گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۱: خط ۶۱:


==چند روايت درباره «بسم اللّه الرحمن الرحيم»==
==چند روايت درباره «بسم اللّه الرحمن الرحيم»==
و در تفسير عياشى از زراره از يكى از آن دوبزرگوار ((يعنى امام باقر و امام صادق (عليه السلام (() روايت كرده كه در تفسير آيه شريفه ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم (( فرموده : اين آيه سزاوارترين آيه ايست كه آن را بلند بخوانند، و اين همان آيه است كه خداى تعالى در باره اش ‍ فرمود: «و اذا ذكرت ربّك فى القرآن وحده بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ولّوا على ادبارهم نفورا» چه مشركين به تلاوت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) گوش مى دادند همينكه مى خواند ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم (( پشت مى كردند، ومى رفتند، وچون از اين آيه فارغ مى شد باز بر مى گشتند.
و در تفسير عياشى، از زراره، از يكى از آن دو بزرگوار (يعنى امام باقر و امام صادق «عليهما السلام») روايت كرده كه در تفسير آيه شريفه «بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم» فرموده:
 
اين آيه، سزاوارترين آيه ای است كه آن را بلند بخوانند و اين، همان آيه است كه خداى تعالى در باره اش ‍ فرمود: «وَ إذَا ذَكَرتَ رَبَّكَ فِى القُرآنِ وَحدَهُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم وَلَّوا عَلَى أدبَارِهِم نُفُوراً». چه مشركان به تلاوت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گوش مى دادند، همين كه مى خواند: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم»، پشت مى كردند و مى رفتند، و چون از اين آيه فارغ مى شد، باز بر مى گشتند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۱ </center>
مؤلف : اين معنا را از منصور بن حازم از امام صادق (عليه السلام) نيز روايت كرده ، همچنين قمى آن را بدون ذكر اسم مبارك امام در تفسير خود آورده.
مؤلف: اين معنا را، از منصور بن حازم، از امام صادق «عليه السلام» نيز روايت كرده. همچنين، قمى، آن را بدون ذكر اسم مبارك امام، در تفسير خود آورده.


و در الدر المنثور است كه بخارى در تاريخ خود از ابى جعفر محمد بن على (عليهما السلام) روايت كرده كه گفت: چرا بسم اللّه الرحمن الرحيم را از قرآن حاشا كرديد وآن را جزوقرآن نمى دانيد؟ با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وقتى وارد منزلش مى شد و قريش نزدش جمع مى شدند، حضرت مى خواند: بسم اللّه الرحمن الرحيم، و در خواندن آن صدايش را بلند مى كرد، قريش فرار مى كردند، خداوند اين آيه را فرستاد «و اذا ذكرت ربّك فى القرآن وحده ولّوا على ادبارهم نفورا» و طبق اين آيه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»، جزو قرآن است.
و در الدرّ المنثور است كه بخارى، در تاريخ خود، از ابى جعفر محمّد بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه گفت: چرا بسم اللّه الرحمن الرحيم را از قرآن حاشا كرديد و آن را جزو قرآن نمى دانيد؟ با اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، وقتى وارد منزلش مى شد و قريش نزدش جمع مى شدند، حضرت مى خواند: بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم، و در خواندن آن صدايش را بلند مى كرد، قريش فرار مى كردند. خداوند اين آيه را فرستاد: «وَ إذَا ذَكَرتَ رَبَّكَ فِى القُرآنِ وَحدَهُ وَلَّوا عَلَى أدبَارِهِم نُفُوراً»، و طبق اين آيه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»، جزو قرآن است.


و نيز در همان كتاب است كه ابن اسحاق ، وبيهقى در كتاب دلائل از زهرى روايت كرده اند كه گفت : شنيدم از كسى كه مى گفت : ابوجهل و ابوسفيان واخنس بن شريق به نماز رفتند كه ببينند رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) كه در آن موقع در خانه اش در حال نماز است چه مى گويد، هر كدام گوشه اى نشستند به طورى كه هيچيك از جاى ديگرى خبر نداشت ، نشستند وگوش فرا مى دادند به نماز خواندن آن جناب تا آنكه فجر طلوع كرده متفرق شدند، در راه به هم برخوردند يكديگر را ملامت كردند، وگفتند اين چه كارى است مى كنيد، اگر يكى از عوام با خبر شود خيال مى كند كه ما هم مسلمان شده ايم.
و نيز در همان كتاب است كه ابن اسحاق و بيهقى، در كتاب دلائل، از زهرى روايت كرده اند كه گفت: شنيدم از كسى كه مى گفت: ابوجهل و ابوسفيان و اخنس بن شريق به نماز رفتند كه ببينند رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كه در آن موقع، در خانه اش در حال نماز است، چه مى گويد. هر كدام گوشه اى نشستند، به طورى كه هيچ يك از جاى ديگرى خبر نداشت. نشستند و گوش فرا مى دادند به نماز خواندن آن جناب، تا آن كه فجر طلوع كرده، متفرق شدند. در راه به هم برخوردند، يكديگر را ملامت كردند و گفتند: اين چه كارى است مى كنيد؟ اگر يكى از عوام با خبر شود، خيال مى كند كه ما هم مسلمان شده ايم.


آنگاه متفرق شدند تا شب بعد باز هر يك به جاى ديشب خود برگشتند به نماز خواندن آن جناب گوش مى دادند تا طلوع فجر شد، برخاستند و متفرق شدند، ودر راه به يكديگر برخورده وهمان حرف ديشب را به هم زدند، ومتفرق شده شب سوم باز هر يك جاى خود را گرفته گوش به آن جناب فرا دادند تا طلوع فجر شد، باز در مراجعت به يكديگر برخوردند اين دفعه با هم عهد بستند كه ديگر چنين كارى نكنند.
آنگاه متفرق شدند تا شب بعد، باز هر يك به جاى ديشب خود برگشتند، به نماز خواندن آن جناب گوش مى دادند تا طلوع فجر شد. برخاستند و متفرق شدند، و در راه به يكديگر برخورده و همان حرف ديشب را به هم زدند، و متفرق شده. شب سوم، باز هر يك جاى خود را گرفته، گوش به آن جناب فرا دادند تا طلوع فجر شد. باز در مراجعت به يكديگر برخوردند، اين دفعه با هم عهد بستند كه ديگر چنين كارى نكنند.


صبح اخنس نزد ابوسفيان آمده پرسيد بگوببينم از اين جريان چه فهميدى؟ (آيا اورا راستى پيغمبر يافتى يا نه؟) گفت به خدا قسم چيرهائى شنيدم كه همه را شناخته و غرض وى را از آن فهميدم، و چيزهاى ديگرى شنيدم كه نه خود آنها را فهميدم و نه غرض وى را، اخنس گفت: من هم به همان خداى كه قسم خوردى همينطور بودم.
صبح اخنس، نزد ابوسفيان آمده، پرسيد: بگو ببينم از اين جريان چه فهميدى؟ (آيا او را راستى پيغمبر يافتى يا نه)؟ گفت: به خدا قسم چيزهایى شنيدم كه همه را شناخته و غرض وى را از آن فهميدم، و چيزهاى ديگرى شنيدم كه نه خود آن ها را فهميدم و نه غرض وى را. اخنس گفت: من هم به همان خداى كه قسم خوردى، همين طور بودم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۲ </center>
از منزل ابوسفيان بيرون شده به منزل ابوجهل رفت، از اوپرسيد راءى تو چيست؟ از آنچه در اين سه شب از محمد شنيدى چه فهميدى؟  
از منزل ابوسفيان بيرون شده، به منزل ابوجهل رفت. از او پرسيد: رأى تو چيست؟ از آنچه در اين سه شب از محمّد شنيدى، چه فهميدى؟  
 
گفت: من چيزها شنيدم. ما فرزندان عبدمناف، بر سرِ شرافت و آقایى نزاع داريم. ايشان مهمان نوازى مى كنند، ما هم مى كنيم، تا كار ما و ايشان به اين جا كشيد كه چون دو اسب مسابقه، در طراز هم شديم. حال ايشان وقتى ديدند نمى توانند گوى سبقت را در شرافت و آقایى بربايند، مدّعى شدند كه از ما پيغمبرى است كه از آسمان به سويش وحى مى شود، و تو هرگز نمى فهمى كه اين ها چه نقشه اى دارند؟ نه، به خدا سوگند ما به او ايمان نخواهيم آورد، و تصديقش نخواهيم كرد. اخنس از منزل او برخاست و برگشت.


گفت: من چيزها شنيدم، ما فرزندان عبد مناف بر سر شرافت وآقائى نزاع داريم ، ايشان مهمان نوازى مى كنند، ما هم مى كنيم، تا كار ما و ايشان به اينجا كشيد كه چون دو اسب مسابقه در طراز هم شديم، حال ايشان وقتى ديدند نمى توانند گوى سبقت را در شرافت و آقائى بربايند مدعى شدند كه از ما پيغمبرى است كه از آسمان به سويش وحى مى شود، و تو هرگز نمى فهمى كه اينها چه نقشه اى دارند؟ نه به خدا سوگند ما به او ايمان نخواهيم آورد، وتصديقش نخواهيم كرد، اخنس از منزل او برخاست و برگشت.
و در مجمع البيان مى گويد: مشركان، اصحاب رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را در مكه آزار و اذيت مى كردند، و ايشان به آن جناب عرض مى كردند: اجازه بده تا با ايشان قتال و كارزار كنيم.  


و در مجمع البيان مى گويد: مشركين اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را در مكه آزار واذيت مى كردند، و ايشان به آن جناب عرض مى كردند اجازه بده تا با ايشان قتال وكارزار كنيم، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) مى فرمود: من فعلا ماءمور به قتال با ايشان نيستم ، وآيه شريفه : «قل لعبادى...» در اين باره نازل شد. ((نقل از كلبى».
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى فرمود: من فعلا مأمور به قتال با ايشان نيستم، و آيه شريفه: «قُل لِعِبَادِى...» در اين باره نازل شد. (نقل از كلبى).


مؤلف: ما در تفسير آيه شريفه اشاره كرديم به اينكه اين حرف با سياق آيات سازگار نيست - وخدا داناتر است.
مؤلف: ما، در تفسير آيه شريفه، اشاره كرديم به اين كه: اين حرف با سياق آيات سازگار نيست - و خدا داناتر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۳ </center>
<span id='link115'><span>
<span id='link115'><span>
۱۳٬۸۰۸

ویرایش