مى يابد اولا همه باشند و در ثانى در روشنايى آفتاب همه ببينند.
و جملۀ «وَ أن يُحشَرَ النَّاسُ ضُحى»، عطف بر «زينت» و يا عطف بر «يَوم»، به تقدير يوم يا وقت و امثال آن است، و معنايش اين است كه موسى گفت:


«'''فَتَوَلى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كيْدَهُ ثمَّ أَتى'''»:
موعد شما، روز زينت و روز پراكنده شدن مردم در هنگام ظهر باشد، و بعيد نيست كه مفعول معه باشد كه معنى آن اين است كه موعد شما، يوم زينت است، با حشر مردم در هنگام ظهر. و اين جمله اخير، به منزله شرط است. يعنى به شرط اين كه بيرون آيند، و اگر اين را شرط كرد، براى اين بود كه آنچه جريان مى يابد، اولا همه باشند و در ثانى در روشنايى آفتاب همه ببينند.


از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از تولى فرعون اين است كه از مجلس ‍ مذاكره برخاست و رفت تا خود را براى موعد آماده كند، و مراد از جمع كيد، جمع سحره است كه در پياده كردن نقشه اش به آنان محتاج است و همچنين فراهم آوردن ساير وسائلى كه براى عوام فريبى و دوز و كلك خود بدانها نيازمند است ، و ممكن هم هست مراد از جمع آورى كيد، جمع آورى ((ذوى كيد(( يعنى صاحبان كيد باشد، كه مضاف آن ((ذوى (( حذف شده باشد و مراد از ((ذوى كيد(( همان ساحران و ساير عمال و ياران فرعون است ، ((ثم اتى (( يعنى بعد از آنكه رفت تاءكيد خود جمع كند برگشت و به ميعاد آمد.
«'''فَتَوَلى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كيْدَهُ ثُمَّ أَتى'''»:


«'''قَالَ لَهُم مُّوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْترُوا عَلى اللَّهِ كذِباً فَيُسحِتَكم بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَاب مَنِ افْترَى'''»:
از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از «تولّى فرعون»، اين است كه از مجلس مذاكره برخاست و رفت تا خود را براى موعد آماده كند. و مراد از «جمع كيد»، جمع سحره است كه در پياده كردن نقشه اش، به آنان محتاج است و همچنين فراهم آوردن ساير وسائلى كه براى عوام فريبى و دوز و كلك خود بدان ها نيازمند است.


((ويل (( كلمه عذاب و تهديد است و اصل در آن همان معناى عذاب است ، و معناى ((ويلكم (( اين است كه خداوند شما را عذابى سخت كند. و كلمه ((سحت (( - به فتح سين - به معناى استيصال موى به وسيله تراشيدن است ، و اسحات ، استيصال و هلاك كردن را گويند.
و ممكن هم هست مراد از جمع آورى كيد، جمع آورى «ذَوِى كيد»، يعنى صاحبان كيد باشد، كه مضاف آن «ذَوى» حذف شده باشد. و مراد از «ذَوِى كيد»، همان ساحران و ساير عمّال و ياران فرعون است. «ثُمَّ أتَى»، يعنى بعد از آن كه رفت تا كيد خود جمع كند، برگشت و به ميعاد آمد.
 
«'''قَالَ لَهُم مُّوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْترُوا عَلى اللَّهِ كذِباً فَيُسحِتَكُم بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْترَى'''»:
 
«وَيل»، كلمه عذاب و تهديد است و اصل در آن، همان معناى عذاب است، و معناى «وَيلَكُم»، اين است كه خداوند شما را عذابى سخت كند. و كلمۀ «سَحت» - به فتح سين - به معناى استيصال موى به وسيله تراشيدن است، و «إسحات»، استيصال و هلاك كردن را گويند.


در آيه مورد بحث ، ضمائر جمع - چه جمع حاضر و چه جمع غايب - همه به فرعون و كيدش كه همان ساحران و ساير اعوانش باشند بر مى گردد كه در آيه قبلى نامشان برده شد، و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۲ </center>
اما اينكه ضمائر مذكور تنها به ساحران برگردد، با اينكه قبلا هيچ اسمى از ساحران برده نشده است احتمالى است نادرست ، چون از لفظ خود آيه قرينه اى بر آن وجود ندارد.
در آيه مورد بحث، ضمائر جمع - چه جمع حاضر و چه جمع غايب - همه به فرعون و كيدش، كه همان ساحران و ساير اعوانش باشند، بر مى گردد كه در آيه قبلى نامشان برده شد، و اما اين كه ضمائر مذكور، تنها به ساحران برگردد، با اين كه قبلا هيچ اسمى از ساحران برده نشده است، احتمالى است نادرست. چون از لفظ خود آيه، قرينه اى بر آن وجود ندارد.
<span id='link182'><span>
<span id='link182'><span>
==موعظه موسى «ع» به فرعون و فرعونيان، در نهى از بت پرستى ==
==موعظه موسى «ع» به فرعون و فرعونيان، در نهى از بت پرستى ==
اين كلام از موسى (عليه السلام ) موعظه اى است به فرعونيان كه بترسند و بر خدا به دروغ افترا نبندند، قبلا يكى از افتراآتشان گذشت كه فرعون آيات الهى را سحر ناميده و دعوت حقه را توسل براى بيرون كردن قبطيان خوانده بود و يكى ديگر از افتراها نيز سحر آوردن بود، ليكن افتراء دروغ به خدا به معناى دروغ درست كردن به او است ، و اين در جايى گفته مى شود كه كسى چيزى را به خدا نسبت دهد كه از خدا نباشد و معجزه را سحر ناميدن و دعوت حقه را كيدى سياسى خواندن ، چيزى را به خدا نسبت دادن نيست بلكه قطع ارتباط و نسبت است ، و همچنين آوردن سحر در قبال معجزه با اعتراف به اينكه سحر است نه واقعيت نيز افترا بر خدا نيست .
اين كلام از موسى «عليه السلام»، موعظه اى است به فرعونيان كه بترسند و بر خدا به دروغ افترا نبندند. قبلا يكى از افتراآتشان گذشت كه فرعون آيات الهى را سحر ناميده و دعوت حقه را توسل براى بيرون كردن قبطيان خوانده بود و يكى ديگر از افتراها نيز سحر آوردن بود، ليكن افتراء دروغ به خدا به معناى دروغ درست كردن به او است، و اين در جايى گفته مى شود كه كسى چيزى را به خدا نسبت دهد كه از خدا نباشد و معجزه را سحر ناميدن و دعوت حقه را كيدى سياسى خواندن، چيزى را به خدا نسبت دادن نيست، بلكه قطع ارتباط و نسبت است، و همچنين آوردن سحر در قبال معجزه، با اعتراف به اين كه سحر است، نه واقعيت نيز افترا بر خدا نيست.


پس بنابراين ظاهر چنين مى نمايد كه : مراد از افتراء دروغ بر خدا، اعتقاد به اصول وثنيت ، از قبيل الوهيت آلهه و شفاعت آنها و تدبير عالم را از آنها دانستن باشد، همچنانكه ديگر مفسران نيز آيه را به همين معانى تفسير كرده اند، و در مواضع ديگرى از قرآن نيز اين معنا افتراء بر خدا ناميده شده ، مانند آيه ((قد افترينا على اللّه كذبا ان عدنا فى ملتكم ((
پس بنابراين ظاهر چنين مى نمايد كه: مراد از افتراء دروغ بر خدا، اعتقاد به اصول وثنيت، از قبيل الوهيت آلهه و شفاعت آن ها و تدبير عالَم را از آن ها دانستن باشد، همچنان كه ديگر مفسران نيز، آيه را به همين معانى تفسير كرده اند، و در مواضع ديگرى از قرآن نيز اين معنا افتراء بر خدا ناميده شده، مانند آيه «قَد افتََرَينَا عَلَى اللّه كَذِباً إن عُدنَا فِى مِلَّتِكُم».


جمله ((فيسحتكم بعذاب (( تفريع بر نهى گذشته است ، يعنى به خدا شرك نورزيد تا خداوند شما را به جرم شركتان مستاصل و هلاك نكند، و اگر عذاب را نكره آورد براى اين بود كه بر شدت و عظمت آن دلالت كند.
جملۀ «فَيُسحِتَكُم بِعَذَاب»، تفريع بر نهى گذشته است. يعنى به خدا شرك نورزيد تا خداوند شما را به جرم شرك تان، مستاصل و هلاك نكند. و اگر عذاب را نكره آورد، براى اين بود كه بر شدت و عظمت آن دلالت كند.
و در جمله ((و قد خاب من افترى ((، ((خيبه (( به معناى نوميدى از رسيدن به نتيجه است ، نتيجه اى كه آرزويش را دارند و اين جمله در كلام به جاى يك قانون كلى كه همه جا بدان تمسك شود به كار رفته ، و همين طور هم هست ، زيرا افتراء از دروغ است و سبب هر دو يكى است ، و آن هم كاذب است ، و اسباب كاذبه آدمى را به مسببات حقيقى و آثار صادقه هدايت نمى كند، پس نتائج آن صالح براى بقاء نبوده وبه سوى سعادت سوق نمى دهد، پس در عاقبتش جز شئامت و خسران نيست .
 
و در جملۀ «وَ قَد خَابَ مَنِ افتَرَى»، «خيبه»، به معناى نوميدى از رسيدن به نتيجه است. نتيجه اى كه آرزويش را دارند، و اين جمله در كلام، به جاى يك قانون كلى كه همه جا بدان تمسك شود، به كار رفته، و همين طور هم هست. زيرا افتراء از دروغ است و سبب هر دو يكى است، و آن هم كاذب است، و اسباب كاذبه، آدمى را به مسببات حقيقى و آثار صادقه هدايت نمى كند. پس نتایج آن صالح براى بقاء نبوده و به سوى سعادت سوق نمى دهد، پس در عاقبتش جز شئامت و خسران نيست.


بنابراين ، آيه مورد بحث معنايش عمومى تر از آيه ((ان الذين يفترون على اللّه الكذب لا يفلحون (( مى باشد، براى اينكه آيه مورد بحث ، خيبه را در مطلق افتراء اثبات مى كند، به خلاف آيه دوم ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۳ </center>
كه در سابق در ذيل آيه ((و جاوا على قميصه بدم كذب (( در جلد يازدهم اين كتاب گفتارى پيرامون دروغ ، و اينكه دروغ رستگارى در پى ندارد گذشت .
بنابراين، آيه مورد بحث، معنايش عمومى تر از آيه «إنّ الَّذِينَ يَفتَرُونَ عَلَى اللّه الكَذِبَ لَا يُفلِحُون» مى باشد. براى اين كه آيه مورد بحث، «خيبه» را در مطلق افتراء اثبات مى كند، به خلاف آيه دوم، كه در سابق در ذيل آيه «وَ جَاؤُا عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِب»، در جلد يازدهم اين كتاب، گفتارى پيرامون دروغ، و اين كه دروغ رستگارى در پى ندارد، گذشت.
<span id='link183'><span>
<span id='link183'><span>
==بازتاب اندرز موسى «ع» و واکنش مردم در برابر آن ==
 
«'''فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَ أَسرُّوا النَّجْوَى ...مَنِ استَعْلى'''»:
«'''فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَ أَسرُّوا النَّجْوَى ...مَنِ استَعْلى'''»:


كلمه ((تنازع ((، قريب المعنا با كلمه اختلاف است ، و از ماده ((نزع (( گرفته شده كه به معناى جذب چيزى از جايگاه آن است تا جايى كه از جايش كنده شود، و تنازع هم به خودى خود متعدى مى شود، چنانچه در آيه مورد بحث شده است ، و هم با كلمه ((فى (( متعدى مى شود، مانند آيه ((فان تنازعتم فى شىء((
كلمۀ «تنازع»، قريب المعنا با كلمه اختلاف است، و از ماده «نَزع» گرفته شده، كه به معناى جذب چيزى از جايگاه آن است تا جايى كه از جايش كنده شود. و تنازع هم، به خودى خود متعدى مى شود، چنانچه در آيه مورد بحث شده است، و هم با كلمۀ «فِى»، متعدى مى شود. مانند آيه «فَإن تَنَازَعتُم فِى شَئ».
 
كلمۀ «نَجوَى»، به معناى سخن سرّى است و اصل آن، مصدر به معناى مناجات يعنى بيخ گوشى با يكديگر سخن گفتن است.


كلمه ((نجوى (( به معناى سخن سرى است ، و اصل آن مصدر به معناى مناجات يعنى بيخ گوشى با يكديگر سخن گفتن است .
كلمۀ «مُثلَى»، مؤنث أمثل است، همچنان كه «فَضلَى» و «كُبرى»، مؤنث أفضل و أكبر است، و كلمۀ «مُثلَى»، به معناى شبيه تر است، و «طريقۀ مُثلَى»، آن سنتى است كه به حق نزديكتر باشد و يا به بر آوردن آرزوهاى مردم نزديكتر باشد. و مقصود فرعون از اين طريقه، كه به خيال خودش به حق نزديكتر است، طريقه وثنيت است كه مذهب رسمى مصر آن روز بوده است و آن، عبارت است از پرستش آلهه  و قبل از همه آن ها خود فرعون، كه اله قبط بود.


كلمه ((مثلى (( مونث امثل است ، همچنان كه فضلى و كبرى مونث افضل و اكبر است ، و كلمه ((مثلى (( به معناى شبيه تر است ، و طريقه مثلى آن سنتى است كه به حق نزديكتر باشد و يا به بر آوردن آرزوهاى مردم نزديكتر باشد و مقصود فرعون از اين طريقه كه به خيال خودش به حق نزديك تر است طريقه وثنيت است كه مذهب رسمى مصر آن روز بوده است و آن عبارت است از پرستش آلهه ، و قبل از همه آنها خود فرعون ، كه اله قبط بود.
و در جملۀ «أجمِعُوا»، اجماع به طورى كه راغب گفته، جمع آورى چيزى با فكر و تأمل است. و كلمۀ «صف»، به معناى اين است كه چند چيز را مثلا چند درخت و يا چند انسان را در خطى مستقيم بچينند. اين كلمه، هم مصدر استعمال مى شود و هم اسم مصدر. (هم عمل كسى را كه مى چيند، صف گويند و هم آن چيده شده را).  


و در جمله ((اجمعوا(( اجماع به طورى كه راغب گفته جمع آورى چيزى با فكر و تامل است و كلمه ((صف (( به معناى اين است كه چند چيز را مثلا چند درخت و يا چند انسان را در خطى مستقيم بچينند، اين كلمه ، هم مصدر استعمال مى شود و هم اسم مصدر، (هم عمل كسى را كه مى چيند صف گويند و هم آن چيده شده را) و در جمله ((ثم ائتوا صفا(( احتمال دارد مصدر باشد يا به معناى صافين (صف ايستادگان ) باشد، يعنى بياييد در حالى كه صف بسته باشيد و خلاصه در حالى كه با اتحاد و اتفاق باشيد، نه مختلف و متفرق تا ضعيف شويد، بلكه عليه او كيد واحدى باشيد.
و در جملۀ «ثُمّ ائتُوا صَفّاً»، احتمال دارد مصدر باشد، يا به معناى صافّين (صف ايستادگان) باشد. يعنى بياييد در حالى كه صف بسته باشيد، و خلاصه در حالى كه با اتحاد و اتفاق باشيد، نه مختلف و متفرق تا ضعيف شويد، بلكه عليه او كيد واحدى باشيد.


و از تفريع جمله ((فتنازعوا امرهم (( بر مضمون آيه قبلى كه داشت ((قال موسى ...(( معلوم مى شود كه اين تنازع و اختلاف به خاطر موعظه اى در ميان آنان بپاشد. كه موسى با آن وعظشان كرده و تا حدى اثر خود را در ايشان گذاشته است ، و بايد هم همينطور باشد براى اينكه موعظه موسى كلمه حقى بوده كه كسى نمى توانست به آن اشكال و خرده اى بگيرد و
و از تفريع جملۀ «فَتَنَازَعُوا أمرَهُم»، بر مضمون آيه قبلى كه داشت «قَالَ مُوسَى...»، معلوم مى شود كه اين تنازع و اختلاف به خاطر موعظه اى در ميان آنان بپاشد، كه موسى با آن وعظ شان كرده، و تا حدّى اثر خود را در ايشان گذاشته است، و بايد هم همين طور باشد. براى اين كه موعظه موسى كلمۀ حقى بوده كه كسى نمى توانست به آن اشكال و خرده اى بگيرد و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۴ </center>
خلاصه آن اين بوده كه شما نسبت به آنچه ادعاء مى كنيد - يعنى الوهيت آلهه و شفاعتش - علمى نداريد و اينكه آنها را از شريكان و شفيعان خدا مى ناميد، افترايى است كه به خدا مى بنديد و معلوم است كه هر كس افتراء ببندد زيانكار مى شود، و اين برهان بسيار روشن است ، و هيچ پرده و غبارى بر آن نيست .
خلاصۀ آن، اين بوده كه شما نسبت به آنچه ادعاء مى كنيد - يعنى الوهيت آلهه و شفاعتش - علمى نداريد و اين كه آن ها را از شريكان و شفيعان خدا مى ناميد، افترايى است كه به خدا مى بنديد و معلوم است كه هر كس افتراء ببندد، زيانكار مى شود، و اين برهان بسيار روشن است، و هيچ پرده و غبارى بر آن نيست.


و از جمله بعدى كه در حكايت كلام ساحران فرموده : ((انا آمنا بربنا ليغفر لنا خطايانا و ما اكرهتنا عليه من السحر(( معلوم مى شود كه اختلاف مزبور در همان اولين بارى كه پيدا شد، در ميان همين ساحران پيدا شده و از ناحيه ايشان بوده و چه بسا از جمله آينده كه گفت : ((ثم ائتوا صفا(( فهميده شود كه آن عده اى كه در كار معارضه با موسى ترديد كردند و يا تصميم گرفتند كه معارضه نكنند، بعضى از همين ساحران بودند، البته اين در صورتى است كه خطاب فرعون در جمله مذكور متوجه ايشان باشد، و بعيد نيست كه سياق هم همين احتمال را تاءييد كند.
و از جملۀ بعدى كه در حكايت كلام ساحران فرموده: «إنّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَ مَا أكرَهتَنَا عَلَيهِ مِنَ السِّحر»، معلوم مى شود كه اختلاف مزبور در همان اولين بارى كه پيدا شد، در ميان همين ساحران پيدا شده و از ناحيه ايشان بوده، و چه بسا از جمله آينده كه گفت: «ثُمَّ ائتُوا صَفّاً» فهميده شود كه آن عده اى كه در كار معارضه با موسى ترديد كردند و يا تصميم گرفتند كه معارضه نكنند، بعضى از همين ساحران بودند. البته اين در صورتى است كه خطاب فرعون در جمله مذكور، متوجه ايشان باشد، و بعيد نيست كه سياق هم، همين احتمال را تأييد كند.
<span id='link184'><span>
<span id='link184'><span>
==مشاوره فرعون با ايادى خود و اتخاذ تصميم هاى محرمانه ==
==مشاوره فرعون با ايادى خود و اتخاذ تصميم هاى محرمانه ==
و به هر حال وقتى فرعون و اياديش ديدند كه مردم در كار معارضه با موسى اختلاف كردند و اين اختلاف مايه رسوايى و شكست ايشان است ، با يكديگر خلوت كردند و پس از مشورت هاى محرمانه چنين تصميم گرفتند كه با مردم درباره حكمت و موعظه اى كه موسى به سمع ايشان رسانده اصلا حرف نزنند و نزدند، بلكه آن را مسكوت گذاشته و تهمت فرعون را وسيله قرار داده و گفتند: ((موسى ساحرى است كه مى خواهد شما نژاد قبط را از سرزمينتان بيرون كند، و معلوم است كه هيچ قومى به اين كار تن در نمى دهد، براى اينكه اگر به چنين عملى تن بدهد آواره مى شود، مال و خانه و زندگيش تاراج مى گردد، از اوج سعادت به حضيض ذلت و بدبختى سقوط مى كند، آنهم قبطيانى كه در ميان دشمنانشان آن همه سوابق نفرت انگيز و آن همه فرزندكشى ها داشته اند.((
و به هر حال وقتى فرعون و اياديش ديدند كه مردم در كار معارضه با موسى اختلاف كردند و اين اختلاف مايه رسوايى و شكست ايشان است، با يكديگر خلوت كردند و پس از مشورت هاى محرمانه، چنين تصميم گرفتند كه با مردم درباره حكمت و موعظه اى كه موسى به سمع ايشان رسانده، اصلا حرف نزنند و نزدند، بلكه آن را مسكوت گذاشته و تهمت فرعون را وسيله قرار داده و گفتند:  
 
«موسى ساحرى است كه مى خواهد شما نژاد قبط را از سرزمين تان بيرون كند، و معلوم است كه هيچ قومى، به اين كار تن در نمى دهد. براى اين كه اگر به چنين عملى تن بدهد، آواره مى شود. مال و خانه و زندگی اش، تاراج مى گردد. از اوج سعادت به حضيض ذلت و بدبختى سقوط مى كند. آن هم قبطيانى كه در ميان دشمنانشان، آن همه سوابق نفرت انگيز و آن همه فرزندكشى ها داشته اند».


علاوه بر آن خطر كه از قول فرعون نقل كردند، يك خطر ديگرى را هم اضافه نمودند، و آن اين بود كه : ((با غلبه موسى بر شما طريقه مثلاى شما و سنت قوميتان كه همان دين وثنيت است و قرنها در ميان شما حكومت داشته و با آن دين ، استخوانهايتان سفت و گوشتها بر بدنهايتان روييده ، از بين مى رود((
علاوه بر آن خطر كه از قول فرعون نقل كردند، يك خطر ديگرى را هم اضافه نمودند، و آن، اين بود كه: «با غلبه موسى بر شما طريقه مُثلاى شما و سنت قومی تان كه همان دين وثنيت است و قرن ها در ميان شما حكومت داشته و با آن دين، استخوان هايتان سفت و گوشت ها بر بدن هايتان روييده، از بين مى رود».


و معلوم است كه مردم عوام هم كيش و مذهب خود را هر چه باشد مقدس مى شمارند، مخصوصا مذهبى كه بر آن عادت كرده باشند و آن را سنتى پاك و آسمانى بدانند. اين اعلام خطر در حقيقت به اين منظور بوده كه مردم را برانگيزند تا نسبت به كيش وثنيت پايدارى و استقامت ورزند، البته نه براى اينكه دين وثنيت دين حقى است و در آن شبهه اى نيست ، چون
و معلوم است كه مردم عوام هم، كيش و مذهب خود را هرچه باشد، مقدس مى شمارند. مخصوصا مذهبى كه بر آن عادت كرده باشند و آن را سنتى پاك و آسمانى بدانند. اين اعلام خطر در حقيقت به اين منظور بوده كه مردم را برانگيزند، تا نسبت به كيش وثنيت پايدارى و استقامت ورزند. البته نه براى اين كه دين وثنيت دين حقى است و در آن شبهه اى نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۵ </center>
حجت موسى (عليه السلام ) فساد آن دين را كاملا روشن كرده و بطلانش را بر ملا كرده بود، بلكه به اين عنوان بود كه اين كيش سنت مقدسى است كه مليت قبط بر آن تكيه دارد، و شوكت و عظمتشان وابسته به آن است و زندگيشان با آن تاءمين مى شود، به طورى كه اگر اختلاف كنند، و در مقابل موسى قيام ننمايند موسى (عليه السلام ) بر آنان غلبه يافته بكلى نابود مى گردند.
چون حجت موسى «عليه السلام»، فساد آن دين را كاملا روشن كرده و بطلانش را برملا كرده بود، بلكه به اين عنوان بود كه اين كيش سنت مقدسى است كه مليت قبط بر آن تكيه دارد، و شوكت و عظمتشان، وابسته به آن است و زندگی شان با آن تأمين مى شود، به طورى كه اگر اختلاف كنند، و در مقابل موسى قيام ننمايند، موسى «عليه السلام» بر آنان غلبه يافته، به كلى نابود مى گردند.


در نتيجه راه چاره اين است كه فكرها و كيدها را جمع كنند و اختلاف را كنار گذارند و همه به يك صف بيايند تا نيرومند باشند، و بتوانند برنده شوند، كه امروز هر يك برنده باشد او رستگار است .
در نتيجه، راه چاره اين است كه فكرها و كيدها را جمع كنند و اختلاف را كنار گذارند و همه به يك صف بيايند تا نيرومند باشند، و بتوانند برنده شوند، كه امروز هر يك برنده باشد، او رستگار است.




۱۳٬۹۷۷

ویرایش