گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
«'''فَقَالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثرُ مِنك مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً'''»:
«'''فَقَالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثرُ مِنك مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً'''»:


«محاورة»، به معناى مخاطبه و رو در روى يكديگر گفت و شنود كردن است. و كلمه «نفر» به معناى اشخاصى است كه به نوعى ملازم با كسى باشند، و اگر نفرشان ناميده اند، چون اگر آن شخص كوچ كند، اين ها نيز مى كنند. (چون كلمه «نفر» به معناى كوچ كردن است). و به همين جهت بعضى از مفسران كلمه مذكور را در آيه به معناى خدم و اولاد گرفته اند. بعضى ديگر به قوم و عشيره معنا كرده اند. ولى معناى اولى با مطلبى كه خداى تعالى از رفيق صاحب باغ حكايت مى كند كه گفت: «أن تَرَنِ أنَا أقَلُّ مِنكَ مَالاً وَ وَلَداً» سازگارتر است. چون در اين جا در قبال مال به جاى نفر، اولاد را ذكر كرده، و معنايش اين مى شود كه: آن شخص كه برايش باغ ها قرار داديم، به رفيقش در حالى كه با او گفتگو و بحث مى كرد، گفت: «من از تو مال بيشترى دارم، و عزتم از نظر نفرات، يعنى اولاد و خدم، از عزت تو بيشتر است».
«محاورة»، به معناى مخاطبه و رو در روى يكديگر گفت و شنود كردن است. و كلمه «نفر» به معناى اشخاصى است كه به نوعى ملازم با كسى باشند، و اگر نفرشان ناميده اند، چون اگر آن شخص كوچ كند، اين ها نيز مى كنند. (چون كلمه «نفر» به معناى كوچ كردن است).  
 
و به همين جهت بعضى از مفسران كلمه مذكور را در آيه به معناى خدم و اولاد گرفته اند. بعضى ديگر به قوم و عشيره معنا كرده اند. ولى معناى اولى با مطلبى كه خداى تعالى از رفيق صاحب باغ حكايت مى كند كه گفت: «أن تَرَنِ أنَا أقَلُّ مِنكَ مَالاً وَ وَلَداً» سازگارتر است. چون در اين جا در قبال مال به جاى نفر، اولاد را ذكر كرده، و معنايش اين مى شود كه: آن شخص كه برايش باغ ها قرار داديم، به رفيقش در حالى كه با او گفتگو و بحث مى كرد، گفت: «من از تو مال بيشترى دارم، و عزتم از نظر نفرات، يعنى اولاد و خدم، از عزت تو بيشتر است».


و اين سخن، خود حكايت از پندارى مى كند كه او داشته و با داشتن آن از حق منحرف گشته. چون گويا خود را در آنچه خدا روزی اش كرده - از مال و اولاد - مطلق التصرف ديده، كه احدى در آنچه از او اراده كند، نمى تواند مزاحمش شود. در نتيجه معتقد شده كه به راستى مالك آن ها است، و اين پندار تا اين جايش عيبى ندارد، وليكن او در اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است، و الآن باز هم مالك حقيقى همو است. و اگر خداى تعالى از زينت زندگى دنيا، كه فتنه و آزمايشى مهم است، به كسى مى دهد، براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا شوند.  
و اين سخن، خود حكايت از پندارى مى كند كه او داشته و با داشتن آن از حق منحرف گشته. چون گويا خود را در آنچه خدا روزی اش كرده - از مال و اولاد - مطلق التصرف ديده، كه احدى در آنچه از او اراده كند، نمى تواند مزاحمش شود. در نتيجه معتقد شده كه به راستى مالك آن ها است، و اين پندار تا اين جايش عيبى ندارد، وليكن او در اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است، و الآن باز هم مالك حقيقى همو است. و اگر خداى تعالى از زينت زندگى دنيا، كه فتنه و آزمايشى مهم است، به كسى مى دهد، براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا شوند.  
۱۳٬۷۱۱

ویرایش