گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
==معرفى زيانكارترين زيانكارن كه اعمالشان حبط شده و در قيامت وزنى ندارد ==
==معرفى زيانكارترين زيانكارن كه اعمالشان حبط شده و در قيامت وزنى ندارد ==


«'''قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاَخْسرِينَ أَعْمَالاً'''»:
«'''قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاَخْسَرِينَ أَعْمَالاً'''»:


ظاهر سياق مى رساند كه خطاب در اين آيه به مشركين باشد، وبا لحن كنايه مى فرمايد:((بگو مى خواهيد بگوييم چه كسى در عمل خاسرتر از هر كس است ...(( با اينكه منظور خود مخاطبين است، ولى بعد از يك آيه لحن سخن را عوض كرده نزديك به صراحت مى فرمايد: ((اولئك الذين كفروا بايات ربهم و لقائه (( پس معلوم مى شود كه منكرين نبوت و معاد كه كفر به آيات خدا و لقاء او معرف ايشان است همان مشركين هستند.
ظاهر سياق مى رساند كه خطاب در اين آيه به مشركان باشد، و با لحن كنايه مى فرمايد: «بگو مى خواهيد بگوييم چه كسى در عمل خاسرتر از هر كس است...»، با اين كه منظور خود مخاطبان است، ولى بعد از يك آيه، لحن سخن را عوض كرده، نزديك به صراحت مى فرمايد: «أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِم وَ لِقَائِهِ». پس معلوم مى شود كه منكران نبوت و معاد، كه كفر به آيات خدا و لقاء او معرّف ايشان است، همان مشركان هستند.


بعضى از مفسرين گفته اند: اگر نفرمود: ((بالاخسرين عملا(( با اينكه اصل در تميز اين است كه مفرد آورده شود، وبا اينكه مصدر هم شامل قليل وهم كثير مى شود، براى اين است كه اعلام كند، خسران اختصاص ‍ به يك نوع اعمال ايشان ندارد، بلكه تمامى انواع كارهاى ايشان را شامل است.
بعضى از مفسران گفته اند: اگر نفرمود: «بِالأخسَرِينَ عَمَلاً»، با اين كه اصل در تميز اين است كه مفرد آورده شود، و با اين كه مصدر هم شامل قليل و هم كثير مى شود. براى اين است كه اعلام كند، خسران يك نوع اعمال ايشان اختصاص ندارد، بلكه تمامى انواع كارهاى ايشان را شامل است.


«'''الَّذِينَ ضلَّ سعْيهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحْسبُونَ أَنهُمْ يحْسِنُونَ صنْعاً'''»:
«'''الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسبُونَ أَنّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً'''»:


اين آيه خبر مى دهد از آنهائى كه در عمل از هر زيانكارى زيانكارترند. و آنها كسانى هستند كه در آيه قبلى پيشنهاد كرد كه به مشركين معرفيشان كند وحال معرفى مى كند ومى فرمايد كسانى هستند كه در زندگى دنيا نيز از عمل خود بهره نگرفتند، چون ضلال سعى همان خسران و بينتيجگى عمل است ، آنگاه دنبالش اضافه فرموده كه (و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا - در عين حال گمان مى كنند كه كار خوبى انجام مى دهند((، وهمين پندار است كه مايه تماميت خسران ايشان شده است .
اين آيه خبر مى دهد از آن هایى كه در عمل از هر زيانكارى زيانكارترند. و آن ها كسانى هستند كه در آيه قبلى پيشنهاد كرد كه به مشركان معرفيشان كند و حال معرفى مى كند و مى فرمايد: كسانى هستند كه در زندگى دنيا نيز از عمل خود بهره نگرفتند. چون «ضلال سعى»، همان خسران و بی نتيجگى عمل است. آنگاه دنبالش اضافه فرموده كه: «وَ هُم يَحسَبُونَ أنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً: در عين حال گمان مى كنند كه كار خوبى انجام مى دهند»، و همين پندار است كه مايه تماميت خسران ايشان شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۷ </center>
توضيح اين كه: خسران و خسارت در كسب و كارهايى صورت مى گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى شود و وقتى خسران تحقق مى يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه داشته ، نرسد، بلكه نتيجه عمل اين شود كه مثلا چيزى از سرمايه هم از بين برود، و يا حداقل منفعتى عايد نگردد در نتيجه سعيش بی نتيجه شود. و اين همان است كه آيه شريفه آن را ((ضلال سعى (( خوانده ، كانه راه استفاده گم شده ، و راهى كه پيموده به خلاف آن هدفى كه داشته است منتهى گرديده.
توضيح اين كه: خسران و خسارت در كسب و كارهايى صورت مى گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى شود و وقتى خسران تحقق مى يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه داشته، نرسد، بلكه نتيجه عمل اين شود كه مثلا چيزى از سرمايه هم از بين برود، و يا حداقل منفعتى عايد نگردد، در نتيجه سعيش بی نتيجه شود. و اين، همان است كه آيه شريفه آن را «ضَلال سَعى» خوانده. كأنّه راه استفاده گم شده، و راهى كه پيموده به خلاف آن هدفى كه داشته است، منتهى گرديده.


حال كه اين مطلب روشن گرديد مى گوييم : چه بسيار مى شود كه انسان در كسب وكارش خاسر مى شود و به خاطر استاد نبودن در كسب ويا در راه آن و يا به خاطر عواملى ديگر كه احيانا اتفاق مى افتد از نتيجه بى بهره مى شود. واين خسرانى است كه اميد زوالش هست، چون معمولا پس از يكى دوبار اشتباه ، تجربه مى آموزد ومافات را جبران مى كند.
حال كه اين مطلب روشن گرديد، مى گوييم: چه بسيار مى شود كه انسان در كسب و كارش خاسر مى شود و به خاطر استاد نبودن در كسب و يا در راه آن و يا به خاطر عواملى ديگر كه احيانا اتفاق مى افتد، از نتيجه بى بهره مى شود. و اين خسرانى است كه اميد زوالش هست. چون معمولا پس از يكى دو بار اشتباه، تجربه مى آموزد و مافات را جبران مى كند.


و چه بسا مى شود كه آدمى خاسر مى گردد ولى به خيال خود نتيجه گرفته است. ضرر مى كند و به خيال خود سود برده است. اين چنين خسران و ضررى اميدى به زوال وجبرانش نيست.
و چه بسا مى شود كه آدمى خاسر مى گردد، ولى به خيال خود نتيجه گرفته است. ضرر مى كند و به خيال خود سود برده است. اين چنين خسران و ضررى اميدى به زوال و جبرانش نيست.


آدمى در زندگى دنيا جز سعى براى سعادت خود كارى نمى كند، وجز كوشش براى رسيدن به چنين هدفى همى ندارد، واين انسان اگر طريق حق را بپيمايد وبه غرض خود نائل شود وسعادتمند بشود كه هيچ ، واگر راه خطا را برود ونفهمد كه دارد خطا مى رود خاسر است ليكن همين خاسر خسرانش قابل زوال است واميد نجات دارد. اما اگر راه خطا رفت و به غير حق اصابت كرد وهمان باطل را پذيرفت تا آنجا كه وقتى هم كه حق برايش جلوه كرد از آن اعراض نمود، و دلباخته استكبار و تعصب جاهلانه خود بود، چنين كسى از هر خاسرى خاسرتر است و عملش از عمل هر كس ديگرى بی نتيجه تر، زيرا اين خسرانى است كه زايل نمى شود، واميد نمى رود كه روزى مبدل به سعادت شود و به همين جهت است كه خداى تعالى مى فرمايد: ((الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا((
آدمى در زندگى دنيا جز سعى براى سعادت خود كارى نمى كند، و جز كوشش براى رسيدن به چنين هدفى همى ندارد، و اين انسان اگر طريق حق را بپيمايد و به غرض خود نائل شود و سعادتمند بشود كه هيچ، و اگر راه خطا را برود و نفهمد كه دارد خطا مى رود، خاسر است، ليكن همين خاسر، خسرانش قابل زوال است و اميد نجات دارد.  


و اينكه كسى با روشن شدن بطلان اعمالش، باز هم آن را حق بپندارد از اين جهت است كه دلش مجذوب زينت هاى دنيا و زخارف آن شده، و در شهوات غوطه ور گشته لذا همين انجذاب به ماديت او را از ميل به پيروى حق وشنيدن داعى آن و پذيرفتن نداى منادى فطرت باز مى دارد، همچنان كه در جاى ديگر قرآن آمده: (و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم( و نيز آمده: (و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم( پس پيروى هواى نفس و از در عناد واستكبار وعشق به شهوات نفس به اعراض از حق ادامه دادن همان خشنودى از باطل خويش بودن و آن را نيكوپنداشتن است.
اما اگر راه خطا رفت و به غير حق اصابت كرد و همان باطل را پذيرفت تا آن جا كه وقتى هم كه حق برايش جلوه كرد، از آن اعراض نمود، و دلباخته استكبار و تعصب جاهلانه خود بود. چنين كسى از هر خاسرى خاسرتر است و عملش از عمل هر كس ديگرى بی نتيجه تر. زيرا اين خسرانى است كه زايل نمى شود، و اميد نمى رود كه روزى مبدل به سعادت شود و به همين جهت است كه خداى تعالى مى فرمايد: «الَّذِينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا وَ هُم يَحسَبُونَ أنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً».
 
و اين كه كسى با روشن شدن بطلان اعمالش، باز هم آن را حق بپندارد، از اين جهت است كه دلش مجذوب زينت هاى دنيا و زخارف آن شده، و در شهوات غوطه ور گشته. لذا همين انجذاب به ماديت او را از ميل به پيروى حق و شنيدن داعى آن و پذيرفتن نداى منادى فطرت باز مى دارد. همچنان كه در جاى ديگر قرآن آمده: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم»، و نيز آمده: «وَ إذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أخَذَتهُ العِزَّةُ بِالإثم». پس پيروى هواى نفس و از درِ عناد و استكبار و عشق به شهوات نفس، به اعراض از حق ادامه دادن همان خشنودى از باطل خويش بودن و آن را نيكو پنداشتن است.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۸ </center>
«'''أُولَئك الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ'''»:
«'''أُولَئك الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ'''»:


اين جمله تعريف دومى براى اخسرين اعمالا و تفسيرى بعد از تفسير آن است . ومنظور از ((آيات (( - به طورى كه اطلاق كلمه اقتضاء مى كند - آيات آفاقى و انفسى خداى تعالى ومعجزاتى است كه انبياء براى تاييد رسالت خود مى آورند. پس كفر به آيات ، انكار نبوت است. علاوه بر اينكه خود پيغمبر از آيات است . و مراد از كفر به لقاء خدا، كفر به معاد و بازگشت به سوى او است.
اين جمله، تعريف دومى براى «اخسرين اعمالا» و تفسيرى بعد از تفسير آن است. و منظور از «آيات» - به طورى كه اطلاق كلمه اقتضاء مى كند - آيات آفاقى و انفسى خداى تعالى و معجزاتى است كه انبياء براى تأييد رسالت خود مى آورند. پس كفر به آيات، انكار نبوت است. علاوه بر اين كه خود پيغمبر از آيات است. و مراد از كفر به لقاء خدا، كفر به معاد و بازگشت به سوى او است.


پس برگشت تعريف (اخسرين اعمالا( به اين است كه آنان منكر نبوت و معادند، و اين از خواص بت پرستان است.
پس برگشت تعريف «أخسَرِينَ أعمَالاً»، به اين است كه آنان منكر نبوت و معادند، و اين از خواص بت پرستان است.


«'''فحَبِطت أَعْمَالُهُمْ فَلانُقِيمُ لهَُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً'''»:
«'''فحَبِطت أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لهَُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً'''»:


وجه اين كه چرا اعمالشان حبط (بى اجر) مى گردد اين است كه آنها هيچ عملى را براى رضاى خدا انجام نمى دهند، و ثواب دار آخرت را نمى جويند وسعادت حيات آخرت را نمى طلبند و محركشان در هيچ عملى ياد روز قيامت و حساب نيست. ما، در مباحث اعمال در جلد دوم اين كتاب راجع به حبط بحثى ايراد كرديم.
وجه اين كه چرا اعمالشان حبط (بى اجر) مى گردد، اين است كه آن ها هيچ عملى را براى رضاى خدا انجام نمى دهند، و ثواب دار آخرت را نمى جويند و سعادت حيات آخرت را نمى طلبند و محركشان در هيچ عملى ياد روز قيامت و حساب نيست. ما، در مباحث اعمال در جلد دوم اين كتاب، راجع به «حبط»، بحثى ايراد كرديم.


و اينكه فرمود: ((فلانقيم لهم يوم القيامة وزنا(( تفريعى است بر حبط اعمال ، زيرا سنجش و وزن در روز قيامت به سنگينى حسنات است ، به دليل اينكه مى فرمايد: ((و الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم ((
و اين كه فرمود: «فَلَا نُقِيمُ لَهُم يَومَ القِيَامَةِ وَزناً»، تفريعى است بر حبط اعمال. زيرا سنجش و وزن در روز قيامت به سنگينى حسنات است. به دليل اين كه مى فرمايد: «وَ الوَزنُ يَومَئِذٍ الحَقّ فَمَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ وَ مَن خَفَّت مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أنفُسَهُم».


و نيز به دليل اينكه با حبط عمل ديگر سنگينى باقى نمى ماند ودر نتيجه ديگر وزنى معنا ندارد.
و نيز به دليل اين كه با حبط عمل ديگر سنگينى باقى نمى ماند و در نتيجه ديگر وزنى معنا ندارد.


«'''ذَلِك جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَ اتخَذُوا ءَايَاتى وَ رُسلى هُزُواً'''»:
«'''ذَلِك جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَ اتّخَذُوا آيَاتى وَ رُسُلى هُزُواً'''»:


كلمه ((ذلك (( اشاره به همان وصفى است كه از اوصاف آنان ذكر كرد، واين اشاره خبر است براى مبتدائى كه حذف شده و تقدير كلام اين است: ((الامر ذلك (( يعنى حال و وضع ايشان بدين سان است كه ما گفتيم. و اين خود تاكيدى است براى مطلب و جمله ((جزاؤهم جهنم (( كلامى است نو و تازه كه از عاقبت امر ايشان خبر مى دهد.
كلمه «ذَلِكَ»، اشاره به همان وصفى است كه از اوصاف آنان ذكر كرد، و اين اشاره خبر است براى مبتدایى كه حذف شده و تقدير كلام اين است: «الأمرُ ذَلِكَ». يعنى حال و وضع ايشان بدين سان است كه ما گفتيم. و اين خود تأكيدى است براى مطلب و جمله «جَزَاؤُهُم جَهَنَّم»، كلامى است نو و تازه كه از عاقبت امر ايشان خبر مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۹ </center>
و جمله ((بما كفروا و اتخذوا اياتى و رسلى هزوا(( در معناى اين است كه فرموده باشد: ((بما كفروا و ازدادوا كفرا باستهزاء آياتى و رسلى (( يعنى به خاطر كفرى كه ورزيدند، وآن را با مسخره كردن آيات و رسولان من دوچندان نمودند.
و جمله «بِمَا كَفَرُوا وَ اتَّخِذُوا آيَاتِى وَ رُسُلِى هُزُواً»، در معناى اين است كه فرموده باشد: «بِمَا كَفَرُوا وَ ازدَادُوا كُفراً بِاستِهزَاءِ آيَاتِى وَ رُسُلِى». يعنى: به خاطر كفرى كه ورزيدند، و آن را با مسخره كردن آيات و رسولان من دوچندان نمودند.


«'''إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ كانَت لهَُمْ جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً'''»:
«'''إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كانَت لهَُمْ جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً'''»:


به كلمه ((فردوس (( هم ضمير مذكر برمى گردد وهم مؤ نث وبه طورى كه گفته شده كلمه اى است رومى به معناى ((بستان (( وبعضى هم گفته اند كلمهاى است سريانى به معناى تاكستان و اصل آن ((فرداس (( بوده ، وبعضى ديگر گفته اند كلمهاى است سريانى وبه معناى باغ انگور. و بعضى گفته اند كلمه اى است حبشى وبعضى گفته اند عربى است وبه معناى باغ پر درختى است كه بيشتر درختانش انگور باشد.
به كلمه «فردوس» هم ضمير مذكر بر مى گردد و هم مؤنث، و به طورى كه گفته شده، كلمه اى است رومى به معناى «بستان»، و بعضى هم گفته اند: كلمه اى است سريانى به معناى تاكستان و اصل آن «فرداس» بوده، و بعضى ديگر گفته اند: كلمه اى است سريانى و به معناى باغ انگور. و بعضى گفته اند: كلمه اى است حبشى و بعضى گفته اند: عربى است و به معناى باغ پر درختى است كه بيشتر درختانش انگور باشد.


بعضى خواسته اند از اين كه ((جنات الفردوس( را (نزل( خوانده، آنچنان كه قبلا جهنم را براى كافران نزل خوانده بود استفاده كنند كه در ماوراى بهشت و دوزخ، ثواب وعقاب ديگرى است كه به وصف در نمى آيد. و چه بسا اين مفسرين استفاده مذكور خود را با امثال: ((لهم ما يشاؤن فيها و لدينا مزيد(( و آيه ((فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين (( و آيه ((و بدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون (( تاييد مى كنند.
بعضى خواسته اند از اين كه «جَنّاتُ الفِردَوس» را «نُزُل» خوانده، آن چنان كه قبلا جهنم را براى كافران «نُزُل» خوانده بود، استفاده كنند كه در ماوراى بهشت و دوزخ، ثواب و عقاب ديگرى است كه به وصف در نمى آيد. و چه بسا اين مفسران استفاده مذكور خود را با امثال: «لَهُم مَا يَشَاؤُنَ فِيهَا وَ لَدَينَا مَزِيد»، و آيه «فَلَا تَعلَمُ نَفسٌ مَا أخفَى لَهُم مِن قُرَّةِ أعيُن»، و آيه «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللهِ مَا لَم يَكُونُوا يَحتَسِبُون» تأييد مى كنند.


«'''خَالِدِينَ فِيهَا لايَبْغُونَ عَنهَا حِوَلاً'''»:
«'''خَالِدِينَ فِيهَا لايَبْغُونَ عَنهَا حِوَلاً'''»:


كلمه ((بغى (( به معناى طلبيدن است. و كلمه ((حول (( به معناى تحول است . و باقى آيه روشن است.
كلمه «بغى» به معناى طلبيدن است. و كلمه «حِوَل»، به معناى تحول است. و باقى آيه روشن است.
<span id='link354'><span>
<span id='link354'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت : من از على بن ابى طالب شنيدم كه در پاسخ ابن الكواء كه از آيه ((هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا(( پرسيده بود فرمود: مقصود فاجران قريش ‍ است.
در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت : من از على بن ابى طالب شنيدم كه در پاسخ ابن الكواء كه از آيه ((هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا(( پرسيده بود فرمود: مقصود فاجران قريش ‍ است.
۱۳٬۸۵۰

ویرایش