۱۳٬۸۰۸
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
==بحث روايتى: در ذيل آيات گذشته == | ==بحث روايتى: در ذيل آيات گذشته == | ||
در كافى به سند خود، از معاويه بن وهب، از ابى عبدالله (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هر كه خداوند توفيق شكرش داده باشد، نعمتش | در كافى به سند خود، از معاويه بن وهب، از ابى عبدالله (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هر كه خداوند توفيق شكرش داده باشد، نعمتش را هم زياد مى كند، همچنان كه خودش فرمود: «لئن شكرتم لازيدنكم». | ||
و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا و بيهقى در كتاب | و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا و بيهقى در كتاب «شعب الايمان»، از ابى زهير يحيى بن عطارد بن مصعب، از پدرش روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: | ||
به هيچ كس چهار چيز ندادند كه از چهار چيزش دريغ كرده باشند: | |||
به كسى توفيق شكر ندادند كه از زيادى نعمتش دريغ كرده باشند، زيرا خداى تعالى فرمود: «لئن شكرتم لازيدنكم». | |||
و به كسى توفيق دعا ندادند كه اجابت را از وى دريغ كرده باشند. چون خداى تعالى فرموده: «ادعونى استجب لكم». | |||
و به كسى توفيق استغفار ندادند كه از آمرزشش دريغ كرده باشند. زيرا خداى تعالى فرموده: «استغفروا ربكم انه كان غفارا». | |||
و به كسى توفيق توبه ندادند كه از قبول توبه اش دريغ كرده باشند. چون خداى تعالى فرموده: و «هو الذى يقبل التوبه عن عباده». | |||
و در همان كتاب است كه ابونعيم، در كتاب «حليه»، از طريق مالك ابن انس، از جعفر بن محمد بن على بن الحسين روايت كرده كه گفت: وقتى سفيان ثورى به جعفر بن محمد گفت: من از محضرت بر نمى خيزم تا اين كه مرا حديث كنى. | |||
جعفر بن محمد گفت: پس گوش كن كه براى تو حديثى مى گويم كه از احاديث زيادى بهتر باشد، چون حديث زياد، براى تو خوب نيست: وقتى خداوند به تو نعمتى داد و خواستى هميشه برايت بماند، شكر و سپاس خداى را بر آن زياد به جاى آر چون خداى تعالى در كتاب مجيدش فرموده: «لئن شكرتم لازيدنكم». و هر وقت محروميت از نعمتى طول كشيد زياد استغفار كن، چون خداى تعالى در كتاب مجيدش فرموده: «استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين» - يعنى در دنيا و آخرت - «و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا». | |||
اى سفيان! اگر از ناحيه سلطان و يا كس ديگرى اندوهى به تو روى آورد زياد بگو: «لاحول و لاقوه الا بالله»، كه اين كلمه ، كليد فرج و گنجى از گنج هاى بهشت است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۰ </center> | ||
مؤلف: در اين معنا، روايات بسيارى از طريق شيعه و سنى رسيده است. | مؤلف: در اين معنا، روايات بسيارى از طريق شيعه و سنى رسيده است. | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۳۱: | ||
و در همان كتاب به سند خود، از حماد بن عثمان روايت كرده كه گفت: امام صادق (عليه السلام) از مسجد بيرون آمد، ديد مركبش گم شده، فرمود: اگر خدا مركبم را به من برگرداند حق شكر او را ادا خواهم كرد، چيزى نگذشت مركبش را آوردند، حضرت در شكر آن گفت: الحمد لله. شخصى پرسيد: فدايت شوم، مگر شما نفرموديد: هر آينه شكر خدا را آن طور كه حق او است بجا مى آورم؟ فرمود: مگر نشنيديد گفتم الحمد لله. | و در همان كتاب به سند خود، از حماد بن عثمان روايت كرده كه گفت: امام صادق (عليه السلام) از مسجد بيرون آمد، ديد مركبش گم شده، فرمود: اگر خدا مركبم را به من برگرداند حق شكر او را ادا خواهم كرد، چيزى نگذشت مركبش را آوردند، حضرت در شكر آن گفت: الحمد لله. شخصى پرسيد: فدايت شوم، مگر شما نفرموديد: هر آينه شكر خدا را آن طور كه حق او است بجا مى آورم؟ فرمود: مگر نشنيديد گفتم الحمد لله. | ||
و در همان كتاب به سند خود، از ابى بصير روايت كرده كه گفت: خدمت امام صادق (عليه السلام) عرضه داشتم: آيا شكر خدا حدى دارد كه اگر بنده خدا به آن حد شكر كند، شكر خداى را كرده باشد؟ فرمود: آرى. عرضه داشتم: چيست؟ فرمود: در مقابل هر نعمتى، از اهل و مال كه به او داده، بگويد: الحمد لله، و اگر در نعمتى كه خداوند به او داده حقى باشد آن حق را ادا كند، و از همين باب است كه خداى تعالى به ما تعليم داده، در هنگام سوار شدن بر مركب بگوئيم | و در همان كتاب به سند خود، از ابى بصير روايت كرده كه گفت: خدمت امام صادق (عليه السلام) عرضه داشتم: آيا شكر خدا حدى دارد كه اگر بنده خدا به آن حد شكر كند، شكر خداى را كرده باشد؟ | ||
فرمود: آرى. عرضه داشتم: چيست؟ | |||
فرمود: در مقابل هر نعمتى، از اهل و مال كه به او داده، بگويد: الحمد لله، و اگر در نعمتى كه خداوند به او داده حقى باشد آن حق را ادا كند، و از همين باب است كه خداى تعالى به ما تعليم داده، در هنگام سوار شدن بر مركب بگوئيم «سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين». و نيز تعليم داده كه بگوئيم: «رب انزلنى منزلا مباركا و انت خير المنزلين». و همچنين آيه شريفه «رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا». | |||
و در تفسير عياشى، از ابى ولاد روايت شده كه گفت: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم مگر غير از اين است كه اين نعمتى كه داريم (ولايت اهل بيت) از ناحيه خدا است؟ | و در تفسير عياشى، از ابى ولاد روايت شده كه گفت: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم مگر غير از اين است كه اين نعمتى كه داريم (ولايت اهل بيت) از ناحيه خدا است؟ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱ </center> | ||
حال اگر شكرش را به جاى آورديم آن را زيادتر مى كند چون خودش | حال اگر شكرش را به جاى آورديم آن را زيادتر مى كند چون خودش فرموده: «لئن شكرتم لازيدنكم»؟ فرمود: چرا، هر كس خداى را بر هر نعمتى شكر و سپاس بگويد، و بداند كه نعمتش از ناحيه او است نه غير، خداوند نعمتش را بر او زياد مى كند. | ||
مؤلف: دو روايت آخرى به بهترين وجهى شكر را تفسير مى كنند، و بيان گذشته ما هم كه گفتيم: شكر، اظهار نعمت است، هم در اعتقاد و هم به زبان و هم به عمل با آن انطباق دارد، زيرا روايت ابى ولاد، شكر اعتقادى، و روايت ابى بصير شكر عملى، و هر دو روايت شكر زبانى را بيان مى كنند، و آيه شريفه «و اما بنعمه ربك فحدث» هم آن را تاييد مى كند. | |||
و در تفسير قمى مى گويد: پدرم مرفوعا و بدون ذكر سند از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حديث كرد كه ايشان فرمود: هر كه همسايه خود را به طمع منزلش اذيت كند، خداوند خانه خود او را به ارث، به آن همسايه مى دهد، و اين كلام خداى تعالى است كه مى فرمايد: «و قال الذين كفروا لرسلهم... فاوحى اليهم ربهم لنهلكن الظالمين و لنسكننكم الارض من بعدهم». | |||
و در تفسير مجمع و روح المعانى، از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه هر كه همسايه اش را بيازارد، خداى تعالى، خانه اش را نصيب همان همسايه اش مى فرمايد. | و در تفسير مجمع و روح المعانى، از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه هر كه همسايه اش را بيازارد، خداى تعالى، خانه اش را نصيب همان همسايه اش مى فرمايد. | ||
و درالدر المنثور است كه ابن ضريس از ابى مجلز روايت كرده كه گفت: مردى خدمت على بن ابى طالب (عليه السلام) عرض كرد: من داناترين مردم به انساب هستم. فرمود: تو نمى توانى همه مردم را به دودمانى نسبت دهى؟ عرض كرد: چرا مى توانم. فرمود: بگو ببينم، در آيه | و درالدر المنثور است كه ابن ضريس از ابى مجلز روايت كرده كه گفت: مردى خدمت على بن ابى طالب (عليه السلام) عرض كرد: من داناترين مردم به انساب هستم. فرمود: تو نمى توانى همه مردم را به دودمانى نسبت دهى؟ عرض كرد: چرا مى توانم. | ||
فرمود: بگو ببينم، در آيه «و عادا و ثمود و قرونا بين ذلك كثيرا» مى دانى اين قرون بسيار چه كسانى هستند؟ عرض كرد: بله، من همه آن ها را نسبت مى دهم (و مى گويم كدام پسر كدام و نوه كدام بود). | |||
فرمود: مگر آيه «الم ياتكم نبوا الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله» را نخوانده اى؟ آن مرد، ساكت ماند.(زيرا آيه شريفه صريحا مى فرمايد كه انسابى هستند كه جز خدا كسى آنها را نمى داند). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲ </center> | ||
==رواياتى درباره معناى «صديد»== | ==رواياتى درباره معناى «صديد»== | ||
و در مجمع از ابى عبدالله (عليه السلام) روايت مى كند كه فرموده است: كلمه «'''صديد'''» به معناى چرك و خونى است كه از عورت زنان فاحشه به آتش دوزخ مى ريزد. | و در مجمع از ابى عبدالله (عليه السلام) روايت مى كند كه فرموده است: كلمه «'''صديد'''» به معناى چرك و خونى است كه از عورت زنان فاحشه به آتش دوزخ مى ريزد. |
ویرایش