گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
<span id='link158'><span>
<span id='link158'><span>


==مقصود از ذكر و تسبيح خدا در (كى نسخبك كثيرا و نذكرك كثيرا) ==
==مقصود از ذكر و تسبيح کثیر خداوند، در سخن حضرت موسی«ع» ==
«'''كى نسبحك كثيرا و نذكرك كثيرا'''» - از ظاهر سياق كه در بيان نتيجه شركت هارون مى گويد: ((تا تو را بسيار تسبيح كنيم و ذكر گوييم (( بر مى آيد كه جمله مذكور بيان نتيجه شركت دادن هارون و وزارت او براى وى است ، چون مى دانيم كه تسبيح آن دو با هم و ذكرشان هيچ ارتباطى با مضامين دعاهاى قبلى كه شرح صدر و تيسير امر و حل عقده زبان بود ندارد.
«'''كَى نُسَبِّحَكَ كَثِيراً وَ نَذكُرُكَ كَثِيراً'''» - از ظاهر سياق كه در بيان نتيجه شركت هارون مى گويد: «تا تو را بسيار تسبيح كنيم و ذكر گوييم» بر مى آيد كه جمله مذكور، بيان نتيجه شركت دادن هارون و وزارت او، براى وى است. چون مى دانيم كه تسبيح آن دو با هم و ذكرشان هيچ ارتباطى با مضامين دعاهاى قبلى كه شرح صدر و تيسير امر و حل عقده زبان بود، ندارد.


پس ذكر و تسبيحى كه با وزارت هارون ارتباط داشته باشد ذكر و تسبيح علنى و در بين مردم است نه در خلوت و نه در دل ، زيرا ذكر و تسبيح در خلوت و در قلب ، هيچ ارتباطى با وزارت هارون ندارد، پس مراد اين است كه آن دو در بين مردم و مجامع عمومى و مجالس آنان ، هر وقت كه شركت كنند، ذكر خداى را بگويند، يعنى مردم را به سوى ايمان به وى دعوت نموده ، و نيز او را تسبيح گويند، يعنى خداى را از شركاء منزه بدارند.
پس ذكر و تسبيحى كه با وزارت هارون ارتباط داشته باشد، ذكر و تسبيح علنى و در بين مردم است، نه در خلوت و نه در دل. زيرا ذكر و تسبيح در خلوت و در قلب، هيچ ارتباطى با وزارت هارون ندارد. پس مراد اين است كه آن دو در بين مردم و مجامع عمومى و مجالس آنان، هر وقت كه شركت كنند، ذكر خداى را بگويند. يعنى مردم را به سوى ايمان به وى دعوت نموده، و نيز او را تسبيح گويند، يعنى خداى را از شركاء منزه بدارند.


با اين بيان ، ذيل آيات با صدرش مرتبط مى شود، گويا مى گويد ((امر رسالت بس
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۵ </center>
خطير است ، و اين طاغيه و درباريانش ، و نيز امتش مغرور عزت و سلطنت خود شده اند، و شرك و وثنيت در دلهاشان ريشه دوانيده و ياد خداى را به كلى از دلهاشان برده ، به علاوه ، عزت فرعون و شوكت درباريانش چشم بنى اسرائيل را پر كرده ، و دلهاشان را مدهوش ساخته ، به كلى مرعوب سلطنت او شده اند، در نتيجه آنها نيز از اين راه ، خداى را فراموش كرده و تنها به ياد فرعونند، خلاصه ياد فرعون ديگر جايى خالى در دلهاشان براى ياد خدا باقى نگذاشته .
با اين بيان، ذيل آيات با صدرش مرتبط مى شود. گويا مى گويد: «امر رسالت، بس خطير است و اين طاغيه و درباريانش، و نيز امتش، مغرور عزت و سلطنت خود شده اند، و شرك و وثنيت در دل هاشان ريشه دوانيده و ياد خداى را به كلى از دل هاشان برده.  


در نتيجه اين امر يعنى امر رسالت و دعوت ، در پيروزيش سخت محتاج به تنزيه تو از شرك و ذكرت به ربوبيت و الوهيت دارد، تا در اثر كثرت اين دو، ياد تو در دلهاشان رخنه كرده ، رفته رفته به خود آيند و ايمان آورند، و اين ذكر و تسبيح بسيار، كارى نيست كه از من به تنهايى بر آيد، پس ‍ هارون را وزيرم كن ، و مرا با او تاءييد نموده شريكش در كارهايم قرار ده ، تابه اتفاق او بسيار تسبيحت گفته ، بسيار ذكرت گوييم، بلكه به اين وسيله امر دعوت موفقيتى به دست آورد، و سودى ببخشد.
بعلاوه، عزت فرعون و شوكت درباريانش چشم بنى اسرائيل را پُر كرده، و دل هاشان را مدهوش ساخته، به كلى مرعوب سلطنت او شده اند. در نتيجه آن ها نيز از اين راه، خداى را فراموش كرده و تنها به ياد فرعون اند. خلاصه ياد فرعون ديگر جايى خالى در دل هاشان براى ياد خدا باقى نگذاشته.


با اين بيان اولا وجه تعلق و ارتباط ((كى نسبحك ...(( به ما قبلش ‍ روشن مى گردد.
در نتيجه اين امر، يعنى امر رسالت و دعوت، در پيروزی اش، سخت محتاج به تنزيه تو از شرك و ذكرت به ربوبيت و الوهيت دارد، تا در اثر كثرت اين دو، ياد تو در دل هاشان رخنه كرده، رفته رفته به خود آيند و ايمان آورند. و اين ذكر و تسبيح بسيار، كارى نيست كه از من به تنهايى بر آيد. پس هارون را وزيرم كن، و مرا با او تأييد نموده، شريكش در كارهايم قرار ده، تا به اتفاق او بسيار تسبيحت گفته، بسيار ذكرت گوييم، بلكه به اين وسيله، امر دعوت موفقيتى به دست آورد، و سودى ببخشد.


و ثانيا وجه اينكه چرا كلمه ((كثيرا(( مكرر ذكر شد روشن مى شود و آن ، اين است كه از باب تكرار نيست ، چون هر يك از ذكر و تسبيح جداگانه و براى خود بايد بسيار باشد، و اگر مى گفت ((تو را بسيار ذكر و تسبيح گوييم (( كثرت آن دو را مجموعا مى رسانيد، و حال آنكه مقصود كثرت مجموع نبود.
با اين بيان، اولا وجه تعلق و ارتباط «كَى نُسَبِّحَكَ...»، به ماقبلش روشن مى گردد.


و ثالثا وجه مقدم داشتن تسبيح بر ذكر روشن مى شود، چون مراد از تسبيح ، تنزيه خداى تعالى از شريك و مبارزه با الوهيت آلهه ، و ابطال ربوبيت آنها است ، تا دعوت به ايمان به خداى يگانه كه همان ذكر است در دلها جاى خود را باز كند، پس تسبيح از قبيل دفع مانع است ، كه طبعا بر تاثير مقتضى مقدم است ، البته براى اين خصوصيات وجوه بسيار طولانى ديگرى ذكر كرده اند كه نه فائده اى در آنها هست و نه در نقل آنها.
و ثانياً، وجه اين كه چرا كلمۀ «كَثِيراً» مكرر ذكر شد، روشن مى شود و آن، اين است كه از باب تكرار نيست. چون هر يك از ذكر و تسبيح جداگانه و براى خود بايد بسيار باشد، و اگر مى گفت: «تو را بسيار ذكر و تسبيح گوييم»، كثرت آن دو را مجموعا مى رسانيد، و حال آن كه مقصود كثرت مجموع نبود.


«'''انك كنت بنا بصيرا'''» - اين جمله به ظاهرش تعليل است ، نظير حجت و دليل بر جمله ((كى نسبحك كثيرا...(( يعنى تو نسبت به ما، به من و برادرم بينا بوده اى ، يعنى از روزى كه ما را آفريدى ، و خودت را به ما شناساندى مى دانستى كه ما به طور مداوم با تسبيح و ذكر خود بندگيت مى كنيم ، و در اين بندگى ساعى و جدى هستيم ، پس اگر او را وزير من قرار دهى و مرا با او كمك كنى و شريك در امرم سازى امر دعوت من تكميل شده بسيار تسبيح و ذكرت مى گوييم ، و بنابراين مراد از اينكه فرمود ((بنا(( خود موسى و برادرش خواهد بود، ممكن هم هست مراد از ضمير مذكور خاندانش باشد، يعنى تو اى خدا به وضع ما اهل بيت بصير بوده اى ،
و ثالثاً، وجه مقدم داشتن تسبيح بر ذكر روشن مى شود. چون مراد از تسبيح، تنزيه خداى تعالى از شريك و مبارزه با الوهيت آلهه، و ابطال ربوبيت آن ها است، تا دعوت به ايمان به خداى يگانه، كه همان ذكر است، در دل ها جاى خود را باز كند. پس تسبيح از قبيل دفع مانع است، كه طبعا بر تأثير مقتضى مقدم است.
 
البته براى اين خصوصيات، وجوه بسيار طولانى ديگرى ذكر كرده اند، كه نه فایده اى در آن ها هست و نه در نقل آن ها.
 
«'''إنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيراً'''» - اين جمله، به ظاهرش تعليل است، نظير حجت و دليل بر جملۀ «كَى نُسَبِّحَكَ كَثِيراً...». يعنى تو نسبت به ما، به من و برادرم بينا بوده اى. يعنى از روزى كه ما را آفريدى، و خودت را به ما شناساندى، مى دانستى كه ما به طور مداوم با تسبيح و ذكر خود، بندگی ات مى كنيم، و در اين بندگى، ساعى و جدّى هستيم.
 
پس اگر او را وزير من قرار دهى و مرا با او كمك كنى و شريك در امرم سازى، امر دعوت من تكميل شده، بسيار تسبيح و ذكرت مى گوييم. بنابراين، مراد از اين كه فرمود: «بِنَا»، خود موسى و برادرش خواهد بود. ممكن هم هست مراد از ضمير مذكور خاندانش باشد. يعنى تو اى خدا به وضع ما اهل بيت، بصير بوده اى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۰۶ </center>
و مى دانى كه ما اهل تسبيح و ذكريم ، پس اگر هارون برادرم را كه او نيز از اهل بيت من است وزيرم كنى تو را بسيار تسبيح گفته ، بسيار ذكر مى گوييم ، و اين وجه از وجه قبليش بهتر است ، زيرا علاوه بر معنايى كه خود دارد، به معناى اهل هم كه در جمله ((و اجعل لى وزيرا من اهلى هرون اخى (( است اشاره مى كند (دقت فرمائيد)
و مى دانى كه ما اهل تسبيح و ذكريم. پس اگر هارون برادرم را كه او نيز، از اهل بيت من است، وزيرم كنى، تو را بسيار تسبيح گفته، بسيار ذكر مى گوييم. و اين وجه از وجه قبلی اش، بهتر است. زيرا علاوه بر معنايى كه خود دارد، به معناى «اهل» هم كه در جملۀ «وَ اجعَل لِى وَزِيراً مِن أهلِى هَارُونَ أخِى» است، اشاره مى كند. (دقت فرمایيد)
<span id='link159'><span>
<span id='link159'><span>
==استجابت دعاهای يه موسى «ع» و یادآوری منت پيشين خدا بر او  ==
==استجابت دعاهای يه موسى «ع» و یادآوری منت پيشين خدا بر او  ==
«'''قَالَ قَدْ أُوتِيت سؤْلَك يَمُوسى'''»:
«'''قَالَ قَدْ أُوتِيت سؤْلَك يَمُوسى'''»:
۱۳٬۹۷۷

ویرایش