۱۳٬۷۶۹
ویرایش
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
<span id='link14'><span> | <span id='link14'><span> | ||
==حكايت تخفيف نمازهاى واجب يوميه از پنجاه | ==حكايت تخفيف نمازهاى واجب يوميه از پنجاه نماز، به پنج نماز == | ||
سپس فرمود بعد از نماز، | سپس فرمود: بعد از نماز، مِهى همانند ابر مرا فرا گرفت. به سجده افتادم، پروردگارم مرا ندا داد: من بر همه انبياى قبل از تو پنجاه نماز واجب كرده بودم. همان پنجاه نماز را بر تو و امتت نيز واجب كردم. اين نمازها را در امتت بپاى دار. | ||
پرسيد چه | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى گويد: من برخاسته، به طرف پايين به راه افتادم. در مراجعت به ابراهيم برخوردم، چيزى از من نپرسيد. به موسى برخوردم. پرسيد: چه كردى؟ | ||
گفتم: پروردگارم فرمود: بر هر پيغمبرى پنجاه نماز واجب كردم و همان را بر تو و بر امتت نيز واجب كردم. موسى گفت: اى محمّد! امت تو آخرين امت اند، و نيز ناتوان ترين امت هايند. پروردگار تو نيز هيچ خواسته اى برايش زياد نيست و امت تو، طاقت اين همه نماز را ندارد. برگرد و درخواست كن كه قدرى به امت تو تخفيف دهد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸ </center> | ||
من به سوى پروردگارم برگشتم تا به سدرة المنتهى | من به سوى پروردگارم برگشتم تا به سدرة المنتهى رسيده، در آن جا به سجده افتادم و عرض كردم: پنجاه نماز بر من و امتم واجب كردى، نه من طاقت آن را دارم و نه امتم. پروردگارا! قدرى تخفيفم بده. خداى تعالى ده نماز تخفيفم داد. | ||
بار ديگر نزد موسى برگشتم و قصه را گفتم. گفت: تو و امتت طاقت اين مقدار را هم نداريد. برگرد به سوى پروردگار. برگشتم، ده نماز ديگر از من برداشت. باز نزد موسى آمدم و قصه را گفتم. | |||
گفت: باز هم برگرد و در هر بار كه بر مى گشتم، تخفيفى مى گرفتم، تا آن كه پنجاه نماز را به ده نماز رساندم و نزد موسى باز گشتم. گفت: طاقت اين را هم نداريد، به درگاه خدا شدم، پنج نماز ديگر تخيف گرفته، نزد موسى آمدم و داستان را گفتم. گفت: اين هم زياد است، طاقتش را نداريد. | |||
گفتم: من ديگر از پروردگارم خجالت مى كشم و زحمت پنج نماز برايم آسان تر از درخواست تخفيف است. اين جا بود كه گوينده اى ندا در داد: | |||
حال كه بر پنج نماز صبر كردى، در برابر همين پنج نماز، ثواب پنجاه نماز را دارى. هر يك نماز به ده نماز، و هر كه از امت تو تصميم بگيرد كه به اميد ثواب كار نيكى بكند، اگر آن كار را انجام داد، ده برابر ثواب برايش مى نويسم، و اگر (به مانعى برخورد و نكرد، به خاطر همان تصميمش)، يك ثواب برايش مى نويسم، و هر كه از امتت تصميم بگيرد كار زشتى انجام دهد، اگر انجام هم داد، فقط يك گناه برايش مى نويسم، و اگر منصرف شد و انجام نداد، هيچ گناهى برايش نمى نويسم. | |||
امام صادق | امام صادق «عليه السلام»، در اين جا فرمود: خداوند از طرف اين امت، به موسى «عليه السلام»، جزاى خير بدهد. او باعث شد كه تكليف اين امت آسان شود. اين است تفسير آيه: «سُبحَانَ الَّذِى أسرَى بِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَى المَسجِدِ الأقصَى الَّذِى بَارَكنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن آيَاتِنَا إنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ». | ||
مؤلف: قريب به مضمون اين روايت، روايات بسيار زيادى از طرق شيعه و سنّى وارد شده است، و اين كه در اين روايت داشت: («مردى گندم گون» در عبارت عربی اش دارد)، «رجل آدم»، و آدم به معناى گندم گون است، و كلمه: «طامّه» به معناى امرى است شديد كه با شدتش، بر هر امر ديگرى غلبه كند، و به همين جهت در قرآن كريم، قيامت، «طَامّه» خوانده شده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹ </center> | ||
و كلمه: «أكتاف»، جمع كتف (شانه) است، ولى مقصود از اين كلمه در اين روايت، اطراف و نواحى است، واين كه در شرح گذشتن از آسمان چهارم داشت، به خاطر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» چنين خطور كرد كه: نكند اين همان باشد». مقصود اين است كه نكند اين همان كسى باشد كه تدبير امور عالم به دست اوست، و همه امور به او منتهى مى گردد. | |||
و | و اين كه در عبورش از آسمان ششم داشت كه: «به مردى برخوردم كه گویى از شنوه بود»، مقصود از «شنوه»، قبيله ای است از عرب، كه به بلندى قامت معروف اند. | ||
و | و اين كه در خصوص آسمان هفتم داشت: «به مردى برخوردم كه سر و ريشش اشمط بود»، مقصود از «أشمط»، اين است كه موى سر و يا ريش سفيد و سياه باشد. | ||
و | و اين كه در باره آن خروس داشت: «خروس مذكور، زغبى سبز روى پرها و زغبى ديگر زير پرها داشت»، معنايش در مرغ ها آن پرهاى خيلى ريز است و در حيوانات موى دار، موی هاى خيلى ريز است. | ||
و | و اين كه داشت: «نگاهم به مرغان بهشت افتاد كه مانند شتران بختى بودند»، مقصود از آن شتران خراسانى است. و كلمه: «دُلىّ» (با ضمّ دال و كسر لام و تشديد ياء) جمع «دلو» است كه در اصل «دلوى» بر وزن «فعول» بوده، و «ضبابه»، اگر با صاد بى نقطه باشد، بايد به فتحه صاد خواند و معنايش شوق و عشق رقيق است. و اگر «ضبابه»، با ضاد نقطه دار باشد، بايد با ضمّه ضاد خواند و معنايش ابر رقيق است. | ||
<span id='link15'><span> | <span id='link15'><span> | ||
==طاغيان قريش ورد آيات روشن صدق دعوى پيامبر در شب معراج ارائه آيات بر صدق دعوى خود توسط پيامبر اكرم (ص ) درباره شب معراج در برابر طاغيان قريش == | ==طاغيان قريش ورد آيات روشن صدق دعوى پيامبر در شب معراج ارائه آيات بر صدق دعوى خود توسط پيامبر اكرم (ص ) درباره شب معراج در برابر طاغيان قريش == | ||
ودر امالى صدوق از پدرش از على از پدرش از ابن ابى عمير از ابان بن عثمان از ابى عبداللّه جعفر بن محمد (عليهماالسلام ) روايت آمده كه فرمود: وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را به معراج وبه بيت المقدس بردند جبرئيل اورا سوار براق كرد وبه اتفاق به بيت المقدس آمدند جبرئيل محرابهاى انبياء را به آنجناب نشان داد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) در آن محرابها نماز گزارده واز آنجا عبورش داده در مراجعت به كاروان قريش برخوردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) آبى را كه آنان در ظرف داشتند ديد وديد كه شترى گم كرده اند ودر پى آن مى گردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از آن آب بياشاميد، ومابقى آن را به زمين ريخت وچون از معراج برگشت وصبح شد به قريش فرمود كه خداى تعالى ديشب مرا به بيت المقدس برد وآثار انبياء ومنزلهاى ايشان را نشانم داد، ومن در مراجعت در فلان محل به كاروانى از قريش برخوردم كه شترى گم كرده بودند واز آب ايشان بياشاميدم ، ومابقى آن را ريختم . | ودر امالى صدوق از پدرش از على از پدرش از ابن ابى عمير از ابان بن عثمان از ابى عبداللّه جعفر بن محمد (عليهماالسلام ) روايت آمده كه فرمود: وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را به معراج وبه بيت المقدس بردند جبرئيل اورا سوار براق كرد وبه اتفاق به بيت المقدس آمدند جبرئيل محرابهاى انبياء را به آنجناب نشان داد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) در آن محرابها نماز گزارده واز آنجا عبورش داده در مراجعت به كاروان قريش برخوردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) آبى را كه آنان در ظرف داشتند ديد وديد كه شترى گم كرده اند ودر پى آن مى گردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از آن آب بياشاميد، ومابقى آن را به زمين ريخت وچون از معراج برگشت وصبح شد به قريش فرمود كه خداى تعالى ديشب مرا به بيت المقدس برد وآثار انبياء ومنزلهاى ايشان را نشانم داد، ومن در مراجعت در فلان محل به كاروانى از قريش برخوردم كه شترى گم كرده بودند واز آب ايشان بياشاميدم ، ومابقى آن را ريختم . |
ویرایش