گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۰: خط ۳۰:


==ولايت مستقل منحصرا از آن خداست ==
==ولايت مستقل منحصرا از آن خداست ==
و اين كه فرمود: «ما لهم من دونه من ولىّ...»، مراد از آن اين است كه ولايت مستقل غير خداى را انكار نمايد. و مراد از جمله بعديش يعنى جمله «و لايشرك فى حكمه احدا» ولايت ديگرى را به نحو اشتراك با خدا نفى مى كند. و خلاصه معناى آن دو اين است كه غير خدا، نه ولايت مستقل دارند و نه با خدا در ولايت شريك اند.
و اين كه فرمود: «مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِىّ...»، مراد از آن اين است كه ولايت مستقل غير خداى را انكار نمايد. و مراد از جمله بعدی اش، يعنى جمله «وَ لَايُشرِكُ فِى حُكمِهِ أحَداً» ولايت ديگرى را به نحو اشتراك با خدا نفى مى كند. و خلاصه معناى آن دو اين است كه غير خدا، نه ولايت مستقل دارند و نه با خدا در ولايت شريك اند.


و بعيد نيست از نظم آيه كه در جمله دوم يعنى جمله ((ولايشرك فى حكمه احدا(( تعبير به فعل آورده نه به وصف، ودر نفى ولايت مستقله كلمه «فى حكمه» را نياورده و در مساءله شرك در ولايت آن را آورد.
و بعيد نيست از نظم آيه كه در جمله دوم، يعنى جمله «وَ لَايُشرِكُ فِى حُكمِهِ أحَداً» تعبير به فعل آورده، نه به وصف، و در نفى ولايت مستقله كلمه «فِى حُكمِهِ» را نياورده و در مسأله شرك در ولايت آن را آورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۸۶ </center>
استفاده شود كه جمله اولى ولايت غير خدا را انكار مى كند، چه ولايت مستقل آنها را وچه شركت در ولايت خداى را، وجمله دومى شركت غير خدا را در حكم ، وهمچنين قضاء در حكم را نفى مى كند، يعنى ولايت همه انسانها را منحصر در خدا مى داند، ولى اين ولايت را به ديگران هم تفويض مى كند، يعنى سرپرستى مردم را به ديگران نيز واگذار مى كند تا در ميان آنان طبق دستور حكم نمايند، آنچنانكه واليان امر حكام وعمالى در نواحى مملكت نصب مى كنند تا كار خود والى را در آنجا انجام دهند، وحتى امورى را كه خود والى از آن اطلاع ندارد فيصله دهند.
استفاده شود كه جمله اولى، ولايت غير خدا را انكار مى كند. چه ولايت مستقل آن ها را و چه شركت در ولايت خداى را. و جمله دومى شركت غير خدا را در حكم، و همچنين قضا در حكم را نفى مى كند. يعنى ولايت همه انسان ها را منحصر در خدا مى داند، ولى اين ولايت را به ديگران هم تفويض مى كند. يعنى سرپرستى مردم را به ديگران نيز واگذار مى كند تا در ميان آنان طبق دستور حكم نمايند، آن چنان كه واليان امر، حكّام و عمالى در نواحى مملكت نصب مى كنند، تا كار خود والى را در آن جا انجام دهند، و حتى امورى را كه خود والى از آن اطلاع ندارد، فيصله دهند.


و برگشت معنا به اين مى شود كه : چگونه خدا داناتر به لبث آنان نباشد، با اينكه او به تنهايى ولى ايشان است، و مباشر حكم جارى در ايشان و احكام جاريه بر ايشان است.
و برگشت معنا به اين مى شود كه: چگونه خدا داناتر به لبث آنان نباشد، با اين كه او به تنهايى ولىّ ايشان است، و مباشر حكم جارى در ايشان و احكام جاريه بر ايشان است.


ضمير در «لهم» به اصحاب كهف و يا به جميع آنچه در آسمانها و زمين است (كه از جمله قبلى به خاطر تغليب جانب عقلداران بر ديگران استفاده مى شد) بر مى گردد و يا به عقلداران در آسمانها و زمين بر مى گردد، و اين وجه از نظر اعتبار مترتب با وجوه قبلى است ، يعنى از همه بهتر و معتبرتر وجه اولى سپس دومى و در آخر سومى است.
ضمير در «لَهُم» به اصحاب كهف و يا به جميع آنچه در آسمان ها و زمين است (كه از جمله قبلى به خاطر تغليب جانب عقلداران بر ديگران استفاده مى شد) بر مى گردد و يا به عقلداران در آسمان ها و زمين بر مى گردد، و اين وجه از نظر اعتبار، مترتب با وجوه قبلى است. يعنى از همه بهتر و معتبرتر، وجه اولى، سپس دومى و در آخر سومى است.


و بنابراين آيه شريفه متضمن حجت است بر اينكه خدا داناتر به مدت لبث ايشان است ، يكى حجت عمومى است نسبت به علم خدا به اصحاب كهف وغير ايشان كه جمله له غيب السموات و الارض ابصر به و اسمع متعرض آن مى باشد، و يكى ديگر حجتى است خاص كه علم خداى را به خصوص سرگذشت اصحاب كهف اثبات مى نمايد، كه آيه «ما لهم...» متضمن آن است و مى فهماند وقتى خداى تعالى ولى ايشان و مباشر در قضاى جارى بر ايشان است آن وقت چگونه ممكن است از ديگران عالم تر به حال ايشان نباشد؟ وچون هر دو جمله جنبه عليت را مى رساند لذا هر دو را مفعول و بدون حرف عطف آورد.
بنابراين، آيه شريفه متضمن حجت است بر اين كه خدا داناتر به مدت لبث ايشان است. يكى حجت عمومى است نسبت به علم خدا به اصحاب كهف و غير ايشان، كه جمله «لَهُ غَيبُ السَّمَاوات وَ الأرض أبصِر بِهِ وَ أسمِع» متعرض آن مى باشد، و يكى ديگر حجتى است خاص كه علم خداى را به خصوص سرگذشت اصحاب كهف اثبات مى نمايد، كه آيه «مَا لَهُم...» متضمن آن است و مى فهماند وقتى خداى تعالى، ولىّ ايشان و مباشر در قضاى جارى بر ايشان است، آن وقت چگونه ممكن است از ديگران عالم تر به حال ايشان نباشد؟ و چون هر دو جمله جنبه عليت را مى رساند، لذا هر دو را مفعول و بدون حرف عطف آورد.


<span id='link258'><span>
<span id='link258'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در تفسير قمى در ذيل آيه ((ام حسبت ان اصحاب الكهف از امام (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: ما به توآيت ها ومعجزه هائى داديم كه از داستان اصحاب كهف مهم تر بود، آيا از اين داستان تعجب مى كنى كه جوانانى بودند در قرون فترت كه فاصله نبوت عيسى بن مريم ومحمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم) بود، زندگى مى كرده اند.  
در تفسير قمى در ذيل آيه ((ام حسبت ان اصحاب الكهف از امام (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: ما به توآيت ها ومعجزه هائى داديم كه از داستان اصحاب كهف مهم تر بود، آيا از اين داستان تعجب مى كنى كه جوانانى بودند در قرون فترت كه فاصله نبوت عيسى بن مريم ومحمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم) بود، زندگى مى كرده اند.  
۱۳٬۶۹۳

ویرایش