گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۷۰ </center>
بنابراين موجودات از اين جهت كه مخلوق اويند افعال اوهستند، افعالى كه با هستى خود وصفات هستى خود هستى خداى را حكايت مى كنند، صفات علياى اورا نشان مى دهند، واينكه گفتيم فعل هميشه هم سنخ فاعل است همين معنا است نه اينكه فعل واجد هويت فاعل بوده ومانند حقيقت ذات اوباشد، زيرا اين حرف با بداهت وضرورت مخالف است .
بنابراين موجودات از اين جهت كه مخلوق اويند افعال اوهستند، افعالى كه با هستى خود وصفات هستى خود هستى خداى را حكايت مى كنند، صفات علياى اورا نشان مى دهند، واينكه گفتيم فعل هميشه هم سنخ فاعل است همين معنا است نه اينكه فعل واجد هويت فاعل بوده ومانند حقيقت ذات اوباشد، زيرا اين حرف با بداهت وضرورت مخالف است .
وَ يَسئَلُونَك عَنِ الرُّوح قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبى وَ مَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلاقَلِيلاً(۸۵)
 
«'''وَ يَسئَلُونَك عَنِ الرُّوح قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبى وَ مَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلاً'''»:
 
معناى ((روح (( ومراد از ((امر خدا(( وتوضيح اينكه روح از امر خدا است
معناى ((روح (( ومراد از ((امر خدا(( وتوضيح اينكه روح از امر خدا است
كلمه ((روح (( به طورى كه در لغت معرفى شده به معناى مبداء حيات است كه جاندار به وسيله آن قادر بر احساس وحركت ارادى مى شود و به لفظ ((روح (( هم ضمير مذكر بر مى گردد وهم مؤ نث وچه بسا در استعمال اين كلمه جواز صادر شده كه مجازا در امورى كه به وسيله آنها آثار نيك ومطلوبى ظاهر مى شود اطلاق بكنند، چنانكه علم را حيات نفوس مى گويند چنانچه خداى تعالى هم فرمود: ((اومن كان ميتا فاحييناه (( كه مقصود از آن زنده كردن ، هدايت نمودن به سوى ايمان است ، ودر آيه شريفه ((ينزل الملائكة بالروح من امره (( هم از همين باب جمعى روح را به وحى تفسير كرده اند وهمچنين آيه ((وكذلك اوحينااليك روحا من امرنا(( كه مراد از آن قرآن است كه آن نيز وحى است ، وگفته اند كه اگر خدا قرآن ووحى را روح ناميده از اين باب بوده كه نفوس مرده به وسيله آن حيات وزندگى مى يابند همچنانكه روح معروف مايه حيات جسدهاى مرده است .
كلمه ((روح (( به طورى كه در لغت معرفى شده به معناى مبداء حيات است كه جاندار به وسيله آن قادر بر احساس وحركت ارادى مى شود و به لفظ ((روح (( هم ضمير مذكر بر مى گردد وهم مؤ نث وچه بسا در استعمال اين كلمه جواز صادر شده كه مجازا در امورى كه به وسيله آنها آثار نيك ومطلوبى ظاهر مى شود اطلاق بكنند، چنانكه علم را حيات نفوس مى گويند چنانچه خداى تعالى هم فرمود: ((اومن كان ميتا فاحييناه (( كه مقصود از آن زنده كردن ، هدايت نمودن به سوى ايمان است ، ودر آيه شريفه ((ينزل الملائكة بالروح من امره (( هم از همين باب جمعى روح را به وحى تفسير كرده اند وهمچنين آيه ((وكذلك اوحينااليك روحا من امرنا(( كه مراد از آن قرآن است كه آن نيز وحى است ، وگفته اند كه اگر خدا قرآن ووحى را روح ناميده از اين باب بوده كه نفوس مرده به وسيله آن حيات وزندگى مى يابند همچنانكه روح معروف مايه حيات جسدهاى مرده است .
خط ۵۸: خط ۶۰:
سپس اختلاف ديگرى كرده اند كه مخاطبين به اين آيه چه كسانى هستند؟ واينكه مى ف رمايد: ((شما از علم بهره اى داده نشده ايد مگر اندكى (( آيا مخاطب به آن قوم يهود است ويا قريش ؟ - البته اگر قريش ‍ باشند قطعا يهوديها يادشان داده اند كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) چنين سوالى بكنند - ويا آنكه مخاطبين به آن رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) وساير مردمند؟ مناسب تر به سياق آيات اين است كه مخاطبين به خطاب ((وما اوتيتم (( يهود باشد، وجمله مذكور تتمه كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) باشد، وهم ايشان پرسش مذكور را كرده باشند، چون در عصر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) يهود معروف به علم ودانش بوده اند، ودر اين كلام وخطاب هم مختصر علمى براى آنان اثبات كرده .
سپس اختلاف ديگرى كرده اند كه مخاطبين به اين آيه چه كسانى هستند؟ واينكه مى ف رمايد: ((شما از علم بهره اى داده نشده ايد مگر اندكى (( آيا مخاطب به آن قوم يهود است ويا قريش ؟ - البته اگر قريش ‍ باشند قطعا يهوديها يادشان داده اند كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) چنين سوالى بكنند - ويا آنكه مخاطبين به آن رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) وساير مردمند؟ مناسب تر به سياق آيات اين است كه مخاطبين به خطاب ((وما اوتيتم (( يهود باشد، وجمله مذكور تتمه كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) باشد، وهم ايشان پرسش مذكور را كرده باشند، چون در عصر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) يهود معروف به علم ودانش بوده اند، ودر اين كلام وخطاب هم مختصر علمى براى آنان اثبات كرده .
واما قريش وكفار عرب كه در پاره اى آيات قرآن از ايشان با جمله ((الّذين لايعلمون (( تعبير شده مردمى جاهل بوده اند.
واما قريش وكفار عرب كه در پاره اى آيات قرآن از ايشان با جمله ((الّذين لايعلمون (( تعبير شده مردمى جاهل بوده اند.
وَ لَئن شِئْنَا لَنَذْهَبنَّ بِالَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك ثمَّ لاتجِدُ لَك بِهِ عَلَيْنَا وَكيلاً(۸۶)
 
«'''وَ لَئن شِئْنَا لَنَذْهَبنَّ بِالَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك ثمَّ لاتجِدُ لَك بِهِ عَلَيْنَا وَكيلاً'''»:
 
كلامى است متصل به ما قبلش ، زيرا آيه قبلى اگر چه متعرض مطلق روح بود كه خود داراى مراتب مختلفى است اما بر حسب سياق آيات مورد بحث كه درباره قرآن گفتگوداشت مى فهميم كه مقصود از آن خصوص آن روحى است كه از آسمان بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نازل مى شود وقرآن را به اوالقاء مى كرد.
كلامى است متصل به ما قبلش ، زيرا آيه قبلى اگر چه متعرض مطلق روح بود كه خود داراى مراتب مختلفى است اما بر حسب سياق آيات مورد بحث كه درباره قرآن گفتگوداشت مى فهميم كه مقصود از آن خصوص آن روحى است كه از آسمان بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نازل مى شود وقرآن را به اوالقاء مى كرد.
وبنابراين ، معناى آيه مورد بحث - وخدا داناتر است - چنين خواهد شد آن روح كه بر تونازل مى شود وقرآن را به امر ما به توالقاء مى كند از تحت قدرت ما خارج نيست وقسم مى خورم كه اگر بخواهيم همان روح را كه كلمه القاء شده ما به تواست ، از بين مى بريم ، آن وقت است كه ديگر كسى را كه به نفع تووعليه ما وكيل به آن باشد نخواهى يافت يعنى كسى را نخواهى جست كه از تودفاع نموده وما را محكوم ومجبور به برگرداندن آن نمايد.
وبنابراين ، معناى آيه مورد بحث - وخدا داناتر است - چنين خواهد شد آن روح كه بر تونازل مى شود وقرآن را به امر ما به توالقاء مى كند از تحت قدرت ما خارج نيست وقسم مى خورم كه اگر بخواهيم همان روح را كه كلمه القاء شده ما به تواست ، از بين مى بريم ، آن وقت است كه ديگر كسى را كه به نفع تووعليه ما وكيل به آن باشد نخواهى يافت يعنى كسى را نخواهى جست كه از تودفاع نموده وما را محكوم ومجبور به برگرداندن آن نمايد.
خط ۶۴: خط ۶۸:
واز اين معنا برمى آيد كه اولامراد از ((الذى اوحينا اليك (( آن روح الهى است كه كلمه القاء شده به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) بوده و همان حقيقتى است كه آيه ((وكذلك اوحينا اليك روحا من امرنا(( به آن اشاره مى كند.
واز اين معنا برمى آيد كه اولامراد از ((الذى اوحينا اليك (( آن روح الهى است كه كلمه القاء شده به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) بوده و همان حقيقتى است كه آيه ((وكذلك اوحينا اليك روحا من امرنا(( به آن اشاره مى كند.
وثانيا اينكه مراد از وكيل ، وكيل مطالبه وبرگرداندن آن چيزى است كه خدا گرفته است ، نه وكيل در حفظ قرآن وتلاوت آن كه بعضى از مفسرين پنداشته اند، ومعلوم است كه اين تفسير مبنى بر اين است كه مراد از ((الذى اوحينا اليك (( قرآن باشد، نه روح كه آورنده آن است ، وحال آنكه جلوتر گفتيم مراد از آن روح است .
وثانيا اينكه مراد از وكيل ، وكيل مطالبه وبرگرداندن آن چيزى است كه خدا گرفته است ، نه وكيل در حفظ قرآن وتلاوت آن كه بعضى از مفسرين پنداشته اند، ومعلوم است كه اين تفسير مبنى بر اين است كه مراد از ((الذى اوحينا اليك (( قرآن باشد، نه روح كه آورنده آن است ، وحال آنكه جلوتر گفتيم مراد از آن روح است .
إِلارَحْمَةً مِّن رَّبِّك إِنَّ فَضلَهُ كانَ عَلَيْك كبِيراً(۸۷)
 
«'''إِلا رَحْمَةً مِّن رَّبِّك إِنَّ فَضلَهُ كانَ عَلَيْك كبِيراً'''»:
 
كلمه ((الّا(( استثناء از جمله اى است كه به خاطر دلالت سياق حذف شده وتقدير كلام چنين بوده : توبه آنچه اختصاص يافتى اختصاص نيافتى وآن موهبتى كه به توعطا شد كه عبارت از نازل شدن روح وملازمتش با تواست به تواختصاص ندادند مگر به عنوان رحمتى از پروردگارت ، آنگاه آن رحمت را تعليل نموده وفرموده : ((ان فضله كان عليك كبيرا - همانا فضل اوبر توبسيار بزرگ است (( ومعلوم است كه اين جمله در مقام منت نهادن بر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) است .
كلمه ((الّا(( استثناء از جمله اى است كه به خاطر دلالت سياق حذف شده وتقدير كلام چنين بوده : توبه آنچه اختصاص يافتى اختصاص نيافتى وآن موهبتى كه به توعطا شد كه عبارت از نازل شدن روح وملازمتش با تواست به تواختصاص ندادند مگر به عنوان رحمتى از پروردگارت ، آنگاه آن رحمت را تعليل نموده وفرموده : ((ان فضله كان عليك كبيرا - همانا فضل اوبر توبسيار بزرگ است (( ومعلوم است كه اين جمله در مقام منت نهادن بر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) است .
<span id='link184'><span>
<span id='link184'><span>
==تحدّى عمومى (همه انس وجن ) وبه تمامى خصوصيات قرآن (نه فقط بلاغت وفصاحت ) ==
==تحدّى عمومى جنّ وانس، و با تمامى خصوصيات قرآن==
قُل لَّئنِ اجْتَمَعَتِ الانس وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لايَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً(۸۸)
«'''قُل لَّئنِ اجْتَمَعَتِ الانس وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً'''»:
 
كلمه ظهير به معناى كمك كار وماءخوذ از ظهر است مانند كلمه رئيس كه ماءخوذ از ((راءس (( است ، وكلمه ((بمثله (( از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى مضمر است ، وضمير آن به قرآن برمى گردد.
كلمه ظهير به معناى كمك كار وماءخوذ از ظهر است مانند كلمه رئيس كه ماءخوذ از ((راءس (( است ، وكلمه ((بمثله (( از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى مضمر است ، وضمير آن به قرآن برمى گردد.
در اين آيه به روشنى وصراحت تحدى شده است ، وظهور در اين دارد كه به تمامى خصوصيات قرآن وصفات كمالى كه از نظر لفظ ومعنا دارد تحدى شده ، نه تنها به فصاحت وبلاغت لفظ آن ، زيرا اگر منظور معجره بودن لفظ آن بود ديگر معنا نداشت كه همه جن وانس را دخالت دهد، بلكه بايد مى فرمود: اگر همه عرب جمع شوند نمى توانند به مثل آن بياورند.
در اين آيه به روشنى وصراحت تحدى شده است ، وظهور در اين دارد كه به تمامى خصوصيات قرآن وصفات كمالى كه از نظر لفظ ومعنا دارد تحدى شده ، نه تنها به فصاحت وبلاغت لفظ آن ، زيرا اگر منظور معجره بودن لفظ آن بود ديگر معنا نداشت كه همه جن وانس را دخالت دهد، بلكه بايد مى فرمود: اگر همه عرب جمع شوند نمى توانند به مثل آن بياورند.
خط ۷۴: خط ۸۱:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۰ </center>
مانده وبه بانگ بلند تحدى مى كند.
مانده وبه بانگ بلند تحدى مى كند.
وَ لَقَدْ صرَّفْنَا لِلنَّاسِ فى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثرُ النَّاسِ إِلاكفُوراً(۸۹)
 
«'''وَ لَقَدْ صرَّفْنَا لِلنَّاسِ فى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثرُ النَّاسِ إِلا كفُوراً'''»:
 
((تصريف امثال (( به معناى برگرداندن ودوباره آوردن وبا بيانهاى مختلف واسلوبهاى گوناگون ايراد كردن است ، و((مثل (( به معناى توصيف مقصود است به چيزى كه آن را مجسم وممثل كند وذهن شنونده را به آن نزديك گرداند، وكلمه ((من (( در جمله ((من كل مثل (( براى ابتداء غايت است ، مراد اين است كه ما هر مثلى را كه روشنگر راه حق وراه ايمان وشكر باشد براى ايشان بيان كرديم ، ولى بيشتر مردم جز راه كفران را نپيمودند، واين كلام همانطور كه ملاحظه مى كنيد، در مقام توبيخ وملامت است .
((تصريف امثال (( به معناى برگرداندن ودوباره آوردن وبا بيانهاى مختلف واسلوبهاى گوناگون ايراد كردن است ، و((مثل (( به معناى توصيف مقصود است به چيزى كه آن را مجسم وممثل كند وذهن شنونده را به آن نزديك گرداند، وكلمه ((من (( در جمله ((من كل مثل (( براى ابتداء غايت است ، مراد اين است كه ما هر مثلى را كه روشنگر راه حق وراه ايمان وشكر باشد براى ايشان بيان كرديم ، ولى بيشتر مردم جز راه كفران را نپيمودند، واين كلام همانطور كه ملاحظه مى كنيد، در مقام توبيخ وملامت است .
ودر جمله ((اكثر الناس ((، اسم ظاهر ((ناس (( به جاى ضمير ((هم (( به كار رفته ، ودر اصل ((اكثرهم (( بوده ، وشايد جهت اين تعبير اين بوده كه خواسته است اشاره به اين نكته كند كه سر كفران ايشان همين است كه ناسند همچنانكه در آيه ((وكان الانسان كفورا(( نيز گذشت كه كفران ، خاصيت انسان بودن است .
ودر جمله ((اكثر الناس ((، اسم ظاهر ((ناس (( به جاى ضمير ((هم (( به كار رفته ، ودر اصل ((اكثرهم (( بوده ، وشايد جهت اين تعبير اين بوده كه خواسته است اشاره به اين نكته كند كه سر كفران ايشان همين است كه ناسند همچنانكه در آيه ((وكان الانسان كفورا(( نيز گذشت كه كفران ، خاصيت انسان بودن است .
ومعناى آيه اين است كه سوگند مى خوريم كه ما در اين قرآن براى مردم مكرر مثلها آورديم كه حق را برايشان روشن مى كرد، وايشان را به ايمان به ما وشكر نعمتهاى ما دعوت مى نمود، وليكن بيشتر مردم جز راه كفران نپيمودند وشكر ما نگزاردند.
ومعناى آيه اين است كه سوگند مى خوريم كه ما در اين قرآن براى مردم مكرر مثلها آورديم كه حق را برايشان روشن مى كرد، وايشان را به ايمان به ما وشكر نعمتهاى ما دعوت مى نمود، وليكن بيشتر مردم جز راه كفران نپيمودند وشكر ما نگزاردند.
<span id='link185'><span>
<span id='link185'><span>
==مشروط كردن مشركين ايمان خود را به معجزاتى غريب وناممكن ! ==
==مشروط كردن مشركين ايمان خود را به معجزاتى غريب و ناممكن ! ==
وَ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَك حَتى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَرْضِ يَنبُوعاً(۹۰)... كِتَباً نَّقْرَؤُهُ
«'''وَ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَك حَتى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَرْضِ يَنبُوعاً... كِتَباً نَّقْرَؤُهُ'''»:
كلمه ((فجر(( به معناى باز كردن وشكافتن است ، وهمچنين است كلمه ((تفجير(( با اين تفاوت كه تفجير مبالغه وبسيارى را هم مى رساند، و((ينبوع (( به معناى چشمه اى است كه آبش خشك نمى شود، وكلمه ((خلال (( به معناى وسط واثناء هر چيزى است ، و ((كسف (( جمع كسفه است همچنانكه قطع جمع قطعه است ، هم بر وزن آن است وهم به معناى آن ، وكلمه ((قبيل (( به معناى مقابل است ، مانند عشير كه به معناى معاشر است وكلمه ((زخرف (( به معناى طلااست ، و((رقى (( به معناى صعود وبالارفتن است .
كلمه ((فجر(( به معناى باز كردن وشكافتن است ، وهمچنين است كلمه ((تفجير(( با اين تفاوت كه تفجير مبالغه وبسيارى را هم مى رساند، و((ينبوع (( به معناى چشمه اى است كه آبش خشك نمى شود، وكلمه ((خلال (( به معناى وسط واثناء هر چيزى است ، و ((كسف (( جمع كسفه است همچنانكه قطع جمع قطعه است ، هم بر وزن آن است وهم به معناى آن ، وكلمه ((قبيل (( به معناى مقابل است ، مانند عشير كه به معناى معاشر است وكلمه ((زخرف (( به معناى طلااست ، و((رقى (( به معناى صعود وبالارفتن است .
اين آيات آن معجزاتى را حكايت مى كند كه قريش عليه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اقتراح واز وى مطالبه مى كرده اند. وبا وجود قرآن كه معجزه جاودانى است ايمان آوردن خود را مشروط به آن مى نمودند، چون مى خواستند قرآن را يكدستى گرفته آن را خوار بشمارند.
اين آيات آن معجزاتى را حكايت مى كند كه قريش عليه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اقتراح واز وى مطالبه مى كرده اند. وبا وجود قرآن كه معجزه جاودانى است ايمان آوردن خود را مشروط به آن مى نمودند، چون مى خواستند قرآن را يكدستى گرفته آن را خوار بشمارند.
ومعناى آن اين است كه ((قالوا(( يعنى قريش گفتند: ((لن نومن لك (( اى محمد به توايمان نمى آوريم ((حتى تفجر(( تا آنكه بشكافى ((لنا من الارض (( براى ما از زمين مكه با همه كم آبيش ‍ ((ينبوعا(( چشمه آبى كه آبش خشك نشود ((اوتكون - اعجازا - لك (( تا اينكه به عنوان معجزه براى توبوده باشد (جنه من نخيل و عنب فتفجر الانهار) باغى از خرما وانگور كه در آن نهرها جارى سازى ((خلالها(( در وسط آن بهشت ((تفجيرا جارى ساختنى ((او تسقط السماء كما ز عمت (( ويا آسمان را فروريزى همانطور كه خودت (در سخنانت ) ادعا كردى .
ومعناى آن اين است كه ((قالوا(( يعنى قريش گفتند: ((لن نومن لك (( اى محمد به توايمان نمى آوريم ((حتى تفجر(( تا آنكه بشكافى ((لنا من الارض (( براى ما از زمين مكه با همه كم آبيش ‍ ((ينبوعا(( چشمه آبى كه آبش خشك نشود ((اوتكون - اعجازا - لك (( تا اينكه به عنوان معجزه براى توبوده باشد (جنه من نخيل و عنب فتفجر الانهار) باغى از خرما وانگور كه در آن نهرها جارى سازى ((خلالها(( در وسط آن بهشت ((تفجيرا جارى ساختنى ((او تسقط السماء كما ز عمت (( ويا آسمان را فروريزى همانطور كه خودت (در سخنانت ) ادعا كردى .
(اين جمله اشاره است به حكايت كلام خدا كه فرموده بود: ((اونسقط عليهم كسفا من السّماء(( واز همينجا فهميده مى شود كه سوره اسرى بعد از سوره سباء نازل شده ) ((علينا كسفا(( يا آسمان را بر سر ما قطعه قطعه فروريزى ((اوتاتى باللّه والملائكة قبيلا ويا خدا وملائكه را در مقابل چشم ما حاضر كنى تا آنها را ببينيم ((اويكون لك بيت من ز خرف (( ويا خانه اى از طلاداشته باشى ((اوترقى فى السماء(( و يا به آسمان بالاروى و((لن نؤ من لرقيّك (( وهرگز به بالارفتنت ايمان نياوريم ((حتى تنزل علينا(( تا آنكه بر ما نازل كنى ((كتابا نقروه (( كتابى راكه بخوانيم .
(اين جمله اشاره است به حكايت كلام خدا كه فرموده بود: ((اونسقط عليهم كسفا من السّماء(( واز همينجا فهميده مى شود كه سوره اسرى بعد از سوره سباء نازل شده ) ((علينا كسفا(( يا آسمان را بر سر ما قطعه قطعه فروريزى ((اوتاتى باللّه والملائكة قبيلا ويا خدا وملائكه را در مقابل چشم ما حاضر كنى تا آنها را ببينيم ((اويكون لك بيت من ز خرف (( ويا خانه اى از طلاداشته باشى ((اوترقى فى السماء(( و يا به آسمان بالاروى و((لن نؤ من لرقيّك (( وهرگز به بالارفتنت ايمان نياوريم ((حتى تنزل علينا(( تا آنكه بر ما نازل كنى ((كتابا نقروه (( كتابى راكه بخوانيم .
قُلْ سبْحَانَ رَبى هَلْ كُنت إِلابَشراً رَّسولاً(۹۳)
 
«'''قُلْ سبْحَانَ رَبى هَلْ كُنت إِلا بَشراً رَّسولاً'''»:
<span id='link186'><span>
<span id='link186'><span>
==تحقق بخشيدن به پيشنهاد مشركين ، در شاءن پيامبر (ص ) نيست ==
==تحقق بخشيدن به پيشنهاد مشركين ، در شاءن پيامبر«ص» نيست ==
در اين جمله رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) را فرمان مى دهد تا از معجزات پيشنهادى ايشان پاسخ گفته ايشان را بر جهل و لجاجتشان آگاهى دهد، لجاجتى كه بر هيچ عاقلى پوشيده نيست ، زيرا ايشان كارهاى بس بزرگى را پيشنهاد واز رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) توقع مى كنند كه بيشتر آنها از تحت قدرت اوخارج است و جز قدرت غيبى الهى كسى ياراى آنها را ندارد، حتى برخى از آنها كه اصلا محال بالذات است مانند آوردن خدا وملائكه در برابر چشم ايشان وبه اين هم قناعت نكردند، اى كاش مى گفتند: ما ايمان نمى آوريم تا آنكه از خدايت درخواست كنى كه چنين وچنان كند واين امور غير معقول وغيرممكن را از خدا مى خواستند، ولى اين چنين نگفتند، بلكه گفتند ما به توايمان نمى آوريم مگر وقتى كه توخودت نهر وچشمه جارى سازى وچه كنى وچه كنى .
در اين جمله رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) را فرمان مى دهد تا از معجزات پيشنهادى ايشان پاسخ گفته ايشان را بر جهل و لجاجتشان آگاهى دهد، لجاجتى كه بر هيچ عاقلى پوشيده نيست ، زيرا ايشان كارهاى بس بزرگى را پيشنهاد واز رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) توقع مى كنند كه بيشتر آنها از تحت قدرت اوخارج است و جز قدرت غيبى الهى كسى ياراى آنها را ندارد، حتى برخى از آنها كه اصلا محال بالذات است مانند آوردن خدا وملائكه در برابر چشم ايشان وبه اين هم قناعت نكردند، اى كاش مى گفتند: ما ايمان نمى آوريم تا آنكه از خدايت درخواست كنى كه چنين وچنان كند واين امور غير معقول وغيرممكن را از خدا مى خواستند، ولى اين چنين نگفتند، بلكه گفتند ما به توايمان نمى آوريم مگر وقتى كه توخودت نهر وچشمه جارى سازى وچه كنى وچه كنى .
اگر منظور شاءن اين بوده كه آن جناب به اين عنوان كه يك فرد از افراد بشر است اين كارها را انجام دهد كه زهى نفهمى ، زيرا بشر كجا وچنين قدرت مطلقه وغير متناهى ومحيط حتى بر محالات ذاتى كجا؟ واگر مقصودشان اين بوده كه آن جناب از اين جهت كه مدعى رسالت است چنين كارهائى را بكند كه زهى لجاجت ، زيرا رسالت كجا چنين اقتضائى دارد،
اگر منظور شاءن اين بوده كه آن جناب به اين عنوان كه يك فرد از افراد بشر است اين كارها را انجام دهد كه زهى نفهمى ، زيرا بشر كجا وچنين قدرت مطلقه وغير متناهى ومحيط حتى بر محالات ذاتى كجا؟ واگر مقصودشان اين بوده كه آن جناب از اين جهت كه مدعى رسالت است چنين كارهائى را بكند كه زهى لجاجت ، زيرا رسالت كجا چنين اقتضائى دارد،
۱۳٬۶۷۸

ویرایش