گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
<span id='link42'><span>
<span id='link42'><span>


==مقصود از دوبار سركوب شدن وهلاكت بنى اسرائيل بر اثر دوبا فسادانگيزى آنان برروى زمين ==
==مقصود از دو بار سركوب شدن و هلاكت بنى اسرائيل بر اثر دوبا فسادانگيزى آنان برروى زمين ==
آرى از آن روزى كه بنى اسرائيل استقلال يافته ودر ميان سرها سرى بلند كردند بلاوگرفتارى بسيارى ديدند، - بطورى كه تاريخ اين قوم ضبط كرده - اين بلايا از دوتا بيشتر است . وآيات مورد بحث با دوتاى آنها قابل انطباق هست وليكن آن حادثه اى كه بطور مسلم يكى از دوحادثه مورد نظر آيات است ، حادثه ايست كه به دست بخت النصر (نبوكد نصر) يكى از سلاطين بابل در حدود ششصد سال قبل از ميلاد بر آنان آمده است .
آرى، از آن روزى كه بنى اسرائيل استقلال يافته و در ميان سرها، سرى بلند كردند، بلا و گرفتارى بسيارى ديدند، - به طورى كه تاريخ اين قوم ضبط كرده - اين بلايا از دو تا بيشتر است. و آيات مورد بحث با دو تاى آن ها قابل انطباق هست، وليكن آن حادثه اى كه به طور مسلّم يكى از دو حادثه مورد نظر آيات است، حادثه ای ست كه به دست بخت النصر (نبوكد نصر)، يكى از سلاطين بابل، در حدود ششصد سال قبل از ميلاد بر آنان آمده است.
وى پادشاهى نيرومند وصاحب شوكت ويكى از ستمكاران عهد خود به شمار مى رفت ودر آغاز از بنى اسرائيل حمايت مى كرد وليكن چون از ايشان تمرد وعصيان ديد لشكرهاى بى شمار به سرشان گسيل داشت ، وايشان را محاصره وشهرهايشان را در هم كوبيد وهمه را ويران ساخت ، مسجد اقصى را خراب وتورات وكتب انبياء را طعمه حريق ساخت ومردم را قتل عام نمود، بطورى كه جز عده قليلى از ايشان آن هم از زنان وكودكان ومردان ضعيف ، كسى باقى نماند. باقيمانده ايشان را هم اسير گرفته وبه بابل كوچ داد، بنى اسرائيل همچنان در ذلت و خوارى وبى كسى در بابل بسر مى بردند وتا بخت النصر زنده بود و مدتى بعد از مرگ او، احدى نبود كه از ايشان حمايت ودفاع كند. تا آنكه كسراى كورش يكى از پادشاهان ايران تصميم گرفت به بابل سفر نموده وآنجا را فتح كند. وقتى فتح كرد نسبت به اسراى بنى اسرائيل تلطف و مهربانى نمود وبه ايشان اجازه داد تا دوباره به وطن خود سرزمين مقدس بروند وايشان را در تجديد بناى هيكل (مسجد اقصى ) وتجديد بناهاى ويران شده كمك نمود، وبه عزرا يكى از كاهنان ايشان اجازه داد تا تورات را برايشان بنويسد، واين حوادث در حدود چهار صد وپنجاه واندى قبل از ميلاد بود.
 
وآنچه از تاريخ يهود برمى آيد اين است كه اول كسى كه از ناحيه خدا مبعوث شد كه بيت المقدس را ويران كند بخت النصر بود كه در اين نوبت هفتاد سال خرابه افتاده بود، وآنكس كه در نوبت دوم بيت المقدس را ويران كرد قيصر روم اسپيانوس بود كه تقريبا يك قرن قبل از ميلاد مى زيسته ووزير خود طوطوز را روانه كرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذليل ساخته وتنبيه نمايد.
وى، پادشاهى نيرومند و صاحب شوكت و يكى از ستمكاران عهد خود به شمار مى رفت و در آغاز، از بنى اسرائيل حمايت مى كرد، وليكن چون از ايشان تمرد و عصيان ديد، لشكرهاى بى شمار به سرشان گسيل داشت، و ايشان را محاصره و شهرهايشان را در هم كوبيد و همه را ويران ساخت. مسجد اقصى را خراب و تورات و كتب انبياء را طعمه حريق ساخت و مردم را قتل عام نمود، به طورى كه جز عده قليلى از ايشان، آن هم از زنان و كودكان و مردان ضعيف، كسى باقى نماند. باقيمانده ايشان را هم اسير گرفته و به بابل كوچ داد.
وبعيد نيست كه اين دوحادثه ، مورد نظر اين آيات باشد، زيرا بقيه حوادثى كه تاريخ براى بنى اسرائيل نشان مى دهد طورى نبوده كه به كلى آنان را از بين بر ده واستقلال ومملكتشان را از ايشان گرفته باشد،
 
بنى اسرائيل، همچنان در ذلت و خوارى و بى كسى در بابل به سر مى بردند و تا بخت النصر زنده بود و مدتى بعد از مرگ او، احدى نبود كه از ايشان حمايت و دفاع كند. تا آن كه «كسراى كورش»، يكى از پادشاهان ايران تصميم گرفت به بابل سفر نموده و آن جا را فتح كند. وقتى فتح كرد، نسبت به اسراى بنى اسرائيل تلطف و مهربانى نمود و به ايشان اجازه داد تا دوباره به وطن خود، سرزمين مقدس بروند و ايشان را در تجديد بناى هيكل (مسجد اقصى) و تجديد بناهاى ويران شده كمك نمود، و به «عزرا»، يكى از كاهنان ايشان اجازه داد تا تورات را برايشان بنويسد، و اين حوادث در حدود چهار صد و پنجاه و اندى قبل از ميلاد بود.
 
و آنچه از تاريخ يهود بر مى آيد، اين است كه اول كسى كه از ناحيه خدا مبعوث شد كه بيت المقدس را ويران كند، بخت النصر بود، كه در اين نوبت، هفتاد سال خرابه افتاده بود، و آن كس كه در نوبت دوم بيت المقدس را ويران كرد، قيصر روم، «اسپيانوس» بود، كه تقريبا يك قرن قبل از ميلاد مى زيسته و وزير خود «طوطوز» را روانه كرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذليل ساخته و تنبيه نمايد.
 
و بعيد نيست كه اين دو حادثه، مورد نظر اين آيات باشد. زيرا بقيه حوادثى كه تاريخ براى بنى اسرائيل نشان مى دهد، طورى نبوده كه به كلى آنان را از بين برده و استقلال و مملكتشان را از ايشان گرفته باشد. به خلاف داستان بخت النصر، كه همه آنان و آقایى و استقلالشان را تا زمان كورش به كلى از بين برد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۹ </center>
به خلاف داستان بخت النصر كه همه آنان وآقائى واستقلالشان را تا زمان كورش به كلى از بين برد. آنگاه كورش بعد از مدتى همه آنان را جمع نموده وسر وصورتى به زندگيشان داد. بار ديگر روميان بر آنان دست يافتند وقوت وشوكتشان را گرفتند وديگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم كنند.
 
واين احتمال هيچ وجه بعيدى در آن نيست مگر همانى كه در تفسير آيات مورد بحث به آن اشاره كرديم ، وآن اين بود كه از آيات برمى آيد منقرض كننده بنى اسرائيل در هر دونوبت يك طايفه بوده اند، وگرنه نمى فرمود ((ثم رددنا لكم الكره عليهم (( زيرا اين عبارت اشعار بر اين دارد كه خداوند بنى اسرائيل را نيروبخشيد تا توانستند بر دشمنان بار اول خود غلبه كنند وتلافى در آوردند وجمله ((فاذا كان وعد الاخرة ليسووا وجوهكم ((اشعار بر اين دارد كه براى نوبت دوم بر همان دشمنان غلبه يافته اند. چون ظاهر اين است كه ضمير جمع در اين جمله به همان جمله ((عبادا لنا((برگردد. وليكن اين تنها اشعارى است بدون اينكه ظهور داشته باشد، چون عبارت با اين احتمال هم مى سازد كه جبران حمله اول به دست قومى غير از بنى اسرائيل انجام شده باشد يعنى خداوند به دست مردمى ديگر انتقام بنى اسرائيل را از دشمنانشان گرفته باشد، وبنى اسرائيل از اين پيشامد سود برده باشند و ضمير جمع هم به گروهى برگردد كه از سياق استفاده مى شود، و همانطور كه گفتيم سياق هم ظهور در اين ندارد كه مبعوثين در مرتبه دوم همان مبعوثين در مرتبه اولند، بلكه با غير ايشان هم مى سازد.
آنگاه كورش بعد از مدتى همه آنان را جمع نموده و سر و صورتى به زندگی شان داد. بار ديگر، روميان بر آنان دست يافتند و قوت و شوكتشان را گرفتند و ديگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم كنند.
 
و اين احتمال هيچ وجه بعيدى در آن نيست، مگر همانى كه در تفسير آيات مورد بحث به آن اشاره كرديم و آن، اين بود كه:
 
از آيات بر مى آيد منقرض كننده بنى اسرائيل در هر دو نوبت، يك طايفه بوده اند، و گرنه نمى فرمود: «ثُمَّ رَدَدنَا لَكُمُ الكَرَّةَ عَلَيهِم». زيرا اين عبارت، إشعار بر اين دارد كه خداوند بنى اسرائيل را نيرو بخشيد تا توانستند بر دشمنان بار اول خود غلبه كنند و تلافى در آوردند. و جملۀ «فَإذَا كَانَ وَعدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُم»، إشعار بر اين دارد كه براى نوبت دوم، بر همان دشمنان غلبه يافته اند. چون ظاهر اين است كه ضمير جمع در اين جمله، به همان جمله «عِبَاداً لَنَا» برگردد.  
 
وليكن اين تنها إشعارى است، بدون اين كه ظهور داشته باشد. چون عبارت با اين احتمال هم مى سازد كه جبران حمله اول، به دست قومى غير از بنى اسرائيل انجام شده باشد. يعنى خداوند به دست مردمى ديگر، انتقام بنى اسرائيل را از دشمنانشان گرفته باشد و بنى اسرائيل از اين پيشامد سود برده باشند، و ضمير جمع هم به گروهى برگردد كه از سياق استفاده مى شود، و همان طور كه گفتيم، سياق هم ظهور در اين ندارد كه مبعوثين در مرتبه دوم، همان مبعوثين در مرتبه اولند، بلكه با غير ايشان هم مى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۶۰ </center>
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>
==آيات ۹ - ۲۲  سوره إسراء ==
==آيات ۹ - ۲۲  سوره إسراء ==
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ أَجْراً كَبِيراً(۹)
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ أَجْراً كَبِيراً(۹)
۱۳٬۷۸۶

ویرایش