گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
و در قرآن در خصوص آن فرموده: «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّور: تو در جانب طور نبودى». و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده، در قرآن فرموده: «وَ كَذَلِكَ نُرِى إبرَاهِيمَ...: اين چنين به ابراهيم نشان داديم...»، و عيسى را تا آسمان چهارم برده، در قرآن فرموده: «وَ رَفَعنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً: او را تا جايى بلند عروج داديم». و در باره رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرموده: «فَكَانَ قَابَ قَوسَينِ: پس تا اندازه قاب دو قوس رسيد»، و معلوم است كه اين به خاطر علوّ همت آن حضرت بود. اين بود گفتار صاحب مناقب.
و در قرآن در خصوص آن فرموده: «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّور: تو در جانب طور نبودى». و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده، در قرآن فرموده: «وَ كَذَلِكَ نُرِى إبرَاهِيمَ...: اين چنين به ابراهيم نشان داديم...»، و عيسى را تا آسمان چهارم برده، در قرآن فرموده: «وَ رَفَعنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً: او را تا جايى بلند عروج داديم». و در باره رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرموده: «فَكَانَ قَابَ قَوسَينِ: پس تا اندازه قاب دو قوس رسيد»، و معلوم است كه اين به خاطر علوّ همت آن حضرت بود. اين بود گفتار صاحب مناقب.
<span id='link28'><span>
<span id='link28'><span>
==نظر مؤ لف درباره معراج پيامبر اكرم (ص ) ==
==نظر مؤلف درباره معراج پيامبر اكرم «ص» ==
ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته شود اين است كه اصل ((اسراء(( و((معراج (( از مسائلى است كه هيچ راهى به انكار آن نيست چون قرآن در باره آن به تفصيل بيان كرده ، واخبار متواتر، از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) وامامان اهل بيت برطبق آن رسيده است .
ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته شود، اين است كه اصل «إسراء» و «معراج» از مسائلى است كه هيچ راهى به انكار آن نيست، چون قرآن در باره آن به تفصيل بيان كرده، و اخبار متواتر، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و امامان اهل بيت بر طبق آن رسيده است.
واما در باره چگونگى جزئيات آن ، ظاهر آيه وروايات محفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبت به آن جزئيات مى كنند. ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست ، وبا در نظر داشتن آن قرائن از آيه وروايات چنين استفاده مى شود كه آنجناب با روح وجسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته ، واما عروجش به آسمانها، از ظاهر آيات سوره نجم كه به زودى انشاء اللّه به تفسيرش خواهيم رسيد وصريح روايات بسيار زيادى كه بر مى آيد كه اين عروج واقع شده وبه هيچ وجه نمى توان آن را انكار نمود، چيزى كه هست ممكن است بگوئيم كه اين عروج با روح مقدسش بوده است .
 
وليكن نه آنطور كه قائلين به معراج روحانى معتقدند كه به صورت رؤ ياى صادقه بوده است ، چه اگر صرف رؤ يا مى بود ديگر جا نداشت آيات قرآنى اينقدر در باره آن اهميت داده وسخن بگويد، ودر مقام اثبات كرامت در باره آنجناب برآيد.
و اما در باره چگونگى جزئيات آن، ظاهر آيه و روايات محفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبت به آن جزئيات مى كنند. ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست، و با در نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مى شود كه آن جناب با روح و جسدش از مسجدالحرام تا مسجد اقصى رفته.
وهمچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آنجناب قصه را بر ايشان نقل كرد آنطور به شدت انكار نمايند ونيز مشاهداتى كه آنجناب در بين راه ديده ونقل فرموده با رؤ يا بودن معراج نمى سازد، ومعناى معقولى برايش تصور نمى شود.
 
بلكه مقصود از روحانى بودن آن اين است كه روح مقدس آنجناب به ماوراى اين عالم مادى يعنى آنجائى كه ملائكه مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى واقدار از آنجا صادر مى شود عروج نموده و آن آيات كبراى پروردگارش را مشاهده وحقايق اشياء ونتايج اعمال برايش مجسم شده ، ارواح انبياى عظام را ملاقات وبا آنان گفتگوكرده است ،
و اما عروجش به آسمان ها، از ظاهر آيات سوره «نجم» كه به زودى إن شاء اللّه به تفسيرش خواهيم رسيد و صريح روايات بسيار زيادى كه بر مى آيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمى توان آن را انكار نمود. چيزى كه هست، ممكن است بگویيم كه اين عروج با روح مقدسش بوده است.
 
وليكن نه آن طور كه قائلان به معراج روحانى معتقدند كه به صورت رؤياى صادقه بوده است. چه اگر صرف رؤيا مى بود، ديگر جا نداشت آيات قرآنى اين قدر در باره آن اهميت داده و سخن بگويد، و در مقام اثبات كرامت در باره آن جناب برآيد.
 
و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آن جناب قصه را برايشان نقل كرد، آن طور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كه آن جناب در بين راه ديده و نقل فرموده، با رؤيا بودن معراج نمى سازد، و معناى معقولى برايش تصور نمى شود.
 
بلكه مقصود از روحانى بودن آن، اين است كه روح مقدس آن جناب به ماوراى اين عالَم مادى، يعنى آن جایى كه ملائكه مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدان جا منتهى و اقدار از آن جا صادر مى شود، عروج نموده و آن آيات كبراى پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش مجسم شده، ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كرده است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۱ </center>
ملائكه كرام را ديده وبا آنان صحبت نموده است وآياتى الهى ديده كه جز با عبارات : ((عرش (( ((حجب (( ((سرادقات (( تعبير از آنها ممكن نبوده است .
ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتى الهى ديده كه جز با عبارات: «عرش»، «حجب»، «سرادقات» تعبير از آن ها ممكن نبوده است.
اين است معناى معراج روحانى ولى آقايان چون قائل به اصالت وجود مادى بوده ودر عالم به غير از خدا هيچ موجود مجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب وسنت در وصف امور غير محسوسه اوصافى را بر مى شمارد كه محسوس ومادى است مانند ملائكه كرام وعرش و كرسى ولوح وقلم وحجب وسرادقات ناگزير شده اين امور را حمل كنند بر اجسام ماديه اى كه محسوس آدمى واقع نمى شوند واحكام ماده را ندارند، ونيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات صالحين و معارج قرب آنان وبواطن صور معاصى از نتايج اعمال وامثال آن وارد شده بر نوعى از تشبيه واستعاره حمل نموده ، در نتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند حس را خطاكار دانسته قائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال ونتايج آن شوند ومحذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند.
 
ونيز به همين جهت بوده كه وقتى يك عده از انسان ها معراج جسمانى رسول خدا را انكار كرده اند ناگزير شده اند كه بگويند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤ يا به نظر ايشان يك خاصيت مادى است براى روح مادى ، وآنگاه ناچار شده اند آيات ورواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته تاءويل كنند گواينكه از آيات وروايات يكى هم با گفتار ايشان جور نمى آيد.
اين است معناى «معراج روحانى»، ولى آقايان چون قائل به اصالت وجود مادى بوده و در عالَم به غير از خدا، هيچ موجود مجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت در وصف امور غير محسوسه اوصافى را بر مى شمارد كه محسوس و مادى است، مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم و حجب و سرادقات ناگزير شده، اين امور را حمل كنند بر اجسام ماديه اى كه محسوس آدمى واقع نمى شوند و احكام ماده را ندارند. و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات صالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمال و امثال آن وارد شده، بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده، در نتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند، حس را خطاكار دانسته، قائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوند و محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند.
 
و نيز به همين جهت بوده كه وقتى يك عده از انسان ها معراج جسمانى رسول خدا را انكار كرده اند، ناگزير شده اند كه بگويند معراج آن حضرت در خواب بوده، چون رؤيا به نظر ايشان يك خاصيت مادى است براى روح مادى، و آنگاه ناچار شده اند آيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته، تأويل كنند، گو اين كه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان جور نمى آيد.
<span id='link29'><span>
<span id='link29'><span>
<span id='link30'><span>
<span id='link30'><span>
۱۳٬۷۸۱

ویرایش