گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:




ودر همان كتاب از مسعدة بن صدقه از امام صادق از پدرش ‍ (عليهماالسلام ) روايت كرده كه فرمود: مردى بر پدرم وارد شد وگفت : پدر ومادرم فدايت باد من مى بينم خداى تعالى در كتابش مى فرمايد: ((وان من شى ء الايسبّح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم (( اين چگونه است ؟ پدرم فرمود: درست است ، پرسيد يعنى مى فرمائيد: درخت خشكيده خداى را تسبيح مى گويد؟  
ودر همان كتاب، از مسعدة بن صدقه، از امام صادق، از پدرش «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود: مردى بر پدرم وارد شد و گفت: پدر ومادرم فدايت باد! من مى بينم خداى تعالى در كتابش مى فرمايد: «وَ إن مِن شَئٍ إلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَلَكِن لَا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم» اين چگونه است؟ پدرم فرمود: درست است. پرسيد يعنى مى فرمائيد: درخت خشكيده، خداى را تسبيح مى گويد؟  


فرمود آرى ، مگر نشنيدى چوبهائى را كه در خانه ها به كار رفته چگونه به صدادر مى آيد؟ اين همان تسبيح چوب خشك است كه مى گويد (سبحان اللّه على كل حال( و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابی هريره روايت مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مورچه ها تسبيح خدا مى گويند.  
فرمود آرى. مگر نشنيدى چوب هایى را كه در خانه ها به كار رفته، چگونه به صدا در مى آيد؟ اين، همان تسبيح چوب خشك است كه مى گويد «سُبحَانَ اللّهِ عَلَى كُلّ حَالٍ».
 
و در الدرّ المنثور است كه ابن مردويه، از ابوهريره روايت مى كند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: مورچه ها، تسبيح خدا مى گويند.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۷ </center>
و در همان كتاب است كه نسائى وابوالشيخ وابن مردويه از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) مردم را از كشتن قورباغه نهى كرد وفرمود: همان صدايش تسبيح است.
و در همان كتاب است كه نسائى و ابوالشيخ و ابن مردويه، از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، مردم را از كشتن قورباغه نهى كرد و فرمود: همان صدايش، تسبيح است.


و در همان كتاب است كه خطيب از ابى حمره روايت كرده كه گفت ما نزد امام سجاد على بن الحسين (عليهما السلام) بوديم كه جمعى گنجشك از جلوى ما عبور كردند، وهمه با هم جيك جيك مى كردند، حضرت فرمود: مى دانيد چه مى گويند؟ عرض كرديم : نه ،
و در همان كتاب است كه خطيب، از ابى حمزه روايت كرده كه گفت: ما نزد امام سجاد، على بن الحسين «عليهما السلام» بوديم، كه جمعى گنجشك از جلوى ما عبور كردند، و همه با هم جيك جيك مى كردند. حضرت فرمود: مى دانيد چه مى گويند؟ عرض كرديم: نه.


فرمود: اول به شما بگويم كه من ادعا نمى كنم كه علم غيب دارم وليكن از پدرم شنيدم كه فرمود: از پدرم على بن ابيطالب (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: مرغان در هر صبحگاهى خدا را تسبيح نموده قوت و غذاى روزشان را مسئلت مى دارند، واين همان تسبيح صبحگاهى بود كه از خداى خود رزق امروز خود را طلب مى كردند.
فرمود: اول به شما بگويم كه من ادعا نمى كنم كه علم غيب دارم، وليكن از پدرم شنيدم كه فرمود: از پدرم على بن ابی طالب «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود: مرغان در هر صبحگاهى، خدا را تسبيح نموده، قوت و غذاى روزشان را مسئلت مى دارند. و اين، همان تسبيح صبحگاهى بود كه از خداى خود، رزق امروز خود را طلب مى كردند.


مؤلف : نظير اين روايت را از ابى الشيخ وابى نعيم در حليه از ابى حمزه ثمالى از محمد بن على بن الحسين (عليهما السلام) روايت كرده اند كه عبارتش چنين است محمد بن على بن الحسين صداى گنجشكان را شنيد كه جيك جيك مى كردند، فرمود: مى دانى چه مى گويند؟ گفتيم : نه ، فرمود: پروردگار خود را تسبيح مى كنند و از او غذاى امروز خود را طلب مى نمايند.
مؤلف: نظير اين روايت را، از ابى الشيخ و ابى نعيم، در حليه، از ابى حمزه ثمالى، از محمّد بن على بن الحسين «عليهما السلام» روايت كرده اند كه عبارتش چنين است: محمّد بن على بن الحسين، صداى گنجشكان را شنيد كه جيك جيك مى كردند. فرمود: مى دانى چه مى گويند؟ گفتيم: نه. فرمود: پروردگار خود را تسبيح مى كنند و از او غذاى امروز خود را طلب مى نمايند.


در همان كتاب است كه خطيب در تاريخ خود از عايشه روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) وقتى بر من وارد شد فرمود: اى عايشه اين دوبرد (لباس ) مرا بشوى ، عرض كردم يا رسول اللّه ديروز آنها را شستم ، فرمود: مگر نمى دانى لباس آدمى خداى راتسبيح مى گويد، واگر چرك شود تسبيحش قطع مى شود.
در همان كتاب است كه خطيب، در تاريخ خود، از عايشه روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، وقتى بر من وارد شد، فرمود: اى عايشه! اين دو برد (لباس) مرا بشوى. عرض كردم: يا رسول اللّه! ديروز آن ها را شستم. فرمود: مگر نمى دانى لباس آدمى، خداى راتسبيح مى گويد، و اگر چرك شود، تسبيحش قطع مى شود.


ودر همان كتاب مى گويد: عقيلى در كتاب الضعفاء وابوالشيخ وديلمى از انس روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود: اجل وسرآمد عمر چارپايان وحشرات زمين ومورچه وكبك و ملخ واسبان وقاطران وتمامى جنبندگان وغير جنبندگان در تسبيح است ، هر وقت تسبيح خود را قطع كرد خدا جانش را مى ستاند، واين كار ديگر ربطى به عزرائيل (ملك الموت ) ندارد.
و در همان كتاب مى گويد: عقيلى، در كتاب الضعفاء و ابوالشيخ و ديلمى، از انس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: اجل و سرآمد عمر چارپايان و حشرات زمين و مورچه و كبك و ملخ و اسبان و قاطران و تمامى جنبندگان و غير جنبندگان در تسبيح است. هر وقت تسبيح خود را قطع كرد، خدا جانش را مى ستاند، و اين كار، ديگر ربطى به عزرائيل (ملك الموت) ندارد.


مؤلف : وشايد مقصود از اينكه فرمود: اين كارربطى به ملك الموت ندارد اين باشد كه اوشخصا متصدى قبض روح حيوانات نمى شود، و آن را به بعضى از ملائكه زير دست خود واگذار مى كند، زيرا ملائكه به هر حال واسطه هستند، چنين نيست كه بدون وساطت آنان قبض روح صورت بگيرد.
مؤلف: و شايد مقصود از اين كه فرمود: اين كار ربطى به ملك الموت ندارد، اين باشد كه او شخصا متصدى قبض روح حيوانات نمى شود، و آن را به بعضى از ملائكه زيردست خود واگذار مى كند. زيرا ملائكه به هر حال واسطه هستند، چنين نيست كه بدون وساطت آنان قبض روح صورت بگيرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۸ </center>
ونيز در همان كتاب آمده كه احمد از معاذ بن انس از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) روايت كرده كه وقتى از كنار مردمى عبور كرد كه روى اسبان ومركبهاى خود ايستاده بودند ومركبها در حال سير وكوچ بودند حضرت فرمود: حيوانات را سالم سوار شويد وسالم هم پياده گرديد، وآنها را كرسى وتخت نشيمن خود مكنيد كه روى آنها نشسته در راهها وبازارها به قصه بپردازيد، آرى چه بسيار مركبها كه از راكب خود بهترند، و بيشتر ذكر خداى را مى گويند.
و نيز در همان كتاب آمده كه احمد، از معاذ بن انس، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده كه وقتى از كنار مردمى عبور كرد كه روى اسبان و مركب هاى خود ايستاده بودند و مركب ها در حال سير و كوچ بودند، حضرت فرمود: حيوانات را سالم سوار شويد و سالم هم پياده گرديد، و آن ها را كرسى و تخت نشيمن خود مكنيد، كه روى آن ها نشسته، در راه ها و بازارها به قصه بپردازيد. آرى، چه بسيار مركب ها كه از راكب خود بهترند، و بيشتر ذكر خداى را مى گويند.
 
و در كافى، به سند خود، از سكونى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:


و در كافى به سند خود از سكونى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: حيوان بر صاحبش شش حق دارد ۱ - بيش از طاقتش بار نكند ۲ - پشت آن را مجلس ونشيمن گاه خود براى گفتگوقرار ندهد ۳ - هر وقت در منزل پياده شد ابتداء به علف وآب آن بپردازد ۴ - واز صورت ، آن را داغ نكند ۵ - آن را نزند، زيرا خداى را تسبيح مى گويد ۶ - هر وقت از آب عبور داد آب را بر آن عرضه بدارد.
حيوان بر صاحبش شش حق دارد: ۱ - بيش از طاقتش بار نكند. ۲ - پشت آن را مجلس و نشيمنگاه خود براى گفتگو قرار ندهد. ۳ - هر وقت در منزل پياده شد، ابتداء به علف و آب آن بپردازد. ۴ - و از صورت، آن را داغ نكند. ۵ - آن را نزند، زيرا خداى را تسبيح مى گويد. ۶ - هر وقت از آب عبور داد، آب را بر آن عرضه بدارد.


و در مناقب ابن شهر آشوب از علقمه و ابن مسعود روايت كرده كه گفتند: ما بارها شد كه در خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) نشستيم تا غذا بخوريم صداى تسبيح از غذائى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) مى خورد مى شنيديم ، اين را نيز بودم كه روزى مكرز عامرى از آن جناب معجزه اى خواست حضرت ۹ دانه ريگ را در دست گرفت و از آن ها خواست تا خداى را تسبيح گويند، و ما شنيديم كه ريگها تسبيح گفتند.
و در مناقب، ابن شهر آشوب، از علقمه و ابن مسعود روايت كرده كه گفتند: ما بارها شد كه در خدمت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نشستيم تا غذا بخوريم، صداى تسبيح از غذایى كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى خورد، مى شنيديم. اين را نيز بودم كه روزى مكرز عامرى، از آن جناب معجزه اى خواست. حضرت ۹ دانه ريگ را در دست گرفت و از آن ها خواست تا خداى را تسبيح گويند، و ما شنيديم كه ريگ ها تسبيح گفتند.


و در حديث ابى ذر آمده كه وقتى ريگها را به زمين مى گذاشتند ساكت مى شد، وچون در دست آن جناب قرار مى گرفت مشغول تسبيح مى شد.
و در حديث ابوذر آمده كه: وقتى ريگ ها را به زمين مى گذاشتند، ساكت مى شد، و چون در دست آن جناب قرار مى گرفت، مشغول تسبيح مى شد.


ابن عباس هم گفته است : ملوك حضرموت شرفياب حضور آن جناب شدند وگفتند: از كجا بدانيم شما رسول خدائيد؟ حضرت مشتى از ريگهاى زمين را برداشت وفرمود: اين ريگها شهادت مى دهند ريگها اول شروع كردند به تسبيح خداى تعالى بعدا شهادت دادند به رسالت آن جناب .
ابن عباس هم گفته است: ملوك حضرموت حضور آن جناب شرفیاب شدند و گفتند: از كجا بدانيم شما رسول خدایيد؟ حضرت، مشتى از ريگ هاى زمين را برداشت و فرمود: اين ريگ ها شهادت مى دهند. ريگ ها، اول شروع كردند به تسبيح خداى تعالى، بعدا شهادت دادند به رسالت آن جناب.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۹ </center>
و در همان كتاب از ابوهريره وجابر انصارى وابن عباس وابى بن كعب و امام زين العابدين (عليه السلام ) روايت كرده كه رسول خدا وقتى در مدينه به خطبه مى ايستاد به يكى از ستونهاى مسجد تكيه مى كرد، و چون برايش منبر ساختند وحضرت براى اولين بار بالاى منبر رفت همه شنيدند كه آن ستون به ناله درآمد، همانطور كه شتر فرياد مى زند، و چون دوباره نزد ستون آمد ودست به اوكشيد عين بچه اى كه از گريه ساكت شود ناله كرد.
و در همان كتاب، از ابوهريره و جابر انصارى و ابن عباس و اُبَىّ بن كعب و امام زين العابدين «عليه السلام» روايت كرده كه: رسول خدا وقتى در مدينه به خطبه مى ايستاد، به يكى از ستون هاى مسجد تكيه مى كرد، و چون برايش منبر ساختند و حضرت براى اولين بار بالاى منبر رفت، همه شنيدند كه آن ستون به ناله در آمد، همان طور كه شتر فرياد مى زند، و چون دوباره نزد ستون آمد و دست به او كشيد، عين بچه اى كه از گريه ساكت شود، ناله كرد.


<span id='link113'><span>
<span id='link113'><span>
==توضيحى در مورد تسبيح محسوس برخى موجودات كه در پاره اى روايات نقل شده است ==
==توضيحى در مورد تسبيح محسوس برخى از موجودات كه در پاره اى روايات آمده ==
مؤلف : روايات در تسبيح موجودات با همه اختلافى كه در انواع آنها هست بسيار زياد آمده ، وشايد امر اينگونه روايات براى بعضى مشتبه شده باشد، وخيال كرده باشند كه تسبيح نامبرده براى تمامى موجودات از قبيل لفظ و صوت است ، آنگاه پنداشته اند كه هر موجودى براى خود لغتى وواژه اى دارد كه هر كلمه اش براى معنائى وضع شده ، نظير انسان كه براى كشف منويات خود لغاتى درست كرده است ، چيزى كه هست حواس ما زبان حيوانات وساير موجودات را درك نمى كند، ليكن اين پندار اشتباه است.
مؤلف: روايات در تسبيح موجودات، با همه اختلافى كه در انواع آن ها هست، بسيار زياد آمده، و شايد امر اين گونه روايات براى بعضى مشتبه شده باشد، و خيال كرده باشند كه تسبيح نامبرده، براى تمامى موجودات از قبيل لفظ و صوت است. آنگاه پنداشته اند كه هر موجودى براى خود لغتى و واژه اى دارد كه هر كلمه اش، براى معنایى وضع شده. نظير انسان كه براى كشف منويات خود، لغاتى درست كرده است. چيزى كه هست، حواس ما زبان حيوانات و ساير موجودات را درك نمى كند، ليكن اين پندار اشتباه است.


آنچه از بحث قبلى به دست آمد اين بود كه موجودات همه تسبيح دارند، وتسبيح آنها كلام هم هست وبه حقيقت هم كلام است نه به مجاز وكلام موجودات عبارت است از پاك دانستن ومقدس شمردن خداى عزوجل از احتياج و نقص به اين طريق كه احتياج ونقص ذات وصفات وافعال خود را نشان مى دهند تا همه پى ببرند كه پروردگار عالم چنين نيست ومنزه است ، وچون اين كار را از روى علم هم مى كنند لذا عمل ايشان عين كلام خواهد بود.
آنچه از بحث قبلى به دست آمد، اين بود كه موجودات همه تسبيح دارند، و تسبيح آن ها كلام هم هست و به حقيقت هم كلام است، نه به مجاز، و كلام موجودات، عبارت است از: پاك دانستن و مقدس شمردن خداى عزّوجلّ از احتياج و نقص، به اين طريق كه احتياج و نقص ذات و صفات و افعال خود را نشان مى دهند تا همه پى ببرند كه پروردگار عالَم چنين نيست و منزّه است، و چون اين كار را از روى علم هم مى كنند، لذا عمل ايشان عين كلام خواهد بود.


پس اين روايات هم كه مى گويد: سنگريزه در دست رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) تسبيح كرد وما شنيديم ياآنكه داوود شنيد كه كوهها ومرغان با اوتسبيح مى گويند، يا روايات شبيه به آن همه صحيح است ، وصدائى كه مى شنيدند به ادراك باطنى بود كه تسبيح واقعى و حقيقت معناى آن را از طريق باطن درك مى كردند، وحس هم چيزى نظير آن ومناسب با آن را حكايت مى كرده گوش هم الفاظ وكلماتى كه اين معنا را برساند احساس مى نموده.
پس اين روايات هم كه مى گويد: سنگريزه در دست رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» تسبيح كرد و ما شنيديم، يا آن كه داوود شنيد كه كوه ها و مرغان با او تسبيح مى گويند، يا روايات شبيه به آن، همه صحيح است، و صدایى كه مى شنيدند، به ادراك باطنى بود كه تسبيح واقعى و حقيقت معناى آن را از طريق باطن درك مى كردند، و حس هم چيزى نظير آن و مناسب با آن را حكايت مى كرده، گوش هم الفاظ و كلماتى كه اين معنا را برساند، احساس مى نموده.


نظير اين معنا گذشت كه گفتيم معناى مجرده در عالم خواب به صورت اشكالى مناسب خود وماءلوف با ذهن صاحب خواب در مى آيد، مثلا حقيقت يعقوب وخاندانش در خوابى كه يوسف ديد به صورت آفتاب و ماه ويازده ستاره درآمد، وهمچنين ساير خوابهائى كه خداوند در سوره يوسف نقل كرده كه بحث آنها گذشت .
نظير اين معنا گذشت كه گفتيم معناى مجرده در عالَم خواب، به صورت اشكالى مناسب خود و مألوف با ذهن صاحب خواب در مى آيد. مثلا حقيقت يعقوب و خاندانش در خوابى كه يوسف ديد، به صورت آفتاب و ماه و يازده ستاره در آمد. و همچنين ساير خواب هایى كه خداوند در سوره «يوسف» نقل كرده، كه بحث آن ها گذشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۷۰ </center>
به همين حساب مى توان گفت كسى كه تسبيح موجودات يا حمد ويا شهادت آنها برايش محسوس شده در نخست حقيقت معناى تسبيح و حمد وشهادت برايش كشف شده ، وپس از كشف آن حس باطنى آن را در صورت الفاظى شنيدنى در آورده ، وآن الفاظ همان معانى را افاده كرده ودر نتيجه صاحب كشف به گوش خود هم شنيده است (و خدا داناتر است).
به همين حساب مى توان گفت: كسى كه تسبيح موجودات يا حمد و يا شهادت آن ها برايش محسوس شده، در نخست حقيقت معناى تسبيح و حمد و شهادت برايش كشف شده، و پس از كشف آن، حس باطنى آن را در صورت الفاظى شنيدنى در آورده، و آن الفاظ همان معانى را افاده كرده، و در نتيجه، صاحب كشف، به گوش خود هم شنيده است (و خدا داناتر است).
 
و در الدرّ المنثور است كه: ابويعلى و ابن ابى حاتم (وى روايت را صحيح دانسته) و ابن مردويه و ابونعيم و بيهقى، هر دو در كتاب دلائل، از اسماء، دختر ابوبكر روايت كرده اند كه گفت:
 
وقتى آيه: «تَبَّت يَدَا أبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ» نازل شد، «عوراء» - كه او را أُمّ جميل هم مى گفتند - ولوله كنان، در حالى كه لاشه سنگى در دست داشت، نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آمد و زير لب مى گفت: «مذمما أبينا، و دينه قلينا، و أمره عصينا».


و در الدر المنثور است كه ابويعلى وابن ابى حاتم (وى روايت را صحيح دانسته ) وابن مردويه وابونعيم وبيهقى هر دودر كتاب دلائل از اسماء دختر ابى بكر روايت كرده اند كه گفت : وقتى آيه : ((تبّت يدا ابى لهب وتبّ(( نازل شد عوراء كه اورا ام جميل هم مى گفتند ولوله كنان در حالى كه لاشه سنگى در دست داشت نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) آمد وزير لب مى گفت : ((مذمما ابينا، ودينه قلينا، و امره عصينا».
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نشسته بود. ابوبكر هم پهلويش بود. عرض كرد: اين دارد مى آيد، و من مى ترسم تو را ببيند. فرمود: او مرا نخواهد ديد. آنگاه آيه اى از قرآن را خواند، و خود را از شرّ او حفظ كرد. و در اين باره است كه خداى تعالى مى فرمايد: «وَ إذَا قَرَأتَ القُرآنَ جَعَلنَا بَينَكَ وَ بَينَ الَّذِينَ لَا يُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَستُوراً».  


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) نشسته بود ابى بكر هم پهلويش ‍ بود، عرض كرد: اين دارد مى آيد، ومن مى ترسم تورا ببيند، فرمود: او مرا نخواهد ديد آنگاه آيه اى از قرآن را خواند، وخود را از شر اوحفظ كرد، ودر اين باره است كه خداى تعالى مى فرمايد: «و اذا قرات القرآن جعلنا بينك و بين الّذين لا يؤمنون بالاخرة حجابا مستورا». ام جميل همچنان نزديك آمد تا ايستاد بالاى سر ابى بكر و گفت: شنيده ام كه رفيقت مرا هجو كرده، ابوبكر گفت نه به پروردگار اين خانه سوگند او تو را هجو نكرده، ام جميل راه خود را گرفت و رفت در حالى كه مى گفت : قريش خوب مى داند كه من دختر آقاى اويم.
أُمّ جميل همچنان نزديك آمد تا ايستاد بالاى سر ابوبكر و گفت: شنيده ام كه رفيقت مرا هجو كرده. ابوبكر گفت: نه، به پروردگار اين خانه سوگند، او تو را هجو نكرده. أُمّ جميل، راه خود را گرفت و رفت، در حالى كه مى گفت: قريش خوب مى داند كه من دختر آقاى اويم.


مؤلف: اين معنا به طريق ديگرى نيز از اسماء واز ابى بكر وابن عباس به طور مختصر نقل شده، و آن را مجلسى هم در بحار قرب الاسناد از حسن بن ظريف از معمر از حضرت رضا از پدرش از جدش ‍ (عليهم السلام) در ضمن حديثى كه فهرست معجزات رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) را مى شمارد روايت كرده اند.
مؤلف: اين معنا، به طريق ديگرى نيز، از اسماء و از ابوبكر و ابن عباس، به طور مختصر نقل شده، و آن را مجلسى هم، در بحار، از قرب الاسناد، از حسن بن ظريف، از معمر، از حضرت رضا، از پدرش، از جدش «عليهم السلام»، در ضمن حديثى كه فهرست معجزات رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را مى شمارد، روايت كرده اند.


چند روايت درباره «بسم اللّه الرحمن الرحيم» در ذيل آيه: «و اذا ذكرت ربك...»
==چند روايت درباره «بسم اللّه الرحمن الرحيم»==
و در تفسير عياشى، از زراره، از يكى از آن دو بزرگوار (يعنى امام باقر و امام صادق «عليهما السلام») روايت كرده كه در تفسير آيه شريفه «بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم» فرموده:


و در تفسير عياشى از زراره از يكى از آن دوبزرگوار ((يعنى امام باقر و امام صادق (عليه السلام (() روايت كرده كه در تفسير آيه شريفه ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم (( فرموده : اين آيه سزاوارترين آيه ايست كه آن را بلند بخوانند، و اين همان آيه است كه خداى تعالى در باره اش ‍ فرمود: «و اذا ذكرت ربّك فى القرآن وحده بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ولّوا على ادبارهم نفورا» چه مشركين به تلاوت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) گوش مى دادند همينكه مى خواند ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم (( پشت مى كردند، ومى رفتند، وچون از اين آيه فارغ مى شد باز بر مى گشتند.
اين آيه، سزاوارترين آيه ای است كه آن را بلند بخوانند و اين، همان آيه است كه خداى تعالى در باره اش ‍ فرمود: «وَ إذَا ذَكَرتَ رَبَّكَ فِى القُرآنِ وَحدَهُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم وَلَّوا عَلَى أدبَارِهِم نُفُوراً». چه مشركان به تلاوت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گوش مى دادند، همين كه مى خواند: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم»، پشت مى كردند و مى رفتند، و چون از اين آيه فارغ مى شد، باز بر مى گشتند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۱ </center>
مؤلف : اين معنا را از منصور بن حازم از امام صادق (عليه السلام) نيز روايت كرده ، همچنين قمى آن را بدون ذكر اسم مبارك امام در تفسير خود آورده.
مؤلف: اين معنا را، از منصور بن حازم، از امام صادق «عليه السلام» نيز روايت كرده. همچنين، قمى، آن را بدون ذكر اسم مبارك امام، در تفسير خود آورده.
 
و در الدرّ المنثور است كه بخارى، در تاريخ خود، از ابى جعفر محمّد بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه گفت:
 
چرا بسم اللّه الرحمن الرحيم را از قرآن حاشا كرديد و آن را جزو قرآن نمى دانيد؟ با اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، وقتى وارد منزلش مى شد و قريش نزدش جمع مى شدند، حضرت مى خواند: بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم، و در خواندن آن صدايش را بلند مى كرد، قريش فرار مى كردند. خداوند اين آيه را فرستاد: «وَ إذَا ذَكَرتَ رَبَّكَ فِى القُرآنِ وَحدَهُ وَلَّوا عَلَى أدبَارِهِم نُفُوراً»، و طبق اين آيه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»، جزو قرآن است.


و در الدر المنثور است كه بخارى در تاريخ خود از ابى جعفر محمد بن على (عليهما السلام) روايت كرده كه گفت: چرا بسم اللّه الرحمن الرحيم را از قرآن حاشا كرديد وآن را جزوقرآن نمى دانيد؟ با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وقتى وارد منزلش مى شد و قريش نزدش جمع مى شدند، حضرت مى خواند: بسم اللّه الرحمن الرحيم، و در خواندن آن صدايش را بلند مى كرد، قريش فرار مى كردند، خداوند اين آيه را فرستاد «و اذا ذكرت ربّك فى القرآن وحده ولّوا على ادبارهم نفورا» و طبق اين آيه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»، جزو قرآن است.
و نيز در همان كتاب است كه ابن اسحاق و بيهقى، در كتاب دلائل، از زهرى روايت كرده اند كه گفت:


و نيز در همان كتاب است كه ابن اسحاق ، وبيهقى در كتاب دلائل از زهرى روايت كرده اند كه گفت : شنيدم از كسى كه مى گفت : ابوجهل و ابوسفيان واخنس بن شريق به نماز رفتند كه ببينند رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) كه در آن موقع در خانه اش در حال نماز است چه مى گويد، هر كدام گوشه اى نشستند به طورى كه هيچيك از جاى ديگرى خبر نداشت ، نشستند وگوش فرا مى دادند به نماز خواندن آن جناب تا آنكه فجر طلوع كرده متفرق شدند، در راه به هم برخوردند يكديگر را ملامت كردند، وگفتند اين چه كارى است مى كنيد، اگر يكى از عوام با خبر شود خيال مى كند كه ما هم مسلمان شده ايم.
شنيدم از كسى كه مى گفت: ابوجهل و ابوسفيان و اخنس بن شريق به نماز رفتند كه ببينند رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كه در آن موقع، در خانه اش در حال نماز است، چه مى گويد. هر كدام گوشه اى نشستند، به طورى كه هيچ يك از جاى ديگرى خبر نداشت. نشستند و گوش فرا مى دادند به نماز خواندن آن جناب، تا آن كه فجر طلوع كرده، متفرق شدند. در راه به هم برخوردند، يكديگر را ملامت كردند و گفتند: اين چه كارى است مى كنيد؟ اگر يكى از عوام با خبر شود، خيال مى كند كه ما هم مسلمان شده ايم.


آنگاه متفرق شدند تا شب بعد باز هر يك به جاى ديشب خود برگشتند به نماز خواندن آن جناب گوش مى دادند تا طلوع فجر شد، برخاستند و متفرق شدند، ودر راه به يكديگر برخورده وهمان حرف ديشب را به هم زدند، ومتفرق شده شب سوم باز هر يك جاى خود را گرفته گوش به آن جناب فرا دادند تا طلوع فجر شد، باز در مراجعت به يكديگر برخوردند اين دفعه با هم عهد بستند كه ديگر چنين كارى نكنند.
آنگاه متفرق شدند تا شب بعد، باز هر يك به جاى ديشب خود برگشتند، به نماز خواندن آن جناب گوش مى دادند تا طلوع فجر شد. برخاستند و متفرق شدند، و در راه به يكديگر برخورده و همان حرف ديشب را به هم زدند، و متفرق شده. شب سوم، باز هر يك جاى خود را گرفته، گوش به آن جناب فرا دادند تا طلوع فجر شد. باز در مراجعت به يكديگر برخوردند، اين دفعه با هم عهد بستند كه ديگر چنين كارى نكنند.


صبح اخنس نزد ابوسفيان آمده پرسيد بگوببينم از اين جريان چه فهميدى؟ (آيا اورا راستى پيغمبر يافتى يا نه؟) گفت به خدا قسم چيرهائى شنيدم كه همه را شناخته و غرض وى را از آن فهميدم، و چيزهاى ديگرى شنيدم كه نه خود آنها را فهميدم و نه غرض وى را، اخنس گفت: من هم به همان خداى كه قسم خوردى همينطور بودم.
صبح اخنس، نزد ابوسفيان آمده، پرسيد: بگو ببينم از اين جريان چه فهميدى؟ (آيا او را راستى پيغمبر يافتى يا نه)؟ گفت: به خدا قسم چيزهایى شنيدم كه همه را شناخته و غرض وى را از آن فهميدم، و چيزهاى ديگرى شنيدم كه نه خود آن ها را فهميدم و نه غرض وى را. اخنس گفت: من هم به همان خداى كه قسم خوردى، همين طور بودم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۲ </center>
از منزل ابوسفيان بيرون شده به منزل ابوجهل رفت، از اوپرسيد راءى تو چيست؟ از آنچه در اين سه شب از محمد شنيدى چه فهميدى؟  
از منزل ابوسفيان بيرون شده، به منزل ابوجهل رفت. از او پرسيد: رأى تو چيست؟ از آنچه در اين سه شب از محمّد شنيدى، چه فهميدى؟  
 
گفت: من چيزها شنيدم. ما فرزندان عبدمناف، بر سرِ شرافت و آقایى نزاع داريم. ايشان مهمان نوازى مى كنند، ما هم مى كنيم، تا كار ما و ايشان به اين جا كشيد كه چون دو اسب مسابقه، در طراز هم شديم. حال ايشان وقتى ديدند نمى توانند گوى سبقت را در شرافت و آقایى بربايند، مدّعى شدند كه از ما پيغمبرى است كه از آسمان به سويش وحى مى شود، و تو هرگز نمى فهمى كه اين ها چه نقشه اى دارند؟ نه، به خدا سوگند ما به او ايمان نخواهيم آورد، و تصديقش نخواهيم كرد. اخنس از منزل او برخاست و برگشت.


گفت: من چيزها شنيدم، ما فرزندان عبد مناف بر سر شرافت وآقائى نزاع داريم ، ايشان مهمان نوازى مى كنند، ما هم مى كنيم، تا كار ما و ايشان به اينجا كشيد كه چون دو اسب مسابقه در طراز هم شديم، حال ايشان وقتى ديدند نمى توانند گوى سبقت را در شرافت و آقائى بربايند مدعى شدند كه از ما پيغمبرى است كه از آسمان به سويش وحى مى شود، و تو هرگز نمى فهمى كه اينها چه نقشه اى دارند؟ نه به خدا سوگند ما به او ايمان نخواهيم آورد، وتصديقش نخواهيم كرد، اخنس از منزل او برخاست و برگشت.
و در مجمع البيان مى گويد: مشركان، اصحاب رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را در مكه آزار و اذيت مى كردند، و ايشان به آن جناب عرض مى كردند: اجازه بده تا با ايشان قتال و كارزار كنيم.  


و در مجمع البيان مى گويد: مشركين اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را در مكه آزار واذيت مى كردند، و ايشان به آن جناب عرض مى كردند اجازه بده تا با ايشان قتال وكارزار كنيم، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) مى فرمود: من فعلا ماءمور به قتال با ايشان نيستم ، وآيه شريفه : «قل لعبادى...» در اين باره نازل شد. ((نقل از كلبى».
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى فرمود: من فعلا مأمور به قتال با ايشان نيستم، و آيه شريفه: «قُل لِعِبَادِى...» در اين باره نازل شد. (نقل از كلبى).


مؤلف: ما در تفسير آيه شريفه اشاره كرديم به اينكه اين حرف با سياق آيات سازگار نيست - وخدا داناتر است.
مؤلف: ما، در تفسير آيه شريفه، اشاره كرديم به اين كه: اين حرف با سياق آيات سازگار نيست - و خدا داناتر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۳ </center>
<span id='link115'><span>
<span id='link115'><span>
==آيات ۵۶ - ۶۵  سوره إسراء ==
==آيات ۵۶ - ۶۵  سوره إسراء ==
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشف الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً(۵۶)
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشف الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً(۵۶)
۱۳٬۷۸۶

ویرایش