گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۹: خط ۶۹:
<span id='link329'><span>
<span id='link329'><span>


==اختلاف فراوان روايات در جهات و جزئيات اين داستان ==
==اختلاف فراوان روايات، در جزئيات داستان موسی و خضر==
همه احاديث در آن مضمونى كه ما از حديث محمد بن عماره آورديم متفقند. ونيز در اينكه آن ماهى كه با خود داشته اند در روى تخت سنگ زنده شده وراه خود را در دريا گرفته وناپديد شده ، اتفاق دارند. ليكن در بسيارى از جزئيات كه زائد بر آنچه از قصه در قرآن آمده است اختلاف دارند.
همه احاديث در آن مضمونى كه ما از حديث محمد بن عماره آورديم، متفق اند. و نيز در اين كه آن ماهى كه با خود داشته اند، در روى تخت سنگ زنده شده و راه خود را در دريا گرفته و ناپديد شده، اتفاق دارند. ليكن در بسيارى از جزئيات، كه زائد بر آنچه از قصه در قرآن آمده است، اختلاف دارند.


يكى آن مطلبى است كه از روايت ابن بابويه و قمى به دست مى آيد كه مجمع البحرين در سرزمين شامات وفلسطين واقع بوده ، به قرينه اينكه در روايت، اين دو بزرگوار آن قريه اى كه در كنار آن ديوار ساختند ناصره ناميده شده كه نصارى منسوب به آنند و ناصره در اين سرزمين است. ولى در بعضى از روايات، مجمع البحرين را اراضى آذربايجان دانسته .  
يكى: آن مطلبى است كه از روايت ابن بابويه و قمى به دست مى آيد كه: مجمع البحرين در سرزمين شامات و فلسطين واقع بوده، به قرينه اين كه در روايت اين دو بزرگوار، آن قريه اى كه در كنار آن ديوار ساختند، «ناصره» ناميده شده، كه نصارى منسوب به آن اند، و «ناصره» در اين سرزمين است. ولى در بعضى از روايات، مجمع البحرين را اراضى آذربايجان دانسته.  


اين معنا را الدر المنثور هم از سدى نقل كرده كه گفته است: آن دو بحر عبارت بوده از ((كر(( و((رس (( كه در دريا مى ريختند و قريه نامبرده در داستان ((باجروان (( ناميده مى شد كه مردمش بسيار لئيم و پست بوده اند. و از ابى روايت شده كه آن قريه ((افريقيه (( بوده واز قرظى نقل شده كه گفته است ((طنجه (( بوده. و از قتاده نقل شده كه مجمع البحرين محل تلاقى درياى روم ودرياى فارس است.
اين معنا را، الدر المنثور هم، از سدى نقل كرده كه گفته است: آن دو بحر عبارت بوده از: «كر» و «رس» كه در دريا مى ريختند و قريه نامبرده در داستان «باجروان» ناميده مى شد، كه مردمش بسيار لئيم و پست بوده اند. و از اُبَى روايت شده كه آن قريه «افريقيه» بوده، و از قرظى نقل شده كه گفته است: «طنجه» بوده. و از قتاده نقل شده كه مجمع البحرين، محل تلاقى درياى روم و درياى فارس است.


اختلاف ديگرى كه وجود دارد در باره آن ماهى است . در بعضى آمده كه ماهى بريان بوده . ودر بيشتر روايات آمده كه ماهى شور بوده، ودر مرسله قمى ودر روايات مسلم وبخارى ونسائى وترمذى وديگران آمده كه نزد تخته سنگ چشمه حيات بوده.  
اختلاف ديگرى كه وجود دارد، در باره آن ماهى است. در بعضى آمده كه ماهى بريان بوده. و در بيشتر روايات آمده كه ماهى شور بوده. و در مرسله قمى و در روايات مسلم و بخارى و نسائى و ترمذى و ديگران آمده كه: نزد تخته سنگ، چشمه حيات بوده.  


حتى در روايت مسلم وغير اوآمده كه آن آب ، آب حيات بوده كه هر كس از آن بخورد هميشه زنده مى ماند و هيچ مرده بى جانى به آن نزديك نمى شود مگر آنكه زنده مى گردد، به همين جهت بوده كه وقتى موسى و رفيقش نزديك آن آب نشستند ماهى زنده شد... و در غير اين روايت آمده: رفيق موسى از آن آب وضوگرفت، از آب وضويش يك قطره به آن ماهى چكيد و زنده اش ‍ كرد. و در ديگرى آمده كه يوشع از آن آب خورد در حالى كه حق خوردن نداشت پس خضر چون او را با موسى بديد به جرم اينكه از آن آب نوشيده اورا در يك كشتى بست و رهايش كرد او در نتيجه در ميان امواج دريا سرگردان هست تا قيامت قيام كند.
حتى در روايت مسلم و غير او آمده كه آن آب، آب حيات بوده كه هر كس از آن بخورد، هميشه زنده مى ماند و هيچ مرده بى جانى به آن نزديك نمى شود مگر آن كه زنده مى گردد. به همين جهت بوده كه وقتى موسى و رفيقش نزديك آن آب نشستند، ماهى زنده شد...  


و در بعضى ديگر آمده : نزديك صخره ، چشمه حيات بوده ، همان چشمهاى كه خود خضر از آن نوشيد - اين قسمت را ساير روايات ندارند.
و در غير اين روايت آمده: رفيق موسى از آن آب وضو گرفت. از آب وضويش، يك قطره به آن ماهى چكيد و زنده اش كرد. و در ديگرى آمده كه: يوشع از آن آب خورد، در حالى كه حق خوردن نداشت. پس خضر چون او را با موسى بديد، به جرم اين كه از آن آب نوشيده، او را در يك كشتى بست و رهايش كرد. او، در نتيجه در ميان امواج دريا سرگردان هست تا قيامت قيام كند.
 
و در بعضى ديگر آمده: نزديك صخره، چشمه حيات بوده، همان چشمه اى كه خود خضر از آن نوشيد - اين قسمت را ساير روايات ندارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۲ </center>
و از جمله اختلافاتى كه در اين داستان هست اين است كه در چهار روايت صحيح مسلم ، بخارى ، نسائى ، و ترمذى، وغير آنها آمده كه : ماهى به دريا افتاد وراه خود را پيش گرفت كه برود، پس خداوند متعال آب را بر آن ماهى از جريان انداخت ، در نتيجه ماهى در قطعه اى از آب كه به صورت اطاقى درآمده بود محبوس شد... و در بعضى ديگر آمده كه موسى بعد از آنكه از سفر با خضر برگشت اثر حركت ماهى را ديد، وآن را دنبال كرد، هر جا كه مى رفت موسى هم روى آب مى رفت تا به جزيرهاى از جزائر عرب رسيدند.
و از جمله اختلافاتى كه در اين داستان هست، اين است كه:
 
در چهار روايت صحيح مسلم، بخارى، نسائى، و ترمذى، و غير آن ها آمده كه: ماهى به دريا افتاد و راه خود را پيش گرفت كه برود. پس خداوند متعال آب را بر آن ماهى از جريان انداخت. در نتيجه، ماهى در قطعه اى از آب كه به صورت اطاقى درآمده بود، محبوس شد...  
 
و در بعضى ديگر آمده كه: موسى بعد از آن كه از سفر با خضر برگشت، اثر حركت ماهى را ديد، و آن را دنبال كرد. هر جا كه مى رفت، موسى هم روى آب مى رفت تا به جزيره اى از جزائر عرب رسيدند.


و در حديث طبرى از ابن عباس آمده كه : او، يعنى موسى ، برگشت تا نزد تخته سنگ رسيد، در آنجا ماهى را ديد، ماهى فرار كرد ودر آب به اين سووآن سومى رفت وخود را به دريا مى زد. موسى هم اورا دنبال نمود، با عصاى خود به آب مى زد وآب كنار مى رفت تا اورا بگيرد، از اين به بعد ماهى هر جا كه از دريا مى گذشت خشك مى شد ومانند تخته سنگ مى گرديد... بعضى از روايات هم اين قسمت را ندارد.
و در حديث طبرى از ابن عباس آمده كه: او، يعنى موسى، برگشت تا نزد تخته سنگ رسيد. در آن جا ماهى را ديد. ماهى فرار كرد و در آب به اين سو و آن سو مى رفت و خود را به دريا مى زد. موسى هم او را دنبال نمود، با عصاى خود به آب مى زد و آب كنار مى رفت تا او را بگيرد. از اين به بعد، ماهى هر جا كه از دريا مى گذشت، خشك مى شد و مانند تخته سنگ مى گرديد... بعضى از روايات هم، اين قسمت را ندارد.


اختلاف ديگر، در محل ملاقات با خضر است، در بيشتر روايات آمده كه موسى خضر را نزد تخته سنگ ديد. و در بعضى آمده كه ماهى را دنبال كرد تا بگيرد، به جزيره اى از جزائر دريا رسيد، آنجا خضر را ديدار كرد. و در بعضى آمده كه او را ديد كه روى آب نشسته ، ويا تكيه داده است.
اختلاف ديگر، در محل ملاقات با خضر است. در بيشتر روايات آمده كه: موسى، خضر را نزد تخته سنگ ديد. و در بعضى آمده كه: ماهى را دنبال كرد تا بگيرد، به جزيره اى از جزائر دريا رسيد. آن جا خضر را ديدار كرد. و در بعضى آمده كه او را ديد كه روى آب نشسته، و يا تكيه داده است.


اختلاف ديگر در اين است كه آيا رفيق موسى هم با موسى وخضر بود يا آن دووى را رها نموده پى كار خود رفتند؟
اختلاف ديگر در اين است كه: آيا رفيق موسى هم با موسى و خضر بود، يا آن دو، وى را رها نموده، پى كار خود رفتند؟


اختلاف ديگر در كيفيت سوراخ كردن كشتى وكيفيت كشتن آن كودك و در كيفيت بر پا داشتن ديوار و در گنج نهفته در زير آن است ، ليكن اكثر روايات دارد كه گنج مذكور لوحى از طلابوده كه در آن مواعظى چند نوشته شده بوده.  
اختلاف ديگر، در كيفيت سوراخ كردن كشتى و كيفيت كشتن آن كودك و در كيفيت برپا داشتن ديوار و در گنج نهفته در زير آن است، ليكن اكثر روايات دارد كه گنج مذكور، لوحى از طلا بوده كه در آن مواعظى چند نوشته شده بوده.  


و در خصوص پدر صالح ظاهر بيشتر روايات اين است كه پدر بلافصل آن دو كودك بوده ولى در بعضى ديگر آمده كه جد دهمى ودر بعضى هفتمى بوده . و در بعضى آمده كه ميان آن كودك وآن پدر صالح هفتاد پدر فاصله بوده. و در بعضى از روايات آمده كه هفتصد سال فاصله بوده. و اختلافات ديگرى از اين قبيل كه در جهات مختلف اين داستان وجود دارد.
و در خصوص پدر صالح، ظاهر بيشتر روايات اين است كه پدر بلافصل آن دو كودك بوده، ولى در بعضى ديگر آمده كه جدّ دهمى و در بعضى هفتمى بوده. و در بعضى آمده كه: ميان آن كودك و آن پدر صالح، هفتاد پدر فاصله بوده. و در بعضى از روايات آمده كه: هفتصد سال فاصله بوده. و اختلافات ديگرى از اين قبيل، كه در جهات مختلف اين داستان وجود دارد.
<span id='link330'><span>
<span id='link330'><span>
و در تفسير قمى از محمد بن بلال از يونس در نامه اى كه به حضرت رضا (عليه السلام ) نوشته اند از آن جناب پرسيده اند از موسى وآن عالمى كه نزدش رفت كدام عالمتر بودند؟
 
و در تفسير قمى، از محمد بن بلال، از يونس، در نامه اى كه به حضرت رضا «عليه السلام» نوشته اند، از آن جناب پرسيده اند: از موسى و آن عالمى كه نزدش رفت، كدام عالمتر بودند؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۳ </center>
ديگر اينكه آيا جائز است كه پيغمبرى چون موسى كه خودش حجت خدا بوده حجتى ديگر در زمان خود اوبوده باشد ؟ حضرت فرموده است : موسى نزد آن عالم رفت واورا در جزيرهاى از جزاير دريا ديدار نمود كه يا نشسته بود ويا تكيه داده بود، موسى سلام داد، واومعناى سلام را نفهميد، چون در همه روى زمين سلام دادن معمول نبود.
ديگر اين كه: آيا جائز است كه پيغمبرى چون موسى، كه خودش حجت خدا بوده، حجتى ديگر در زمان خود او بوده باشد؟


پرسيد تو كيستى؟ گفت: من موسى بن عمرانم ، پرسيد توآن موسى بن عمرانى كه خدا با اوتكلم كرده ؟ گفت آرى. پرسيد چه حاجت دارى؟ گفت : آمده ام تا مرا از آن رشدى كه تعليم داده شده اى تعليمم دهى . گفت: من موكل بر امرى شده ام كه تو طاقت آن را ندارى، همچنان كه تو موظف به امرى شده اى كه من طاقتش را ندارم ، - تا آخر حديث.
حضرت فرموده است: موسى نزد آن عالم رفت و او را در جزيره اى از جزاير دريا ديدار نمود، كه يا نشسته بود و يا تكيه داده بود. موسى سلام داد، و او، معناى سلام را نفهميد. چون در همه روى زمين، سلام دادن معمول نبود.


مؤلف: اين معنا در اخبار ديگرى ، هم از طرق شيعه وهم سنى روايت شده. و در الدر المنثور است كه حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - از ابى روايت كرده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: وقتى موسى خضر را ديد مرغى آمد و منقار خود را در آب فروبرد، خضر به موسى گفت : مى بينى كه اين مرغ با اين عمل خود چه مى گويد؟ گفت: چه مى گويد. گفت مى گويد: علم تو و علم موسى در برابر علم خدا در مثل مانند آبى مى ماند كه من با منقارم از دريا برمى دارم .
پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من موسى بن عمرانم. پرسيد: تو آن موسى بن عمرانى كه خدا با او تكلم كرده؟ گفت: آرى. پرسيد: چه حاجت دارى؟ گفت: آمده ام تا مرا از آن رشدى كه تعليم داده شده اى، تعليمم دهى. گفت: من موكل بر امرى شده ام كه تو طاقت آن را ندارى، همچنان كه تو موظف به امرى شده اى كه من طاقتش را ندارم - تا آخر حديث.
 
مؤلف: اين معنا در اخبار ديگرى، هم از طرق شيعه و هم سنّى روايت شده.  
 
و در الدر المنثور است كه حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - از اُبَى روايت كرده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى موسى خضر را ديد، مرغى آمد و منقار خود را در آب فرو برد. خضر به موسى گفت: مى بينى كه اين مرغ با اين عمل خود چه مى گويد؟ گفت: چه مى گويد؟ گفت مى گويد: علم تو و علم موسى در برابر علم خدا در مَثَل، مانند آبى مى ماند كه من با منقارم از دريا بر مى دارم.


مؤلف: داستان اين مرغ در اغلب روايات اين داستان آمده.
مؤلف: داستان اين مرغ در اغلب روايات اين داستان آمده.


و در تفسير عياشى از هشام بن سالم از ابوعبد الله (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: موسى عالمتر از خضر بود.
و در تفسير عياشى، از هشام بن سالم، از ابوعبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: موسى عالمتر از خضر بود.


و در همان كتاب از ابوحمزه از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرموده : جانشين موسى يوشع بن نون بوده ومقصود از ((فتى (( كه در قرآن كريم آمده همو است.
و در همان كتاب، از ابوحمزه، از امام باقر «عليه السلام» روايت شده كه فرموده: جانشين موسى، يوشع بن نون بوده و مقصود از «فتى»، كه در قرآن كريم آمده، همو است.


باز در آن كتاب از عبد الله بن ميمون قداح از امام صادق از پدرش ‍ (عليهما السلام) روايت آورده كه فرمود: روزى موسى در ميان جمعى از بزرگان بنى اسرائيل نشسته بود، مردى به او گفت: من احدى را سراغ ندارم كه به خدا عالمتر از تو باشد. موسى هم گفت: من نيز سراغ ندارم. خدا بدو وحى فرستاد كه چرا، بنده ام خضر از توبه من داناتر است .
باز در آن كتاب، از عبدالله بن ميمون قداح، از امام صادق، از پدرش «عليهما السلام» روايت آورده كه فرمود: روزى موسى در ميان جمعى از بزرگان بنى اسرائيل نشسته بود. مردى به او گفت: من احدى را سراغ ندارم كه به خدا عالمتر از تو باشد. موسى هم گفت: من نيز سراغ ندارم. خدا بدو وحى فرستاد كه چرا، بنده ام خضر از تو، به من داناتر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۹۴ </center>
موسى تقاضا كرد تا بدو راهش بنمايد. قضيه ماهى ، نشانى ميان موسى و خدا بود براى يافتن خضر كه داستانش را قرآن كريم آورده.
موسى تقاضا كرد تا بدو راهش بنمايد. قضيه ماهى، نشانى ميان موسى و خدا بود براى يافتن خضر، كه داستانش را قرآن كريم آورده.


مؤلف: اين روايت با روايتى كه آن دورا برابر مى دانست مخالف است ، و لذا بايد حمل شود بر اينكه نوع علم آن دو مختلف بوده.
مؤلف: اين روايت، با روايتى كه آن دو را برابر مى دانست، مخالف است، و لذا بايد حمل شود بر اين كه نوع علم آن دو مختلف بوده.


و در همان كتاب از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) آمده كه در ذيل جمله فخشينا فرموده : ترسيد از اينكه آن پسرك بزرگ شود، وپدر و مادر خود را به كفر دعوت كند و آن دو به خاطر شدت محبتى كه به وى داشتند دعوتش را بپذيرند.
و در همان كتاب، از ابى بصير، از امام صادق «عليه السلام» آمده كه در ذيل جمله «فَخَشِينَا» فرموده: ترسيد از اين كه آن پسرك بزرگ شود، و پدر و مادر خود را به كفر دعوت كند و آن دو، به خاطر شدت محبتى كه به وى داشتند، دعوتش را بپذيرند.


باز در آن كتاب از عثمان از مردى از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در ذيل جمله ((فاردنا ان يبدلهما ربهما خيرا منه زكوة و اقرب رحما(( فرموده: همينطور هم شد، زيرا صاحب دخترى شدند كه آن دختر پيغمبرى زائيد.
باز، در آن كتاب، از عثمان، از مردى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل جمله: «فَأرَدنَا أن يُبَدِّلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيراً مِنهُ زَكَوةً وَ أقرَبَ رُحماً» فرموده: همين طور هم شد. زيرا صاحب دخترى شدند كه آن دختر، پيغمبرى زایيد.


مؤلف: در اكثر روايات آمده كه از آن دختر هفتاد پيغمبر - البته با واسطه - به دنيا آمد.
مؤلف: در اكثر روايات آمده كه از آن دختر، هفتاد پيغمبر - البته با واسطه - به دنيا آمد.
<span id='link331'><span>
<span id='link331'><span>
==رواياتى درباره اين كه خداوند به خاطر اصلاح مردى مؤمن، امر فرزندان او را اصلاح می كند ==
==رواياتى درباره اين كه خداوند به خاطر اصلاح مردى مؤمن، امر فرزندان او را اصلاح می كند ==
و نيز در آن كتاب از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداوند به خاطر صلاح مردى مؤ من فرزند اورا هم اصلاح مى كند، و خاندان خودش و بلكه اطرافيانش را حفظ مى فرمايد. و در سايه كرامت خدا مدام در حفظ خدا هستند. آنگاه به عنوان شاهد مثال داستان ((غلامين يتيمين (( را ذكر كرد و فرمود: نمى بينى چگونه خدا صلاح پدر ومادر آن دو را با لطف و رحمت نسبت به آن دو شكر گذاشت؟
و نيز در آن كتاب از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: خداوند به خاطر صلاح مردى مؤ من فرزند اورا هم اصلاح مى كند، و خاندان خودش و بلكه اطرافيانش را حفظ مى فرمايد. و در سايه كرامت خدا مدام در حفظ خدا هستند. آنگاه به عنوان شاهد مثال داستان ((غلامين يتيمين (( را ذكر كرد و فرمود: نمى بينى چگونه خدا صلاح پدر ومادر آن دو را با لطف و رحمت نسبت به آن دو شكر گذاشت؟
۱۳٬۸۱۶

ویرایش