گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
<span id='link38'><span>
<span id='link38'><span>
==آثار نيك وبد اعمال به عامل بر مى گردد ==
==آثار نيك وبد اعمال به عامل بر مى گردد ==
«'''إِنْ أَحْسنتُمْ أَحْسنتُمْ لاَنفُسِكمْ وَ إِنْ أَسأْتمْ فَلَهَا'''»:
«'''إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لاَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسأْتمْ فَلَهَا'''»:


((لام (( در ((لانفسكم (( وهمچنين در ((فلها(( لام اختصاص است يعنى : هر يك از احسان واسائه شما مختص به خود شما است ، بدون اين كه به ديگران چيزى از آن بچسبد، واين خود سنت جاريه خداست كه اثر وتبعه عمل هر كسى را - چه خوب وچه بد - به خود اوبرمى گرداند، بنابراين آيه مورد بحث ، در معناى آيه : ((تلك امه قد خلت لها ما كسبت ولكم ما كسبتم (( مى باشد.
«لام» در «لأنفُسِكُم» و همچنين در «فَلَهَا»، لام اختصاص است. يعنى: هر يك از احسان و اسائه شما، مختص به خود شماست، بدون اين كه به ديگران چيزى از آن بچسبد. و اين، خود سنّت جاريه خداست كه اثر و تبعه عمل هر كسى را - چه خوب و چه بد - به خود او بر مى گرداند. بنابراين آيه مورد بحث، در معناى آيه: «تِلكَ أُمَّةٌ قَد خَلَت لَهَا مَا كَسَبَت وَ لَكُم مَا كَسَبتُم» مى باشد.
 
پس آيه، در مقام بيان اين معنا است كه اثر هر عمل - چه خوب و چه بد - به صاحبش بر مى گردد، نه اين كه بخواهد اين معنا را برساند كه كار نيك به نفع صاحبش و كار زشت به ضرر او تمام مى شود، تا گفته شود چرا به جاى «فَلَهَا» نفرمود: «فَعَلَيهَا»، همچنان كه در آيه ديگر فرمود: «لَهَا مَا كَسَبَت وَ عَلَيهَا مَا اكتَسَبَت».
 
بنابراين، ديگر نيازى به آن زحمت بيهوده نيست كه بعضى به خود داده و گفته اند: «لام» در جملۀ «وَ إن أسَأتُم فَلَهَا»، به معنى «عَلَى» است، و آن كه ديگرى گفته كه به معناى «إلَى» است. زيرا «إسَائه» با اين حرف متعدى مى شود و گفته مى شود: أسَاءَ إلَى فُلَان وَ يَسِئَ إلَيهِ إسَائَةً»، يعنى: بدى كرد به فلانى، يا بدى مى كند. و يا آن ديگرى كه گفته است: «لام» مزبور، براى استحقاق و نظير «لامى» است كه در «لَهُم عَذَابٌ ألِيمٌ» است.
 
و چه بسا كه به گفته ما كه گفتيم «لام»، لام اختصاص است، اشكال شود به اين كه: واقع مطلب خلاف آن است. زيرا كه بسيار مى بينيم كه اثر احسان به خود احسان كننده بر نگشته، بلكه عايد غير او مى شود، و يا اثر گناه و بدى به خود بدكار نرسيده و عايد غير او مى شود.


پس آيه ، در مقام بيان اين معنا است كه اثر هر عمل - چه خوب وچه بد - به صاحبش برمى گردد، نه اينكه بخواهد اين معنا را برساند كه كار نيك به نفع صاحبش وكار زشت به ضرر اوتمام مى شود تا گفته شود چرا به جاى ((فلها(( نفرمود: ((فعليها(( همچنانكه در آيه ديگر فرمود: ((لها ما كسبت وعليها ما اكتسبت ((
بنابراين ديگر نيازى به آن زحمت بيهوده نيست كه بعضى به خود داده و گفته اند: ((لام (( در جمله ((وان اساتم فلها(( به معنى ((على (( است وآنكه ديگرى گفته كه بمعناى ((الى (( است ، زيرا اسائه با اين حرف متعدى مى شود وگفته مى شود: ((اساء الى فلان ويسى ء اليه اساءة (( يعنى بدى كرد به فلانى يا بدى مى كند ويا آن ديگرى كه گفته است : لام مزبور براى استحقاق ونظير لامى است كه در ((لهم عذاب اليم است ((
وچه بسا كه به گفته ما كه گفتيم لام ، لام اختصاص است اشكال شود به اينكه واقع مطلب خلاف آنست ، زيرا كه بسيار مى بينيم كه اثر احسان به خود احسان كننده بر نگشته بلكه عايد غير اومى شود ويا اثر گناه وبدى به خود بدكار نرسيده وعايد غير اومى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴ </center>
ولى جوابش روشن است ، وآن اين است كه صاحب اين اشكال غفلت ورزيده از اينكه قرآن كريم چه نظرى نسبت به آثار اعمال دارد واينكه اثر هر عملى به عاملش برمى گردد مربوط به آثار اخروى اعمال است كه به هيچ وجه به غير صاحب عمل ربطى ندارد، ودر اين باره فرموده است : ((من كفر فعليه كفره ومن عمل صالحا فلانفسهم يمهدون ((
ولى جوابش روشن است و آن، اين است كه صاحب اين اشكال غفلت ورزيده از اين كه قرآن كريم، چه نظرى نسبت به آثار اعمال دارد و اين كه اثر هر عملى به عاملش بر مى گردد، مربوط به آثار اخروى اعمال است، كه به هيچ وجه، به غير صاحب عمل ربطى ندارد. و در اين باره فرموده است: «مَن كَفَرَ فَعَلَيهِ كُفرُهُ وَ مَن عَمِلَ صَالِحاً فَلأنفُسِهِم يَمهَدُونَ».
واما آثار دنيوى اعمال چنان نيست كه به غير فاعل نرسد بلكه در صورتى كه خدا بخواهد به عنوان انعام ويا عذاب ويا امتحان اثر عمل شخصى را به شخص ديگر نيز مى رساند بنابراين اينطور نيست كه هر فاعلى بتواند به طور دائم اثر فعل خود را به ديگرى برساند، مگر همان احيانا كه گفتيم مشيت خدا بر آن تعلق گرفته باشد، واما خود فاعل اثر فعلش دائما وبدون هيچ تخلفى به خودش برمى گردد.
بنابراين نيكوكار سهمى از عمل نيك وبدكار سهمى از عمل بد خود دارد، همچنانكه فرمود: ((فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ومن يعمل مثقال ذره شرا يره ((
پس اثر فعل از فاعلش جدا نمى شود، وبطور دائم به غير اونمى رسد، و اين همان معنائى است كه از على (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: توهيچ احسانى به غير نمى كنى وهيچ بدى نيز به غير نمى كنى آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود.


«'''فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الاَخِرَةِ لِيَسئِئُوا وُجُوهَكمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسجِدَ كمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً'''»:
و اما آثار دنيوى اعمال چنان نيست كه به غير فاعل نرسد، بلكه در صورتى كه خدا بخواهد به عنوان انعام و يا عذاب و يا امتحان، اثر عمل شخصى را به شخص ديگر نيز مى رساند.  بنابراين، اين طور نيست كه هر فاعلى بتواند به طور دائم، اثر فعل خود را به ديگرى برساند، مگر همان احيانا كه گفتيم مشيت خدا بر آن تعلق گرفته باشد، و اما خود فاعل، اثر فعلش دائما و بدون هيچ تخلفى به خودش بر مى گردد.


((تتبير(( به معناى هلاك كردن واز ماده تبار به معنى هلاك ودمار است .
بنابراين، نيكوكار سهمى از عمل نيك و بدكار سهمى از عمل بد خود دارد، همچنان كه فرمود: «فَمَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ وَ مَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ».


و كلمه : ((ليسووا(( از مسائه به معناى غصه دار كردن است . گفته مى شود ((ساء زيد فلانا(( يعنى اندوهناك كرد اورا واين كلمه بطورى كه بعضى هم گفته اند: متعلق است به فعل مقدر كه بخاطر اختصار حذف شده .
پس اثر فعل از فاعلش جدا نمى شود، و به طور دائم به غير او نمى رسد و اين، همان معنایى است كه از على «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: «تو هيچ احسانى به غير نمى كنى و هيچ بدى نيز به غير نمى كنى»، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود.
ولام در آن براى غايت است ، وتقدير آن چنين است : ((بعثناهم ليسووا وجوهكم بظهور الحزن والكابه فيها - ما آن بندگان خود را برانگيختيم براى اينكه نشانه هاى ناراحتى وحزن واندوه را در چهره هايتان آشكار سازند، بطورى كه آثار ذلت ومسكنت وخوارى وبردگى از سر ورويتان ببارد، وهمه اينها به وسيله قتل عام وغارت ها واسيريها كه در شما اعمال مى كنند صورت بگيرد((
 
«'''فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسئِئُوا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسجِدَ كمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً'''»:
 
«تتبير»، به معناى هلاك كردن و از ماده «تَبَار»، به معنى هلاك و دمار است.
 
و كلمۀ «لِيَسُوؤا» از «مَسَائه»، به معناى غصه دار كردن است. گفته مى شود: «سَاءَ زَيدٌ فُلَاناً»، يعنى اندوهناك كرد او را، و اين كلمه، به طورى كه بعضى هم گفته اند، متعلق است به فعل مقدر كه به خاطر اختصار حذف شده.
 
و «لام» در آن، براى غايت است، و تقدير آن چنين است: «بَعَثنَاهُم لِيَسُوؤا وُجُوهَكُم بِظُهُورِ الحُزنِ وَ الكَأبَة فِيهَا: ما آن بندگان خود را برانگيختيم، براى اي نكه نشانه هاى ناراحتى و حزن و اندوه را در چهره هايتان آشكار سازند، به طورى كه آثار ذلت و مسكنت و خوارى و بردگى از سر و رويتان ببارد، و همه اين ها، به وسيله قتل عام و غارت ها و اسيری ها كه در شما اعمال مى كنند، صورت بگيرد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۵ </center>
ومقصود از مسجد در جمله : ((وليد خلوا المسجد كما دخلوه اول مرة (( مسجد اقصى بيت المقدس - است وبه حرف آن كس كه گفته مراد از مسجد تمامى سرزمين بيت المقدس است ، ومجازا آن را مسجد خوانده نبايد اعتنا كرد.
و مقصود از مسجد در جملۀ «وَ لِيَدخُلُوا المَسجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أوَّلَ مَرَّةٍ»، مسجد اقصى بيت المقدس - است و به حرف آن كس كه گفته مراد از «مسجد» تمامى سرزمين بيت المقدس است، و مجازا آن را مسجد خوانده، نبايد اعتنا كرد.
اين كلام دلالت بر چند نكته دارد: اول اينكه دشمنان بنى اسرائيل در نوبت اول هم داخل مسجد اقصى شده وآن را به قوه قهريه گرفتند، واگر در قرآن كريم آن را نياورده به منظور اختصار بوده است ، دوم اينكه داخل شدن در مسجد براى هتك حرمت وتخريب آن بوده ، سوم اينكه اين مهاجمين ومبعوثين براى مجازات بنى اسرائيل وگرفتن انتقام از ايشان همانها بودند كه در بار اول مبعوث برايشان شدند.
 
ومعناى جمله ((وليتبروا ما علوا تتبيرا(( اين است كه هلاك كنند و نابود سازند ((هر كسى را(( كه بر آن دست يابند، مردم را كشته ، اموال را سوزانيده ، خانه ها را خراب وشهرها را ويران سازند.
اين كلام، بر چند نكته دلالت دارد:  
احتمال هم دارد كه ((ما(( مصدريه وبه معناى مدت باشد، ومضاف حذف شده ، تقدير چنين باشد: ((وليتبروا مده علوهم تتبيرا(( ولى معناى اول به فهم نزديك تر وبا سياق آيه مناسب تر است .
 
از مقايسه ميان وعد اول يعنى جمله ((بعثنا عليكم عبادا لنا...(( و وعد دوم يعنى جمله ((ليسووا وجوهكم...(( اين معنا به دست مى آيد كه وعده دوم بر بنى اسرائيل سخت تر بوده ودر آن وعده نزديك بوده كه به كلى نابود شوند، ودر دلالت بر اين معنا همين عبارت كافى است كه فرمود: ((وليتبروا ما علوا تتبيرا((
اول اين كه: دشمنان بنى اسرائيل در نوبت اول هم داخل مسجد اقصى شده و آن را به قوه قهريه گرفتند. و اگر در قرآن كريم آن را نياورده، به منظور اختصار بوده است.
ومعناى آيه اين است كه وقتى زمان وعده دوم رسيد، يعنى بنى اسرائيل افساد بار دوم خود را از حد گذراندند ما همان بندگان خود را واداشتيم تا با فراهم آوردن اسباب حزن واندوه وتحقق بخشيدن ذلت ومسكنت آنان چهره هايشان را اندوهگين نموده ونيز مانند نوبت نخستين وارد مسجد اقصى شوند وهر چه را كه بر آن غلبه يافتند هلاك نموده و سرزمينهائى را كه از آن عبور كردند ويران سازند.
 
دوم اين كه: داخل شدن در مسجد، براى هتك حرمت و تخريب آن بوده.
 
سوم اين كه: اين مهاجمين و مبعوثين براى مجازات بنى اسرائيل و گرفتن انتقام از ايشان، همان ها بودند كه در بار اول مبعوث برايشان شدند.
 
و معناى جملۀ «وَ لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوا تَتبِيراً» اين است كه: هلاك كنند و نابود سازند «هر كسى را» كه بر آن دست يابند، مردم را كشته، اموال را سوزانيده، خانه ها را خراب و شهرها را ويران سازند.
 
احتمال هم دارد كه «ما» مصدريه و به معناى مدت باشد، و مضاف حذف شده، تقدير چنين باشد: «وَ لِيُتَبِّرُوا مُدَّةَ عُلُوِّهِم تَتبِيراً»، ولى معناى اول به فهم نزديك تر و با سياق آيه مناسب تر است.
 
از مقايسه ميان وعد اول، يعنى جملۀ «بَعَثنَا عَلَيكُم عِبَاداً لَنَا...»، و وعد دوم، يعنى جملۀ «لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُم...»، اين معنا به دست مى آيد كه وعده دوم بر بنى اسرائيل، سخت تر بوده و در آن وعده، نزديك بوده كه به كلى نابود شوند. و در دلالت بر اين معنا، همين عبارت كافى است كه فرمود: «وَ لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوا تَتبِيراً».
 
و معناى آيه اين است كه: وقتى زمان وعده دوم رسيد، يعنى بنى اسرائيل افساد بار دوم خود را از حد گذراندند، ما همان بندگان خود را واداشتيم تا با فراهم آوردن اسباب حزن و اندوه و تحقق بخشيدن ذلت و مسكنت آنان، چهره هايشان را اندوهگين نموده، و نيز مانند نوبت نخستين وارد مسجد اقصى شوند و هرچه را كه بر آن غلبه يافتند، هلاك نموده و سرزمين هایى را كه از آن عبور كردند، ويران سازند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۶ </center>
«'''عَسى رَبُّكمْ أَن يَرْحَمَكمْ وَ إِنْ عُدتمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً'''»:
«'''عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً'''»:
 
«حَصِير»، از ماده «حصر»، و به طورى كه گفته اند، به معناى حبس كردن و در مضيقه قرار دادن است، همچنان كه در جاى ديگر قرآن فرموده: «وَ احصُرُوهُم»، يعنى بر ايشان تنگ بگيريد.
 
و معناى جملۀ «عَسَى رَبُّكُم أن یَرحَمَكُم» - به طورى كه از سياق بر مى آيد - اين است كه: اميد است بعد از بعث دشمنان در بار دوم، خداوند به شما رحم كند. و اين وعده اميدوار كننده، مشروط است به توبه ايشان و اين كه به طاعت و احسان برگردند. به دليل جملۀ «وَ إن تَعُودُوا نَعُد»، كه تهديد مى كند اگر باز هم به فساد برگرديد، ما نيز به عقوبت و نكال بر مى گرديم، و ما جهنم را براى كافران، حصير و محلى محصور قرار مى دهيم، تا نتوانند از آن خارج شوند.


حصير از ماده ((حصر(( وبه طورى كه گفته اند به معناى حبس كردن ودر مضيقه قرار دادن است همچنانكه در جاى ديگر قرآن فرموده : ((و احصروهم (( يعنى برايشان تنگ بگيريد.
و در جملۀ «عَسَى رَبُّكُم أن يَرحَمَكُم»، از تكلم با غير، به غيبت التفات شده است. و گويا وجه آن، اين باشد كه خواسته است به اصلى اشاره كند كه ربوبيت خداى تعالى، اقتضاى آن را دارد و آن اصل اين است كه:


و معناى جمله ((عسى ربكم ان يرحمكم (( - بطورى كه از سياق برمى آيد - اين است كه اميد است بعد از بعث دشمنان در بار دوم خداوند به شما رحم كند، واين وعده اميدوار كننده مشروط است به توبه ايشان واينكه به طاعت واحسان برگردند. به دليل جمله ((وان تعودوا نعد(( كه تهديد مى كند اگر باز هم به فساد برگرديد ما نيز به عقوبت ونكال بر مى گرديم وما جهنم را براى كافران حصير ومحلى محصور قرار مى دهيم تا نتوانند از آن خارج شوند.
بر بندگان خود - در صورتى كه به مقتضاى خلقت خود مشى كنند - رحم كند و به سوى فطرتشان ارشاد نمايد، مگر اين كه از خط مرزى خلقت خود منحرف گشته و از راه فطرت بيرون شوند، و چون اشاره به اين نكته باعث مى شد ربوبيت خداى تعالى يادآورى شود، لازم بود سياق تكلم با غير (ما چنين و چنان مى كنيم)، به هم بخورد و به سياق تكلم به غيبت (پروردگارتان چنين و چنان كند) مبدل شود، و بعد از آن كه نكته مزبور ايفاء شد، دوباره به همان سياق قبلى برگردد.
ودر جمله ((عسى ربكم ان يرحمكم از تكلم (( با غير به غيبت التفات شده است ، وگويا وجه آن اين باشد كه خواسته است به اصلى اشاره كند كه ربوبيت خداى تعالى اقتضاى آن را دارد وآن اصل اين است كه : بر بندگان خود - در صورتى كه به مقتضاى خلقت خود مشى كنند - رحم كند وبه سوى فطرتشان ارشاد نمايد مگر اينكه از خط مرزى خلقت خود منحرف گشته واز راه فطرت بيرون شوند وچون اشاره به اين نكته باعث مى شد ربوبيت خداى تعالى يادآورى شود لازم بود سياق تكلم با غير (ما چنين وچنان مى كنيم ) به هم بخورد وبه سياق تكلم به غيبت (پروردگارتان چنين وچنان كند) مبدل شود، وبعد از آنكه نكته مزبور ايفاء شد دوباره به همان سياق قبلى برگردد.
<span id='link39'><span>
<span id='link39'><span>


۱۳٬۸۰۰

ویرایش