۱۳٬۷۹۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۱۱ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
و مسأله توسل و دست به دامن شدن به بعضى از مقربان درگاه خدا، به طورى كه از آيه «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إلَيهِ الوَسِيلَةَ» بر مى آيد، عمل صحيحى است و غير از آن عملى است كه مشركان بت پرست مى كنند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۸۰ </center> | ||
چرا كه آنان | چرا كه آنان به درگاه خدا متوسل مى شوند، ولى تقرب و عبادت را نسبت به ملائكه و جنّ و اولياى انس انجام مى دهند، و عبادت خداى را ترك مى كنند، نه او را عبادت مى كنند و نه به او اميدوارند و نه از او بيمناك، بلكه همه اميد و ترسشان نسبت به وسيله است، و لذا تنها وسيله را عبادت مى كنند، و اميدوار رحمت وسيله و بيمناك از عذاب آن هستند. | ||
آنگاه براى تقرب به آن وسيله، كه به زعم ايشان يا ملائكه است و يا جنّ و يا انس متوسل به بت ها و مجسمه ها شده، خود آن خدايان را رها مى كردند، و بت ها را مى پرستيدند، و با دادن قربانی ها به آن ها تقرب مى جستند. | |||
خلاصه اين كه: ادعاى اصلی شان اين بود كه ما به وسيله بعضى از مخلوقات خدا، به درگاه او تقرب مى جویيم، ولى در مقام عمل آن وسيله را به طور مستقل پرستش نموده، از خود آن ها بيمناك و به خود آن ها اميدوار بودند، بدون اين كه خدا را در آن منافع مورد اميد، و آن ضررهاى مورد بيم مؤثر بدانند. پس در نتيجه، بت ها و يا خدايان را شريك خدا در ربوبيت و پرستش مى دانستند. | |||
حال اگر مراد از جملۀ «أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدعُون»، ملائكه گرام و يا صلحاى مقربان از جنّ، و يا انبياء و اولياء از انس باشد، قهرا مراد از «جستجوى وسيله» و «اميد رحمت» و «ترس از عذاب»، همان معناى ظاهرش خواهد بود. | |||
و اگر مراد اعم از اين باشد به طورى كه شامل شياطين جن، و فاسقان از انس از قبيل فرعون و نمرود و امثال آن ها نيز بشود، آن وقت مراد از «جستجوى وسيله»، به سوى خدا همان خضوع و سجود و تسبيح تكوينى خواهد بود، كه قبلا بيان نمود (و براى همه موجودات اثباتش كرد)، و همچنين خوف و رجايشان مربوط به ذات ايشان خواهد بود. | |||
==وجوه ديگرى كه در معناى جمله: «يَبتَغُون إلَى رَبِّهِمُ الوَسِيلَةَ أيُّهُم أقرَب» گفته اند== | |||
در | بعضى از مفسران، تمامى ضميرهاى جمع را كه در آيه وجود دارد، به كلمه «أُولَئِكَ» برگردانده اند، ولى در معنا اشتباه كرده، آيه را چنين معنا كرده اند كه: «آن انبيایى كه ايشان به جاى خدا مى پرستند و مردم را به سوى حق مى خوانند، يا خداى را مى خوانند، و به درگاه او تضرع برده، در جستجوى تقرب به سوى اويند»، وليكن همان طور كه مى بينيد، معناى صحيحى نيست. | ||
در كشّاف، در معناى آيه گفته است: يعنى خدايان آن ها، خودشان در جستجوى وسيله و تقرّب به سوى خدايند، و كلمه «أيُّهُم» را بدل از واو «يَبتَغُون» و كلمه «أىُّ» را موصوله گرفته، كه در نتيجه، معناى آيه چنين مى شود: «مشركان، كسانى و چيزهایى مى پرستند و آن را خداى خود قرار مى دهند، كه مقرب ترين آن ها در جستجوى وسيله اى به درگاه اويند، تا چه رسد به غير مقربان». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۱ </center> | ||
سپس گفته ممكن هم هست | سپس گفته: ممكن هم هست جملۀ «يَبتَغُونَ الوَسِيلَةَ» را متضمن معناى «يَحرُصُونَ» گرفته و چنين معنا كنيم: «اين ها هستند كه مشركان خداى خود پنداشته اند، و حال آن كه همين خدايان، خود حرص و شتاب دارند كه از ديگران به درگاه خدا نزديكتر باشند و چون راه تقرب را اطاعت و زيادى خير و صلاح مى دانند، بيشتر اطاعت مى كنند و مانند ساير بندگان خدا بيشتر به خير و صلاح مى پردازند، بيشتر مى ترسند، و بيشتر اميد مى دارند، آن وقت چگونه مشركان ايشان را آلهه خود مى گيرند. | ||
و البته معناى بدى نيستند، در صورتى كه سياق آيه با | و البته معناى بدى نيستند، در صورتى كه سياق آيه با آن ها بسازد، ليكن آن طور كه بايست سازگارى ندارد، هرچند كه معناى دوم به سياق آيه، از اولى نزديكتر است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه اين است كه : | بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه اين است كه: «اين ها هستند كه مشركان آنان را خداى خود خوانده و عبادتشان مى كنند و معتقدند كه معبود ايشان اند و سعى مى كنند با پرستيدن آن ها وسيله اى و تقربى به درگاه خدا پيدا كنند، و هر يك سعى مى كند با پرستش بيشتر، از ديگران سبقت جسته، مقرب تر شود»، اين معنا هم به هيچ وجه با الفاظ آيه تطبيق نمى كند. | ||
«'''وَ إِن مِّن قَرْيَةٍ | «'''وَ إِن مِّن قَرْيَةٍ إِلّا نَحْنُ مُهْلِكوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شدِيداً كانَ ذَلِك فى الْكِتَابِ مَسطُوراً'''»: | ||
مى گويند: عذاب | مى گويند: عذاب شديد، هميشه به معناى آن عذابى است كه قومى را مستأصل و منقرض كند، آن وقت در اين آيه كه در مقابل عذاب شديد، مسأله هلاكت را قرار داده، لابد معنا و مراد از هلاكت مرگ هاى طبيعى و تدريجى افراد است. | ||
و در نتيجه معناى آيه چنين مى شود | و در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: «هيچ قومى نيست مگر اين كه ما مردمش را قبل از قيامت، يا مى می رانيم و يا به عذاب استيصال و مرگ دسته جمعى مبتلا مى كنيم، تا بعد از آن قيامت را به پا كنيم»، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «وَ إنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيهَا صَعِيداً جُرُزاً». و لذا بعضى گفته اند كه: «هلاك» وى مربوط به قراء و اقوام صالح، و «تعذيب»، مربوط به قراء و اقوام طالح است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۲ </center> | ||
<span id='link121'><span> | <span id='link121'><span> | ||
== | ==سنّت الهى در اقوام گذشته: دعوت به حق، به سعادت رساندن مؤمنان و عذاب منكران و طاغيان == | ||
مفسران، در اين كه آيه مورد بحث به چه وجهى متصل به آيه قبلى است، گفته اند كه: | |||
اين آيه، موعظه اى است كه همان مشركان را بعد از بيان توحيد و معاد از عذاب خدا انذار مى كند، و از حوادث قبل از روز بعث، پاره اى را كه دليل بر عظمت خداى سبحان است، خاطرنشان مى سازد، تا مؤيد مطالب قبل باشد. | |||
ولى ظاهرا اين آيه معطوف | ولى ظاهرا اين آيه معطوف و مربوط به جلوتر از آيات مورد بحث است. يعنى آيه شانزدهم كه مى فرمود: «وَ إذَا أرَدنَا أن نُهلِكَ قَريَةً أمَرنَا مُترَفِيهَا...». چون آيات اين سوره، همواره بعضى به بعضى نظر داشته و عطف مى شود، و غرض عمومى از سراپاى اين سوره، بيان سنتى است كه خداى تعالى، در اقوام و ملل داشته كه نخست، ايشان را به سوى حق دعوت مى كرده، آنگاه يك عده را كه پذيراى دعوتش گشته و اطاعت كرده اند، سعادتمند، و ديگران را كه از درِ استكبار، مخالفت و طغيان نمودند، عقوبت مى نموده است. | ||
و | و بنابراين، مراد از «هلاك» در اين آيه، همان تدمير به عذاب استيصال در آن آيه است. چنانچه از ابومسلم، مفسّر هم نقل شده، و مراد از «عذاب شديد»، عذاب آسانتر است، از قبيل عذاب قحطى يا گرانى كه باعث جلاى وطن و يا خرابى عمارت هاى آن قريه شده، و يا بلاها و محنت ديگر است. | ||
در | در نتيجه، آيه شريفه به اين معنا اشاره دارد كه قريه هاى نامبرده، به زودى يكى پس از ديگرى، به خاطر فساد اهلش و فسق فاسقانش ويران مى گردد. و اين، خود بنا به اشاره اى كه در ذيل آيه دارد، به قضاى خداى سبحان است. | ||
با اين | با اين بيان، وجه اتصال آيه بعدى «وَ مَا مَنَعنَا...»، به اين آيه روشن مى شود و معنا چنين مى شود كه: | ||
«اين مردم | «اين مردم نيز، مانند اهل همان قريه ها مستعد براى فساد و آماده تكذيب آيات خدا هستند. آياتى كه به دنبال تكذيبش هلاك و نابودى در پى دارد. چيزى كه هست، اگر از آن قسم آيات خود را كه بر آن اقوام فرستاديم و به خاطر تكذيبشان هلاكشان كرديم، به اين مردم هم بفرستيم، همان اهلاك و تدمير كه بر سر آن ها آمد و منقرضشان كرد، بر سرِ اينان نيز آمده و اينان را به آنان ملحق خواهد كرد. آن وقت بساط دنيا برچيده خواهد شد و چون نمى خواهيم بر چينيم، لذا تا مدتى مهلتشان داديم. ولى سرانجام اينان را نيز گرفتار مى كنيم، و چنين نيست كه اينان استثناء شوند». | ||
و اين همان | و اين همان معنایى است كه آيه «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ» و آيات بعد از آن، بدان اشاره مى كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۳ </center> | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «قُرَى» در آيه شريفه، قريه هاى كافرنشين است، و اگر بگویيم مراد عموم قريه ها است، با سياق آيه نمى سازد، ليكن اين ادعایى است بدون دليل. | ||
<span id='link122'><span> | <span id='link122'><span> | ||
برخى از | ==بحث مفسران، پیرامون «كتاب مبین» و «لوح محفوظ» == | ||
و اين كه فرمود: «كَانَ ذَلِكَ فِى الكِتَابِ مَسطُوراً»، معنايش اين است كه: | |||
إهلاك قُرا و تعذيب آن ها به عذاب شديد، قبلا در كتاب نوشته شده. يعنى سرنوشتى است حتمى. از اين جا معلوم مى شود كه: مراد از «كتاب»، «لوح محفوظ» است، كه قرآن تمامى حوادث را نوشته شده در آن دانسته و در باره اش فرموده: «وَ كُلَّ شَئٍ أحصَينَاهُ فِى إمَامٍ مُبِينٍ». و نيز فرموده: «وَ مَا يَعزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثقَالَ ذَرَّةٍ فِى الأرضِ وَ لَا فِى السَّمَاءِ وَ لَا أصغَرَ مِن ذَلِكَ وَ لَا أكبَرَ إلّا فِى كِتَابٍ مُبِينٍ». | |||
برخى از مفسران، بحث عجيبى در باره اين كتاب عنوان كرده و گفته اند كه: بسيارى از دانشمندان معتقدند كه هيچ موجود و هيچ حادثه اى نيست مگر آن كه با تمامى كيفيات و اسباب موجبه اش و زمانى كه برايش تعيين شده، در لوح محفوظ و كتاب مسطور نوشته شده. | |||
آن وقت به آنان اشكال شده است كه اين حرف، مستلزم آن است كه بُعد كتاب نامبرده غيرمتناهى باشد، و حال آن كه براهين عقلى و نقلى بر خلاف آن است، و همه آن ها، به طور كلى بُعد را متناهى مى دانند. پس ناگزير بايد در جواب بگوییم: «كتاب مزبور»، تنها حوادث اين جهان را در بر دارد، و كلمۀ «شَئ» را كه در آيه «وَ كُلَّ شَئ» است، بر خصوص اشياء اين عالَم، حمل بكنيم. | |||
بعضى | بعضى ديگر، در حلّ اشكال گفته اند كه: كلمۀ «شَئ» را به همان عموم خود باقى مى گذاريم، ليكن نوشته را حمل بر بيانى مى كنيم كه با تناهى ابعاد بسازد، و مى گویيم: «لوح محفوظ» در بيان كردن و نوشتن تمامى اشياء دنيوى و اخروى و آنچه بوده و آنچه خواهد شد، نظير بيان «جفر جامع» است كه يك حرفش، شامل و بيان كننده بسيارى حوادث است. اين بود آن بحث عجيبى كه خاطرنشان ساختيم. | ||
عجيب | عجيب تر، اين است كه: اينان خيال كرده اند «كتاب مذكور»، از جنس همين كاغذ و قلم هاى جسمانى و مادى است، و خلاصه كتابى است مانند ساير كتاب ها، كه آن را در يك گوشه عالَم گذاشته اند و در آن، اسامى و اوصاف و احوال تمامى موجودات و اين كه هر يك، چه حوادثى مخصوص به خود دارند، و در نظام عمومى و جارى، چه بر سرشان مى آيد، نوشته شده است. | ||
و خلاصه كتابى است مانند ساير | غافل از اين كه: اگر «لوح محفوظ» چنين كتابى مى بود، حتى گنجايش آن را نداشت كه اسامى يك يك اجزاى خودش را كه از آن ها تركيب شده و بيان صفات و احوال آن اجزاء را در خود بگنجاند، تا چه رسد به موجودات ديگر، كه جز خداى سبحان، هيچ كس نمى تواند به تفاصيل صفات و احوال آن ها وح وادث مربوط به آن ها و ربط و نسبت هایى كه با يكديگر دارند، برشمرده و به آن ها احاطه يابد. | ||
بنابراين، جواب دادن از اشكال به اين كه كلمۀ «شَئ»، تنها مخصوص به اشياء اين عالَم است، چه حلى از اشكال مى كند، و اين كه بعضى ها در حل آن گفته اند كه: | |||
اين كتاب، از قبيل حروف ۲۸ گانه الفباء است، كه تمامى عالَم و كتاب ها از آن ها تشكيل شده، در حقيقت ملتزم شده اند به اين كه «لوح محفوظ»، كتابى است كه تنها صور حوادث، آن هم بالقوه و يا اجمال آن را دارد، و حال آن كه آياتى كه اين كتاب را تعريف و توصيف مى كند، يا صريح و يا نزديك به صريح است در اين كه كتاب مذكور، مشتمل بر خود اشياء و خود حوادث گذشته و حال و آينده است، آن هم بالفعل نه بالقوه. آن هم به طور تفصيل، نه اجمال، آن هم به عنوان قضاء و سرنوشت حتمى و وجوبى، نه امكان. و اگر «لوح محفوظ»، از مقوله الفباء بود، يك صفحه كاغذ هم كه ۲۸ حرف در آن نوشته باشد، لوح محفوظ مى بود. چون اسامى هرچه هست و بوده و خواهد بود، در اين حروف وجود دارد. | |||
علاوه بر اين، جمع كردن ميان اين دو حرف كه: «لوح محفوظ، مصون از هر گونه تحوّل و تغييرى است»، و هم «مادى و جسمانى و قابل تحول و دگرگونى ها است»، دليلى لازم دارد كه خيلى اساسى تر از اين گونه تصورات پوچ باشد، و اين حرف، اشكالات بسيارى دارد كه ديگر متعرض نمى شويم. | |||
پس حق مطلب، اين است كه: | |||
«كتاب مبين»، همان متن اعيان و موجودات با حوادثى است كه به خود مى گيرند، و اين به خود گرفتن، از اين نظر حتمى و واجب است كه هر يك مترتب بر علت خويش است و پيدايش معلول بعد از وجود علت، واجب و غيرقابل تخلف است. نه از نظر اين كه موجودى است مادى. آرى، ماده و قوه آن از نظر ذاتشان، ممكن الوجودند. | |||
و اگر اين | و اگر اين معنا، يعنى مسأله عليت و معلوليت را «كتاب مبين» و «لوح محفوظ» ناميده، به اين منظور بوده كه حقيقت معنا را با كمك مثال بفهماند، و ما به زودى در جاى مناسبى، إن شاء اللّه، اين بحث را به طور كامل مطرح خواهيم نمود. | ||
«'''وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالاَيَاتِ | «'''وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالاَيَاتِ إِلّا أَن كذَّبَ بهَا الاَوَّلُونَ...'''»: | ||
قبلا وجه اتصال اين آيه با آيات قبلش | قبلا وجه اتصال اين آيه با آيات قبلش گذشت، و حاصل آن، اين بود كه: | ||
با اين | آيه قبلى مى رسانيد كه مردم - كه آخرين شان، مثل اولين شان هستند - به خاطر آن غريره فسق و فساد كه در ايشان است، مستحق آمدن هلاكت و انواع ديگر عذاب هاى شديد هستند، و خداى تعالى هم، در باره قريه ها اين سرنوشت را مقرر فرموده كه همه هلاك و يا معذّب به عذاب شديد شوند، و همين معنا باعث شد كه خداى تعالى، آياتى كه كفار پيشنهاد مى كنند، نفرستد. | ||
چون با در نظر گرفتن اين كه آخرين بشر با اولين او يكسان اند، و هرچه اولين را وادار به عصيان كرد، آخرين را هم وادار مى كند، و نيز با در نظر گرفتن اين كه اولين با آمدن آيات پيشنهادى خود باز كفر ورزيدند، اين مسأله وجود دارد كه اين ها نيز، بعد از ديدن معجزه و آيت پيشنهادى خود ايمان نياورند. و در نتيجه، به عذاب هلاك و يا عذاب شديد ديگرى مبتلا شوند، همچنان كه پيشينيان ايشان شدند. و چون خدا نمى خواهد اين امت را به عذاب عاجل و زودرس مؤاخذه نمايد، لذا آيات پيشنهادى كفار را نمى فرستد. | |||
با اين بيان، اين معنا روشن مى شود كه اين دو آيه با آيات ديگر اين سوره - از آيه ۹۰ تا آخر سوره - كه اقتراحات و پيشنهادات كفار را خاطرنشان ساخته و مى فرمايد: «وَ قَالُوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تَفجُرَ لَنَا مِنَ الأرضِ يَنبُوعاً...» ارتباط دارند و از ظاهر آيات سوره هم بر مى آيد كه سوره يكباره نازل شده است. | |||
<span id='link123'><span> | <span id='link123'><span> | ||
==وجه اين كه خداوند پيشنهاد كفار راجع به آوردن آيات را اجابت نكرد == | ==وجه اين كه خداوند پيشنهاد كفار راجع به آوردن آيات را اجابت نكرد == | ||
پس | پس اين كه فرمود: | ||
«وَ مَا مَنَعنَا أن نُرسِلَ بِالآيَات»، كلمه «مَنع» نمى تواند به معناى ظاهرى خودش باشد. زيرا «مَنع»، عبارت است از: اين كه كسى و يا چيزى قوى تر از انسان جلوى خواست او را بگيرد، و چون به حكم «وَ اللّهُ يَحكُمُ لَا مُعَقِّّبَ لِحُكمِهِ» و به حكم اين كه او غالب و قاهر است، هرچه اراده كند، مى شود، و براى شدن آن، به غير از كلمۀ «كُن»، سرمايه ديگرى لازم نيست. نمى توان گفت تكذيب اولين نسبت به آيات خدا مانع شد از اين كه خداوند آيات پيشنهادى بعدى را بفرستد و خداى را جلوگير و سد گرديد. | |||
ناگزير بايد | ناگزير بايد بگویيم: معنايش اين است كه از آن جا كه آيات پيشنهادى هيچ گونه مصلحتى نداشته، و صاحبان پيشنهاد و به طور كلى هيچ كس از آن نفعى نمى برده و هيچ يك به آن ايمان نمى آوردند، از اين نظر خداى تعالى آن آيات را نفرستاد. | ||
و اگر | و اگر خواستى، بگو كلمۀ «منع» در آيه شريفه، معناى ديگرى غير از «جلوگيرى» را مى رساند و آن، منافات ميان دو امر زير است: | ||
۱ - فرستادن آيات پيشنهادى | ۱ - فرستادن آيات پيشنهادى مردم، با اين كه امت هاى گذشته آن را تكذيب كرده و آخرين هم، راه ايشان را مى روند، باعث انقراض و استيصال ايشان مى شود. | ||
۲ - | ۲ - و مشيت خدا تعلق گرفته بر اين كه امت اسلام را مهلت دهد، و خداوند از اين منافات كه ميان اين امر است، به «مَنع» تعبير فرموده. و شايد به منظور إشعار به همين نكته بوده كه فرستادن آيات را به عبارت «إرسال» تعبير فرمود، نه به «إيتاء». چرا كه «إيتاء»، به معناى دادن و «إرسال»، به معناى فرستادن است، و هر جا كه به دومى تعبير شود، بيانگر اين است كه خود آيات، مانند يك فرد با شعور مأموريت دارند. | ||
و اما چرا | و اما چرا جملۀ «إلّا أن كَذَّبَ بِهَا الأوَّلُون» از امت هاى گذشته و هلاك شده، تعبير به «أوّلون» كرده؟ شايد براى اين بود كه اشاره كند به اين كه اين مردمى كه امروز آيات خدا را تكذيب مى كنند، دنباله روان و ادامه دهندگان همان ها هستند (و به تعبير امروزه، جلد دوم همان ها مى باشند)، و در حقيقت، امت واحد هستند. پس اگر اين ها هم تكذيب كنند، نابود خواهند شد. | ||
خلاصه | خلاصه اين كه: بشريت سر و ته يك كرباس است. هر غريزه اى كه در قبلى ها و اولى ها بوده و كار آن ها را به هلاكت كشيده، در آخری ها نيز هست، و هر حكمى كه صدرش داشت، ذيلش هم دارد. و به همين جهت است كه از همين مردم مكرر نقل كرده كه مى گفتند: «مَا سَمِعنَا بِهَذَا فِى آبَائِنَا الأوَّلين»، كه صدر بشريت را پدران خود شمرده اند. | ||
و به هر | و به هر حال، معناى آيه اين است كه: ما آن آياتى را كه قريش پيشنهاد كردند، نفرستاديم. زيرا اگر مى فرستاديم، ايمان نمى آوردند و ما هلاكشان مى كرديم، ولى قضا و خواست ما بر اين شده است كه اين امت را عذاب نكنيم، مگر بعد از مدتى مهلت، و اين خصوصيت امت اسلام، در مواردى از كلام خداى تعالى استفاده مى شود و تنها آيه مورد بحث نيست. | ||
و در معناى آيه | و در معناى آيه كريمه، دو وجه ديگر ذكر كرده اند. | ||
۱ - ما آيات را | ۱ - ما آيات را نفرستاديم، چون مى دانستيم كه ايشان حتى با ديدن آن ها نيز ايمان نمى آورند، و فرستادنش بى فايده بود، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۷ </center> | ||
همچنان كه امت هاى قبل هم با آمدن آياتى كه خودشان خواسته بودند، ايمان نياوردند. و البته اين مطلب در مورد آيات مربوط به اثبات توحيد است. و اما معجزاتى كه نبوت را اثبات مى كند، و يا بودنش لطفى از ناحيه خداوند به شمار مى رود، لامحاله فرستاده مى شود. چون اگر نفرستد، نبوت پيغمبر اثبات نمى شود. | |||
۲ - ما آيات را از اين | ۲ - ما آيات را از اين رو نفرستاديم كه پدران و اسلاف شما نظير آن ها را درخواست كرده و پيشنهاد دادند و وقتى اجابت كرديم و فرستاديم، باز ايمان نياوردند، شما هم كه پيرو و مقلّد گذشتگان خود هستيد، ايمان نمى آوريد. پس چه فايده از فرستادن آن. | ||
و معناى دوم از | و معناى دوم از ابومسلم نقل شده، وليكن فرقى ميان آن دو و وجه قبلى به نظر نمى رسد، و مشكل است آن را طورى معنا كرد كه با هيچ يك از آن دو تطبيق نكند. | ||
«''' | «'''وَ آتَينَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا'''» - قوم ثمود مردمى بودند كه نام پيغمبرشان صالح است. از او ناقه اى خواستند. خداوند هم شتر ماده اى به عنوان يك معجزه بسيار روشن، برايشان از كوه بيرون كرد. | ||
كلمۀ «مُبصِرَةً»، همان طور كه در آيه «وَ جَعَلنَا آيَةَ النَّهَارَ مُبصِرَةً» آمده، به معناى بيّن و روشن است، و در آيه مورد بحث، صفت «ناقة» و يا صفت محذوف است كه همان «آيت» باشد. يعنى: ما براى قوم ثمود، ناقه را در حالى كه ظاهر و روشن بود، و يا در حالى كه آيتى روشن بود، فرستاديم. ايشان به سبب آن به خود ستم كردند، و يا با تكذيب كردن آن، به خود ستم كردند. | |||
و بعيد نيست مراد از | «'''وَ مَا نُرسِلُ بِالآيَاتِ إلّا تَخوِيفاً'''» - يعنى: حكمت در فرستادن آيات، ترساندن و انذار مردم بود. حال اگر آن آيت از آياتى باشد كه در دنبال خود عذاب استيصال را دارد، تخويف در آن تخويف به هلاكت در دنيا و عذاب آتش در آخرت است، و اگر از آن آيات نباشد، تخويف از آن ها، تخويف و انذار به عقوبت آخرت است. | ||
و بعيد نيست مراد از «تخويف»، ايجاد خوف و وحشت باشد به اين كه عذاب كمتر از استيصال را به ايشان نشان دهد. و بنابراين، «تخويف» در اين آيه، معناى «تخوّف» در آيه «أو يَأخُذَهُم عَلَى تَخَوُّفٍ فَإنَّ رَبَّكُم لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ» را خواهد داشت، و برگشت معناى آيه، به اين مى شود كه: | |||
ما آيات اقتراحى ايشان را نمى فرستيم. چون نمى خواهيم با عذاب استيصال از بينشان ببريم. و اگر آياتى را مى فرستيم، به منظور اين است كه با ايجاد ترس در دل هايشان متوجهشان كنيم، و آن وقت با ديدن آن، از عذاب هاى سخت تر بهراسند. اين وجه را به برخى از مفسران نسبت داده اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۸ </center> | ||
==مراد از «رؤيا» و «شجره ملعونه» در آيه: «و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك...»== | ==مراد از «رؤيا» و «شجره ملعونه» در آيه: «و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك...»== | ||
«'''وَ إِذْ قُلْنَا لَك إِنَّ رَبَّك أَحَاط بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتى أَرَيْنَاك إِلّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلّا طُغْيَاناً كَبِيراً'''»: | |||
فقرات اين آيه كه چهار فقره است معانى روشنى دارد، وليكن از نظر ارتباط ووجه اتصالى كه با هم دارند خالى از اجمال نيست وسبب اصلى اين اجمال دوفقره دومى وسومى است ، زيرا خداى سبحان بيان نكرده كه آن رويا كه به پيغمبر خود ارائه داده چه بوده ، ودر ساير آيات قرآنش هم چيزى كه آن را تفسير كند نيامده. | فقرات اين آيه كه چهار فقره است معانى روشنى دارد، وليكن از نظر ارتباط ووجه اتصالى كه با هم دارند خالى از اجمال نيست وسبب اصلى اين اجمال دوفقره دومى وسومى است ، زيرا خداى سبحان بيان نكرده كه آن رويا كه به پيغمبر خود ارائه داده چه بوده ، ودر ساير آيات قرآنش هم چيزى كه آن را تفسير كند نيامده. | ||
خط ۱۵۷: | خط ۱۷۹: | ||
<span id='link127'><span> | <span id='link127'><span> | ||
==شجره ملعونه اى كه در رؤيا بر پيامبر«ص» نشان داده شده است، فتنه اسلام است == | ==شجره ملعونه اى كه در رؤيا بر پيامبر«ص» نشان داده شده است، فتنه اسلام است == | ||
آرى جاى هيچ ترديدى نيست كه سياق آيه اشاره به ارتباطى دارد كه در ميان دوفقره ((ما جعلنا الرّويا الّتى اريناك الا فتنة للناس (( وفقره ((و الشجرة الملعونة فى القرآن (( برقرار است ، مخصوصا با دقت در اينكه قبل از اين فقره جمله ((و اذ قلنا لك ان ربّك احاط بالناس (( قرار گرفته وآنگاه دنباله هر سه فقره جمله «و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا» آمده است. | آرى جاى هيچ ترديدى نيست كه سياق آيه اشاره به ارتباطى دارد كه در ميان دوفقره ((ما جعلنا الرّويا الّتى اريناك الا فتنة للناس (( وفقره ((و الشجرة الملعونة فى القرآن (( برقرار است ، مخصوصا با دقت در اينكه قبل از اين فقره جمله ((و اذ قلنا لك ان ربّك احاط بالناس (( قرار گرفته وآنگاه دنباله هر سه فقره جمله «و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا» آمده است. |
ویرایش