گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲: خط ۲۲:
<span id='link265'><span>
<span id='link265'><span>


مؤلف: اين روايت مشهور است ، و مفسرين در تفاسير خود آن را نقل كرده وخلاصه تلقى به قبولش كرده اند، در حالى كه خالى از چند اشكال نيست: يكى اين كه از ظاهرش بر مى آيد كه اصحاب كهف هنوز در حال خواب هستند و خداوند بشر را از اين كه بخواهند كسب اطلاعى و جستجويى از ايشان بكنند منصرف نموده ، و حال آنكه كهفى كه در ناحيه مضيق و معروف به غار افسوس است امروز هم معروف است ، و در آن چنين چيزى نيست.
مؤلف: اين روايت مشهور است و مفسران در تفاسير خود، آن را نقل كرده و خلاصه تلقى به قبولش كرده اند، در حالى كه خالى از چند اشكال نيست:  


و آيه اى هم كه ابن عباس بدان تمسك جسته حالت خواب ايشان را قبل از بيدار شدن مجسم مى سازد، نه بعد از بيداريشان را. علاوه بر اينكه از خود ابن عباس روايت ديگرى رسيده كه مخالف با اين روايت است . و آن روايتى است كه الدر المنثور از عبد الرزاق وابن ابى حاتم از عكرمه نقل كرده ودر آخر آن آمده كه ((پادشاه با مردم سوار شده تا به در غار آمدند، جوان گفت مرا رها كنيد تا رفقايم را ببينم وجريان را برايشان بگويم ، چند قدمى جلوتر وارد غار شد، اورفقايش را ديد ورفقايش هم اورا ديدند، خداوند به گوششان زد خوابيدند، مردم شهر چون ديدند دير كرد وارد غار شدند وجسدهايى بى روح ديدند كه هيچ جاى آنها پوسيده نشده بود، شاه گفت : اين جريان آيتى است كه خداى تعالى براى شما فرستاده.
يكى اين كه: از ظاهرش بر مى آيد كه اصحاب كهف هنوز در حال خواب هستند و خداوند بشر را از اين كه بخواهند كسب اطلاعى و جستجويى از ايشان بكنند، منصرف نموده، و حال آن كه كهفى كه در ناحيه «مضيق» و معروف به «غار افسوس» است، امروز هم معروف است، و در آن چنين چيزى نيست.


ابن عباس با حبيب بن مسلمه به جنگ رفته بود، در راه به همين غار بر خوردند، و در آن استخوان هايى ديدند مردى گفت: اين استخوان هاى اصحاب كهف است، ابن عباس گفت استخوان هاى ايشان در مدتى بيش از سیصد سال قبل از بين رفته است .
و آيه اى هم كه ابن عباس بدان تمسك جسته، حالت خواب ايشان را قبل از بيدار شدن مجسم مى سازد، نه بعد از بيداريشان را. علاوه بر اين كه از خود ابن عباس روايت ديگرى رسيده كه مخالف با اين روايت است. و آن روايتى است كه الدر المنثور، از عبدالرزاق و ابن ابى حاتم، از عكرمه نقل كرده و در آخر آن آمده كه:
 
«پادشاه با مردم سوار شده تا به درِ غار آمدند. جوان گفت مرا رها كنيد تا رفقايم را ببينم و جريان را برايشان بگويم. چند قدمى جلوتر وارد غار شد، او رفقايش را ديد و رفقايش هم او را ديدند. خداوند به گوششان زد، خوابيدند. مردم شهر چون ديدند دير كرد، وارد غار شدند و جسدهايى بى روح ديدند كه هيچ جاى آن ها پوسيده نشده بود. شاه گفت: اين جريان آيتى است كه خداى تعالى، براى شما فرستاده».
 
ابن عباس با حبيب بن مسلمه به جنگ رفته بود. در راه به همين غار بر خوردند، و در آن استخوان هايى ديدند. مردى گفت: اين استخوان هاى اصحاب كهف است. ابن عباس گفت: استخوان هاى ايشان در مدتى بيش از سیصد سال قبل از بين رفته است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۹۸ </center>
اشكال مهم تر اين روايت اين است كه از عبارت «استخوان هاى ايشان در مدتى بيش از سيصد سال قبل از بين رفته» بر مى آيد كه از نظر اين روايت داستان اصحاب كهف در اوائل تاريخ ميلادى و يا قبل از آن رخ داده، و اين حرف با تمامى روايات اين داستان مخالف است ، جز آن روايتى كه تاريخ آن را قبل از مسيح دانسته.
اشكال مهم تر، اين روايت اين است كه: از عبارت «استخوان هاى ايشان در مدتى بيش از سيصد سال قبل از بين رفته» بر مى آيد كه از نظر اين روايت، داستان اصحاب كهف در اوائل تاريخ ميلادى و يا قبل از آن رُخ داده، و اين حرف با تمامى روايات اين داستان مخالف است، جز آن روايتى كه تاريخ آن را قبل از مسيح دانسته.
 
اشكال ديگرى كه به روايت ابن عباس وارد است، اين است كه در آن آمده: يكى گفت: يك روز خوابيديم. يكى گفت: دو روز. و اين حرف با قرآن كريم هم مخالف است. براى اين كه قرآن نقل مى كند كه گفتند: «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ  يَومٍ»، و اتفاقا كلام قرآن كريم با اعتبار عقلى هم سازگار است. زيرا كسى كه نفهميده چقدر خوابيده، نهايت درجه اى كه احتمال دهد بسيار خوابيده باشد، يك روز يا كمى كمتر از يك روز است. واما دو شبانه روز آن قدر بعيد است كه هيچ از خواب برخاسته اى، احتمالش را نمى دهد.


اشكال ديگرى كه به روايت ابن عباس وارد است اين است كه در آن آمده : يكى گفت يك روز خوابيديم يكى گفت دو روز، و اين حرف با قرآن كريم هم مخالف است ، براى اينكه قرآن نقل مى كند كه گفتند: «لبثنا يوما او بعض يوم» و اتفاقا كلام قرآن كريم با اعتبار عقلى هم سازگار است ، زيرا كسى كه نفهميده چقدر خوابيده نهايت درجه اى كه احتمال دهد بسيار خوابيده باشد يك روز يا كمى كمتر از يك روز است ، واما دو شبانه روز آنقدر بعيد است كه هيچ از خواب برخاسته اى احتمالش را نمى دهد.
از اين هم كه بگذريم، در روايت داشت: «بزرگترشان گفت: اختلاف مكنيد، كه اختلاف مايه هلاكت هر قومى است». و اين، يكى از سخنان باطل است. زيرا آن اختلافى مايه هلاكت است كه در عمل به چيزى باشد، و اما اختلاف نظرى، امرى نيست كه اجتناب پذير باشد، و هرگز مايه هلاكت نمى شود.


از اين هم كه بگذريم در روايت داشت : بزرگترشان گفت اختلاف مكنيد، كه اختلاف مايه هلاكت هر قومى است. و اين يكى از سخنان باطل است ، زيرا آن اختلافى مايه هلاكت است كه در عمل به چيزى باشد، واما اختلاف نظرى امرى نيست كه اجتناب پذير باشد، وهرگز مايه هلاكت نمى شود.
اشكال ديگرى كه به آن وارد است، اين است كه: در آخرش داشت: «وقتى جوان وارد غار شد، مردم نفهميدند كجا رفت، و از نظرشان ناپديد گشت». گويا مقصود ابن عباس اين بوده كه وقتى جوان وارد غار شد، دهنه غار از نظرها ناپديد شد، نه خود آن جوان. خلاصه خدا غار مزبور را ناپديد كرد. ولى اين حرف با آنچه در صدر خود آيه هست، نمى سازد، كه از ظاهرش بر مى آيد كه غار مزبور در آن ديار معروف بوده، مگر اين كه بگويى آن روز غار را از چشم و نظر پادشاه و همراهانش ناپديد كرده و بعدها براى مردم آشكارش ساخته است.


اشكال ديگرى كه به آن وارد است اين است كه : در آخرش داشت : وقتى جوان وارد غار شد مردم نفهميدند كجا رفت ، واز نظرشان ناپديد گشت . گويا مقصود ابن عباس اين بوده كه وقتى جوان وارد غار شد دهنه غار از نظرها ناپديد شد نه خود آن جوان ، خلاصه خدا غار مزبور را ناپديد كرد، ولى اين حرف با آنچه در صدر خود آيه هست نمى سازد كه از ظاهرش بر مى آيد كه غار مزبور در آن ديار معروف بوده . مگر اين كه بگويى آن روز غار را از چشم ونظر پادشاه وهمراهانش ناپديد كرده و بعدها براى مردم آشكارش ساخته است.
و اما اين كه در صدر روايت از قول ابن عباس نقل شده كه گفت: «رقيم، لوحى از قلع بوده كه اسامى اصحاب كهف در آن نوشته شده بود»، مطلبى است كه در معنايش روايات ديگرى نيز آمده.  


و اما اينكه در صدر روايت از قول ابن عباس نقل شده كه گفت: «رقيم لوحى از قلع بوده كه اسامى اصحاب كهف در آن نوشته شده بود» مطلبى است كه در معنايش روايات ديگرى نيز آمده، از آن جمله روايتى است كه عياشى در تفسير خود از احمد بن على از امام صادق (عليه السلام) آورده ، ودر روايت ديگرى انكار آن از خود ابن عباس نقل شده ، چنانچه در الدر المنثور از سعيد بن منصور و عبدالرزاق و فارابى و ابن منذر و ابن ابى حاتم و زجاجى (در كتاب امالى) و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : من نمى دانم معناى رقيم چيست ، از كعب پرسيدم او گفت نام قريه اى است كه از آنجا بيرون شدند.
از آن جمله: روايتى است كه عياشى، در تفسير خود، از احمد بن على، از امام صادق «عليه السلام» آورده، ودر روايت ديگرى انكار آن از خود ابن عباس نقل شده. چنانچه در الدر المنثور، از سعيد بن منصور و عبدالرزاق و فارابى و ابن منذر و ابن ابى حاتم و زجاجى (در كتاب امالى)، و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: من نمى دانم معناى «رقيم» چيست، از كعب پرسيدم، او گفت: نام قريه اى است كه از آن جا بيرون شدند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۹۹ </center>
و نيز در همان كتاب آمده كه عبد الرزاق از ابن عباس روايت كرده كه گفت : تمامى قرآن را مى دانم مگر معناى چهار كلمه را اول كلمه ((غسلين (( كه اختلاف اعراب در آن به خاطر اختلافى است كه در حكايت لفظ قرآن هست. دوم كلمه «حنانا»، سوم «اواه»، چهارم «رقيم».
و نيز در همان كتاب آمده كه عبدالرزاق، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: تمامى قرآن را مى دانم، مگر معناى چهار كلمه را. اول: كلمه «غِسلَين»، كه اختلاف اعراب در آن به خاطر اختلافى است كه در حكايت لفظ قرآن هست. دوم: كلمه «حَنَاناً». سوم: «أوّاه». چهارم: «رقيم».


و در تفسير قمى مى گويد: در روايت ابى الجارود از ابى جعفر (عليه السلام) آمده كه در ذيل آيه ((لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا» فرمود: يعنى اگر بگوييم خدا شريك دارد بر او جور كرده ايم.
و در تفسير قمى مى گويد: در روايت ابى الجارود، از ابى جعفر «عليه السلام» آمده كه در ذيل آيه «لَن نَدعُوَا مِن دُونِهِ إلَهاً لَقَد قُلنَا إذاً شَطَطاً» فرمود: يعنى اگر بگوييم خدا شريك دارد، بر او جور كرده ايم.


و در تفسير عياشى از محمد بن سنان از بطيخى از ابى جعفر (عليه السلام ) آورده كه در ذيل آيه «لو اطلعت عليهم لوليت منهم فرارا و لملئت منهم رعبا» فرموده: مقصود خداى تعالى شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) نيست، بلكه منظور مؤمنين هستند. گويا مؤمنين دارند اين حرف را به يكديگر مى زنند، و حال مؤمنين چنين است كه اگر اصحاب كهف را ببينند سرشار از ترس و رعب شده پا به فرار مى گذارند.
و در تفسير عياشى، از محمد بن سنان، از بطيخى، از ابى جعفر «عليه السلام» آورده كه در ذيل آيه «لَو اطَّلَعتَ عَلَيهِم لَوَلَّيتَ مِنهُم فِرَاراً وَ لَمُلِئتَ مِنهُم رُعباً» فرموده: مقصود خداى تعالى، شخص رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نيست، بلكه منظور مؤمنان هستند. گويا مؤمنان دارند اين حرف را به يكديگر مى زنند، و حال مؤمنان چنين است كه اگر اصحاب كهف را ببينند، سرشار از ترس و رعب شده، پا به فرار مى گذارند.
<span id='link267'><span>
<span id='link267'><span>
==رواياتى متضمن ذكر اسماء اصحاب كهف ==
==رواياتى متضمن ذكر اسماء اصحاب كهف ==
۱۳٬۷۰۳

ویرایش