گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
«'''وَ إِذْ قُلْنَا لَك إِنَّ رَبَّك أَحَاط بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتى أَرَيْنَاك إِلّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلّا طُغْيَاناً كَبِيراً'''»:
«'''وَ إِذْ قُلْنَا لَك إِنَّ رَبَّك أَحَاط بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتى أَرَيْنَاك إِلّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلّا طُغْيَاناً كَبِيراً'''»:


فقرات اين آيه كه چهار فقره است معانى روشنى دارد، وليكن از نظر ارتباط ووجه اتصالى كه با هم دارند خالى از اجمال نيست وسبب اصلى اين اجمال دوفقره دومى وسومى است ، زيرا خداى سبحان بيان نكرده كه آن رويا كه به پيغمبر خود ارائه داده چه بوده ، ودر ساير آيات قرآنش هم چيزى كه آن را تفسير كند نيامده.
فقرات اين آيه، كه چهار فقره است، معانى روشنى دارد، وليكن از نظر ارتباط و وجه اتصالى كه با هم دارند، خالى از اجمال نيست و سبب اصلى اين اجمال، دو فقره دومى و سومى است. زيرا خداى سبحان بيان نكرده كه آن رؤيا كه به پيغمبر خود ارائه داده، چه بوده، و در ساير آيات قرآنش هم، چيزى كه آن را تفسير كند، نيامده.


و رؤياهائى كه در آيه: ((اذ يريكهم اللّه فى منامك قليلا و لو اريكهم كثيرا لفشلتم» و آيه «لقد صدق اللّه رسوله الرّويا بالحقّ لتدخلنّ المسجد الحرام» آمده هيچيك با رؤياى در آيه مورد بحث تطبيق نمى كند چون آيه مورد بحث در مكه نازل شده ومربوط به قبل از هجرت است ، وآن دوآيه مربوط به حوادث بعد از هجرت هستند.
و رؤياهایى كه در آيه: «إذ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِى مَنَامِكَ قَلِيلاً وَ لَو أرَيكَهُم كَثِيراً لَفَشِلتُم»، و آيه: «لَقَد صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ الرُّؤيَا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرَام» آمده، هيچ يك با رؤياى در آيه مورد بحث تطبيق نمى كند. چون آيه مورد بحث در مكه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است، و آن دو آيه، مربوط به حوادث بعد از هجرت هستند.


و همچنين شجره ملعونه هم معلوم نيست كه چيست كه خدا آن را فتنه مردم قرار داده ، ودر قرآن كريم شجره اى به چشم نمى خورد كه خداوند اسمش را برده سپس آن را لعنت كرده باشد.
و همچنين «شجره ملعونه» هم معلوم نيست كه چيست، كه خدا آن را «فتنه» مردم قرار داده، و در قرآن كريم، شجره اى به چشم نمى خورد كه خداوند اسمش را برده، سپس آن را لعنت كرده باشد.


آرى ، از شجره اى اسم برده به نام شجره زقوم وآن را به وصف فتنه توصيف مى كند، ومى فرمايد: «ام شجرة الزّقوم انا جعلناها فتنة للظالمين» ولى ديگر آن را نه در اينجا ونه در جاى ديگر لعنت نكرده، و اگر صرف اينكه در جهنم سبز مى شود و مايه عذاب ستمگران است باعث لعن آن باشد، بايد خود جهنم و عذاب هاى آن همه لعن شوند، ونيز بايد ملائكه عذاب كه در حقشان فرموده : ((و ما جعلنا اصحاب النّار الا ملائكة و ما جعلنا عدّتهم الا فتنة للّذين كفروا» ملعون باشند، با اينكه خداى تعالى ايشان را ستوده وثنا گفته ، آن هم ثنائى كه فرموده: ((عليها ملائكة غلاظ شداد لايعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون ((
آرى، از شجره اى اسم برده به نام «شجرۀ زقّوم»، و آن را به وصف «فتنه» توصيف مى كند، و مى فرمايد: «أم شَجَرةُ الزَّقُومِ إنَّا جَعَلنَاهَا فِتنَةً لِلظَّالِمِين»، ولى ديگر آن را نه در اين جا و نه در جاى ديگر لعنت نكرده. و اگر صرف اين كه در جهنم سبز مى شود و مايه عذاب ستمگران است، باعث لعن آن باشد، بايد خود جهنم و عذاب هاى آن همه لعن شوند.
 
و نيز بايد ملائكه عذاب كه در حقشان فرموده: «وَ مَا جَعَلنَا أصحَابَ النَّارِ إلّا مَلَائِكَةً وَ مَا جَعَلنَا عِدَّتَهُم إلّا فِتنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» ملعون باشند، با اين كه خداى تعالى، ايشان را ستوده و ثنا گفته، آن هم ثنائى كه فرموده: «عَلَيهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعصُونَ اللّهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُونَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۹ </center>
و نيز يكى از وسائل عذاب وشكنجه مردم كافر، دست مؤمنين است كه فرموده: ((قاتلوهم يعذّبهم اللّه بايديكم (( معلوم است كه دست مؤمنين ملعون نيست.
و نيز، يكى از وسائل عذاب و شكنجه مردم كافر، دست مؤمنان است كه فرموده: «قَاتِلُوهُم يُعَذِّبهُمُ اللّهُ بِأيدِيكُم»  معلوم است كه دست مؤمنان، ملعون نيست.


از همه اينها معلوم مى شود كه مراد آيه ، روشن كردن وبيان دوفقره خود يعنى ((داستان رويا(( و((داستان شجره ملعونه (( در قرآن كه مايه فتنه مردم شده نيست ، بلكه مقصود اشاره اجمالى است به آن دوتا، خواننده به كمك سياق تفصيل آنها را پيدا كند.
از همه اين ها معلوم مى شود كه مراد آيه، روشن كردن و بيان دو فقره خود، يعنى «داستان رؤيا» و داستان «شجره ملعونه» در قرآن، كه مايه فتنه مردم شده، نيست، بلكه مقصود اشاره اجمالى است به آن دو تا، خواننده به كمك سياق تفصيل آن ها را پيدا كند.


آرى چه بسا بتوان از سياق آيات پاره اى از جزئيات اين دوداستان را استفاده كرد، آيات قبلى در اين مقام بود كه بفرمايد: بشريت آخرش ‍ مانند اول وصدرش در بى اعتنائى به آيات خدا وتكذيب آن الگوى آيندگان مى باشد، ومجتمعات بشرى به تدريج ونسلى بعد از نسل ديگر وقريه اى بعد از قريه اى ديگر عذاب خداى را مى چشند كه يا آن عذاب هلاكت است ويا عذابى كمتر از آن.
آرى، چه بسا بتوان از سياق آيات، پاره اى از جزئيات اين دو داستان را استفاده كرد. آيات قبلى در اين مقام بود كه بفرمايد: بشريت آخرش، مانند اول و صدرش، در بى اعتنایى به آيات خدا و تكذيب آن، الگوى آيندگان مى باشد، و مجتمعات بشرى به تدريج و نسلى بعد از نسل ديگر و قريه اى بعد از قريه اى ديگر، عذاب خداى را مى چشند كه يا آن عذاب هلاكت است و يا عذابى كمتر از آن.


و آيات بعدى كه از آيه ((و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم (( شروع مى شود وداستان ابليس وتسلط عجيب اورا بر اغواى بنى آدم بيان مى كند ونيز همان سياق آيات قبل را دنبال مى كند.
و آيات بعدى كه از آيه «وَ إذ قُلنَا لِلمَلَائِكَةِ اسجُدُوا لِآدَم» شروع مى شود و داستان ابليس و تسلط عجيب او را بر اغواى بنى آدم بيان مى كند، و نيز همان سياق آيات قبل را دنبال مى كند.


و از اين وحدت سياق بر مى آيد كه داستان رويا وشجره ملعونه دوامر مهمى است كه يا به زودى در بشريت پيدا مى شود ويا آنكه در ايام نزول آيات پيدا شده ومردم را دچار فتنه نموده وفساد را در آنان شايع ساخته ، و طغيان واستكبار را در آنان پرورش داده.
و از اين وحدت سياق بر مى آيد كه داستان «رؤيا» و «شجره ملعونه»، دو امر مهمى است، كه يا به زودى در بشريت پيدا مى شود و يا آن كه در ايام نزول آيات پيدا شده و مردم را دچار فتنه نموده و فساد را در آنان شايع ساخته، و طغيان و استكبار را در آنان پرورش داده.


و ذيل آيه كه مى فرمايد: (و نخوّفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا( به همين معنا اشاره نموده وآن را تاءييد مى كند وبلكه صدر وابتداى آيه هم كه مى فرمايد (و اذ قلنا لك ان ربّك احاط بالنّاس( همين اشاره و تاييد را دارد.
و ذيل آيه كه مى فرمايد: «وَ نُخَوِّفُهُم فَمَا يَزِيدُهُم إلّا طُغيَاناً كَبِيراً» به همين معنا اشاره نموده و آن را تأييد مى كند و بلكه صدر و ابتداى آيه هم كه مى فرمايد: «وَ إذ قُلنَا لَكَ إنَّ رَبَّكَ أحَاطَ بِالنَّاس» همين اشاره و تأييد را دارد.


با در نظر گرفتن آنچه گفته شد اين را نيز در نظر بگيريم كه خداى تعالى شجره نامبرده را به وصف ملعونه در قرآن توصيف كرده است ، واز اين به خوبى برمى آيد كه قرآن كريم مشتمل بر لعن آن هست ، ولعن آن شجره هم الان در ميان لعنت هاى قرآن موجود است ، چون جمله ((و الشّجرة الملعونة فى القرآن (( همين است.
با در نظر گرفتن آنچه گفته شد، اين را نيز در نظر بگيريم كه خداى تعالى، شجره نامبرده را به وصف «ملعونه» در قرآن توصيف كرده است، و از اين به خوبى بر مى آيد كه قرآن كريم، مشتمل بر لعن آن هست، و لعن آن شجره هم، الآن در ميان لعنت هاى قرآن موجود است. چون جملۀ «وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِى القُرآن» همين است.


حال ببينيم در قرآن چه چيرهائى لعن شده ، در قرآن ابليس ويهود و مشركين ومنافقين ومردمى ديگر به عناوينى ديگر لعنت شده اند مثل كسانى كه با حالت كفر بميرند، ويا آيات خدا را كتمان كنند، ويا خدا ورسول را آزار نمايند وامثال اين عناوين.
حال ببينيم در قرآن چه چيزهایى لعن شده. در قرآن، ابليس و يهود و مشركان و منافقان و مردمى ديگر به عناوينى ديگر لعنت شده اند. مثل كسانى كه با حالت كفر بميرند، و يا آيات خدا را كتمان كنند، و يا خدا و رسول را آزار نمايند و امثال اين عناوين.


و در آيه مورد بحث ((شجره (( به اين لعنت ها وصف شده ، وشجره همانطور كه به درختهاى ساقه دار اطلاق مى شود همچنين به ريشه هائى كه از آنها شاخه هاى فرعى جوانه مى زند اطلاق مى گردد مانند ريشه هاى مذهبى واعتقادى.
و در آيه مورد بحث، «شجره» به اين لعنت ها وصف شده، و شجره همان طور كه به درخت هاى ساقه دار اطلاق مى شود، همچنين به ريشه هایى كه از آن ها شاخه هاى فرعى جوانه مى زند، اطلاق مى گردد. مانند ريشه هاى مذهبى و اعتقادى.


در لسان العرب مى گويد: وقتى مى گويند فلانى از شجره مباركه اى است معنايش اين است كه ريشه دودمان مباركى دارد، از گفتار لسان العرب هم كه بگذريم در لسان رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) هم بسيار ديده مى شود كه ((من وعلى از يك شجره ايم (( ونيز از همين باب است كه در حديث عباس فرمود عموى آدمى صنوپدر اواست ، صنويكى از دوشاخه خرما را مى گويند كه از يك ريشه روئيده باشند).
در لسان العرب مى گويد: وقتى مى گويند: «فلانى از شجرۀ مباركه اى است»، معنايش اين است كه ريشه دودمان مباركى دارد. از گفتار لسان العرب هم كه بگذريم، در لسان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم بسيار ديده مى شود كه: «من و على، از يك شجره ايم». و نيز از همين باب است كه در حديث عباس فرمود: «عموى آدمى، صنو پدر اوست». صنو، يكى از دو شاخه خرما را مى گويند، كه از يك ريشه رویيده باشند).


و اگر در اين مساءله كمال دقت را به كار ببريم ، اين معنا برايمان روشن خواهد شد كه شجره ملعونه يكى از همان اقوام ملعونه در كلام خدا هستند كه صفات شجره را دارند، يعنى از يك ريشه منشعب شده ونشو ونما نموده وشاخه هائى شده اند، ومانند درخت ، بقائى يافته وميوه اى داده اند، دودمانى هستند كه امت اسلام به وسيله آن آزمايش شده و مى شوند.
و اگر در اين مسأله كمال دقت را به كار ببريم، اين معنا برايمان روشن خواهد شد كه «شجرۀ ملعونه»، يكى از همان اقوام ملعونه در كلام خدا هستند، كه صفات شجره را دارند. يعنى از يك ريشه منشعب شده و نشو و نما نموده و شاخه هایى شده اند، و مانند درخت، بقایى يافته و ميوه اى داده اند. دودمانى هستند كه امت اسلام، به وسيله آن، آزمايش شده و مى شوند.


و چنين صفاتى جز بر يكى از سه دسته از آنها كه شمرديم تطبيق نمى كند، يا مشركين، و يا منافقين و يا اهل كتاب.
و چنين صفاتى، جز بر يكى از سه دسته از آن ها كه شمرديم، تطبيق نمى كند: يا مشركان، و يا منافقان و يا اهل كتاب.


و بقاء ونشوونمايشان يا از راه تناسل وزاد وولد است ، وهر خانواده از ايشان كه در ميان مردمى زندگى كنند دين ودنياى آن مردم را فاسد نموده ودچار فتنه شان مى سازند، يا از اين راه در ميان مسلمين دوام يافته ودر همه اعصار آثار شوم خود را مى بخشند، ويا از راه پيدا شدن عقيده ها ومذاهب فاسد كه آنها دور آن را گرفته وترويجش مى كنند، و همچنان نسلى بعد نسل آن را پايدار نگه مى دارند، ودر آن لانه فساد، به اسلام ضربه وارد مى آورند.
و بقاء و نشو و نمايشان، يا از راه تناسل و زاد و ولد است، و هر خانواده از ايشان كه در ميان مردمى زندگى كنند، دين و دنياى آن مردم را فاسد نموده و دچار فتنه شان مى سازند. يا از اين راه در ميان مسلمين دوام يافته و در همه اعصار، آثار شوم خود را مى بخشند. و يا از راه پيدا شدن عقيده ها و مذاهب فاسد كه آن ها دور آن را گرفته و ترويجش مى كنند، و همچنان نسلى بعد نسل آن را پايدار نگه مى دارند، و در آن لانۀ فساد، به اسلام ضربه وارد مى آورند.


وقتى بنا شد شجره ملعونه بطور مسلم يكى از اين سه فرقه باشد حال بايد ببينيم از اوضاع واحوال زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) وزمان نزول آيه چه مى فهميم؟
وقتى بنا شد «شجره ملعونه»، به طور مسلم، يكى از اين سه فرقه باشد. حال بايد ببينيم از اوضاع و احوال زمان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و زمان نزول آيه چه مى فهميم؟


بطور مسلم در آن زمان از مشركين واهل كتاب يعنى يهود ونصارى قومى كه چنين فاتى داشته باشند ظهور نكرد (نه قبل از هجرت ونه بعد از آن )
به طور مسلّم، در آن زمان از مشركان و اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا قومى كه چنين صفاتى داشته باشند، ظهور نكرد. (نه قبل از هجرت و نه بعد از آن).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۹۱ </center>
زيرا تاريخ نشان مى دهد كه خداوند مسلمانان را از شرّ اين دوطائفه ايمن كرده وايشان را استقلال داده بود وبا امثال آيه ((اليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون ((، استقلالشان را اعلام فرموده بود كه ما در تفسير آن بحث مفصلى گذرانديم.
زيرا تاريخ نشان مى دهد كه خداوند مسلمانان را از شرّ اين دو طایفه ايمن كرده و ايشان را استقلال داده بود، و با امثال آيه: «اليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُم فَلَا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ»، استقلالشان را اعلام فرموده بود، كه ما در تفسير آن بحث مفصلى گذرانديم.


وقتى اوضاع واحوال صدر اسلام با مصداق بودن مشركين واهل كتاب سازگار نشد، قهرا باقى مى ماند فرقه سوم ، يعنى منافقين كه در ظاهر مسلمان بودند، وتظاهر به اسلام مى كردند، ودر ميان مسلمانان يا از راه فاميلى ويا از راه پيروزى عقيده ومسلك بقا ودوام يافته ودر اعصار بعدى هم فتنه مسلمانان شدند.
وقتى اوضاع و احوال صدر اسلام با مصداق بودن مشركان و اهل كتاب سازگار نشد، قهرا باقى مى ماند فرقه سوم، يعنى منافقان كه در ظاهر مسلمان بودند، و به اسلام تظاهر مى كردند، و در ميان مسلمانان، يا از راه فاميلى و يا از راه پيروزى عقيده و مسلك بقا و دوام يافته و در اعصار بعدى هم، «فتنه» مسلمانان شدند.


<span id='link127'><span>
<span id='link127'><span>


==شجره ملعونه اى كه در رؤيا بر پيامبر«ص» نشان داده شده است، فتنه اسلام است ==
==شجره ملعونه اى كه در رؤيا بر پيامبر«ص» نشان داده شده، فتنه اسلام است ==
آرى جاى هيچ ترديدى نيست كه سياق آيه اشاره به ارتباطى دارد كه در ميان دوفقره ((ما جعلنا الرّويا الّتى اريناك الا فتنة للناس (( وفقره ((و الشجرة الملعونة فى القرآن (( برقرار است ، مخصوصا با دقت در اينكه قبل از اين فقره جمله ((و اذ قلنا لك ان ربّك احاط بالناس (( قرار گرفته وآنگاه دنباله هر سه فقره جمله «و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا» آمده است.
آرى، جاى هيچ ترديدى نيست كه سياق آيه، اشاره به ارتباطى دارد كه در ميان دو فقره «مَا جَعَلنَا الرُّؤيَا الَّتِى أرَينَاكَ إلّا فِتنَةً لِلنّاسِ»، و فقره «وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِى القُرآن» برقرار است. مخصوصا با دقت در اين كه قبل از اين فقره، جملۀ «وَ إذ قُلنَا لَكَ إنَّ رَبَّكَ أحَاطَ بِالنَّاس» قرار گرفته و آنگاه دنباله هر سه فقره جملۀ «وَ نُخَوِّفُهُم فَمَا يَزِيدُهُم إلّا طُغيَاناً كَبِيراً» آمده است.
 
زيرا ارتباط اين چند فقره با يكديگر اين معنا را به خوبى مى رساند كه آيه شريفه در صدد بيان و اشاره به يك امرى است كه خداى سبحان به آن احاطه دارد. خطرى است كه موعظه و تخويف از آن را نكاسته، بلكه بيشترش مى كند.


زيرا ارتباط اين چند فقره با يكديگر اين معنا را به خوبى مى رساند كه آيه شريفه در صدد بيان واشاره به يك امرى است كه خداى سبحان به آن احاطه دارد، خطرى است كه موعظه وتخويف از آن را نكاسته بلكه بيشترش مى كند.
با در نظر گرفتن اين جهات معلوم مى شود كه قضيه از اين قرار بوده كه خداى سبحان، «شجره ملعونه» را در عالَم خواب به رسول گرامى خود نشان داده، آنگاه در قرآن بيان كرده كه آن شجره اى كه در رؤيا نشانت داديم، و پاره اى از رفتارشان را در اسلام برايت ارائه داديم، «فتنۀ اسلام» است.


با در نظر گرفتن اين جهات معلوم مى شود كه قضيه از اين قرار بوده كه خداى سبحان شجره ملعونه را در عالم خواب به رسول گرامى خود نشان داده ، آنگاه در قرآن بيان كرده كه آن شجره اى كه در رؤ يا نشانت داديم ، وپاره اى از رفتارشان را در اسلام برايت ارائه داديم فتنه اسلام است.
پس مراد از «احاطه» در جملۀ «وَ إذ قُلنَا لَكَ إنَّ رَبَّكَ أحَاطَ بِالنَّاس» به مقتضاى سياق احاطه علمى است، و ظرف «إذ» متعلق به محذوف است، و تقدير كلام چنين است:


پس مراد از ((احاطه( در جمله ((واذ قلنا لك انّ ربّك احاط بالنّاس (( به مقتضاى سياق احاطه علمى است، و ظرف «اذ» متعلق به محذوف است ، وتقدير كلام چنين است ((بياد آور آن زمانى را كه به تو چنين و چنان گفتيم (، وخلاصه آنچه را كه در اين آيات برايت گفتيم فراموش مكن كه شيوه مردم است مرار بر فساد و فسق و فجور است ودر اعراض از ياد خدا وبى اعتنائى اواز اسلاف خود پيروى مى كنند، وگفتيم كه پروردگار تواحاطه علمى به سراپاى بشريت دارد، ومى داند كه اين شيوه همانطور كه در گذشته در بشر جريان داشت در آينده نيز جريان خواهد يافت.
«به ياد آور آن زمانى را كه به تو چنين و چنان گفتيم». و خلاصه آنچه را كه در اين آيات برايت گفتيم، فراموش مكن كه شيوه مردم استمرار بر فساد و فسق و فجور است، و در اعراض از ياد خدا و بى اعتنایى او از اسلاف خود پيروى مى كنند. و گفتيم كه پروردگار تو احاطه علمى به سراپاى بشريت دارد، و مى داند كه اين شيوه، همان طور كه در گذشته در بشر جريان داشت، در آينده نيز جريان خواهد يافت.


پس حاصل معناى ((و ما جعلنا الرّويا الّتى اريناك الا فتنة للنّاس و الشّجرة الملعونه فى القرآن (( اين شد كه ما شجره ملعونه در قرآن را (كه توبا معرفى ما آن را شناختى ودر رويا پاره اى از فسادهايش را ديدى)  قرار نداديم مگر فتنه براى مردم وبوته امتحانى كه يك يك مردم در آن آزمايش گردند، وما به همه آنان احاطه داريم.
پس حاصل معناى «وَ مَا جَعَلنَا الرُّؤيَا الَّتِى أرَينَاكَ إلّا فِتنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِى القُرآن» اين شد كه ما «شجره ملعونه» در قرآن را (كه تو با معرفى ما آن را شناختى و در رؤيا پاره اى از فسادهايش را ديدى)، قرار نداديم مگر «فتنه» براى مردم، و بوتۀ امتحانى كه يك يك مردم در آن آزمايش گردند، و ما به همه آنان احاطه داريم.


و دو ضمير جمعى كه در جمله ((نخوفهم فما يزيدهم الاطغيانا كبيرا(( است ظاهرا به ناس بر مى گردد، ومراد از تخويف (ترساندن ) مردم يا تخويف با موعظه بيان است ويا تخويف به آيات آسمانى و زمينى است كه ايشان را مى ترساند ولى از بين نمى برد.
و دو ضمير جمعى كه در جملۀ «نُخَوِّفُهُم فَمَا يَزِيدُهُم إلّا طُغيَاناً كَبِيراً» است، ظاهرا به «ناس» بر مى گردد، و مراد از تخويف (ترساندن) مردم، يا تخويف با موعظه بيان است، و يا تخويف به آيات آسمانى و زمينى است، كه ايشان را مى ترساند، ولى از بين نمى برد.


و معنايش اين است كه ما مردم را مى ترسانيم ، ولى هشدار وترساندن ما جز به طغيان ايشان نمى افزايد، آن هم نه هر طغيانى ، بلكه طغيانى بزرگ ، يعنى مردم از هشدار ما نمى ترسند، تا بدينوسيله از كرده هاى زشت خود دست بردارند، بلكه تخويف ما را با طغيانى كبير پاسخ مى گويند، و خلاصه مردم در طغيان خود تا آنجا كه مى توانند پيش مى روند، و دشمنى وعناد با حق را از حد مى گذرانند.
و معنايش اين است كه: ما مردم را مى ترسانيم، ولى هشدار و ترساندن ما، جز به طغيان ايشان نمى افزايد. آن هم نه هر طغيانى، بلكه طغيانى بزرگ. يعنى مردم از هشدار ما نمى ترسند، تا بدين وسيله از كرده هاى زشت خود دست بردارند، بلكه تخويف ما را با طغيانى كبير پاسخ مى گويند. و خلاصه مردم در طغيان خود تا آن جا كه مى توانند، پيش مى روند، و دشمنى و عناد با حق را از حدّ مى گذرانند.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۶}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۱۴٬۱۱۵

ویرایش