گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
آرى همينكه خداوند پاداش نيك به بنده اش مى دهد، تفضلى است بر بنده اش وگرنه وظيفه بنده ، بندگى مولاى خويش است ، ونبايد خود را طلبكار مولايش بداند، پس ثواب دادن ، تفضل مولااست ، وثنا خواندنش بر بنده ، تفضلى است ديگر (واللّه ذوالفضل العظيم )
آرى همينكه خداوند پاداش نيك به بنده اش مى دهد، تفضلى است بر بنده اش وگرنه وظيفه بنده ، بندگى مولاى خويش است ، ونبايد خود را طلبكار مولايش بداند، پس ثواب دادن ، تفضل مولااست ، وثنا خواندنش بر بنده ، تفضلى است ديگر (واللّه ذوالفضل العظيم )
اين دوآيه دلالت بر اين دارند كه اسباب اخروى عبارتند از اعمال وبس ، واعمال سببهائى هستند كه هرگز از غايات ونتايج خود تخلّف ندارند، به خلاف اسباب دنيوى كه تخلف پذيرند زيرا در باره اسباب اخروى فرموده است : ((فاولئك كان سعيهم مشكورا(( ودر باره اسباب دنيوى فرموده ((عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد(( پس هر قدر مى خواهيم وبراى هر كس كه بخواهيم .
اين دوآيه دلالت بر اين دارند كه اسباب اخروى عبارتند از اعمال وبس ، واعمال سببهائى هستند كه هرگز از غايات ونتايج خود تخلّف ندارند، به خلاف اسباب دنيوى كه تخلف پذيرند زيرا در باره اسباب اخروى فرموده است : ((فاولئك كان سعيهم مشكورا(( ودر باره اسباب دنيوى فرموده ((عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد(( پس هر قدر مى خواهيم وبراى هر كس كه بخواهيم .
كلاً نُّمِدُّ هَؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك وَ مَا كانَ عَطاءُ رَبِّك محْظوراً(۲۰)
 
«'''كلاً نُّمِدُّ هَؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك وَ مَا كانَ عَطاءُ رَبِّك محْظوراً'''»:
 
راغب در مفردات مى گويد: كلمه ((مد(( در اصل بمعناى كشيدن است ، وبه همين جهت است كه زمان ممتد را مدت گويند، طولانى بودن زخم را ((مدت الجرح (( وكشيدن نهر را ((مدالنهر(( و پيوستن نهرى به نهرى ديگر را ((مدالنهر بالنهر(( گويند، وچشم به چيزى دوختن را ((مد(( گويند، وقرآن كريم فرموده : ((لاتمدّنّ عينيك - چشم هاى خود را ندوز...(( ونيز مى گويند: ((مددته فى غيه - اورا در گمراهيش امتداد دادم (( ولشگر را با مدد امداد كردم ، و فلان شخص را با غذا مدد دادم ، وكلمه ((امداد(( بيشتر در ((محبوب ونيكى ها(( وكلمه ((مد(( در ((مكروه وبدى ها(( استعمال مى شوند، لذا در قرآن كريم آمده : ((وامددنا هم بفاكهة ولحم ممّا يشتهون - ايشان را به ميوه وگوشت از هر قسمش كه ميل داشتند امداد كرديم (( ودر مكروه مد را به كار برده فرموده : ((ونمدّ له من العذاب مدّا(( ونيز فرموده : ((ونمدّ هم فى طغيانهم - ايشان را در طغيانشان مدد مى كنيم (( ونيز فرموده : ((واخوانهم يمدّونهم فى الغىّ - وبرادرانشان ايشان را در گمراهى نگه مى داشتند(( اين بود گفتار راغب ، البته با تلخيصى از ما.
راغب در مفردات مى گويد: كلمه ((مد(( در اصل بمعناى كشيدن است ، وبه همين جهت است كه زمان ممتد را مدت گويند، طولانى بودن زخم را ((مدت الجرح (( وكشيدن نهر را ((مدالنهر(( و پيوستن نهرى به نهرى ديگر را ((مدالنهر بالنهر(( گويند، وچشم به چيزى دوختن را ((مد(( گويند، وقرآن كريم فرموده : ((لاتمدّنّ عينيك - چشم هاى خود را ندوز...(( ونيز مى گويند: ((مددته فى غيه - اورا در گمراهيش امتداد دادم (( ولشگر را با مدد امداد كردم ، و فلان شخص را با غذا مدد دادم ، وكلمه ((امداد(( بيشتر در ((محبوب ونيكى ها(( وكلمه ((مد(( در ((مكروه وبدى ها(( استعمال مى شوند، لذا در قرآن كريم آمده : ((وامددنا هم بفاكهة ولحم ممّا يشتهون - ايشان را به ميوه وگوشت از هر قسمش كه ميل داشتند امداد كرديم (( ودر مكروه مد را به كار برده فرموده : ((ونمدّ له من العذاب مدّا(( ونيز فرموده : ((ونمدّ هم فى طغيانهم - ايشان را در طغيانشان مدد مى كنيم (( ونيز فرموده : ((واخوانهم يمدّونهم فى الغىّ - وبرادرانشان ايشان را در گمراهى نگه مى داشتند(( اين بود گفتار راغب ، البته با تلخيصى از ما.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۱ </center>
خط ۲۷: خط ۲۹:
اين بود آن مطالبى كه از آيه شريفه به نظر ما رسيد، واز جمله حرفهاى عجيبى كه در تفسير اين آيه گفته اند وآن را به حسن وقتاده نسبت داده اند اين است كه : منظور از عطاء وبخشش عطاء دنيوى است ،
اين بود آن مطالبى كه از آيه شريفه به نظر ما رسيد، واز جمله حرفهاى عجيبى كه در تفسير اين آيه گفته اند وآن را به حسن وقتاده نسبت داده اند اين است كه : منظور از عطاء وبخشش عطاء دنيوى است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۳ </center>
كه مشترك بين مؤ من وكافر است ، نه عطاء اخروى ، چون عطاى اخروى مخصوص مؤ منين است وبنابراين معناى آيه چنين مى شود: ما هر دو فريق وگروه را با عطاياى دنيوى خود مدد مى كنيم ، چه آن فريق كه عاجله را مى خواهند وچه آن فريق كه آخرت را، وعطاياى دنيوى ما از هيچيك از ايشان محظور وممنوع نيست .
كه مشترك بين مؤمن وكافر است ، نه عطاء اخروى ، چون عطاى اخروى مخصوص مؤ منين است وبنابراين معناى آيه چنين مى شود: ما هر دو فريق وگروه را با عطاياى دنيوى خود مدد مى كنيم ، چه آن فريق كه عاجله را مى خواهند وچه آن فريق كه آخرت را، وعطاياى دنيوى ما از هيچيك از ايشان محظور وممنوع نيست .
وليكن اين تفسير صحيح نيست زيرا مقيد كردن ((عطاء(( به ((عطاء دنيوى (( بدون دليل ومقيد است ، آن هم با اينكه اين مورد، صلاحيت اطلاق را دارد، واما اين دليلى كه آورده اند كه عطاء اخروى مخصوص مؤ منين است ، وكفار در آن شركت ندارند اصلا از محل بحث خارج ونسبت به زمينه گفتار اجنبى وبى ربط است ، چون زمينه گفتار در آيه شريفه عبارتست از امدادى كه اعمال (كه منتهى به جزاء و پاداش مى شوند) منتهى ومستند به آن امدادند، نه خود پاداش ، ومساءله عطاياى مؤ منين در آخرت ، از قبيل جزا وپاداش است ، نه از قبيل اعمال .
وليكن اين تفسير صحيح نيست زيرا مقيد كردن ((عطاء(( به ((عطاء دنيوى (( بدون دليل ومقيد است ، آن هم با اينكه اين مورد، صلاحيت اطلاق را دارد، واما اين دليلى كه آورده اند كه عطاء اخروى مخصوص مؤمنين است ، وكفار در آن شركت ندارند اصلا از محل بحث خارج ونسبت به زمينه گفتار اجنبى وبى ربط است ، چون زمينه گفتار در آيه شريفه عبارتست از امدادى كه اعمال (كه منتهى به جزاء و پاداش مى شوند) منتهى ومستند به آن امدادند، نه خود پاداش ، ومساءله عطاياى مؤ منين در آخرت ، از قبيل جزا وپاداش است ، نه از قبيل اعمال .
علاوه بر اين ، چه كسى به شما گفته است كه عطاياى اخروى مخصوص ‍ به مؤ منين وممنوع از كفار است ، آن عطايا نيز همچنانكه قبلا هم گفتيم از احدى ممنوع نيست ، ومنع هر چه هست از ناحيه خود كفار است ، نه از ناحيه خداوند، مانند عطاياى دنيوى كه گفتيم هر چه محدوديت در آنها هست از ناحيه محدود بودن استعداد مستفيض است نه از ناحيه مفيض .
علاوه بر اين ، چه كسى به شما گفته است كه عطاياى اخروى مخصوص ‍ به مؤ منين وممنوع از كفار است ، آن عطايا نيز همچنانكه قبلا هم گفتيم از احدى ممنوع نيست ، ومنع هر چه هست از ناحيه خود كفار است ، نه از ناحيه خداوند، مانند عطاياى دنيوى كه گفتيم هر چه محدوديت در آنها هست از ناحيه محدود بودن استعداد مستفيض است نه از ناحيه مفيض .
آلوسى در روح المعانى گفته : تقسيمى كه در اين آيه شده است ، حاضر (جامع افراد) ومانع اغيار نيست ، وحاصر نبودنش ضررى به معنا نمى زند، اما اينكه گفتيم حاصر نيست ، براى اينكه وقتى حاصر بود كه هر صاحب عملى ، از عمل خود يا عاجله تنها را بخواهد ويا آخرت تنها را ويا هر دورا ويا هيچ يك را، وآيه شريفه تنها متعرض دوقسم اول از اين چهار قسم شده است ، پس جامع افراد نيست وتازه قسم سوم به تنهائى سه قسم مى شود، زيرا آن كس كه از عمل خود هم دنيا را مى خواهد وهم آخرت را يا آخرت در نظرش رجحان دارد ويا دنيا، ويا نظرش نسبت به هر دومساوى است .
آلوسى در روح المعانى گفته : تقسيمى كه در اين آيه شده است ، حاضر (جامع افراد) ومانع اغيار نيست ، وحاصر نبودنش ضررى به معنا نمى زند، اما اينكه گفتيم حاصر نيست ، براى اينكه وقتى حاصر بود كه هر صاحب عملى ، از عمل خود يا عاجله تنها را بخواهد ويا آخرت تنها را ويا هر دورا ويا هيچ يك را، وآيه شريفه تنها متعرض دوقسم اول از اين چهار قسم شده است ، پس جامع افراد نيست وتازه قسم سوم به تنهائى سه قسم مى شود، زيرا آن كس كه از عمل خود هم دنيا را مى خواهد وهم آخرت را يا آخرت در نظرش رجحان دارد ويا دنيا، ويا نظرش نسبت به هر دومساوى است .
خط ۳۶: خط ۳۸:
ولى خواننده عزيز توجه دارد كه آيه شريفه در مقام بيان حكم قبول شدن ونشدن اعمال واينكه از چه عاملى قبول واز چه عاملى مردود است نمى باشد، بلكه آيه شريفه در باره هدف وغايت انسان وتعيين غايت او به حسب نشانه زندگيش نظر دارد كه يا متعلق به زندگى دنيائى است ، و از آنچه مى كند جز مزاياى زندگى مادى دنيا منظورى ندارد وبه كلى از آخرت اعراض دارد، ويا آنكه غايت وهدفش زندگى آخرت است ، كه لازمه اش آنست كه براى خود يك زندگى جاودانه وهميشگى سراغ داشته باشد كه اين زندگى دائم يكطرفش مقدمه طرف ديگر است ، ابتداى آن ، كه زندگى دنيا است مقدمه زندگى آخرت است ومقصود از زندگى دنيا همان سعادت اخروى است .
ولى خواننده عزيز توجه دارد كه آيه شريفه در مقام بيان حكم قبول شدن ونشدن اعمال واينكه از چه عاملى قبول واز چه عاملى مردود است نمى باشد، بلكه آيه شريفه در باره هدف وغايت انسان وتعيين غايت او به حسب نشانه زندگيش نظر دارد كه يا متعلق به زندگى دنيائى است ، و از آنچه مى كند جز مزاياى زندگى مادى دنيا منظورى ندارد وبه كلى از آخرت اعراض دارد، ويا آنكه غايت وهدفش زندگى آخرت است ، كه لازمه اش آنست كه براى خود يك زندگى جاودانه وهميشگى سراغ داشته باشد كه اين زندگى دائم يكطرفش مقدمه طرف ديگر است ، ابتداى آن ، كه زندگى دنيا است مقدمه زندگى آخرت است ومقصود از زندگى دنيا همان سعادت اخروى است .
وبا اين حال معلوم است كه آيه شريفه از آن اقسامى كه وى تصور كرده جز دوقسمش را نتيجه نمى دهد، البته اين هست كه هر يك از اين دو قسم ، براى خود چند قسم دارد، چون كسى كه آخرت را مى خواهد يك وقت براى آن عمل هم مى كند ويك وقت نمى كند مانند گنهكاران واهل بدعت ، تازه اين دوطايفه يك وقت ايمان هم دارند ويك وقت ندارند و ليكن آيات قرآنى متعرض احكام يك يك آن اقسام نيست ، چون مقصود بيان آن احكام نبوده بلكه مقصود تشخيص ملاك سعادت از ملاك شقاوت بوده است .
وبا اين حال معلوم است كه آيه شريفه از آن اقسامى كه وى تصور كرده جز دوقسمش را نتيجه نمى دهد، البته اين هست كه هر يك از اين دو قسم ، براى خود چند قسم دارد، چون كسى كه آخرت را مى خواهد يك وقت براى آن عمل هم مى كند ويك وقت نمى كند مانند گنهكاران واهل بدعت ، تازه اين دوطايفه يك وقت ايمان هم دارند ويك وقت ندارند و ليكن آيات قرآنى متعرض احكام يك يك آن اقسام نيست ، چون مقصود بيان آن احكام نبوده بلكه مقصود تشخيص ملاك سعادت از ملاك شقاوت بوده است .
انظرْ كَيْف فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلاَخِرَةُ أَكْبرُ دَرَجَتٍ وَ أَكْبرُ تَفْضِيلاً(۲۱)
 
اين جمله اشاره است به تفاوت درجات كه از سعى وكوشش انسان ناشى مى شود. تا كسى توهم نكند كه سعى بسيار وسعى اندك هر دو يكى است ، ودر آخرت فرقى با هم ندارند، آرى اگر خداوند فرقى ميان عمل كم وعمل بسيار وعمل خوب وخوبتر نگذارد در حقيقت آن مازاد را كه بيشتر وخوبتر است ، شكرگزارى نكرده ومورد قبول درگاهش ‍ ننموده است .
«'''انظرْ كَيْف فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلاَخِرَةُ أَكْبرُ دَرَجَتٍ وَ أَكْبرُ تَفْضِيلاً'''»:
 
اين جمله اشاره است به تفاوت درجات كه از سعى وكوشش انسان ناشى مى شود. تا كسى توهم نكند كه سعى بسيار وسعى اندك هر دو يكى است ، ودر آخرت فرقى با هم ندارند، آرى اگر خداوند فرقى ميان عمل كم وعمل بسيار وعمل خوب وخوبتر نگذارد در حقيقت آن مازاد را كه بيشتر وخوبتر است ، شكرگزارى نكرده و مورد قبول درگاهش ‍ ننموده است .
بنابراين ، معناى ((بعضهم ((، ((بعض الناس (( خواهد بود،
بنابراين ، معناى ((بعضهم ((، ((بعض الناس (( خواهد بود،
<span id='link62'><span>
<span id='link62'><span>
خط ۴۶: خط ۵۰:
آرى برتريهاى دنيائى به خاطر اختلافى است كه در اسباب مادى دنيا است ، وچون اين اسباب محدود است ودنيا دار تزاحم است در نتيجه برتريهاى دنيا هم محدود است ، به خلاف برتريهاى آخرت كه به خاطر اختلاف اسباب كونيّه نيست ، بلكه به خاطر اختلافى است كه جانها و دلها در ايمان واخلاص كه از احوال قلب است ، دارند واختلاف احوال قلب وسيع تر از اختلاف احوال جسم است ، وسعتى كه نتوان با چيزى مقايسه كرد، همچنانكه فرمود: ((ان تبدوا ما فى انفسكم اوتخفوه يحاسبكم به اللّه ((، ونيز فرموده : ((يوم لاينفع مال ولابنون الامن اتى اللّه بقلب سليم .
آرى برتريهاى دنيائى به خاطر اختلافى است كه در اسباب مادى دنيا است ، وچون اين اسباب محدود است ودنيا دار تزاحم است در نتيجه برتريهاى دنيا هم محدود است ، به خلاف برتريهاى آخرت كه به خاطر اختلاف اسباب كونيّه نيست ، بلكه به خاطر اختلافى است كه جانها و دلها در ايمان واخلاص كه از احوال قلب است ، دارند واختلاف احوال قلب وسيع تر از اختلاف احوال جسم است ، وسعتى كه نتوان با چيزى مقايسه كرد، همچنانكه فرمود: ((ان تبدوا ما فى انفسكم اوتخفوه يحاسبكم به اللّه ((، ونيز فرموده : ((يوم لاينفع مال ولابنون الامن اتى اللّه بقلب سليم .
بنابراين نتيجه اين مى شود كه خداى سبحان رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه فضيلتها وبرتريهاى اعتبارى را كه در ميان اهل دنيا هست وسيله قرار داده واز آن برتريها به برتريهاى درجات آخرت پى ببرد، چون برتريها باعث اختلاف ادراكات باطنى ونيات واعمال مى شود، آرى هر چه قدرت بيشتر شد عملهاى بيشترى براى انسان مقدور مى شود، وهر چه آن كم شد اين نيز كم مى گردد، وهمين اختلاف باعث اختلاف درجات آخرت خواهد شد.
بنابراين نتيجه اين مى شود كه خداى سبحان رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه فضيلتها وبرتريهاى اعتبارى را كه در ميان اهل دنيا هست وسيله قرار داده واز آن برتريها به برتريهاى درجات آخرت پى ببرد، چون برتريها باعث اختلاف ادراكات باطنى ونيات واعمال مى شود، آرى هر چه قدرت بيشتر شد عملهاى بيشترى براى انسان مقدور مى شود، وهر چه آن كم شد اين نيز كم مى گردد، وهمين اختلاف باعث اختلاف درجات آخرت خواهد شد.
لاتجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مخْذُولاً(۲۲)
 
«'''لاتجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مخْذُولاً'''»:
 
در مفردات مى گويد: ((خذلان (( بدين معنا است كه آن كس كه آدمى احتمال مى دهد اورا يارى كند در هنگام احتياج يارى نكند.
در مفردات مى گويد: ((خذلان (( بدين معنا است كه آن كس كه آدمى احتمال مى دهد اورا يارى كند در هنگام احتياج يارى نكند.
واين آيه به منزله نتيجه اى براى آيات قبل است كه سنت خدا در بندگانش را يادآور بود، وبه اين معنا خاتمه يافت كه ((هر كس از بندگان خدا دنياى عاجل را بطلبد همين طلبش اورا در آخر به آتش و مذموميت ومدحوريت منتهى مى كند، وهر كس از ايشان كه آخرت بخواهد خداوند سعيش را وكار نيكش را شكر مى گزارد.
واين آيه به منزله نتيجه اى براى آيات قبل است كه سنت خدا در بندگانش را يادآور بود، وبه اين معنا خاتمه يافت كه ((هر كس از بندگان خدا دنياى عاجل را بطلبد همين طلبش اورا در آخر به آتش و مذموميت ومدحوريت منتهى مى كند، وهر كس از ايشان كه آخرت بخواهد خداوند سعيش را وكار نيكش را شكر مى گزارد.
خط ۹۰: خط ۹۶:
<span id='link67'><span>
<span id='link67'><span>
==فصل ۳ - روايات هم اين نظريه را تاءييد مى كنند: ==
==فصل ۳ - روايات هم اين نظريه را تاءييد مى كنند: ==
رواياتى كه مؤ يد اين معنا است بسيار است ، از آنجمله روايتى است كه برقى (در محاسن خود) از پدرش واواز ابن ابى عمير واواز هشام بن سالم نقل كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداوند هر چيز راكه بخواهد ايجاد كند اول تقديرش مى كند ووقتى تقديرش كرد قضايش را مى راند، ووقتى قضايش را راند امضايش مى فرمايد.
رواياتى كه مؤيد اين معنا است بسيار است ، از آنجمله روايتى است كه برقى (در محاسن خود) از پدرش واواز ابن ابى عمير واواز هشام بن سالم نقل كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداوند هر چيز راكه بخواهد ايجاد كند اول تقديرش مى كند ووقتى تقديرش كرد قضايش را مى راند، ووقتى قضايش را راند امضايش مى فرمايد.
وهمچنين برقى (در كتاب خود) از پدرش واواز ابن ابى عمير، وابن ابى عمير از محمد بن اسحاق روايت كرده كه گفت :امام ابوالحسن (عليه السلام ) به يونس (آزاد كرده على بن يقطين ) فرمود: اى يونس به مساءله قدر نپرداز عرض كرد: من به مساءله قدر زياد نپرداخته ام ، ليكن همين را مى گويم كه : ((تنها چيزى موجود مى شود كه خدا اراده اش ‍ كرده باشد ومشيتش هم تعلق گرفته باشد، ونيز قضاى آن را رانده و تقديرش كرده باشد، فرمود ولى من اينطور نمى گويم ، من مى گويم : هيچ چيز تحقق نمى يابد مگر آنكه اول مورد مشيت خدا وسپس اراده اوو آنگاه قدر اوودر مرحله چهارم قضاى اوقرار گرفته باشد، آنگاه فرمود: هيچ مى دانى مشيت چيست ؟ عرض كرد: نه ، فرمود: تصميم به كارى گرفتن ، هيچ مى دانى اراده كردنش به چه معنا است ؟ عرض كرد: نه ، فرمود: به اينكه آن چيز را بر طبق مشيت خود تمام كند، آنگاه فرمود: هيچ مى دانى قدرش چه معنا دارد؟ عرض كرد: نه ، فرمود: قدر خدا هندسه وابعاد دادن به موجود وتعيين مدت بقاى آنست ، سپس فرمود: خدا وقتى چيزى را بخواهد اول اراده مى كند، وبعد تقديرش نموده سپس قضايش را مى راند، ووضعش را مشخص مى كند، ووقتى كارش ‍ را يك طرفى كرد امضا واجرايش مى سازد.
وهمچنين برقى (در كتاب خود) از پدرش واواز ابن ابى عمير، وابن ابى عمير از محمد بن اسحاق روايت كرده كه گفت :امام ابوالحسن (عليه السلام ) به يونس (آزاد كرده على بن يقطين ) فرمود: اى يونس به مساءله قدر نپرداز عرض كرد: من به مساءله قدر زياد نپرداخته ام ، ليكن همين را مى گويم كه : ((تنها چيزى موجود مى شود كه خدا اراده اش ‍ كرده باشد ومشيتش هم تعلق گرفته باشد، ونيز قضاى آن را رانده و تقديرش كرده باشد، فرمود ولى من اينطور نمى گويم ، من مى گويم : هيچ چيز تحقق نمى يابد مگر آنكه اول مورد مشيت خدا وسپس اراده اوو آنگاه قدر اوودر مرحله چهارم قضاى اوقرار گرفته باشد، آنگاه فرمود: هيچ مى دانى مشيت چيست ؟ عرض كرد: نه ، فرمود: تصميم به كارى گرفتن ، هيچ مى دانى اراده كردنش به چه معنا است ؟ عرض كرد: نه ، فرمود: به اينكه آن چيز را بر طبق مشيت خود تمام كند، آنگاه فرمود: هيچ مى دانى قدرش چه معنا دارد؟ عرض كرد: نه ، فرمود: قدر خدا هندسه وابعاد دادن به موجود وتعيين مدت بقاى آنست ، سپس فرمود: خدا وقتى چيزى را بخواهد اول اراده مى كند، وبعد تقديرش نموده سپس قضايش را مى راند، ووضعش را مشخص مى كند، ووقتى كارش ‍ را يك طرفى كرد امضا واجرايش مى سازد.
ودر روايت ديگر از يونس از همان جناب آمده كه فرمود: هيچ چيزى صورت خارجى به خود نمى گيرد مگر آنكه مورد مشيت واراده وقدر و قضاى خدا قرار گرفته باشد عرض كردم : پس معناى مشيت چيست ؟ فرمود: آغاز وشروع هر فعلى ، عرض كردم اراده به چه معنا است ؟ فرمود: اثبات وتحقق دادن آن ، پرسيدم معناى قدر چيست ؟ فرمود: اندازه گيرى آن از طول وعرض ، عرض كردم : پس معناى قضاء چيست ؟ فرمود: اگر بعد از مشيت واراده وقدر، قضاى آن را براند امضايش نموده وآن چيز وجود به خود مى گيرد، وديگر جلوگيرى برايش نخواهد بود.
ودر روايت ديگر از يونس از همان جناب آمده كه فرمود: هيچ چيزى صورت خارجى به خود نمى گيرد مگر آنكه مورد مشيت واراده وقدر و قضاى خدا قرار گرفته باشد عرض كردم : پس معناى مشيت چيست ؟ فرمود: آغاز وشروع هر فعلى ، عرض كردم اراده به چه معنا است ؟ فرمود: اثبات وتحقق دادن آن ، پرسيدم معناى قدر چيست ؟ فرمود: اندازه گيرى آن از طول وعرض ، عرض كردم : پس معناى قضاء چيست ؟ فرمود: اگر بعد از مشيت واراده وقدر، قضاى آن را براند امضايش نموده وآن چيز وجود به خود مى گيرد، وديگر جلوگيرى برايش نخواهد بود.
۱۳٬۶۷۱

ویرایش