گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:


==اعمالى كه با ايمان به خدا سازگارى ندارد ==
==اعمالى كه با ايمان به خدا سازگارى ندارد ==
ودر الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از قتاده واواز حسن روايت كرده كه در ذيل آيه ((ولاتقربوا الزّنى انّه كان فاحشة (( گفته است : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) بارها مى فرمود: ((بنده خدا در حينى كه زنا مى كند ايمان به خدا ندارد، ودر حينى كه بهتان مى زند ايمان به خدا ندارد، ودر حينى كه دزدى مى كند ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه شراب مى خورد ايمان به خدا ندارد، ودر حينى كه خيانت مى كند ايمان به خدا ندارد(( پرسيدند: يا رسول اللّه به خدا سوگند ما خيال مى كرديم اين كارها با ايمان سازگار هست ، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود اگر يكى از اين كارها از آدمى سر بزند ايمان از قلبش بيرون مى رود، واگر توبه كند توبه اش قبول مى شود.
و در الدرّ المنثور است كه ابن ابى حاتم، از قتاده و او، از حسن روايت كرده كه در ذيل آيه: «وَ لَا تَقرَبُوا الزِّنَى إنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً» گفته است:  
مؤ لف : اين حديث به طرق ديگرى از عايشه وابى هريره نيز روايت شده ، واز طرق اهل بيت (عليهم السلام ) هم چنين مضمونى رسيده كه روح ايمان در حين معصيت از آدمى جدا مى شود.
 
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بارها مى فرمود: «بنده خدا در حينى كه زنا مى كند، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه بهتان مى زند، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه دزدى مى كند، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه شراب مى خورد، ايمان به خدا ندارد، و در حينى كه خيانت مى كند، ايمان به خدا ندارد».
 
پرسيدند: يا رسول اللّه! به خدا سوگند ما خيال مى كرديم اين كارها با ايمان سازگار هست.
 
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: اگر يكى از اين كارها از آدمى سر بزند، ايمان از قلبش بيرون مى رود، و اگر توبه كند ،توبه اش قبول مى شود.
 
مؤلف: اين حديث، به طرق ديگرى، از عايشه و ابوهريره نيز روايت شده، و از طرق اهل بيت «عليهم السلام» هم، چنين مضمونى رسيده كه: «روح ايمان در حين معصيت، از آدمى جدا مى شود».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۸ </center>
چند روايت در ذيل آيه : ((ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا...((
==چند روايت در ذيل آيه: «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيّهِ سُلطَاناً...»==
ودر كافى به سند خود از اسحاق بن عمار روايت كرده كه گفت : به حضرت ابى الحسن (عليه السلام ) عرض كردم خداى عزوجل مى فرمايد: ((ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليّه سلطانا فلايسرف فى القتل انّه كان منصورا(( مقصود از اين اسراف چيست كه خدا از آن نهى مى كند؟ فرمود: مقصود اين است كه به جاى قاتل شخص بى گناهى را بكشى ويا قاتل را مثله كنى ، عرض كردم ، پس معناى جمله : ((انّه كان منصورا(( چيست ؟ فرمود: چه نصرتى بالاتر از اين كه قاتل را دست بسته در اختيار اولياى مقتول بگذارند تا اگر خواستند به قتل برسانند البته اين در صورتى است كه پيامد وتالى فاسدى در بين نباشد، واثر سوء دينى ويا دنيائى به بار نياورد.
و در كافى، به سند خود، از اسحاق بن عمّار روايت كرده كه گفت: به حضرت ابى الحسن «عليه السلام» عرض كردم: خداى عزوجل مى فرمايد: «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيِّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً»، مقصود از اين اسراف چيست كه خدا از آن نهى مى كند؟  
ودر تفسير عياشى از ابى العباس روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) پيرامون دونفر كه شخصى را به شركت كشته بودند سوال كردم فرمود: صاحب خون يعنى اولياى مقتول مى توانند يكى از آن دو نفر را بكشند، وهر يك را كشتند نصف ديه اورا آن ديگرى به ورثه اش مى دهد وهمچنين اگر مردى زنى را كشت اگر اولياى مقتول قبول كردند كه خونبها بگيرند هيچ واگر جز كشتن قاتل را رضا ندادند مى توانند قاتل را بكشند ونصف ديه اش را هم به ورثه اش بپردازند، اين است معناى كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: ((فقد جعلنا لوليّه سلطانا فلايسرف فى القتل ((
 
مؤ لف : ودر معناى اين دوروايت روايات ديگرى نيز هست ، مثلا الدر المنثور از بيهقى نقل كرده كه اودر سنن خود از زيد بن اسلم روايت كرده كه گفت : مردم را در جاهليت رسم چنين بود كه اگر مردى از يك فاميلى كسى را مى كشت از آن قوم وقبيله راضى نمى شدند، مگر بعد از آنكه يكى از بزرگان ورؤ ساى ايشان را بكشند، البته اين در صورتى بود كه قاتل خودش از روساء نباشد، خداى تعالى در اين آيه ايشان را اندرز نموده ومى فرمايد و(( لاتقتلوا - تا آنجا كه مى فرمايد - فلايسرف فى القتل ((
فرمود: مقصود اين است كه به جاى قاتل، شخص بى گناهى را بكشى و يا قاتل را مثله كنى. عرض كردم: پس معناى جمله: «إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً» چيست؟ فرمود: چه نصرتى بالاتر از اين كه قاتل را دست بسته در اختيار اولياى مقتول بگذارند تا اگر خواستند، به قتل برسانند. البته اين در صورتى است كه پيامد و تالى فاسدى در بين نباشد، و اثر سوء دينى و يا دنيایى به بار نياورد.
ودر تفسير قمى در ذيل آيه شريفه ((وزنوا بالقسطاس المستقيم (( گفته : كه در روايت ابى الجارود نقل شده كه امام ابى جعفر (عليه السلام ) در معناى ((قسطاس مستقيم (( فرموده كه : قسطاس مستقيم آن ميزانى را گويند كه زبانه (شاهين ) داشته باشد.
 
و در تفسير عياشى، از ابى العباس روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، پيرامون دو نفر كه شخصى را به شركت كشته بودند، سؤال كردم.
 
فرمود: صاحب خون، يعنى اولياى مقتول مى توانند يكى از آن دو نفر را بكشند، وهر يك را كشتند، نصف ديه او را آن ديگرى به ورثه اش مى دهد. و همچنين اگر مردى زنى را كشت، اگر اولياى مقتول قبول كردند كه خونبها بگيرند، هيچ و اگر جز كشتن قاتل را رضا ندادند، مى توانند قاتل را بكشند و نصف ديه اش را هم به ورثه اش بپردازند. اين است معناى كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: «فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيِّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ».
 
مؤلف: و در معناى اين دو روايت، روايات ديگرى نيز هست. مثلا الدرّ المنثور، از بيهقى نقل كرده كه او در سنن خود، از زيد بن اسلم روايت كرده كه گفت:  
 
مردم را در جاهليت رسم چنين بود كه اگر مردى از يك فاميلى كسى را مى كشت، از آن قوم و قبيله راضى نمى شدند، مگر بعد از آن كه يكى از بزرگان و رؤساى ايشان را بكشند. البته اين در صورتى بود كه قاتل خودش از رؤساء نباشد. خداى تعالى، در اين آيه، ايشان را اندرز نموده و مى فرمايد: «وَ لَا تَقتُلُوا - تا آن جا كه مى فرمايد - فَلَا يُسرِف فِى القَتل».
 
و در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه: «وَ زِنُوا بِالقِسطَاسِ المُستَقِيم» گفته كه: در روايت ابى الجارود نقل شده كه امام ابى جعفر «عليه السلام»، در معناى «قسطاس مستقيم» فرموده كه: قسطاس مستقيم، آن ميزانى را گويند كه زبانه (شاهين) داشته باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۹ </center>
مؤ لف : مقصود از ذكر زبانه اين است كه استقامت را برساند كه معمولا ترازوهاى دوكفه اى اين حال را دارند.
مؤلف: مقصود از ذكر زبانه، اين است كه استقامت را برساند كه معمولا ترازوهاى دو كفّه اى، اين حال را دارند.
<span id='link94'><span>
<span id='link94'><span>
==رواياتى درباره پيروى نكردن از غير علم وتقسيم شدن ايمان ، بر اعضاء وجوارح ==
==رواياتى درباره پيروى نكردن از غير علم وتقسيم شدن ايمان ، بر اعضاء وجوارح ==
ودر تفسير عياشى از ابى عمر وزبيرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: خداى تبارك وتعالى ايمان را بر همه اعضاء وجوارح آدمى واجب كرده وبر همه تقسيم نموده است ، پس هيچ عضوى نيست مگر آنكه موظف است به ايمانى مخصوص به خود، غير از آن ايمانى كه عضوديگر موظف بر آن است ، يك عضوآدمى دوچشم اواست كه با آن مى بيند ويكى دوپاى اواست كه با آن راه مى رود.
ودر تفسير عياشى از ابى عمر وزبيرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: خداى تبارك وتعالى ايمان را بر همه اعضاء وجوارح آدمى واجب كرده وبر همه تقسيم نموده است ، پس هيچ عضوى نيست مگر آنكه موظف است به ايمانى مخصوص به خود، غير از آن ايمانى كه عضوديگر موظف بر آن است ، يك عضوآدمى دوچشم اواست كه با آن مى بيند ويكى دوپاى اواست كه با آن راه مى رود.
۱۳٬۸۰۸

ویرایش