گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۵}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۰: خط ۱۲:
<span id='link287'><span>
<span id='link287'><span>
==آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف ==
==آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف ==
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً رَّجُلَينِ جَعَلْنَا لاَحَدِهِمَا جَنَّتَينِ مِنْ أَعْنَبٍ وَ حَفَفْنَهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنهُمَا زَرْعاً(۳۲)
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً رَّجُلَينِ جَعَلْنَا لاَحَدِهِمَا جَنَّتَينِ مِنْ أَعْنَبٍ وَ حَفَفْنَهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنهُمَا زَرْعاً(۳۲)
كلْتَا الجَْنَّتَينِ ءَاتَت أُكلَهَا وَ لَمْ تَظلِم مِّنْهُ شيْئاً وَ فَجَّرْنَا خِلَلَهُمَا نهَراً(۳۳)
كلْتَا الجَْنَّتَينِ ءَاتَت أُكلَهَا وَ لَمْ تَظلِم مِّنْهُ شيْئاً وَ فَجَّرْنَا خِلَلَهُمَا نهَراً(۳۳)
وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصحِبِهِ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثرُ مِنك مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً(۳۴)
وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصحِبِهِ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثرُ مِنك مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً(۳۴)
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَداً(۳۵)
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَداً(۳۵)
وَ مَا أَظنُّ الساعَةَ قَائمَةً وَ لَئن رُّدِدت إِلى رَبى لاَجِدَنَّ خَيراً مِّنْهَا مُنقَلَباً(۳۶)
وَ مَا أَظنُّ الساعَةَ قَائمَةً وَ لَئن رُّدِدت إِلى رَبى لاَجِدَنَّ خَيراً مِّنْهَا مُنقَلَباً(۳۶)
قَالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَ كَفَرْت بِالَّذِى خَلَقَك مِن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَةٍ ثمَّ سوَّاك رَجُلاً(۳۷)
قَالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَ كَفَرْت بِالَّذِى خَلَقَك مِن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَةٍ ثمَّ سوَّاك رَجُلاً(۳۷)
لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبى وَ لاأُشرِك بِرَبى أَحَداً(۳۸)
لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبى وَ لاأُشرِك بِرَبى أَحَداً(۳۸)
وَ لَوْ لاإِذْ دَخَلْت جَنَّتَك قُلْت مَا شاءَ اللَّهُ لاقُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنك مَالاً وَ وَلَداً(۳۹)
وَ لَوْ لاإِذْ دَخَلْت جَنَّتَك قُلْت مَا شاءَ اللَّهُ لاقُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنك مَالاً وَ وَلَداً(۳۹)
فَعَسى رَبى أَن يُؤْتِينِ خَيراً مِّن جَنَّتِك وَ يُرْسِلَ عَلَيهَا حُسبَاناً مِّنَ السمَاءِ فَتُصبِحَ صعِيداً زَلَقاً(۴۰)
فَعَسى رَبى أَن يُؤْتِينِ خَيراً مِّن جَنَّتِك وَ يُرْسِلَ عَلَيهَا حُسبَاناً مِّنَ السمَاءِ فَتُصبِحَ صعِيداً زَلَقاً(۴۰)
أَوْ يُصبِحَ مَاؤُهَا غَوْراً فَلَن تَستَطِيعَ لَهُ طلَباً(۴۱)
أَوْ يُصبِحَ مَاؤُهَا غَوْراً فَلَن تَستَطِيعَ لَهُ طلَباً(۴۱)
وَ أُحِيط بِثَمَرِهِ فَأَصبَحَ يُقَلِّب كَفَّيْهِ عَلى مَا أَنفَقَ فِيهَا وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلى عُرُوشهَا وَ يَقُولُ يَلَيْتَنى لَمْ أُشرِك بِرَبى أَحَداً(۴۲)
وَ أُحِيط بِثَمَرِهِ فَأَصبَحَ يُقَلِّب كَفَّيْهِ عَلى مَا أَنفَقَ فِيهَا وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلى عُرُوشهَا وَ يَقُولُ يَلَيْتَنى لَمْ أُشرِك بِرَبى أَحَداً(۴۲)
وَ لَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كانَ مُنتَصراً(۴۳)
وَ لَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كانَ مُنتَصراً(۴۳)
هُنَالِك الْوَلَيَةُ للَّهِ الحَْقِّ هُوَ خَيرٌ ثَوَاباً وَ خَيرٌ عُقْباً(۴۴)
هُنَالِك الْوَلَيَةُ للَّهِ الحَْقِّ هُوَ خَيرٌ ثَوَاباً وَ خَيرٌ عُقْباً(۴۴)
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَهُ مِنَ السمَاءِ فَاخْتَلَط بِهِ نَبَات الاَرْضِ فَأَصبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ مُّقْتَدِراً(۴۵)
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَهُ مِنَ السمَاءِ فَاخْتَلَط بِهِ نَبَات الاَرْضِ فَأَصبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ مُّقْتَدِراً(۴۵)
الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ الْبَقِيَت الصلِحَت خَيرٌ عِندَ رَبِّك ثَوَاباً وَ خَيرٌ أَمَلاً(۴۶)
الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ الْبَقِيَت الصلِحَت خَيرٌ عِندَ رَبِّك ثَوَاباً وَ خَيرٌ أَمَلاً(۴۶)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۲۶ </center>
ترجمه آيات
ترجمه آيات
خط ۴۸: خط ۵۰:
<span id='link288'><span>
<span id='link288'><span>
==مثلى بيانگر حال دنيا طلبان كه به مالكيت كاذب خوددل بسته اند ==
==مثلى بيانگر حال دنيا طلبان كه به مالكيت كاذب خوددل بسته اند ==
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً رَّجُلَينِ جَعَلْنَا لاَحَدِهِمَا جَنَّتَينِ مِنْ أَعْنَبٍ...
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً رَّجُلَينِ جَعَلْنَا لاَحَدِهِمَا جَنَّتَينِ مِنْ أَعْنَبٍ...
يعنى براى اين مردمى كه فرورفته در زينت حيات دنيا شده اند، واز ذكر خدا روى گردان گشته اند مثلى بزن تا برايشان روشن گردد كه دل جز به سراى خالى از حقيقت نداده اند، وآنچه كه بدان فريفته شده اند خيالى بيش نيست وواقعيتى ندارد.
يعنى براى اين مردمى كه فرورفته در زينت حيات دنيا شده اند، واز ذكر خدا روى گردان گشته اند مثلى بزن تا برايشان روشن گردد كه دل جز به سراى خالى از حقيقت نداده اند، وآنچه كه بدان فريفته شده اند خيالى بيش نيست وواقعيتى ندارد.
بعضى از مفسرين گفته اند: مطلبى كه اين مثل متضمن است تنها يك مثل است كه ممكن است صرف فرض باشد، ودلالت ندارد بر اينكه مثل مزبور يك واقعيت خارجى بوده است . ولى ديگران گفته اند كه مثل مذكور يك قضيه واقعى است كه در خارج اتفاق افتاده ، چون اصولا هر مثلى بايد واقعيتى خارجى داشته باشد. ودر خصوص اين مثل قصه هاى مختلفى روايت شده كه متاءسفانه به هيچ يك نمى توان اعتماد نمود، آنچه كه تدبر در سياق قصه دست مى دهد اين است كه دوباغ بوده ومنحصرا درختان آن دوانگور وخرما بوده در بين آن دو، زراعت بوده و شواهد ديگر مى كند كه قضيه يك قضيه خارجى بوده نه صرف فرض .
بعضى از مفسرين گفته اند: مطلبى كه اين مثل متضمن است تنها يك مثل است كه ممكن است صرف فرض باشد، ودلالت ندارد بر اينكه مثل مزبور يك واقعيت خارجى بوده است . ولى ديگران گفته اند كه مثل مذكور يك قضيه واقعى است كه در خارج اتفاق افتاده ، چون اصولا هر مثلى بايد واقعيتى خارجى داشته باشد. ودر خصوص اين مثل قصه هاى مختلفى روايت شده كه متاءسفانه به هيچ يك نمى توان اعتماد نمود، آنچه كه تدبر در سياق قصه دست مى دهد اين است كه دوباغ بوده ومنحصرا درختان آن دوانگور وخرما بوده در بين آن دو، زراعت بوده و شواهد ديگر مى كند كه قضيه يك قضيه خارجى بوده نه صرف فرض .
خط ۵۴: خط ۵۶:
واينكه فرمود: ((جنتين من اعناب (( يعنى از درخت مو، چون بسيار مى شود كه ميوه را بر درختش اطلاق مى كنند (مثلا مى گويند من يك باغ زردآلودارم ومقصود درخت زردآلواست )
واينكه فرمود: ((جنتين من اعناب (( يعنى از درخت مو، چون بسيار مى شود كه ميوه را بر درختش اطلاق مى كنند (مثلا مى گويند من يك باغ زردآلودارم ومقصود درخت زردآلواست )
واينكه فرمود: ((وحففنا هما بنخل (( يعنى ما درختهاى خرما را دور آن باغ قرار داديم . واينكه فرمود: ((وجعلنا بينهما زرعا(( يعنى ما ميان وفاصله دوباغ را زراعت قرار داديم ، وبه وسيله اين زمينهاى زراعتى دوباغ مذكور به هم وصل مى شوند، وبا يك نظام اداره مى شدند ، ومجموع اين دوباغ وزمينهايش هم ميوه صاحبش را تاءمين مى كرده و هم آذوقه اش را.
واينكه فرمود: ((وحففنا هما بنخل (( يعنى ما درختهاى خرما را دور آن باغ قرار داديم . واينكه فرمود: ((وجعلنا بينهما زرعا(( يعنى ما ميان وفاصله دوباغ را زراعت قرار داديم ، وبه وسيله اين زمينهاى زراعتى دوباغ مذكور به هم وصل مى شوند، وبا يك نظام اداره مى شدند ، ومجموع اين دوباغ وزمينهايش هم ميوه صاحبش را تاءمين مى كرده و هم آذوقه اش را.
كلْتَا الجَْنَّتَينِ ءَاتَت أُكلَهَا...
كلْتَا الجَْنَّتَينِ ءَاتَت أُكلَهَا...
كلمه ((اكل (( - به ضم دوحرف اول - به معناى ماءكول است ، ومراد از آوردن ماءكول آن ، به ثمر نشاندن درختان آن دو، يعنى انگور وخرما، است . ((ولم تظلم منه شيئا(( - ((ظلم (( در اينجا به معناى نقص ‍ است . وضمير ((منه (( به ((اكل (( برمى گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننهاد ((وفجرنا خلالهما نهرا(( يعنى وسط آن دوباغ نهرى از آب كنديم كه به وسيله آن نهر باغها آبيارى مى شدند، واز نزديك ترين راه احتياجشان به آب برآورده مى شد وحاجت نبود كه از راه دور آب بياورند.
كلمه ((اكل (( - به ضم دوحرف اول - به معناى ماءكول است ، ومراد از آوردن ماءكول آن ، به ثمر نشاندن درختان آن دو، يعنى انگور وخرما، است . ((ولم تظلم منه شيئا(( - ((ظلم (( در اينجا به معناى نقص ‍ است . وضمير ((منه (( به ((اكل (( برمى گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننهاد ((وفجرنا خلالهما نهرا(( يعنى وسط آن دوباغ نهرى از آب كنديم كه به وسيله آن نهر باغها آبيارى مى شدند، واز نزديك ترين راه احتياجشان به آب برآورده مى شد وحاجت نبود كه از راه دور آب بياورند.
وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ
وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ
خط ۶۱: خط ۶۳:
<span id='link289'><span>
<span id='link289'><span>
==فخر فروشى وتكبر ثروتمند غافل در برابر رفيق مؤ من خود ==
==فخر فروشى وتكبر ثروتمند غافل در برابر رفيق مؤ من خود ==
فَقَالَ لِصحِبِهِ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثرُ مِنك مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً(۳۴)
فَقَالَ لِصحِبِهِ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثرُ مِنك مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً(۳۴)
((محاورة (( به معناى مخاطبه ورودر روى يكديگر گفت وشنود كردن است . وكلمه ((نفر(( به معناى اشخاصى است كه به نوعى ملازم با كسى باشند، واگر نفرشان ناميده اند، چون اگر آن شخص كوچ كند اينها نيز مى كنند (چون كلمه ((نفر(( به معناى كوچ كردن است ) وبه همين جهت بعضى از مفسرين كلمه مذكور را در آيه به معناى خدم واولاد گرفته اند بعضى ديگر به قوم وعشيره معنا كرده اند. ولى معناى اولى با مطلبى كه خداى تعالى از رفيق صاحب باغ حكايت مى كند كه گفت : ((ان ترن انا اقل منك مالا وولدا(( سازگارتر است ، چون در اينجا در قبال مال به جاى نفر، اولاد را ذكر كرده ، ومعنايش اين مى شود كه : آن شخص كه برايش باغها قرار داديم به رفيقش در حالى كه با او گفتگووبحث مى كرد گفت : ((من از تومال بيشترى دارم ، وعزتم از نظر نفرات يعنى اولاد وخدم از عزت توبيشتر است ((
((محاورة (( به معناى مخاطبه ورودر روى يكديگر گفت وشنود كردن است . وكلمه ((نفر(( به معناى اشخاصى است كه به نوعى ملازم با كسى باشند، واگر نفرشان ناميده اند، چون اگر آن شخص كوچ كند اينها نيز مى كنند (چون كلمه ((نفر(( به معناى كوچ كردن است ) وبه همين جهت بعضى از مفسرين كلمه مذكور را در آيه به معناى خدم واولاد گرفته اند بعضى ديگر به قوم وعشيره معنا كرده اند. ولى معناى اولى با مطلبى كه خداى تعالى از رفيق صاحب باغ حكايت مى كند كه گفت : ((ان ترن انا اقل منك مالا وولدا(( سازگارتر است ، چون در اينجا در قبال مال به جاى نفر، اولاد را ذكر كرده ، ومعنايش اين مى شود كه : آن شخص كه برايش باغها قرار داديم به رفيقش در حالى كه با او گفتگووبحث مى كرد گفت : ((من از تومال بيشترى دارم ، وعزتم از نظر نفرات يعنى اولاد وخدم از عزت توبيشتر است ((
واين سخن خود حكايت از پندارى مى كند كه اوداشته وبا داشتن آن از حق منحرف گشته ، چون گويا خود را در آنچه خدا روزيش كرده - از مال واولاد - مطلق التصرف ديده كه احدى در آنچه از اواراده كند نمى تواند مزاحمش شود، در نتيجه معتقد شده كه به راستى مالك آنها است ، واين پندار تا اينجايش عيبى ندارد، وليكن اودر اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است ، و الان باز هم مالك حقيقى همواست ، واگر خداى تعالى از زينت زندگى دنيا كه فتنه وآزمايشى مهم است به كسى مى دهد، براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا شوند. آرى اين خداى سبحان است كه ميان آدمى وزينت زندگى دنيا اين جذبه وكشش را قرار داده تا اورا امتحان كند، وآن بى چاره خيال مى كند كه با داشتن اين زينت ها حاجتى به خدا نداشته منقطع از خدا ومستقل به نفس است ، وهر چه اثر وخاصيت هست ، در همين زينتهاى دنيوى واسباب ظاهرى است كه برايش مسخر شده .
واين سخن خود حكايت از پندارى مى كند كه اوداشته وبا داشتن آن از حق منحرف گشته ، چون گويا خود را در آنچه خدا روزيش كرده - از مال واولاد - مطلق التصرف ديده كه احدى در آنچه از اواراده كند نمى تواند مزاحمش شود، در نتيجه معتقد شده كه به راستى مالك آنها است ، واين پندار تا اينجايش عيبى ندارد، وليكن اودر اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است ، و الان باز هم مالك حقيقى همواست ، واگر خداى تعالى از زينت زندگى دنيا كه فتنه وآزمايشى مهم است به كسى مى دهد، براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا شوند. آرى اين خداى سبحان است كه ميان آدمى وزينت زندگى دنيا اين جذبه وكشش را قرار داده تا اورا امتحان كند، وآن بى چاره خيال مى كند كه با داشتن اين زينت ها حاجتى به خدا نداشته منقطع از خدا ومستقل به نفس است ، وهر چه اثر وخاصيت هست ، در همين زينتهاى دنيوى واسباب ظاهرى است كه برايش مسخر شده .
خط ۶۸: خط ۷۰:
واين اختلاف دووصفى كه در آيه است ، يعنى وصف ملك را به اين تعبير كه : ((جعلنا لاحدهما جنتين ...(( ووصف آن شخص خويشتن را به اينكه : ((انا اكثر منك مالاواعز نفرا(( با اينكه ممكن بود در اولى بفرمايد: ((كان لاحد هما جنتان - يكى از آن دونفر دوقطعه باغ داشت (( به همين حقيقت كه گفتيم بر مى گردد، يعنى شخص مذكور جز خودش كسى را نمى ديده وپروردگارش را كه اورا بر حظوظ مادى اش مسلط كرده وبه نفراتى كه ارزانيش داشته عزتش بخشيده به كلى فراموش كرده ، وبا چنين دركى بوده كه به رفيقش گفته : ((انا اكثر منك مالاواعز نفرا(( واين همانند درك وفهمى است كه قارون را واداشت تا به كسى كه نصيحتش مى كرد(كه از داشتن مال زياد خرسندى مكن وبا آن به ديگران احسان كن ) بگويد: ((انما اوتيته على علم ((
واين اختلاف دووصفى كه در آيه است ، يعنى وصف ملك را به اين تعبير كه : ((جعلنا لاحدهما جنتين ...(( ووصف آن شخص خويشتن را به اينكه : ((انا اكثر منك مالاواعز نفرا(( با اينكه ممكن بود در اولى بفرمايد: ((كان لاحد هما جنتان - يكى از آن دونفر دوقطعه باغ داشت (( به همين حقيقت كه گفتيم بر مى گردد، يعنى شخص مذكور جز خودش كسى را نمى ديده وپروردگارش را كه اورا بر حظوظ مادى اش مسلط كرده وبه نفراتى كه ارزانيش داشته عزتش بخشيده به كلى فراموش كرده ، وبا چنين دركى بوده كه به رفيقش گفته : ((انا اكثر منك مالاواعز نفرا(( واين همانند درك وفهمى است كه قارون را واداشت تا به كسى كه نصيحتش مى كرد(كه از داشتن مال زياد خرسندى مكن وبا آن به ديگران احسان كن ) بگويد: ((انما اوتيته على علم ((
آرى گفتن اينكه ((انا اكثر منك مالا...(( كشف از اين مى كند كه گوينده اش براى خود كرامتى نفسى واستحقاقى ذاتى معتقد بوده وبه خاطر غفلت از خدا دچار شرك گشته وبه اسباب ظاهرى ركون نموده و وقتى داخل باغ خود مى شود، همچنانكه خداى تعالى حكايت نموده مى گويد: ((ما اظن ان تبيد هذه ابدا وما اظن الساعة قائمة ((
آرى گفتن اينكه ((انا اكثر منك مالا...(( كشف از اين مى كند كه گوينده اش براى خود كرامتى نفسى واستحقاقى ذاتى معتقد بوده وبه خاطر غفلت از خدا دچار شرك گشته وبه اسباب ظاهرى ركون نموده و وقتى داخل باغ خود مى شود، همچنانكه خداى تعالى حكايت نموده مى گويد: ((ما اظن ان تبيد هذه ابدا وما اظن الساعة قائمة ((
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ...مِّنْهَا مُنقَلَباً
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ...مِّنْهَا مُنقَلَباً
چهار ضميرى كه در اين آيه است به كلمه ((رجل (( برمى گردد. و مقصود از اينكه فرمود: ((داخل باغش شد(( با اينكه دوتا باغ داشت ، جنس باغ است ، وبدين جهت كلمه ((جنت (( را به صيغه تثنيه نياورده . بعضى گفته اند: از اين جهت تثنيه نياورده كه انسان هر چند باغ متعدد داشته باشد در هنگام وارد شدن به يك يك آنها وارد مى شود ودر آن واحد نمى تواند داخل دوتا باغ شود.
چهار ضميرى كه در اين آيه است به كلمه ((رجل (( برمى گردد. و مقصود از اينكه فرمود: ((داخل باغش شد(( با اينكه دوتا باغ داشت ، جنس باغ است ، وبدين جهت كلمه ((جنت (( را به صيغه تثنيه نياورده . بعضى گفته اند: از اين جهت تثنيه نياورده كه انسان هر چند باغ متعدد داشته باشد در هنگام وارد شدن به يك يك آنها وارد مى شود ودر آن واحد نمى تواند داخل دوتا باغ شود.
ودر كشاف گفته : اگر كسى اشكال كند كه چرا كلمه ((جنت (( را بعد از آنكه تثنيه آورده بود مفرد آورد، در جوابش مى گويم معناى اين مفرد آوردن اين است كه اين شخص چون در آخرت بهره اى از بهشت ندارد بهشت اوتنها همين است كه در دنيا دارد، وديگر از بهشتى كه مؤ منين را بدان وعده داده اند نصيب ندارد، ودر افاده اين معنا يك جنت ودو جنت مورد نظر نيست وحقا نكته اى است لطيف .
ودر كشاف گفته : اگر كسى اشكال كند كه چرا كلمه ((جنت (( را بعد از آنكه تثنيه آورده بود مفرد آورد، در جوابش مى گويم معناى اين مفرد آوردن اين است كه اين شخص چون در آخرت بهره اى از بهشت ندارد بهشت اوتنها همين است كه در دنيا دارد، وديگر از بهشتى كه مؤ منين را بدان وعده داده اند نصيب ندارد، ودر افاده اين معنا يك جنت ودو جنت مورد نظر نيست وحقا نكته اى است لطيف .
خط ۸۸: خط ۹۰:
واگر به جاى اينكه بگويد: ((خدا مرا به زندگى بهترى مى رساند(( گفت ((به زندگى بهتر مى رسم (( وبه جاى اينكه بگويد ((خدا مرا باغ بهترى مى دهد(( گفت ((باغ بهترى خواهم داشت (( همه به علت آن كرامتى است كه براى خود قائل شده .
واگر به جاى اينكه بگويد: ((خدا مرا به زندگى بهترى مى رساند(( گفت ((به زندگى بهتر مى رسم (( وبه جاى اينكه بگويد ((خدا مرا باغ بهترى مى دهد(( گفت ((باغ بهترى خواهم داشت (( همه به علت آن كرامتى است كه براى خود قائل شده .
اين دوآيه مورد بحث همان مضمونى را افاده مى كند كه آيه شريفه ((و لئن اذقناه رحمة منا من بعد ضراء مستة ليقولن هذا لى وما اظن الساعة قائمة ولئن رجعت الى ربّى ان لى عنده للحسنى (( آن را مى رساند.
اين دوآيه مورد بحث همان مضمونى را افاده مى كند كه آيه شريفه ((و لئن اذقناه رحمة منا من بعد ضراء مستة ليقولن هذا لى وما اظن الساعة قائمة ولئن رجعت الى ربّى ان لى عنده للحسنى (( آن را مى رساند.
قَالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَ كَفَرْت بِالَّذِى خَلَقَك مِن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَةٍ ثمَّ سوَّاك رَجُلاً(۳۷)
قَالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَ كَفَرْت بِالَّذِى خَلَقَك مِن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَةٍ ثمَّ سوَّاك رَجُلاً(۳۷)
<span id='link292'><span>
<span id='link292'><span>
==توضيح جواب رفيق مؤ من آن مرد توانگر مغرور، به او ==
==توضيح جواب رفيق مؤ من آن مرد توانگر مغرور، به او ==
خط ۱۰۹: خط ۱۱۱:
وخدا آنها را به انسان داده واز ملك خودش بيرون نياورده ، وهر چه را كه به انسان داده وآدمى را متلبس بدان نموده با مشيت خود نموده ، كه اگر نمى خواست انسان خودش مالك هيچ چيز نبود، پس انسان نمى تواند مستقل از خداى سبحان باشد، نه در ذاتش ، ونه در آثار ذاتش ، ونه در چيزى از اسباب هستى كه در اختيار دارد.
وخدا آنها را به انسان داده واز ملك خودش بيرون نياورده ، وهر چه را كه به انسان داده وآدمى را متلبس بدان نموده با مشيت خود نموده ، كه اگر نمى خواست انسان خودش مالك هيچ چيز نبود، پس انسان نمى تواند مستقل از خداى سبحان باشد، نه در ذاتش ، ونه در آثار ذاتش ، ونه در چيزى از اسباب هستى كه در اختيار دارد.
مرد مؤ من در پاسخ رفيقش مى گويد: تومشتى خاك وسپس قطره اى نطفه بودى كه بويى از انسانيت ومردانگى وآثار مردانگى را مالك نبودى وخداى سبحان هر چه را كه دارى به توداد، وبه مشيتش تمليك كرد، وهم اكنون نيز مالك حقيقى آنچه دارى همواست ، وبا اين حال چگونه به اوكفر مى ورزى وربوبيت اورا مى پوشانى ؟ توكجا واستقلال كجا؟.
مرد مؤ من در پاسخ رفيقش مى گويد: تومشتى خاك وسپس قطره اى نطفه بودى كه بويى از انسانيت ومردانگى وآثار مردانگى را مالك نبودى وخداى سبحان هر چه را كه دارى به توداد، وبه مشيتش تمليك كرد، وهم اكنون نيز مالك حقيقى آنچه دارى همواست ، وبا اين حال چگونه به اوكفر مى ورزى وربوبيت اورا مى پوشانى ؟ توكجا واستقلال كجا؟.
لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبى وَ لاأُشرِك بِرَبى أَحَداً(۳۸)
لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبى وَ لاأُشرِك بِرَبى أَحَداً(۳۸)
در قرائت مشهور كلمه ((لكن (( با تشديد وبدون الف وصل قرائت شده كه در هنگام وقف بى حركت خوانده مى شود، وبه طورى كه گفته اند: اصل آن ((لكن انا(( بوده كه همزه ((انا(( بعد از نقل فتحه اش به نون حذف شده ، ودونون در يكديگر ادغام گرديده كه در حالت وصل با نون مشدده وبا صداى بالاوبدون الف قرائت مى شود، و در حالت وقف با الف ، مانند كلمه ((انا(( كه ضمير تكلم است ودر حالت وصلى به صورت ((ان ((، يعنى الف ونون بدون همزه ، ودر حالت وقفى با همزه قرائت مى شود.
در قرائت مشهور كلمه ((لكن (( با تشديد وبدون الف وصل قرائت شده كه در هنگام وقف بى حركت خوانده مى شود، وبه طورى كه گفته اند: اصل آن ((لكن انا(( بوده كه همزه ((انا(( بعد از نقل فتحه اش به نون حذف شده ، ودونون در يكديگر ادغام گرديده كه در حالت وصل با نون مشدده وبا صداى بالاوبدون الف قرائت مى شود، و در حالت وقف با الف ، مانند كلمه ((انا(( كه ضمير تكلم است ودر حالت وصلى به صورت ((ان ((، يعنى الف ونون بدون همزه ، ودر حالت وقفى با همزه قرائت مى شود.
در آيه مورد بحث لفظ ((ربّى (( مكرر شده كه در نوبت دوم از باب بكار بردن ظاهر در جاى ضمير آمده ، وگرنه حق سياق اين بود كه به صورت ضمير وبه عبارت : ((لااشرك به احدا(( آمده باشد، واز اين جهت اسم ظاهر آمده كه به علت حكم اشاره كرده باشد، چون تعليق حكم بر وصف عليت را مى رساند، گوئى كه گفته است : ((لااشرك به احدا لانه ربّى - من احدى را شريك اوقرار نمى دهم چون اوپروردگار من است (( وجائز نيست كسى را شريك اوبدانم ، واين بيان حال هر مرد مؤ منى است كه در قبال كفار وادعاهايى كه ايشان بر خود مى كنند بايد خاطر نشان سازد.  
در آيه مورد بحث لفظ ((ربّى (( مكرر شده كه در نوبت دوم از باب بكار بردن ظاهر در جاى ضمير آمده ، وگرنه حق سياق اين بود كه به صورت ضمير وبه عبارت : ((لااشرك به احدا(( آمده باشد، واز اين جهت اسم ظاهر آمده كه به علت حكم اشاره كرده باشد، چون تعليق حكم بر وصف عليت را مى رساند، گوئى كه گفته است : ((لااشرك به احدا لانه ربّى - من احدى را شريك اوقرار نمى دهم چون اوپروردگار من است (( وجائز نيست كسى را شريك اوبدانم ، واين بيان حال هر مرد مؤ منى است كه در قبال كفار وادعاهايى كه ايشان بر خود مى كنند بايد خاطر نشان سازد.  
وَ لَوْ لاإِذْ دَخَلْت جَنَّتَك قُلْت مَا شاءَ اللَّهُ لاقُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ
وَ لَوْ لاإِذْ دَخَلْت جَنَّتَك قُلْت مَا شاءَ اللَّهُ لاقُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ
اين جمله تتمه كلام مرد مؤ من در خطاب به رفيق كافرش مى باشد كه او را توبيخ وملامت مى كند كه در هنگام ورود به باغش دچار غرور گشته و گفت : گمان نمى كنم ابدا اين باغ نابود شود، وبه وى مى گويد: چرا در آن هنگام نگفتى ((ما شاء اللّه لاقوة الاباللّه ((
اين جمله تتمه كلام مرد مؤ من در خطاب به رفيق كافرش مى باشد كه او را توبيخ وملامت مى كند كه در هنگام ورود به باغش دچار غرور گشته و گفت : گمان نمى كنم ابدا اين باغ نابود شود، وبه وى مى گويد: چرا در آن هنگام نگفتى ((ما شاء اللّه لاقوة الاباللّه ((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۳۷ </center>
وچرا با گفتن اين دوكلمه همه امور را به خدا نسبت ندادى ، وحول وقوه را منحصر به اونكردى ، با اينكه برايت گفتم كه همه نعمت ها به مشيت اووابسته است ، وهيچ حول وقوه اى جز به عنايت اونيست .
وچرا با گفتن اين دوكلمه همه امور را به خدا نسبت ندادى ، وحول وقوه را منحصر به اونكردى ، با اينكه برايت گفتم كه همه نعمت ها به مشيت اووابسته است ، وهيچ حول وقوه اى جز به عنايت اونيست .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۵}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش