گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۵ </center>
رسول خدا(صلى اللّه عليه وآله وسلم ) افزود از عجائب مخلوقات خدا (كه هر كدام بر آنچه كه خواسته اوست مسخر ساخته ) خروسى را ديدم كه دوبالش در بطون زمينهاى هفتم وسرش نزد عرش پروردگار است واين خود فرشته اى از فرشتگان خداى تعالى است كه اورا آنچنان كه خواسته خلق كرده ، دوبالش در بطون زمينهاى هفتم وروبه بالاگرفته بود تا سر از هوا در آورد واز آنجا به آسمان هفتم واز آنجا همچنان بالاگرفته بود تا اينكه شاخش به عرش خدا نزديك شده بود.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» افزود: از عجائب مخلوقات خدا (كه هر كدام بر آنچه كه خواسته اوست، مسخر ساخته)، خروسى را ديدم كه دو بالش در بطون زمين هاى هفتم و سرش نزد عرش پروردگار است و اين، خود فرشته اى از فرشتگان خداى تعالى است، كه او را آن چنان كه خواسته، خلق كرده، دو بالش در بطون زمين هاى هفتم و رو به بالا گرفته بود تا سر از هوا در آورد و از آن جا به آسمان هفتم و از آن جا همچنان بالا گرفته بود، تا اين كه شاخش به عرش خدا نزديك شده بود.


وشنيدم كه مى گفت : منزه است پرورد گار من هر چه هم كه بزرگ باشى نخواهى دانست كه پروردگارت كجا است ، چون شاءن اوعظيم است و اين خروس دوبال در شانه داشت كه وقتى باز مى كرد از شرق وغرب مى گذشت وچون سحر مى شد بالها را باز مى كرد وبه هم مى زد وبه تسبيح خدا بانگ بر مى داشت ومى گفت : ((منزه است خداى ملك قدوس ،است خداى كبير متعال ، معبودى نيست جز خداى حىّ قيوم ((
و شنيدم كه مى گفت: منزه است پروردگار من هرچه هم كه بزرگ باشى، نخواهى دانست كه پروردگارت كجا است. چون شأن او عظيم است و اين خروس دو بال در شانه داشت كه وقتى باز مى كرد، از شرق و غرب مى گذشت و چون سحر مى شد، بال ها را باز مى كرد و به هم مى زد و به تسبيح خدا بانگ بر مى داشت و مى گفت: «منزه است خداى ملك قدوس است خداى كبير متعال، معبودى نيست جز خداى حىّ قيوم».


و وقتى اين جملات را مى گفت ، خروس هاى زمين همگى شروع به تسبيح نموده بالها را به هم مى زدند، و مشغول خواندن مى شدند وچون اوساكت مى شد همه آنها ساكت مى گشتند. خروس ‍ مذكور پرهائى ريز وسبز رنگ وپرى سفيد داشت كه سفيديش سفيدتر از هر چيز سفيدى بود كه تا آن زمان ديده بودم وزغب (پرهاى ريز) سبزى هم زير پرهاى سفيد داشت آنهم سبزتر از هر چيز سبزى بود كه ديده بودم .
و وقتى اين جملات را مى گفت، خروس هاى زمين همگى شروع به تسبيح نموده، بال ها را به هم مى زدند، و مشغول خواندن مى شدند و چون او ساكت مى شد، همه آن ها ساكت مى گشتند. خروس مذكور، پرهایى ريز و سبز رنگ و پرى سفيد داشت كه سفيدی اش، سفيدتر از هر چيز سفيدى بود كه تا آن زمان ديده بودم و زغب (پرهاى ريز) سبزى هم زير پرهاى سفيد داشت، آن هم سبزتر از هر چيز سبزى بود كه ديده بودم.


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) چنين ادامه داد كه : سپس به اتفاق جبرئيل به راه افتاده وارد بيت المعمور شدم ، در آنجا دوركعت نماز خواندم وعده اى از اصحاب خود را در كنار خود ديدم كه عده اى لباسهاى نوبه تن داشتند وعده اى ديگر لباس هائى كهنه ، آنها كه لباسهاى نودر برداشتند با من به بيت المعمور روانه شدند وآن نفرات ديگر بجاى ماندند.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» چنين ادامه داد كه: سپس به اتفاق جبرئيل به راه افتاده، وارد بيت المعمور شدم. در آن جا دو ركعت نماز خواندم و عده اى از اصحاب خود را در كنار خود ديدم كه عده اى لباس هاى نو به تن داشتند و عده اى ديگر لباس هایى كهنه. آن ها كه لباس هاى نو در برداشتند، با من به بيت المعمور روانه شدند و آن نفرات ديگر به جاى ماندند.


دونهر ((كوثر(( و((رحمت (( ودودرخت (طوبى ) و((سدرة المنتهى ((
==دو نهر «كوثر» و «رحمت» و دو درخت «طوبى» و «سدرة المنتهى»==


از آنجا بيرون رفتم دونهر را در اختيار خود ديدم يكى از آنها به نام ((كوثر(( ديگرى به نام ((رحمت (( از نهر كوثر آب خوردم ودر نهر رحمت شستشونمودم آنگاه هر دوبرايم رام شدند تا آنكه وارد بهشت گشتم كه ناگهان در دوطرف آن خانه هاى خودم واهل بيتم را مشاهده كردم وديدم كه خاكش مانند مشك معطر بود، دخترى را ديدم كه در نهرهاى بهشت غوطه ور بود، پرسيدم دختر! تواز كيستى ؟ گفت از آن زيد بن حارثه مى باشم صبح اين مژده را به زيد دادم نگاهم به مرغان بهشت افتاد كه مانند شتران بختى (عجمى ) بودند انار بهشت را ديدم كه مانند دلوهاى بزرگ بود،
از آن جا بيرون رفتم، دو نهر را در اختيار خود ديدم. يكى از آن ها به نام «كوثر»، ديگرى به نام «رحمت»، از نهر كوثر آب خوردم و در نهر رحمت شستشو نمودم. آنگاه هر دو برايم رام شدند تا آن كه وارد بهشت گشتم كه ناگهان در دو طرف آن خانه هاى خودم و اهل بيتم را مشاهده كردم و ديدم كه خاكش مانند مشك معطر بود. دخترى را ديدم كه در نهرهاى بهشت غوطه ور بود. پرسيدم دختر! تو از كيستى؟ گفت: از آنِ زيد بن حارثه مى باشم. صبح اين مژده را به زيد دادم. نگاهم به مرغان بهشت افتاد كه مانند شتران بختى (عجمى) بودند، انار بهشت را ديدم كه مانند دلوهاى بزرگ بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶ </center>
درختى ديدم كه آنقدر بزرگ بود كه اگر مرغى مى خواست دور تنه آن را طى كند، مى بايست هفتصد سال پرواز كند ودر بهشت هيچ خانه اى نبود مگر اينكه شاخه اى از آن درخت بدانجا سر كشيده بود.از جبرئيل پرسيدم اين درخت چيست ؟ گفت اين درخت ((طوبى ((است كه خداوند آن را به بندگان صالح خود وعده داده، و فرموده : ((طوبى لهم و حسن مآب : طوبى وسرانجام نيك مرايشان راست ((
درختى ديدم كه آن قدر بزرگ بود كه اگر مرغى مى خواست دور تنه آن را طى كند، مى بايست هفتصد سال پرواز كند. و در بهشت هيچ خانه اى نبود، مگر اين كه شاخه اى از آن درخت بدان جا سر كشيده بود.  


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود وقتى وارد بهشت شدم به خود آمدم واز جبرئيل از آن درياهاى هول انگيز وعجائب حيرت انگيز آن سؤ ال نمودم ، گفت اينها سير اوقات وحجابهائى است كه خداوند به وسيله آنها خود را در پرده انداخته واگر اين حجابها نبود نور عرش تمامى آنچه كه در آن بود را پاره مى كرد واز پرده بيرون مى ريخت .
از جبرئيل پرسيدم: اين درخت چيست؟ گفت: اين درخت «طوبى» است كه خداوند آن را به بندگان صالح خود وعده داده، و فرموده: «طُوبَى لَهُم وَ حُسنَ مَآب: طوبى و سرانجام نيك مر ايشان راست».


آنگاه به درخت سدرة المنتهى رسيدم كه يك برگ آن امتى را در سايه خود جاى مى داد وفاصله من با آن درخت همانقدر بود كه خداى تعالى در باره اش فرمود: ((قاب قوسين اوادنى (( در اينجا بود كه خداوند ندايم داد وفرمود: ((آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه (( در پاسخ ، از قول خودم وامتم عرض كردم : ((والمؤمنون كل آمن باللّه وملائكته و كتبه ورسله لانفرّق بين احد من رسله وقالوا سمعنا واطعنا غفرانك ربّنا و اليك المصير(( خداى تعالى فرمود: ((لايكلّف اللّه نفسا الاوسعها لها ما كسبت وعليها ما اكتسبت).  
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى وارد بهشت شدم، به خود آمدم و از جبرئيل از آن درياهاى هول انگيز وعجائب حيرت انگيز آن سؤال نمودم. گفت: اين ها، سير اوقات و حجاب هایى است كه خداوند به وسيله آن ها خود را در پرده انداخته و اگر اين حجاب ها نبود، نور عرش، تمامى آنچه كه در آن بود را پاره مى كرد و از پرده بيرون مى ريخت.


عرض كردم : ((ربّنا لاتوآخذنا ان نسينا اواخطانا(( خداى تعالى فرمود تورا مؤ اخذه نمى كنم عرض ‍ كردم: ((ربّنا و لاتحمل علينا اصرا كما حملته على الّذين من قبلنا(( خداوند تعالى خطاب فرمود: ((نه ، تحميلت نمى كنم ((، من عرض كردم (ربّنا و لاتحمّلنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنّا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولينا فانصرنا على القوم الكافرين (( خداى تعالى فرمود: اين را كه خواستى به تووبه امت تودادم .
آنگاه به درخت سدرة المنتهى رسيدم كه يك برگ آن امتى را در سايه خود جاى مى داد و فاصله من با آن درخت همان قدر بود كه خداى تعالى در باره اش فرمود: «قَابَ قَوسَين أو أدنَى». در اين جا بود كه خداوند ندايم داد و فرمود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إلَيهِ مِن رَبِّه». در پاسخ، از قول خودم و امتم عرض كردم: «وَ المُؤمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَينَ أحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعنَا وَ أطَعنَا غُفرَانَكَ رَبَّنَا وَ إلَيكَ المَصِير». خداى تعالى فرمود: «لَا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفساً إلّا وُسعَهَا لَهَا مَا كَسَبَت وَ عَلَيهَا مَا اكتَسَبَت».  


امام صادق (عليه السلام ) در اينجا فرمود: ((هيچ ميهمانى به درگاه خدا گرامى تر از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) (در آن وقتى كه اين تقاضاها را براى امتش مى كرد) نبوده است ((
عرض كردم: «رَبَّنَا لَا تُؤاخِذنَا إن نَسِينَا أو أخطَأنَا». خداى تعالى فرمود: تو را مؤاخذه نمى كنم. عرض ‍ كردم: «رَبَّنَا وَ لَا تَحمِل عَلَينَا إصراً كَمَا حَمَلتُهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبلِنَا». خداوند تعالى خطاب فرمود: «نه، تحميلت نمى كنم». من عرض كردم: «رَبَّنَا وَ لَا تُحَمِّلنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعفُ عَنَّا وَ اغفِر لَنَا وَ ارحَمنَا أنتَ مَولَينَا فَانصُرنَا عَلَى القَومِ الكَافِرِين». خداى تعالى فرمود: اين را كه خواستى، به تو و به امت تو دادم.
 
امام صادق «عليه السلام» در اين جا فرمود: «هيچ ميهمانى به درگاه خدا، گرامى تر از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» (در آن وقتى كه اين تقاضاها را براى امتش مى كرد)، نبوده است».
<span id='link13'><span>
<span id='link13'><span>
==عطيه خداوند به پيامبر (ص ) در شب معراج ==
==عطيه خداوند به پيامبر «ص»، در شب معراج ==
رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) عرض كرد: پروردگارا توبه انبيايت فضائلى كرامت فرمودى ، به من نيز عطيه اى كرامت كن ، فرمود: به تونيز در ميان آنچه كه داده ام دوكلمه عطيه داده ام كه در زير عرشم نوشته شده ، وآن كلمه : ((لاحول ولاقوّة الاباللّه (( وكلمه : ((لا منجا منك الااليك (( مى باشد.
رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) عرض كرد: پروردگارا توبه انبيايت فضائلى كرامت فرمودى ، به من نيز عطيه اى كرامت كن ، فرمود: به تونيز در ميان آنچه كه داده ام دوكلمه عطيه داده ام كه در زير عرشم نوشته شده ، وآن كلمه : ((لاحول ولاقوّة الاباللّه (( وكلمه : ((لا منجا منك الااليك (( مى باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷ </center>
۱۳٬۷۸۱

ویرایش