گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۳ </center>
پاسخ به مفسرينى كه رؤ يا را معراج وشجره معلونه را (شجره زقوم ) دانسته اند
پاسخ به مفسرينى كه رؤ يا را معراج وشجره معلونه را (شجره زقوم ) دانسته اند
آن وقت وقتى به مفسرين مذكور اشكال شد كه آخر بنا به تصريح همه اهل لغت ((رؤيا(( به معناى صحنه هائى است كه آدمى در خواب مى بيند واين چه ربطى به معراج (كه در بيدارى اتفاق افتاده) دارد؟ چنين عذر مى آورند كه كلمه مذكور مانند رؤيت مصدر است ومعناى ديدن را مى دهد واختصاص به خواب ندارد، و يا مى گويند: رؤ يا هر چيزى است كه انسان آن را در شب ببيند چه در بيدارى وچه در خواب ويا مى گويند معراج را از اين نظر رويا خوانده كه در نظر مشركين چيزى شبيه به رؤياى خواب مى آمده ، ويا مى گويند: اين به زعم مشركين رؤيا خوانده شده همچنانكه قرآن سنگهائى را كه مشركين خدا مى خواندند، خدا خوانده.
آن وقت، وقتى به مفسران مذكور اشكال شد كه: آخر بنا به تصريح همه اهل لغت «رؤيا» به معناى صحنه هایى است كه آدمى در خواب مى بيند، و اين، چه ربطى به معراج (كه در بيدارى اتفاق افتاده) دارد؟  


و لذا مى بينيم كه بعضى از مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) گفته اند: نكند اين عالم را در خواب ديده اى، و چون چنين بوده خدا هم آن را رؤيا خوانده ، ويا مى گويند از اين نظر رؤيا خوانده شده كه از جهت اشتمالش بر عجائب يا از جهت سرعت وقوع ويا به شب واقع شدنش شبيه به رؤيا بوده است.
چنين عذر مى آورند كه: كلمۀ مذكور، مانند «رؤيت» مصدر است و معناى ديدن را مى دهد و اختصاص به خواب ندارد. و يا مى گويند: «رؤيا»، هر چيزى است كه انسان آن را در شب ببيند، چه در بيدارى و چه در خواب. و يا مى گويند: معراج را از اين نظر «رؤيا» خوانده، كه در نظر مشركان، چيزى شبيه به رؤياى خواب مى آمده. و يا مى گويند: اين به زعم مشركان «رؤيا» خوانده شده، همچنان كه قرآن، سنگ هایى را كه مشركان خدا مى خواندند، خدا خوانده.
آنگاه عده اى ديگر به اين حرفها پاسخ داده اند كه در روايت عايشه و معاويه آمده كه معراج در خواب بوده.


و نيز وقتى اشكال شده كه معنا ندارد درخت زقوم را شجره ملعونه بنامند، مگر درخت چه كرده كه ملعون شود؟ در جواب گفته اند: مراد از لعن درخت لعن خورندگان آن است كه بطور مجاز اسناد، وبه منظور مبالغه در لعن به خود درخت گفته شده ، ويا گفته اند: لغت به معناى دورى است وشجره ملعونه در دورترين فاصله از رحمت خدا قرار دارد، چون در قعر جهنم واقع شده.
و لذا مى بينيم كه بعضى از مشركان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گفته اند: نكند اين عالَم را در خواب ديده اى، و چون چنين بوده، خدا هم آن را «رؤيا» خوانده. و يا مى گويند: از اين نظر «رؤيا» خوانده شده كه از جهت اشتمالش بر عجائب، يا از جهت سرعت وقوع، و يا به شب واقع شدنش، شبيه به رؤيا بوده است.


و يا گفته اند: ((از اين جهت ملعون شده كه طلعش شبيه به سر شيطان ها است ، وچون شيطانها ملعونند آن نيز ملعون شده ((، ويا گفته اند: عرب هر غذاى ناپسند وسمى ومضر را ملعون مى خواند وشجره مزبور هم از اين جهت ملعون خوانده شده».
آنگاه عده اى ديگر، به اين حرف ها پاسخ داده اند كه در روايت عايشه و معاويه آمده كه معراج در خواب بوده.
 
و نيز وقتى اشكال شده كه: معنا ندارد درخت زقوم را «شجره ملعونه» بنامند، مگر درخت چه كرده كه ملعون شود؟
 
در جواب گفته اند: مراد از لعن درخت، لعن خورندگان آن است كه به طور مجاز اسناد، و به منظور مبالغه در لعن، به خود درخت گفته شده. و يا گفته اند: لغت به معناى دورى است و «شجره ملعونه»، در دورترين فاصله از رحمت خدا قرار دارد. چون در قعر جهنم واقع شده.
 
و يا گفته اند: «از اين جهت ملعون شده كه طلعش، شبيه به سر شيطان ها است، و چون شيطان ها، ملعون اند، آن نيز ملعون شده». و يا گفته اند: «عرب هر غذاى ناپسند و سمّى و مضرّ را «ملعون» مى خواند، و شجره مزبور هم، از اين جهت ملعون خوانده شده».


حال بد نيست جوابى به اين حرفها بدهيم وبگذريم :
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۴ </center>
اما اينكه در باره ((رؤ يا(( گفته اند همچون (رويت ) مصدر است يا به معناى ((ديدن در شب (( است، جوابش اين است كه چنين معنائى در لغت ثابت نشده ودر سخنان نظم ونثر ادباى عرب شاهدى بر آن ديده نشده است وجز ادعاى محض دليل ديگرى ندارد.
حال بد نيست جوابى به اين حرف ها بدهيم و بگذريم:


و اما اينكه گفته اند: ((معراج را رؤيا ناميدن از باب تسليم به اعتقاد خصم است كه مى پنداشته اگر معراجى بوده در خواب بوده است، همچنان كه خداى تعالى سنگ وچوبهاى مشركين را خداى ايشان ناميده ، واين معنايش امضاى خدائى آنها نيست».  
اما اين كه در باره «رؤيا» گفته اند: همچون «رؤيت»، مصدر است، يا به معناى «ديدن در شب» است، جوابش اين است كه: چنين معنایى در لغت ثابت نشده، و در سخنان نظم و نثر ادباى عرب، شاهدى بر آن ديده نشده است و جز ادعاى محض، دليل ديگرى ندارد.


در جواب مى گوئيم: بر ما واجب است كه كلام خداى را از چنين توجيهاتى منزه بدانيم ، اگر قرآن كريم چنين كارى كرده بود قرينه اى مى آورد كه بفهماند چه عنايتى در كار بوده ، وقضيه خدايان مشركين را هم قبول نداريم ، زيرا هيچ جاى قرآن معبودهاى مشركين را خدا نخوانده ، وحتى شركاء هم نناميده ، واگر اسمى از آنها برده به تعبير ((خدايان ايشان (( ويا ((شركاء ايشان (( آورده نه آلهه وشركاء، تا كاملا بفهماند كه قرآن و اهل قرآن خدايان ايشان را قبول ندارند، نظير اين جواب را بر آن استدلالشان هم كه گفته اند: از باب تسميه ((معراج (( به ((رؤ يا(( است نيز مى توان آورد، چرا كه بطور كلى مجاز قرينه مى خواهد، وبدون قرينه نمى شود كلامى را حمل بر معناى مجازيش كرد، واگر قرينه اى در كار بود قائلين به معراج روحى ، به كلمه رؤيا در اين آيه - بنابراين كه ناظر به داستان معراج باشد - استدلال نمى كردند، بلكه به همان قرينه تمسك مى جستند.
و اما اين كه گفته اند: «معراج» را رؤيا ناميدن، از باب تسليم به اعتقاد خصم است كه مى پنداشته اگر معراجى بوده، در خواب بوده است، همچنان كه خداى تعالى، سنگ و چوب هاى مشركان را خداى ايشان ناميده، و اين معنايش امضاى خدایى آن ها نيست».  


واما اينكه در جواب گفتند ((اصلا معراج در خواب اتفاق افتاده ((، بطلانش در اول سوره در تفسير آيه اسراء گذشت ((
در جواب مى گویيم: بر ما واجب است كه كلام خداى را از چنين توجيهاتى منزه بدانيم. اگر قرآن كريم چنين كارى كرده بود، قرينه اى مى آورد كه بفهماند چه عنايتى در كار بوده، و قضيه خدايان مشركان را هم قبول نداريم. زيرا هيچ جاى قرآن، معبودهاى مشركان را خدا نخوانده، و حتى شركاء هم نناميده، و اگر اسمى از آن ها برده، به تعبير «خدايان ايشان» و يا «شركاء ايشان» آورده، نه آلهه و شركاء، تا كاملا بفهماند كه قرآن و اهل قرآن، خدايان ايشان را قبول ندارند.


و بقيه پاسخ ‌هائى كه داده اند نيز هيچيك استدلالى نيست ، مثلا يكى اين بود كه مقصود از شجره ملعونه شجره اى است كه خورندگانش ملعونند، ومنظور از اين تعبير، مبالغه در لعنت ايشان است ، واين حرف هر چند در محاورات عامه نمونه اش ديده مى شود كه وقتى مى خواهند كسى را نا سزا بگويند زن اورا به بدى ياد مى كنند، دختر اورا مى گويند، پدر و مادر وقوم وقبيله اش را دشنام مى دهند تا در دشنام خود اومبالغه كرده باشند، گاهى هم از اين باب آن آسمانى كه بر اوسايه افكنده ، وآن سرزمينى كه اورا در خود جاى داده وآن خانه اى كه اورا در خود گنجانيده ، وآن مردمى كه با اومعاشرت مى كنند همه را به باد فحش ‍ مى گيرند.
نظير اين جواب را بر آن استدلالشان هم كه گفته اند: از باب تسميه «معراج» به «رؤيا» است، نيز مى توان آورد. چرا كه به طور كلّى مجاز قرينه مى خواهد، و بدون قرينه نمى شود كلامى را بر معناى مجازی اش حمل كرد، و اگر قرينه اى در كار بود، قائلان به معراج روحى، به كلمه «رؤيا» در اين آيه - بنابراين كه ناظر به داستان معراج باشد - استدلال نمى كردند، بلكه به همان قرينه تمسك مى جستند.


آرى چنين چيزى در محاورات مردم بى سر وبى پا هست ولى مگر هر چه در محاورات ديده شد بايد در قرآن كريم هم راه داده و آيات آن را بر طبق آن محاورات ، معنا كرد؟ در حالى كه ادب قرآن چنين اجازه اى را به ما نمى دهد، كه به اونسبت لعنت به درختى دهيم كه مردم بد از ميوه اش خورده اند.
و اما اين كه در جواب گفتند: «اصلا معراج در خواب اتفاق افتاده»، بطلانش در اول سوره، در تفسير آيه اسراء گذشت.
 
و بقيه پاسخ ‌هایى كه داده اند نيز، هيچ يك استدلالى نيست. مثلا يكى اين بود كه مقصود از «شجره ملعونه»، شجره اى است كه خورندگانش ملعون اند، و منظور از اين تعبير، مبالغه در لعنت ايشان است، و اين حرف، هر چند در محاورات عامه نمونه اش ديده مى شود كه وقتى مى خواهند كسى را ناسزا بگويند، زن او را به بدى ياد مى كنند، دختر او را مى گويند، پدر و مادر و قوم و قبيله اش را دشنام مى دهند، تا در دشنام خود او، مبالغه كرده باشند. گاهى هم از اين باب آن آسمانى كه بر او سايه افكنده، و آن سرزمينى كه او را در خود جاى داده و آن خانه اى كه او را در خود گنجانيده، و آن مردمى كه با او معاشرت مى كنند، همه را به باد فحش مى گيرند.
 
آرى، چنين چيزى در محاورات مردم بى سر و بى پا هست، ولى مگر هرچه در محاورات ديده شد، بايد در قرآن كريم هم راه داده و آيات آن را بر طبق آن محاورات، معنا كرد؟ در حالى كه ادب قرآن چنين اجازه اى را به ما نمى دهد، كه به او نسبت لعنت به درختى دهيم كه مردم بد از ميوه اش خورده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۵ </center>
و نيز اينكه گفتند: ((اصلا لعنت به معناى مطلق راندن ودور كردن است ((، در جواب مى گوئيم كه چنين چيزى در لغت ثابت نشده ، آنچه كه در قرآن آمده وقرائن بر آن دلالت كرده اند اين است كه لعنت به معناى دورى از رحمت وكرامت الهى است ، واينكه گفته شد آيه مورد بحث ، نظير آيه ((شجرة تنبت فى اصل الجحيم (( است واصل جحيم چون دورترين نقاط ازرحمت است ، پس شجره ملعونه هم همان شجره است.
و نيز اين كه گفتند: «اصلا لعنت به معناى مطلق راندن و دور كردن است»، در جواب مى گویيم كه:


در پاسخش مى گوئيم : اگر مقصود از رحمت ، بهشت است ، ادعاى شما دليلى ندارد، چون كسى نمى داند كه اصل جحيم با بهشت چه فاصله اى دارد، واگر مقصود از رحمت معناى مقابل عذابست لازمه اش اين است كه ملعونه بودن شجره به معناى دور بودن از رحمت وكرامت باشد، ومقتضاى اين حرف اين است كه خود جهنم و عذابهائى كه در آن آماده شده وملائكه آتش وخزنه دوزخ ، همه مغضوب خدا ودور از رحمت اوباشند وحال آنكه هيچيك از آنها ملعون نيستند، بلكه لعنت وغضب ودورى ، از آن كسانى از جن وانس ‍ است كه در آن عذابها معذب مى باشند.
چنين چيزى در لغت ثابت نشده. آنچه كه در قرآن آمده و قرائن بر آن دلالت كرده اند، اين است كه لعنت به معناى دورى از رحمت و كرامت الهى است، و اين كه گفته شد آيه مورد بحث، نظير آيه «شَجَرَةً تَنبُتُ فِى أصلِ الجَحِيم» است و اصل جحيم، چون دورترين نقاط از رحمت است، پس «شجره ملعونه» هم، همان شجره است.
 
در پاسخش مى گویيم: اگر مقصود از رحمت، بهشت است، ادعاى شما دليلى ندارد. چون كسى نمى داند كه اصل جحيم با بهشت چه فاصله اى دارد، و اگر مقصود از رحمت، معناى مقابل عذاب است، لازمه اش اين است كه ملعونه بودن شجره، به معناى دور بودن از رحمت و كرامت باشد، و مقتضاى اين حرف، اين است كه خود جهنم و عذاب هایى كه در آن آماده شده و ملائكه آتش و خزنه دوزخ، همه مغضوب خدا و دور از رحمت او باشند، و حال آن كه هيچ يك از آن ها ملعون نيستند، بلكه لعنت و غضب و دورى، از آن كسانى از جنّ و انس است كه در آن عذاب ها، معذّب مى باشند.


و اما اينكه گفتند ((از اين جهت آن را ملعون خوانده اند كه طلع آن شبيه به كله شيطان ها است ، وچون شيطانها ملعونند آن درخت را نيز ملعون خوانده ((، جوابش اين است كه اين يك مجاز در اسناد نمونه ونو ظهورى است كه كمتركسى به قرينه آن پى مى برد، بنابراين همه ايرادها كه به وجه اول كرديم به اين نيز وارد است.
و اما اينكه گفتند ((از اين جهت آن را ملعون خوانده اند كه طلع آن شبيه به كله شيطان ها است ، وچون شيطانها ملعونند آن درخت را نيز ملعون خوانده ((، جوابش اين است كه اين يك مجاز در اسناد نمونه ونو ظهورى است كه كمتركسى به قرينه آن پى مى برد، بنابراين همه ايرادها كه به وجه اول كرديم به اين نيز وارد است.
خط ۷۵: خط ۸۵:
ودر كشاف احتمال داده كه حال براى موصول باشد نه مفعول ((خلقت (( همچنانكه زجاج وبعضى گفته اند: در هر حال حاليه بودن خلاف ظاهر است ، زيرا كلمه ((طينا(( جامد است ، وحال بايد مشتق باشد.
ودر كشاف احتمال داده كه حال براى موصول باشد نه مفعول ((خلقت (( همچنانكه زجاج وبعضى گفته اند: در هر حال حاليه بودن خلاف ظاهر است ، زيرا كلمه ((طينا(( جامد است ، وحال بايد مشتق باشد.
<span id='link130'><span>
<span id='link130'><span>
==يادآورى داستان سجده نكردن ابليس بر آدم «ع» و آغاز عصيان و اغواى او ==
==يادآورى داستان سجده نكردن ابليس بر آدم «ع» و آغاز عصيان و اغواى او ==
در اين آيه شريفه يادآورى ديگرى است براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) وآن داستان ابليس و ماجرائى است كه ميان اوو خداى سبحان اتفاق افتاد، آن موقعى كه امر خدا به سجده به آدم را عصيان ورزيد تا نسبت به وضع مردم خيلى ناراحت نشود وبداند كه جنس بشر از ازل همينطور بوده كه اوامر خداى راسبك شمرده ودر برابر حق سرپيچى واستكبار مى ورزند، و اعتنائى به آيات خدا نمى كنند، واز اين به بعد هم همواره چنين خواهد بود، بياد آور كه چگونه ابليس قسم خورد كه گريبان ذريه آدم را بگيرد، وخدا هم اورا بر كسانى كه اطاعتش كنند مسلط فرمود، واحدى از پيروان دعوت او و دعوت سواران وپيادگان از لشگر اورا استثناء نكرد، و كسانى را استثناء كرد كه از بندگان مخلص خدا باشند.
در اين آيه شريفه يادآورى ديگرى است براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم ) وآن داستان ابليس و ماجرائى است كه ميان اوو خداى سبحان اتفاق افتاد، آن موقعى كه امر خدا به سجده به آدم را عصيان ورزيد تا نسبت به وضع مردم خيلى ناراحت نشود وبداند كه جنس بشر از ازل همينطور بوده كه اوامر خداى راسبك شمرده ودر برابر حق سرپيچى واستكبار مى ورزند، و اعتنائى به آيات خدا نمى كنند، واز اين به بعد هم همواره چنين خواهد بود، بياد آور كه چگونه ابليس قسم خورد كه گريبان ذريه آدم را بگيرد، وخدا هم اورا بر كسانى كه اطاعتش كنند مسلط فرمود، واحدى از پيروان دعوت او و دعوت سواران وپيادگان از لشگر اورا استثناء نكرد، و كسانى را استثناء كرد كه از بندگان مخلص خدا باشند.
۱۴٬۱۱۵

ویرایش