گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
<span id='link161'><span>
<span id='link161'><span>


==مراد از فتنه در «و فتناك فتونا»==
==مراد از فتنه در «وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً»==
«'''و فتناك فتونا'''» - يعنى تو را آزموديم ، آزمودنى ، راغب در مفردات مى گويد كلمه ((فتن (( در اصل به معناى اين است كه طلا را در آتش كنند و خوبى و بدى جنس آن را معلوم سازند، و در داخل آتش شدن انسان نيز استعمال شده.  
«'''وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً'''» - يعنى تو را آزموديم، آزمودنى. راغب در مفردات مى گويد: كلمه «فتن» در اصل، به معناى اين است كه طلا را در آتش كنند و خوبى و بدى جنس آن را معلوم سازند، و در داخل آتش شدن انسان نيز استعمال شده.  


از آن جمله قرآن كريم فرموده ((يوم هم على النار يفتنون - روزى كه در آتش در مى آيند((
از آن جمله، قرآن كريم فرموده: «يَومَ هُم عَلَى النَّارِ يُفتَنُون: روزى كه در آتش در مى آيند».


و نيز فرموده ((ذوقوا فتنتكم - بچشيد عذابتان (( را و آنگاه گفته است : گاهى وسيله عذاب را هم فتنه مى گويند، و كلمه فتنه را نيز در آن استعمال مى كنند، مانند آيه ((الا فى الفتنه سقطوا - آگاه باش كه در فتنه افتاده اند».  
و نيز فرموده: «ذُوقُوا فِتنَتَكُم: بچشيد عذابتان را»، و آنگاه گفته است: گاهى وسيله عذاب را هم «فتنه» مى گويند، و كلمه «فتنه» را نيز در آن استعمال مى كنند. مانند آيه: «ألَا فِى الفِتنَةِ سَقَطُوا: آگاه باش كه در فتنه افتاده اند».  


و گاهى در آزمايش به كار مى رود، مانند ((و فتناك فتونا(( آنگاه با كلمه فتنه معامله كلمه بلاء را كردند، كه هر دو را هم در شدت و هم در رخائى كه آدمى به آن مى رسد استعمال نمودند ولى ظهور آن دو و استعمالشان در شدت بيشتر است ، كه در آيه ((و نبلوكم بالشر و الخير فتنه - شما را به خير و شر مى آزماييم ، آزمودنى (( هر دو در هر دو معنا به كار رفته ، اين بود آن مقدار از كلام راغب كه مورد حاجت ما بود.
و گاهى در آزمايش به كار مى رود، مانند: «وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً». آنگاه با كلمه «فتنه» معامله كلمه «بلاء» را كردند، كه هر دو را، هم در شدت و هم در رخایى كه آدمى به آن مى رسد، استعمال نمودند، ولى ظهور آن دو و استعمالشان در شدت بيشتر است، كه در آيه: «وَ نَبلُوَكُم بِالشَّرِّ وَ الخَيرِ فِتنَةً: شما را به خير و شر مى آزماييم، آزمودنى»، هر دو، در هر دو معنا به كار رفته. اين بود آن مقدار از كلام راغب كه مورد حاجت ما بود.


«'''فلبثت سنين فى اهل مدين'''» - اين ماندنش در اهل مدين متفرع بر فتنه و نتيجه آن است و در جمله ((ثم جئت على قدر يا موسى (( احتمال دارد، و خيلى هم بعيد نيست كه از سياق استفاده شود كه مراد از قدر، مقدار باشد، و منظور از آن مقدار علم و عمل و تجربه اى باشد كه از ابتلاءات وارده در نجاتش از غم، و خروجش از مصر و ماندنش در اهل مدين به دست آورده ، (و معنا اين باشد كه آنگاه با مقدارى علم و تجربه آمدى )
«'''فَلَبِثتَ سِنِينَ فِى أهلِ مَديَن'''» - اين ماندنش در اهل مَديَن، متفرع بر فتنه و نتيجه آن است. و در جملۀ «ثُمَّ جِئتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى» احتمال دارد، و خيلى هم بعيد نيست كه از سياق استفاده شود كه مراد از «قَدَر»، مقدار باشد، و منظور از آن، مقدار علم و عمل و تجربه اى باشد كه از ابتلائات وارده در نجاتش از غم، و خروجش از مصر و ماندنش در اهل مَديَن به دست آورده، (و معنا اين باشد كه آنگاه با مقدارى علم و تجربه آمدى).


و بنابراين مجموع جمله ((و قتلت نفسا فنجيناك من الغم ... يا موسى (( يك منت باشد، و آن اين باشد كه به چند بلاء پشت سر هم مبتلا شد، تا با مقدارى از كمال كه كسب كرده و به فعليت رسانده بود به مصر بازگشت .
بنابراين، مجموع جملۀ «وَ قَتَلتَ نَفساً فَنَجَّينَاكَ مِنَ الغَمِّ... يَا مُوسَى» يك منت باشد، و آن، اين باشد كه به چند بلاء پشت سر هم مبتلا شد، تا با مقدارى از كمال كه كسب كرده و به فعليت رسانده بود، به مصر باز گشت.


بعضى ها از اين اشكال كه چرا فتنه و بلاء را منت شمرده ؟ چه بسا پاسخ گويند كه : فتنه در اينجا به معناى خلوص و خلاصى است ، همانطور كه طلا به وسيله آتش خالص مى شود، و چه بسا بگويند منت بودن آن به اعتبار ثوابى است كه در برابر آن مى دهند.
بعضى ها از اين اشكال كه چرا فتنه و بلاء را منت شمرده؟ چه بسا پاسخ گويند كه: فتنه در اين جا، به معناى خلوص و خلاصى است، همانطور كه طلا به وسيله آتش خالص مى شود. و چه بسا بگويند منت بودن آن، به اعتبار ثوابى است كه در برابر آن مى دهند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۱ </center>
ولى اين دو جواب وقتى درست است كه جمله ((فلبثت (( جداى از ما قبلش باشد، و به همين جهت بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از فتنه ، آن رنج ها و محنت هايى است كه موسى بعد از بيرون شدنش از مصر تا رسيدن به مدين تحمل نمود، چون از حرف ((فا(( ئى كه بر سر جمله ((فلبثت سنين فى اهل مدين (( آمده بر مى آيد كه ((لبث (( در اهل مدين بعد از فتنه بوده ، و تاءخر زمانى داشته .
ولى اين دو جواب وقتى درست است كه جملۀ «فَلَبِثتَ» جداى از ماقبلش باشد، و به همين جهت بعضى از مفسران گفته اند: مراد از فتنه، آن رنج ها و محنت هايى است كه موسى بعد از بيرون شدنش از مصر تا رسيدن به مَديَن تحمل نمود. چون از حرف «فائى» كه بر سر جملۀ «فَلَبِثتَ سِنِينَ فِى أهلِ مَديَن» آمده، بر مى آيد كه «لبث» در اهل مَديَن بعد از فتنه بوده، و تأخّر زمانى داشته.


ليكن اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه حرف ((فاء(( بيشتر از تفريع را نمى رساند، و واجب نيست كه همه جا مدخول فاء تفرع زمانى هم بر ما قبل داشته باشد.
ليكن اين حرف صحيح نيست. براى اين كه حرف «فاء»، بيشتر از تفريع را نمى رساند، و واجب نيست كه همه جا مدخول «فاء»، تفرّع زمانى هم بر ماقبل داشته باشد.


بعضى ديگر گفته اند: ((قدر(( به معناى تقدير است و مراد اين است كه تو سپس به تقدير ما به مصر آمدى ، آنگاه به كسانى كه قدر را به معناى مقدار گرفته اند اعتراض كرده كه معروف از قدر به اين معنا قدر به سكون دال است ، نه قدر به فتحه آن .
بعضى ديگر گفته اند: «قَدَر» به معناى تقدير است و مراد اين است كه تو سپس به تقدير ما به مصر آمدى، آنگاه به كسانى كه «قَدَر» را به معناى مقدار گرفته اند، اعتراض كرده كه معروف از «قَدَر» به اين معنا، «قَدر» به سكون دال است، نه «قَدَر» به فتحه آن.


و ليكن به طورى كه اهل لغت تصريح كرده اند قدر به سكون ، و قدر به فتحه به يك معنا است ، همچنانكه نعل به سكون و نعل به فتحه يك معنا مى دهد، علاوه بر اين قدر به معناى مقدار همانطور كه قبلا گفتيم با سياق سازگارتر، و يا تنها آن سازگار است ، مفسرين ديگر براى اينكه قدر را به معناى مقدار بگيرند وجوهى بى پايه ذكر كرده اند كه در نقل آنها هيچ فائده اى نيست .
وليكن به طورى كه اهل لغت تصريح كرده اند، «قَدر» به سكون، و «قَدَر»، به فتحه به يك معنا است، همچنان كه «نَعل» به سكون و «نَعَل» به فتحه، يك معنا مى دهد. علاوه بر اين، «قَدَر» به معناى مقدار، همان طور كه قبلا گفتيم، با سياق سازگارتر، و يا تنها آن سازگار است. مفسران ديگر براى اين كه «قَدَر» را به معناى مقدار بگيرند، وجوهى بى پايه ذكر كرده اند، كه در نقل آن ها، هيچ فایده اى نيست.


آيه شريفه كه منت خدا بر موسى را مى شمرد با نداى موسى ختم شد، تا احترام بيشترى از او شده باشد.
آيه شريفه كه منت خدا بر موسى را مى شمرد، با نداى موسى ختم شد، تا احترام بيشترى از او شده باشد.


==مراد از جمله: «و اصطنعتك لنفسى»، در خطاب خداوند به موسى«ع»==
«'''وَ اصطنَعْتُك لِنَفْسى'''»:
«'''وَ اصطنَعْتُك لِنَفْسى'''»:


مراد از جمله: «و اصطنعتك لنفسى»، در خطاب خداوند به موسى«ع»
كلمۀ «اصطِنَاع»، افتعال از «صُنع» و به معناى احسان است - به طورى كه گفته اند - وقتى گفته مى شود: «صَنَعَ فُلاناً: فلانى را صنع كرد»، معنايش اين است كه به او احسان نمود. و چون گفته شود: «اصطَنَع فُلاناً»، معنايش اين مى شود كه احسان خود را درباره فلانى تحقق داد و تثبيت كرد.


كلمه ((اصطناع (( افتعال از ((صنع (( و به معناى احسان است - به طورى كه گفته اند - وقتى گفته مى شود ((صنع فلانا - فلانى را صنع كرد(( معنايش اين است كه به او احسان نمود، و چون گفته شود ((اصطنع فلانا(( معنايش اين مى شود كه احسان خود را درباره فلانى تحقق داد و تثبيت كرد و از قفال نقل شده كه گفته : وقتى گفته مى شود ((فلانى فلان را اصطناع كرد(( معنايش اين است كه آنقدر به وى احسان كرد كه وى را به او نسبت مى دهند، و مى گويند: اين صنيع فلانى است و اين نمك پرورده او است ، اين بود كلام قفال .
و از قفّال نقل شده كه گفته: وقتى گفته مى شود: «فلانى فلان را اصطناع كرد»، معنايش اين است كه آن قدر به وى احسان كرد، كه وى را به او نسبت مى دهند، و مى گويند: اين صنيع فلانى است و اين نمك پروردۀ اوست. اين بود كلام قفّال.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۲ </center>
بنا به گفته وى برگشت معناى اصطناع موسى به اين است كه خداى تعالى او را براى خود اختصاص داد، و آن وقت موقعيت كلمه ((لنفسى (( كاملا روشن مى شود، و اما بنابر معناى اول ، از نظر سياق مناسب تر آن است كه بگوييم ((اصطناع (( متضمن معناى اخلاص است ،
بنا به گفته وى، برگشت معناى «اصطناع موسى» به اين است كه خداى تعالى، او را براى خود اختصاص داد، و آن وقت موقعيت كلمۀ «لِنَفسِى»، كاملا روشن مى شود. و اما بنابر معناى اول، از نظر سياق، مناسب تر آن است كه بگوييم: «اصطناع»، متضمن معناى اخلاص است.


و به هر حال معناى آن اين است كه من تو را خالص براى خودم قرار دادم ، و همه نعمتهايى كه در اختيار تو است همه اينها از من و احسان من است ، و در آن غير من كسى شركت ندارد، پس تو خالص ‍ براى منى ، آن وقت مضمون آيه مورد بحث با آيه ((و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا(( روشن مى شود.
و به هر حال، معناى آن اين است كه من تو را خالص براى خودم قرار دادم، و همه نعمت هايى كه در اختيار تو است، همه اين ها از من و احسان من است، و در آن غير من كسى شركت ندارد. پس تو خالص ‍براى منى. آن وقت مضمون آيه مورد بحث با آيه: «وَ اذكُر فِى الكِتَابِ مُوسَى إنَّهُ كَانَ مُخلَصاً» روشن مى شود.


از اينجا معلوم مى شود اينكه بعضى گفته اند: مراد از اصطناع ، اختيار است ، و معناى اختيار خدا موسى را براى خود اين است كه او را حجت ميان خود و خلق خود قرار دهد، به طورى كه كلام او و دعوتش كلام و دعوت وى باشد، و نيز گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: مراد از كلمه ((لنفسى (( براى وحى و رسالت من است ، و نيز گفتار ديگران كه گفته اند: يعنى ((براى محبتم (( هيچ يك درست نيست ، چون به دون دليل مقيد كردن است .
از اين جا معلوم مى شود اين كه بعضى گفته اند: مراد از «اصطناع»، اختيار است، و معناى «اختيار خدا موسى را براى خود»، اين است كه او را حجت ميان خود و خلق خود قرار دهد، به طورى كه كلام او و دعوتش، كلام و دعوت وى باشد. و نيز گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: مراد از كلمۀ «لِنَفسِى»، براى وحى و رسالت من است. و نيز گفتار ديگران كه گفته اند: يعنى «براى محبتم»؛ هيچ يك درست نيست. چون بدون دليل مقيد كردن است.


و نيز روشن مى شود كه اصطناع و احسان نمودن خدا موسى را براى خود، يك ى از منت هاى مذكور است، بلكه از بزرگترين نعمتهاى او بوده است و ممكن هم هست جمله ((و اصطنعتك لنفسى ((، عطف تفسيرى بر جمله ((جئت على قدر(( باشد و اينكه فخر رازى بر اين معنا اعتراض كرده كه وسط واقع شدن نداء ميان آن و منت هاى مذكور - با اينكه اصطناع هم در سلك آن منت ها باشد - سازگارى ندارد و به همين جهت بهتر است آن را تمهيد و زمينه چينى براى فرستادن او و برادرش نزد فرعون دانست .
و نيز روشن مى شود كه «اصطناع» و احسان نمودن خدا موسى را براى خود، يكی از منت هاى مذكور است، بلكه از بزرگترين نعمت هاى او بوده است.  


اعتراضش وارد نيست ، براى اينكه حكمت وسط واقع شدن نداء منحصر در آنچه او گفته نيست ، شايد وجه ديگر آن ، احترام بيشتر موسى (عليه السلام ) و لطف به وى و نزديك كردنش به موقف انس ‍ باشد، تا زمينه فراهم شود براى التفات بار دوم ، از تكلم مع الغير به تكلم وحده ، يعنى جمله ((و اصطنعتك لنفسى ((
و ممكن هم هست جملۀ «وَ اصطَنَعتُكَ لِنَفسِى»، عطف تفسيرى بر جملۀ «جِئتَ عَلَى قَدَرٍ» باشد، و اين كه «فخر رازى» بر اين معنا اعتراض كرده كه وسط واقع شدن نداء ميان آن و منت هاى مذكور - با اين كه اصطناع هم، در سلك آن منت ها باشد - سازگارى ندارد، و به همين جهت، بهتر است آن را تمهيد و زمينه چينى براى فرستادن او و برادرش نزد فرعون دانست.


«'''اذْهَب أَنت وَ أَخُوك بِئَايَاتى وَ لا تَنِيَا فى ذِكْرِى'''»:
اعتراضش وارد نيست. براى اين كه حكمت وسط واقع شدن نداء، منحصر در آنچه او گفته نيست. شايد وجه ديگر آن، احترام بيشتر موسى «عليه السلام» و لطف به وى و نزديك كردنش به موقف انس باشد، تا زمينه فراهم شود براى التفات بار دوم، از تكلم مع الغير به تكلم وحده. يعنى جملۀ «وَ اصطَنَعتُكَ لِنَفسِى».


در اين جمله امر سابق تجديد مى شود و در آن خطاب تنها متوجه موسى (عليه السلام ) شده بود و مى فرمود ((اذهب الى فرعون انه طغى (( ولى در اين جمله برادرش را هم به وى ملحق كرده ،
«'''اذْهَب أَنت وَ أَخُوك بِآيَاتى وَ لا تَنِيَا فى ذِكْرِى'''»:
 
در اين جمله، امر سابق تجديد مى شود و در آن، خطاب تنها متوجه موسى «عليه السلام» شده بود و مى فرمود: «إذهَب إلَى فِرعَونَ إنَّهُ طَغَى»، ولى در اين جمله، برادرش را هم به وى ملحق كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۳ </center>
چون خود موسى قبلا درخواست كرده بود كه برادرش را در كار او شركت دهد، به همين جهت در خطاب دوم او را هم مخاطب نمود.
چون خود موسى قبلا درخواست كرده بود كه برادرش را در كار او شركت دهد. به همين جهت در خطاب دوم، او را هم مخاطب نمود.


دستورشان داد تا با آيات او نزد فرعون روند و در آن موقع داراى بيش از دو آيت نبود، و از همين كه فرمود ((با آيات من (( خود وعده جميلى است كه به زودى در موقع لزوم با آيت هاى ديگرى تاءييدش خواهد كرد، و اما اينكه بگوييم مراد از آيات همان دو آيت است زيرا گاهى جمع بر تثنيه اطلاق مى شود، و يا بگوييم هر يك از آن دو آيت منحل به چند آيت است ، سخن قابل اعتمادى نيست .
دستورشان داد تا با آيات او نزد فرعون روند و در آن موقع، داراى بيش از دو آيت نبود، و از همين كه فرمود: «با آيات من»، خود وعده جميلى است كه به زودى در موقع لزوم با آيت هاى ديگرى تأييدش خواهد كرد.  


«'''و لا تنيا فى ذكرى'''» - كلمه ((تنيا(( از ((ونى (( به معناى فتور و سستى است و مناسب تر به سياق سابق اين است كه مراد از ذكر ((دعوت به ايمان به خداى تعالى ((، به تنهايى باشد، نه ذكر به معناى توجه به قلب يا زبان كه بعضى گفته اند.
و اما اين كه بگوييم: مراد از «آيات»، همان دو آيت است، زيرا گاهى جمع بر تثنيه اطلاق مى شود، و يا بگوييم: هر يك از آن دو آيت، منحل به چند آيت است، سخن قابل اعتمادى نيست.


«'''اذْهَبَا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَى * فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يخْشى'''»:
«'''وَ لَا تَنِيَا فِى ذِكرِى'''» - كلمۀ «تَنِيا» از «ونى»، به معناى فتور و سستى است، و مناسب تر به سياق سابق، اين است كه مراد از ذكر «دعوت به ايمان به خداى تعالى»، به تنهايى باشد. نه ذكر به معناى «توجه به قلب يا زبان»، كه بعضى گفته اند.


در اينجا نيز براى بار دوم هر دو را مخاطب قرار داد و همچنين در نهى قبلى نيز آن دو را با هم خطاب كرد، در حالى كه قبل از آن نهى و اين امر، در جمله ((اذهب انت و اخوك (( كه جنبه زمينه چينى براى آن دو خطاب داشت هر دو را مخاطب نكرد، بلكه يكى را مخاطب كرد و ديگرى را ملحق به او نمود، و از اينجا مى توان احتمال داد كه آيه مورد بحث مشافهه و مخاطبه ديگرى بوده كه بعد از آن موقف ميان خدا و آن دو يا با هم و يا جداى از هم واقع شده است.
«'''اذْهَبَا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَى * فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى'''»:


و مؤ يد اين احتمال اين است كه بعد از آن فرموده ((قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا...(( چون هر دو با هم مى گويند خدايا مى ترسيم به ما ستم و تعدى كند و همچنين در چند جاى بعد همه خطاب به هر دو است ، معلوم مى شود اين خطابها در محلى ديگر بوده .
در اين جا نيز، براى بار دوم، هر دو را مخاطب قرار داد و همچنين در نهى قبلى نيز، آن دو را با هم خطاب كرد، در حالى كه قبل از آن نهى و اين امر، در جملۀ «إذهَب أنتَ وَ أخُوكَ» كه جنبۀ زمينه چينى براى آن دو خطاب داشت، هر دو را مخاطب نكرد، بلكه يكى را مخاطب كرد و ديگرى را به او ملحق نمود. و از اين جا مى توان احتمال داد كه آيه مورد بحث، مشافهه و مخاطبه ديگرى بوده كه بعد از آن موقف، ميان خدا و آن دو، يا با هم و يا جداى از هم واقع شده است.  


بيان اينكه اظهار اميد در كلام خدا(در مانند جمله :((لعله يتذكر او يخشى (() قائم به مقام محلوره است
و مؤيد اين احتمال، اين است كه بعد از آن فرموده: «قَالَا رَبَّنَا إنَّنَا نَخَافُ أن يَفرُطَ عَلَينَا...». چون هر دو با هم مى گويند «خدايا مى ترسيم به ما ستم و تعدى كند»، و همچنين در چند جاى بعد، همه خطاب به هر دو است، معلوم مى شود اين خطاب ها در محلى ديگر بوده.


و مراد از اينكه فرمود ((و قولا له قولا لينا(( اين است كه در گفتگوى با فرعون از تندى و خشونت خوددارى كنند، كه همين خويشتن دارى از تندى ، واجب ترين آداب دعوت است .
و مراد از اين كه فرمود: «وَ قُولَا لَهُ قَولاً لَيِّناً»، اين است كه در گفتگوى با فرعون، از تندى و خشونت خوددارى كنند، كه همين خويشتندارى از تندى، واجب ترين آداب دعوت است.


در جمله ((لعله يتذكر او يخشى (( تذكر و يا خشيت فرعون آرزو شده ، و اين اميد، قائم به مقام محاوره است نه به خداى تعالى كه عالم به همه حوادث است كه پيش خواهد آمد.
در جملۀ «لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أو يَخشَى»، تذكر و يا خشيت فرعون آرزو شده، و اين اميد، قائم به مقام محاوره است، نه به خداى تعالى، كه عالِم به همه حوادث است كه پيش خواهد آمد.


كلمه ((تذكر(( به معناى قبول يادآورى و التزام به مقتضيات حجت ياد آورنده و ايمان به آن است و كلمه خشيت به معناى مقدمه آن قبول و ايمان است ، پس برگشت معنا به اين مى شود كه ((شايد او ايمان بياورد و يا نزديك به ايمان آوردن شود و حداقل بعضى از خواسته هاى شما را اجابت كند((
كلمۀ «تذكر»، به معناى قبول يادآورى و التزام به مقتضيات حجت يادآورنده و ايمان به آن است. و كلمه «خشيت»، به معناى مقدمه آن قبول و ايمان است. پس برگشت معنا به اين مى شود كه: «شايد او ايمان بياورد و يا نزديك به ايمان آوردن شود، و حداقل بعضى از خواسته هاى شما را اجابت كند».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۴ </center>
بعضى از كسانى كه معتقدند ايمان فرعون در حين غرق شدن قبول است ، به كلمه ((لعل (( در آيه مذكور بر مدعاى خود استدلال كرده اند، به اين بيان كه اميد و آرزو از ناحيه خداى تعالى واجب الوقوع است ، همچنانكه به ابن عباس و قدماى مفسرين هم نسبت داده اند كه هر چه را خدا درباره اش اميدوار شود آن خواهد شد، پس از آيه بر مى آيد كه يكى از دو امر تذكر و خشيت واقع شد كه هر يك واقع شود نجات را به دنبال دارد، (پس فرعون كه به حكايت قرآن ، در حين غرق شدن ايمان آورد اهل نجات است ).
بعضى از كسانى كه معتقدند ايمان فرعون در حين غرق شدن قبول است، به كلمۀ «لَعَلَّ» در آيه مذكور بر مدعاى خود استدلال كرده اند، به اين بيان كه اميد و آرزو از ناحيه خداى تعالى، واجب الوقوع است، همچنان كه به ابن عباس و قدماى مفسران هم نسبت داده اند، كه هر چه را خدا درباره اش اميدوار شود، آن خواهد شد.
 
پس از آيه بر مى آيد كه يكى از دو امر تذكر و خشيت واقع شد كه هر يك واقع شود، نجات را به دنبال دارد. (پس فرعون كه به حكايت قرآن، در حين غرق شدن ايمان آورد، اهل نجات است).
 
ليكن اين حرف مردود و ممنوع است، و كلمۀ «عَسَى» و «لَعَلّ» در كلام خداى تعالى، بر همان معنايى دلالت مى كند كه در كلام غير خدا دلالت مى كند، و آن معنا عبارت است از اميدوارى.  


ليكن اين حرف مردود و ممنوع است ، و كلمه ((عسى (( و ((لعل (( در كلام خداى تعالى بر همان معنايى دلالت مى كند كه در كلام غير خدا دلالت مى كند، و آن معنا عبارت است از اميدوارى ، چيزى كه هست اميد در غير خدا قائم به شخص جاهل است ، ولى در خداى تعالى قائم به او نيست ، چون او منزه از جهل است بلكه قائم به مقام است ، يعنى كسى كه در چنين مقامى قرار گيرد و جوانب كلام را زير نظر داشته باشد، مى فهمد كه جا دارد چنين و چنان شود، به خلاف اميدوارى در غير خدا كه هم ممكن است قائم به نفس اميدوار باشد و هم قائم به مقام تخاطب و گفت و شنود.
چيزى كه هست، اميد در غير خدا، قائم به شخص جاهل است، ولى در خداى تعالى، قائم به او نيست. چون او منزه از جهل است، بلكه قائم به مقام است. يعنى كسى كه در چنين مقامى قرار گيرد و جوانب كلام را زير نظر داشته باشد، مى فهمد كه جا دارد چنين و چنان شود. به خلاف اميدوارى در غير خدا، كه هم ممكن است قائم به نفس اميدوار باشد و هم قائم به مقام تخاطب و گفت و شنود.
<span id='link164'><span>
<span id='link164'><span>
==رد سخنى از فخررازى درباره سرّ ارسال موسى «ع»، به سوى فرعون، با علم به ايمان نياوردن او ==
==رد سخنى از فخررازى درباره سرّ ارسال موسى «ع»، به سوى فرعون، با علم به ايمان نياوردن او ==
امام فخر رازى در تفسير خود گفته است : سر اينكه چرا خداى تعالى موسى را نزد فرعون فرستاد، با اينكه مى دانست او ايمان نمى آورد، به دست نيامده و در اينگونه اسرار غير از تسليم و ترك اعتراض چاره اى نيست .
امام فخر رازى در تفسير خود گفته است : سر اينكه چرا خداى تعالى موسى را نزد فرعون فرستاد، با اينكه مى دانست او ايمان نمى آورد، به دست نيامده و در اينگونه اسرار غير از تسليم و ترك اعتراض چاره اى نيست .
۱۳٬۷۶۹

ویرایش