گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:


<span id='link256'><span>
<span id='link256'><span>
==اختلاف مردم در مدت اقامت اصحاب كهف در غار==
==اختلاف مردم در مدت اقامت اصحاب كهف، در غار==
«'''قل اللّه اعلم بما لبثوا له غيب السماوات و الارض ...'''»:
«'''قُل اللُّه أعلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض...'''»:
در داستان اصحاب كهف به طور اشاره گذشت كه مردم درباره اصحاب كهف اختلاف داشتند و قرآن كريم حق داستان را اداء نموده آنچه حقيقت داشته بيان فرموده است.


پس جمله «قل اللّه اعلم بما لبثوا» مشعر به اين است كه مدتى را كه در آيه قبلى براى لبث اصحاب كهف بيان نموده نزد مردم مسلم نبوده ، لذا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) ماءمور شده است ، با ايشان احتجاج كند، ودر احتجاج خود به علم خدا تمسك جسته بفهماند كه خدا از ما مردم بهتر مى داند.
در داستان اصحاب كهف، به طور اشاره گذشت كه مردم درباره اصحاب كهف اختلاف داشتند و قرآن كريم، حق داستان را ادا نموده، آنچه حقيقت داشته، بيان فرموده است.
 
پس جمله «قُل اللُّه أعلَمُ بِمَا لَبِثُوا»، مُشعر به اين است كه مدتى را كه در آيه قبلى براى لبث اصحاب كهف بيان نموده، نزد مردم مسلّم نبوده. لذا رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، مأمور شده است با ايشان احتجاج كند، ودر احتجاج خود، به علم خدا تمسك جسته، بفهماند كه خدا از ما مردم بهتر مى داند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۸۵ </center>
جمله «له غيب السموات و الارض» تعليل و بيان اين جهت است كه چطور خدا داناتر به مدت لبث ايشان است. و لام در آن مفيد اختصاص ملكى است، و مراد اين است كه خداى تعالى تنها مالك آنچه در آسمانها و زمين است مى باشد، و تنها اواست كه مالك غيب است و چيزى از او فوت نمى شود، هر چند كه آسمان و زمين از بين بروند. و وقتى كه مالك غيب عالم باشد و ملكيتش هم به حقيقت معناى ملكيت باشد و وقتى داراى كمال بصر و سمع است، پس او از هر كس ديگر داناتر به مدت لبث اصحاب كهف است كه خود يكى از مصاديق غيب است.
جملۀ «لَهُ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض»، تعليل و بيان اين جهت است كه چطور خدا داناتر به مدت لبث ايشان است. و «لام» در آن، مفيد اختصاص ملكى است، و مراد اين است كه خداى تعالى، تنها مالك آنچه در آسمان ها و زمين است، مى باشد، و تنها اوست كه مالك غيب است و چيزى از او فوت نمى شود، هر چند كه آسمان و زمين از بين بروند. و وقتى كه مالك غيب عالم باشد و ملكيتش هم به حقيقت معناى ملكيت باشد و وقتى داراى كمال بصر و سمع است، پس او از هر كس ديگر به مدت لبث اصحاب كهف، داناتر است كه خود يكى از مصاديق غيب است.


و بنابراين، اين كه فرمود: «ابصر به و اسمع»، با در نظر گرفتن اين كه صيغه «افعل به»، صيغه تعجب است، معنايش اين است كه: چقدر بينا و شنوا است. و اين خود كمال سمع و بصر خداى را مى رساند، و جمله اى است كه تعليل را تتميم مى كند. گويا گفته است چطور داناتر به لبث آنان نباشد در حالى كه مالك ايشان كه يكى از مصاديق غيب اند مى باشد، و حال ايشان را ديده و مقالشان را شنيده است.
بنابراين، اين كه فرمود: «أبصِر بِهِ وَ أسمِع»، با در نظر گرفتن اين كه صيغه «أفعل بِهِ»، صيغه تعجب است، معنايش اين است كه: چقدر بينا و شنوا است. و اين خود، كمال سمع و بصر خداى را مى رساند، و جمله اى است كه تعليل را تتميم مى كند. گويا گفته است چطور داناتر به لبث آنان نباشد، در حالى كه مالك ايشان كه يكى از مصاديق غيب اند، مى باشد، و حال ايشان را ديده و مقالشان را شنيده است.


از اينجا معلوم مى شود اين كه بعضى گفته اند «لام» در جمله «له غيب»، لام اختصاص علمى است ، يعنى براى خداى تعالى است علم به اين مطلب ، وعلم به تمام مخلوقات را هم مى رساند، چون وقتى كسى عالم به غيب و امور خفى عالم است امور ديگر را به طريق اولى مى داند»، نظريه درستى نيست ، براى اينكه ظاهر جمله «ابصر به و اسمع»، اين است كه منظور از آن تاءسيس مطلب باشد، نه تاءكيد آن و همچنين ظاهر لام «له» مطلق ملك است، نه تنها ملك علمى.
از اين جا معلوم مى شود اين كه بعضى گفته اند: «لام» در جمله «لَهُ غَيبُ»، «لام» اختصاص علمى است. يعنى براى خداى تعالى است علم به اين مطلب، وعلم به تمام مخلوقات را هم مى رساند. چون وقتى كسى عالِم به غيب و امور خفى عالَم است، امور ديگر را به طريق اولى مى داند»، نظريه درستى نيست. براى اين كه ظاهر جمله «أبصِر بِهِ وَ أسمِع»، اين است كه منظور از آن، تأسيس مطلب باشد، نه تأكيد آن و همچنين ظاهر لام «لَهُ»، مطلق ملك است، نه تنها ملك علمى.
<span id='link257'><span>
<span id='link257'><span>
==ولايت مستقل منحصرا از آن خداست ==
==ولايت مستقل منحصرا از آن خداست ==
و اين كه فرمود: «ما لهم من دونه من ولىّ...»، مراد از آن اين است كه ولايت مستقل غير خداى را انكار نمايد. و مراد از جمله بعديش يعنى جمله «و لايشرك فى حكمه احدا» ولايت ديگرى را به نحو اشتراك با خدا نفى مى كند. و خلاصه معناى آن دو اين است كه غير خدا، نه ولايت مستقل دارند و نه با خدا در ولايت شريك اند.
و اين كه فرمود: «ما لهم من دونه من ولىّ...»، مراد از آن اين است كه ولايت مستقل غير خداى را انكار نمايد. و مراد از جمله بعديش يعنى جمله «و لايشرك فى حكمه احدا» ولايت ديگرى را به نحو اشتراك با خدا نفى مى كند. و خلاصه معناى آن دو اين است كه غير خدا، نه ولايت مستقل دارند و نه با خدا در ولايت شريك اند.
۱۳٬۷۱۹

ویرایش