۱۳٬۷۸۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۵ </center> | ||
رسول خدا | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» افزود: از عجائب مخلوقات خدا (كه هر كدام بر آنچه كه خواسته اوست، مسخر ساخته)، خروسى را ديدم كه دو بالش در بطون زمين هاى هفتم و سرش نزد عرش پروردگار است و اين، خود فرشته اى از فرشتگان خداى تعالى است، كه او را آن چنان كه خواسته، خلق كرده، دو بالش در بطون زمين هاى هفتم و رو به بالا گرفته بود تا سر از هوا در آورد و از آن جا به آسمان هفتم و از آن جا همچنان بالا گرفته بود، تا اين كه شاخش به عرش خدا نزديك شده بود. | ||
و شنيدم كه مى گفت: منزه است پروردگار من هرچه هم كه بزرگ باشى، نخواهى دانست كه پروردگارت كجا است. چون شأن او عظيم است و اين خروس دو بال در شانه داشت كه وقتى باز مى كرد، از شرق و غرب مى گذشت و چون سحر مى شد، بال ها را باز مى كرد و به هم مى زد و به تسبيح خدا بانگ بر مى داشت و مى گفت: «منزه است خداى ملك قدوس است خداى كبير متعال، معبودى نيست جز خداى حىّ قيوم». | |||
و وقتى اين جملات را مى | و وقتى اين جملات را مى گفت، خروس هاى زمين همگى شروع به تسبيح نموده، بال ها را به هم مى زدند، و مشغول خواندن مى شدند و چون او ساكت مى شد، همه آن ها ساكت مى گشتند. خروس مذكور، پرهایى ريز و سبز رنگ و پرى سفيد داشت كه سفيدی اش، سفيدتر از هر چيز سفيدى بود كه تا آن زمان ديده بودم و زغب (پرهاى ريز) سبزى هم زير پرهاى سفيد داشت، آن هم سبزتر از هر چيز سبزى بود كه ديده بودم. | ||
رسول خدا | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» چنين ادامه داد كه: سپس به اتفاق جبرئيل به راه افتاده، وارد بيت المعمور شدم. در آن جا دو ركعت نماز خواندم و عده اى از اصحاب خود را در كنار خود ديدم كه عده اى لباس هاى نو به تن داشتند و عده اى ديگر لباس هایى كهنه. آن ها كه لباس هاى نو در برداشتند، با من به بيت المعمور روانه شدند و آن نفرات ديگر به جاى ماندند. | ||
==دو نهر «كوثر» و «رحمت» و دو درخت «طوبى» و «سدرة المنتهى»== | |||
از | از آن جا بيرون رفتم، دو نهر را در اختيار خود ديدم. يكى از آن ها به نام «كوثر»، ديگرى به نام «رحمت»، از نهر كوثر آب خوردم و در نهر رحمت شستشو نمودم. آنگاه هر دو برايم رام شدند تا آن كه وارد بهشت گشتم كه ناگهان در دو طرف آن خانه هاى خودم و اهل بيتم را مشاهده كردم و ديدم كه خاكش مانند مشك معطر بود. دخترى را ديدم كه در نهرهاى بهشت غوطه ور بود. پرسيدم دختر! تو از كيستى؟ گفت: از آنِ زيد بن حارثه مى باشم. صبح اين مژده را به زيد دادم. نگاهم به مرغان بهشت افتاد كه مانند شتران بختى (عجمى) بودند، انار بهشت را ديدم كه مانند دلوهاى بزرگ بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶ </center> | ||
درختى ديدم كه | درختى ديدم كه آن قدر بزرگ بود كه اگر مرغى مى خواست دور تنه آن را طى كند، مى بايست هفتصد سال پرواز كند. و در بهشت هيچ خانه اى نبود، مگر اين كه شاخه اى از آن درخت بدان جا سر كشيده بود. | ||
از جبرئيل پرسيدم: اين درخت چيست؟ گفت: اين درخت «طوبى» است كه خداوند آن را به بندگان صالح خود وعده داده، و فرموده: «طُوبَى لَهُم وَ حُسنَ مَآب: طوبى و سرانجام نيك مر ايشان راست». | |||
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى وارد بهشت شدم، به خود آمدم و از جبرئيل از آن درياهاى هول انگيز وعجائب حيرت انگيز آن سؤال نمودم. گفت: اين ها، سير اوقات و حجاب هایى است كه خداوند به وسيله آن ها خود را در پرده انداخته و اگر اين حجاب ها نبود، نور عرش، تمامى آنچه كه در آن بود را پاره مى كرد و از پرده بيرون مى ريخت. | |||
آنگاه به درخت سدرة المنتهى رسيدم كه يك برگ آن امتى را در سايه خود جاى مى داد و فاصله من با آن درخت همان قدر بود كه خداى تعالى در باره اش فرمود: «قَابَ قَوسَين أو أدنَى». در اين جا بود كه خداوند ندايم داد و فرمود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إلَيهِ مِن رَبِّه». در پاسخ، از قول خودم و امتم عرض كردم: «وَ المُؤمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَينَ أحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعنَا وَ أطَعنَا غُفرَانَكَ رَبَّنَا وَ إلَيكَ المَصِير». خداى تعالى فرمود: «لَا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفساً إلّا وُسعَهَا لَهَا مَا كَسَبَت وَ عَلَيهَا مَا اكتَسَبَت». | |||
امام صادق | عرض كردم: «رَبَّنَا لَا تُؤاخِذنَا إن نَسِينَا أو أخطَأنَا». خداى تعالى فرمود: تو را مؤاخذه نمى كنم. عرض كردم: «رَبَّنَا وَ لَا تَحمِل عَلَينَا إصراً كَمَا حَمَلتُهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبلِنَا». خداوند تعالى خطاب فرمود: «نه، تحميلت نمى كنم». من عرض كردم: «رَبَّنَا وَ لَا تُحَمِّلنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعفُ عَنَّا وَ اغفِر لَنَا وَ ارحَمنَا أنتَ مَولَينَا فَانصُرنَا عَلَى القَومِ الكَافِرِين». خداى تعالى فرمود: اين را كه خواستى، به تو و به امت تو دادم. | ||
امام صادق «عليه السلام» در اين جا فرمود: «هيچ ميهمانى به درگاه خدا، گرامى تر از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» (در آن وقتى كه اين تقاضاها را براى امتش مى كرد)، نبوده است». | |||
<span id='link13'><span> | <span id='link13'><span> | ||
==عطيه خداوند به پيامبر | ==عطيه خداوند به پيامبر «ص»، در شب معراج == | ||
رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) عرض كرد: پروردگارا توبه انبيايت فضائلى كرامت فرمودى ، به من نيز عطيه اى كرامت كن ، فرمود: به تونيز در ميان آنچه كه داده ام دوكلمه عطيه داده ام كه در زير عرشم نوشته شده ، وآن كلمه : ((لاحول ولاقوّة الاباللّه (( وكلمه : ((لا منجا منك الااليك (( مى باشد. | رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) عرض كرد: پروردگارا توبه انبيايت فضائلى كرامت فرمودى ، به من نيز عطيه اى كرامت كن ، فرمود: به تونيز در ميان آنچه كه داده ام دوكلمه عطيه داده ام كه در زير عرشم نوشته شده ، وآن كلمه : ((لاحول ولاقوّة الاباللّه (( وكلمه : ((لا منجا منك الااليك (( مى باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷ </center> |
ویرایش