گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:


==توضيحى در مورد خوشحال شدن اهل كتاب از نزول قرآن ==
==توضيحى در مورد خوشحال شدن اهل كتاب از نزول قرآن ==
«'''وَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَب يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْك ...'''»:
«'''وَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَاب يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْك ...'''»:


ظاهرا منظور از «'''الذين اوتوا الكتاب '''» يهود و نصارى ، و يا اين دو طائفه با مجوس است ، چون معهود از اطلاقات قرآن همين است . و اما اينكه مى فرمايد اهل كتاب خوشحالى مى كنند از اين كه قرآن به تو نازل شده ، جهتش اين است كه اين سوره مكى است و تاريخ اثبات كرده كه يهود، در اوائل بعثت و قبل از آن ، عنادى با پيامبر نداشتند، بلكه حوادث به وجود آمده بعد از هجرت بوده است.
ظاهرا منظور از «الذين اوتوا الكتاب»، يهود و نصارا، و يا اين دو طایفه با مجوس است. چون معهود از اطلاقات قرآن همين است. و اما اين كه مى فرمايد اهل كتاب خوشحالى مى كنند از اين كه قرآن به تو نازل شده، جهتش اين است كه اين سوره مكى است و تاريخ اثبات كرده كه يهود، در اوائل بعثت و قبل از آن، عنادى با پيامبر نداشتند، بلكه حوادث به وجود آمده بعد از هجرت بوده است.


و آن عنادى كه ايشان را واداشت آن حوادث شوم را ببار بياورند همه بعد از هجرت بود، و حتى در اوائل هجرت هم جمعى از ايشان دعوت اسلام را پذيرفته ، بر نبوت خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شهادت دادند، و شهادت دادند كه اين همان پيغمبرى است كه در كتابهاى آنان بشارت به آمدنش داده شده ، و قرآن همين معنا را از ايشان حكايت نموده مى فرمايد: «'''و شهد شاهد من بنى اسرائيل على مثله فامن و استكبرتم '''».
و آن عنادى كه ايشان را واداشت آن حوادث شوم را به بار بياورند، همه بعد از هجرت بود، و حتى در اوائل هجرت هم جمعى از ايشان دعوت اسلام را پذيرفته، بر نبوت خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه و آله و سلم) شهادت دادند، و شهادت دادند كه اين همان پيغمبرى است كه در كتاب هاى آنان بشارت به آمدنش داده شده، و قرآن همين معنا را از ايشان حكايت نموده، مى فرمايد: «و شهد شاهد من بنى اسرائيل على مثله فآمن و استكبرتم».


و اما نصارى ، قومى از ايشان نيز در آن روزگار بر دين حق بودند و هيچگونه عنادى نسبت به دعوت اسلام نشان ندادند،
و اما نصارا، قومى از ايشان نيز در آن روزگار بر دين حق بودند و هيچ گونه عنادى نسبت به دعوت اسلام نشان ندادند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۹ </center>
مانند قومى از نصاراى حبشه به طورى كه در داستان هجرت مسلمين به حبشه نقل شده ، و همچنين جمعى از غير مردم حبشه ، همچنانكه قرآن كريم درباره امثال آنان فرموده : «'''الذين اتيناهم الكتاب من قبله هم به يؤمنون '''» و نيز فرموده : «'''و من قوم موسى امه يهدون بالحق و به يعدلون '''».
مانند قومى از نصاراى حبشه، به طورى كه در داستان هجرت مسلمين به حبشه نقل شده، و همچنين جمعى از غير مردم حبشه. همچنان كه قرآن كريم درباره امثال آنان فرموده: «الذين اتيناهم الكتاب من قبله هم به يؤمنون». و نيز فرموده: «و من قوم موسى امة يهدون بالحق و به يعدلون».


و همچنين مجوس آن روز هم در انتظار بعثت و فرج خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و ظهور دينى كه حق و عدالت را گسترش دهد بسر مى بردند و مانند مشركين با حق دشمنى و عناد نمى ورزيدند.
و همچنين مجوس آن روز هم در انتظار بعثت و فرج خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و ظهور دينى كه حق و عدالت را گسترش دهد، به سر مى بردند و مانند مشركان با حق دشمنى و عناد نمى ورزيدند.
با در نظر داشتن اين زمينه ، آيه در اين معنا ظهور دارد كه منظور از اهل كتاب همين يهود و نصارى و مجوس باشد، مخصوصا اهل حق از نصارى كه معتقد بودند به اينكه مسيح بشرى است كه خداوند او را به نبوت ارسال داشته - مانند نجاشى و اصحابش -.


ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «'''بگو من مامور شدم كه خدا را بندگى كنم ، و كسى را شريكش ندانسته مردم را بسوى او دعوت كنم '''» آن را تاييد مى كند و خيلى روشن است كه خطاب در اين جمله مناسب تر است كه با نصارى باشد.
با در نظر داشتن اين زمينه، آيه در اين معنا ظهور دارد كه منظور از اهل كتاب، همين يهود و نصارا و مجوس باشد. مخصوصا اهل حق از نصارا كه معتقد بودند به اين كه مسيح بشرى است كه خداوند او را به نبوت ارسال داشته - مانند نجاشى و اصحابش.


«'''و من الاحزاب من ينكر بعضه '''» - الف و لام در «'''الاحزاب '''» الف و لام عهد است ، و معنايش اين است كه پاره اى از احزاب اهل كتاب ، كسانيند كه پاره اى از آنچه به تو نازل شده را انكار مى كنند، و آن آياتى است كه دلالت بر توحيد و نفى تثليث و نفى ساير عقائد باطله و معارف و احكام دستخورده اهل كتاب دارد.
ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «بگو من مأمور شدم كه خدا را بندگى كنم، و كسى را شريكش ندانسته، مردم را به سوى او دعوت كنم»، آن را تاييد مى كند و خيلى روشن است كه خطاب در اين جمله، مناسب تر است كه با نصارا باشد.


«'''قل انما امرت ان اعبداللّه و لا اشرك به '''» - اين جمله دلالت دارد بر اينكه مقصود از آن بعضى كه انكارش مى كنند آياتى است كه توحيد در عبادت و اطاعت را مى رساند، و در آيه ديگرى هم پيغمبر خود را دستور مى دهد كه ايشان را به موافقت با آن آيات و آن معارف دعوت نمايد، و مى فرمايد: «'''قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه '''».
«'''و من الاحزاب من ينكر بعضه '''» - الف و لام در «الاحزاب»، الف و لام عهد است، و معنايش اين است كه پاره اى از احزاب اهل كتاب، كسانی اند كه پاره اى از آنچه به تو نازل شده را انكار مى كنند، و آن آياتى است كه دلالت بر توحيد و نفى تثليث و نفى ساير عقائد باطله و معارف و احكام دست خورده اهل كتاب دارد.
 
«'''قل انما امرت ان اعبد اللّه و لا اشرك به '''» - اين جمله دلالت دارد بر اين كه مقصود از آن بعضى كه انكارش مى كنند، آياتى است كه توحيد در عبادت و اطاعت را مى رساند، و در آيه ديگرى هم، به پيغمبر خود دستور مى دهد كه ايشان را به موافقت با آن آيات و آن معارف دعوت نمايد، و مى فرمايد: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۰ </center>
«'''اليه ادعو و اليه ماب '''» - در اين جمله كلام را پايان داده ، مى فرمايد: بازگشت من به سوى اوست . بنابراين در اول كلام هدف خود و ديگران را، و در آخر آن سيره خود را بيان نموده مى فرمايد: من مامور شده ام كه تنها خدا را پرستش كنم ، و عمل و دعوتم بر اين اساس باشد، و بر همين سيره هم در ميان مردم رفتار مى كنم ، و مردم را جز به سوى او نمى خوانم ، و در هيچ امرى از امورم جز به او مراجعه نمى كنم.
«'''اليه ادعو و اليه مآب '''» - در اين جمله كلام را پايان داده، مى فرمايد: بازگشت من به سوى اوست. بنابراين در اول كلام، هدف خود و ديگران را، و در آخر آن سيره خود را بيان نموده مى فرمايد: من مأمور شده ام كه تنها خدا را پرستش كنم، و عمل و دعوتم بر اين اساس باشد، و بر همين سيره هم در ميان مردم رفتار مى كنم، و مردم را جز به سوى او نمى خوانم، و در هيچ امرى از امورم، جز به او مراجعه نمى كنم.
 
بنابراين ذيل آيه ، همان معنايى را مى رساند كه آيه «'''قل هذه سبيلى ادعو الى اللّه على بصيره انا و من اتبعنى و سبحان اللّه و ما انا من المشركين '''» آن را افاده مى كرد.


ممكن هم هست منظور از جمله «'''و اليه ماب '''» مساءله معاد باشد كه در اين صورت تعليل را افاده مى كند، و آيه چنين معنا مى دهد: من فقط به سوى او دعوت مى كنم ، چون بازگشت من ، تنها به سوى اوست.
بنابراين ذيل آيه، همان معنايى را مى رساند كه آيه «قل هذه سبيلى ادعو الى اللّه على بصيرة انا و من اتبعنى و سبحان اللّه و ما انا من المشركين» آن را افاده مى كرد.


وجوه ديگرى كه در بيان مراد از: «'''و الذين آتيناهم الكتاب يفرحون بماانزل اليك '''» گفته شده است
ممكن هم هست منظور از جمله «و اليه مآب»، مسأله معاد باشد كه در اين صورت تعليل را افاده مى كند، و آيه چنين معنا مى دهد: من فقط به سوى او دعوت مى كنم، چون بازگشت من، تنها به سوى اوست.


بعضى از مفسرين كلمه «'''كتاب '''» را كه در آيه است به قرآن ، و جمله «'''الذين آتيناهم الكتاب'''» را به اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و كلمه «'''احزاب '''» را به اعرابى تفسير كرده اند كه عليه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) حزب تشكيل دادند - كه همان قريش و ساير قبايل بودند - و گرفتاريهايى براى آن حضرت درست كردند.
بعضى از مفسران كلمه «كتاب» را كه در آيه است، به قرآن، و جمله «الذين آتيناهم الكتاب» را به اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، و كلمه «احزاب» را به اعرابى تفسير كرده اند كه عليه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) حزب تشكيل دادند - كه همان قريش و ساير قبايل بودند - و گرفتاری هايى براى آن حضرت درست كردند.


وليكن اين تفسير صحيح نيست ، زيرا معهود نيست و سابقه ندارد كه قرآن كريم جمله «'''الذين اوتوا الكتاب '''» را بر اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اطلاق كرده باشد. علاوه بر اينكه اگر آيه را اينطور تفسير كنيم لازمه اش اين است كه اين معنى تكرار شود (زيرا آيه بعدى نيز همين معنى را ذكر مى كند).
وليكن اين تفسير صحيح نيست. زيرا معهود نيست و سابقه ندارد كه قرآن كريم جمله «الذين اوتوا الكتاب» را بر اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) اطلاق كرده باشد. علاوه بر اين كه اگر آيه را اين طور تفسير كنيم، لازمه اش اين است كه اين معنا تكرار شودو (زيرا آيه بعدى نيز همين معنا را ذكر مى كند).


و چه بسا گفته باشند كه مقصود از اين جمله تنها يهود، و مقصود از كتاب ، تورات است ، و مراد از اينكه فرمود بعضى از احزاب پاره اى از قرآن را انكار مى كنند آن آياتى است كه مشتمل بر احكامى خلاف احكام تحريف شده تورات است.  
و چه بسا گفته باشند كه مقصود از اين جمله تنها يهود، و مقصود از كتاب، تورات است، و مراد از اين كه فرمود بعضى از احزاب پاره اى از قرآن را انكار مى كنند، آن آياتى است كه مشتمل بر احكامى خلاف احكام تحريف شده تورات است.  


و اگر بگويى انكار چنين آياتى اختصاص به بعضى از يهود نداشت ، بلكه همه يهود آن را منكر بودند، مى گوييم: درست است و ليكن بعضى از يهود بدون فرح و خوشحالى از نزول قرآن ، آن دسته از آيات را انكار مى كردند، و بقيه يهود هم خوشحال بودند و هم آن دسته را انكار مى كردند. آنگاه براى اثبات اين معنا كلام را طولانى كرده اند.
و اگر بگويى انكار چنين آياتى اختصاص به بعضى از يهود نداشت، بلكه همه يهود آن را منكر بودند، مى گوييم: درست است، وليكن بعضى از يهود بدون فرح و خوشحالى از نزول قرآن، آن دسته از آيات را انكار مى كردند، و بقيه يهود هم خوشحال بودند و هم آن دسته را انكار مى كردند. آنگاه براى اثبات اين معنا كلام را طولانى كرده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۱ </center>
و از بعضى از مفسرين نقل شده كه گفته اند: منظور از موصول «'''الذين '''» عموم مسلمين ، و منظور از «'''احزاب '''» يهود و نصارى و مجوس است . باز از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند در جمله «'''و اليه ماب '''» تقدير «'''و اليه مابى و مابكم '''» است.
و از بعضى از مفسران نقل شده كه گفته اند: منظور از موصول «الذين»، عموم مسلمين، و منظور از «احزاب»، يهود و نصارا و مجوس است. باز از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: در جمله «و اليه مآب»، تقدير «و اليه مآبى و مآبكم» است.


وليكن اين اقوال هيچ دليلى از ظاهر لفظ آيه ندارند، و فائده اى هم در تعقيب آنها و پاسخ از آنها نيست.
وليكن اين اقوال هيچ دليلى از ظاهر لفظ آيه ندارند، و فایده اى هم در تعقيب آن ها و پاسخ از آن ها نيست.


«'''وَ كَذَلِك أَنزَلْنَاهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئنِ اتَّبَعْت أَهْوَاءَهُم بَعْدَ مَا جَاءَك مِنَ الْعِلْمِ مَا لَك مِنَ اللَّهِ مِن وَلىٍّ وَ لا وَاقٍ'''»:
«'''وَ كَذَلِك أَنزَلْنَاهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئنِ اتَّبَعْت أَهْوَاءَهُم بَعْدَ مَا جَاءَك مِنَ الْعِلْمِ مَا لَك مِنَ اللَّهِ مِن وَلىٍّ وَ لا وَاقٍ'''»:


اشاره «'''كذلك '''» به كتابی است كه در آيه قبلى بود، و مقصود از آن جنس و عموم كتابهاى نازل شده بر انبياء گذشته است ، مانند تورات و انجيل.
اشاره «كذلك»، به كتابی است كه در آيه قبلى بود، و مقصود از آن، جنس و عموم كتاب هاى نازل شده بر انبياء گذشته است. مانند تورات و انجيل.


و منظور از «'''حكم '''» قضاء و فرمان است ، چون شاءن كتابى كه از آسمان نازل شود همين است. همچنانكه در آيه ديگر فرموده : «'''و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه '''» پس كتاب از يك نظر حكم الهى است ، و از يك نظر حاكم ميان مردم است ، و اين است معناى حكم نه حكمت كه بعضى گفته اند.
و منظور از «حكم»، قضاء و فرمان است. چون شأن كتابى كه از آسمان نازل شود، همين است. همچنان كه در آيه ديگر فرموده: «و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه». پس كتاب از يك نظر حكم الهى است، و از يك نظر حاكم ميان مردم است، و اين است معناى حكم، نه حكمت كه بعضى گفته اند.


كلمه «'''عربيا'''» صفت است براى حكم ، و اشاره است به اينكه اگر كتاب را به زبان عربى كه زبان رسول خدا (صلى اللّه اعليه و آله و سلم ) است نازل فرموده براى اين بوده كه سنت او بر اين جارى شده كه هر پيغمبرى را به زبان قوم خودش بفرستد، و در اين باره فرموده : «'''و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه '''» و اين معنا پوشيده نيست كه خود شاهد است بر اينكه مراد از اهل كتابى كه در آيه قبلى آمده يهود و نصارى است ، و اصولا روى سخن در اين آيات به ايشان است همچنانكه آيات سابق متعرض حال مشركين بود.
كلمه «عربيا»، صفت است براى حكم، و اشاره است به اين كه اگر كتاب را به زبان عربى كه زبان رسول خدا (صلى اللّه اعليه و آله و سلم) است، نازل فرموده، براى اين بوده كه سنت او بر اين جارى شده كه هر پيغمبرى را به زبان قوم خودش بفرستد. و در اين باره فرموده: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه». و اين معنا پوشيده نيست كه خود شاهد است بر اين كه مراد از اهل كتابى كه در آيه قبلى آمده، يهود و نصارا است، و اصولا روى سخن در اين آيات، به ايشان است، همچنان كه آيات سابق متعرض حال مشركان بود.
<span id='link368'><span>
<span id='link368'><span>
==نهى شدن پيامبر «ص»، از پيروى خواسته هاىاهل كتاب ==
 
بنابراين منظور از جمله «'''و لئن اتبعت اهواءهم ...'''» نهى از پيروى خواسته هاى اهل كتاب است ، كه نه تنها در اين آيه بلكه بارها در قرآن كريم از آن نهى فرموده ، و عمده جهت آن اين است كه اهل كتاب از پيش ‍ خود معجزاتى دلبخواه غير از معجزه قرآن پيشنهاد مى كردند، همچنانكه مشركين از آن حضرت معجزاتى طلب مى نمودند. علاوه بر اينكه اهل كتاب نسخ احكام را محال مى پنداشتند،
بنابراين منظور از جمله «و لئن اتبعت اهواءهم...»، نهى از پيروى خواسته هاى اهل كتاب است، كه نه تنها در اين آيه، بلكه بارها در قرآن كريم از آن نهى فرموده، و عمده جهت آن، اين است كه اهل كتاب از پيش ‍ خود معجزاتى دلبخواه غير از معجزه قرآن پيشنهاد مى كردند. همچنان كه مشركان از آن حضرت معجزاتى طلب مى نمودند. علاوه بر اين كه اهل كتاب، نسخ احكام را محال مى پنداشتند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۲ </center>
و انتظار داشتند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پيرو احكام دينى ايشان باشد. اين دو جهت و مخصوصا جهت اولى عمده جهتى بود كه ايشان را به اين طمع وامى داشت.
و انتظار داشتند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، پيرو احكام دينى ايشان باشد. اين دو جهت و مخصوصا جهت اولى، عمده جهتى بود كه ايشان را به اين طمع وا مى داشت.


بنابراين معناى آيه چنين مى شود: همچنانكه بر اهل كتاب (يهود و نصارى ) كتاب نازل كرديم ، بر تو نيز اين قرآن را نازل كرديم ، بزبان خودت ، و در حاليكه مشتمل بر حكم الهى ، و يا در حالى كه حاكم بين مردم است ، و تو اگر خواسته هاى اهل كتاب را پيروى كنى ، و مانند ايشان طمع بدارى كه بغير قرآن آيت ديگرى بر تو نازل شود، و يا با ايشان مداهنه نموده ، به پاره اى از احكام منسوخه و يا تحريف شده ايشان تمايل كنى ، ما تو را به عقوبت مى گيريم ، و در آن وقت است كه بغير خدا دادرسى نخواهى داشت و كسى تو را از عذاب خدا نجات نتواند داد. بنابراين مخاطب در اين آيه تنها رسول خدا (صلى اللّه اعليه و آله و سلم ) است ، نه امت ، آنچنانكه بعضى خيال كرده اند.
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: همچنان كه بر اهل كتاب (يهود و نصارا) كتاب نازل كرديم، بر تو نيز اين قرآن را نازل كرديم، به زبان خودت، و در حالی كه مشتمل بر حكم الهى، و يا در حالى كه حاكم بين مردم است، و تو اگر خواسته هاى اهل كتاب را پيروى كنى و مانند ايشان طمع بدارى كه به غير قرآن، آيت ديگرى بر تو نازل شود، و يا با ايشان مداهنه نموده، به پاره اى از احكام منسوخه و يا تحريف شده ايشان تمايل كنى، ما تو را به عقوبت مى گيريم، و در آن وقت است كه به غير خدا دادرسى نخواهى داشت و كسى تو را از عذاب خدا نجات نتواند داد.  
 
بنابراين، مخاطب در اين آيه، تنها رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است، نه امت، آنچنان كه بعضى خيال كرده اند.


<span id='link369'><span>
<span id='link369'><span>


==انبياء «ع» در آوردن آيه و معجزه داراى اختيار واستقلال نبوده اند ==
==انبياء «ع»، در آوردن معجزه، از خود اختيار و استقلال نداشتند ==
«'''وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلاً مِّن قَبْلِك وَ جَعَلْنَا لهَُمْ أَزْوَاجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ مَا كانَ لِرَسولٍ أَن يَأْتىَ بِئَايَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكلِّ أَجَلٍ كتَابٌ'''»:
«'''وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلاً مِّن قَبْلِك وَ جَعَلْنَا لهَُمْ أَزْوَاجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ مَا كانَ لِرَسولٍ أَن يَأْتىَ بِئَايَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكلِّ أَجَلٍ كتَابٌ'''»:


بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را از پيروى اهل كتاب نهى فرمود: اينك حقيقت حال را به وى تذكر مى دهد، و او را از چنين طمعى ماءيوس ساخته ، وادار مى كند كه بر خدا توكل نموده ، در امورش به او بازگشت نمايد.
بعد از آن كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را از پيروى اهل كتاب نهى فرمود، اينك حقيقت حال را به وى تذكر مى دهد، و او را از چنين طمعى مأيوس ساخته، وادار مى كند كه بر خدا توكل نموده، در امورش به او بازگشت نمايد.


و آن حقيقت اين است كه سنت خدا بر اين جريان يافته كه انبياء (عليهم السلام ) از جنس خود بشر باشند، و اصولا مساءله ارسال رسل از طريق متعارف و مالوف صورت گيرد، نه اينكه انبياء مالك غيب عالم و اختياردار چيزى از مختصات آن باشند، مثلا داراى يك قوه غيبيه باشند كه با داشتن آن هر چه بخواهند بكنند. قادر على الاطلاق باشند و در نتيجه هر آيه و معجزه اى كه بخواهند و يا از ايشان طلب كنند بياورند، بلكه ايشان مانند ساير مردم هستند و هيچ اختيارى از خود ندارند، و همه امور بدست خداست.
و آن حقيقت، اين است كه سنت خدا بر اين جريان يافته كه انبياء (عليهم السلام) از جنس خود بشر باشند، و اصولا مسأله ارسال رسل از طريق متعارف و مألوف صورت گيرد، نه اين كه انبياء مالك غيب عالم و اختياردار چيزى از مختصات آن باشند. مثلا داراى يك قوه غيبيه باشند كه با داشتن آن هر چه بخواهند بكنند. قادر على الاطلاق باشند و در نتيجه هر آيه و معجزه اى كه بخواهند و يا از ايشان طلب كنند، بياورند، بلكه ايشان مانند ساير مردم هستند و هيچ اختيارى از خود ندارند، و همه امور به دست خداست.




او است كه اگر بخواهد آيه و معجزه مى فرستد، و البته وقتى مى فرستد كه حكمت الهى اش اقتضاء بكند، و اينطور نيست كه همه اوقات در مصلحت و حكمت برابر باشند، و گرنه حكمت باطل گشته ، نظام خلقت مختل مى گردد، بلكه براى هر زمانى حكمتى است مناسب آن ، و حكمى است مساعد آن ، و بهمين جهت براى هر وقتى يك آيه مناسب است.
او است كه اگر بخواهد آيه و معجزه مى فرستد، و البته وقتى مى فرستد كه حكمت الهى اش اقتضاء بكند، و اين طور نيست كه همه اوقات در مصلحت و حكمت برابر باشند، و گرنه حكمت باطل گشته، نظام خلقت مختل مى گردد، بلكه براى هر زمانى، حكمتى است مناسب آن، و حكمى است مساعد آن. و به همين جهت براى هر وقتى، يك آيه مناسب است.


اين است آن حقيقتى كه گفتيم جمله «'''و لقد ارسلنا رسلا من قبلك و جعلنا لهم ازواجا و ذريه '''» بدان اشاره مى كند. و جمله «'''و ما كان لرسول ان ياتى بايه الا باذن اللّه '''» هم اشاره به آن مطلبى است كه گفتيم انبياء قدرت غيبيه نداشته ،
اين است آن حقيقتى كه گفتيم جمله «و لقد ارسلنا رسلا من قبلك و جعلنا لهم ازواجا و ذریة» بدان اشاره مى كند. و جمله «و ما كان لرسول ان ياتى باية الا باذن اللّه» هم، اشاره به آن مطلبى است كه گفتيم انبياء قدرت غيبيه نداشته،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۳ </center>
در آنچه كه مى خواهند مستقل نيستند و تنها، كارى را مى توانند بكنند كه اذن خداوند ياورشان باشد.
در آنچه كه مى خواهند، مستقل نيستند و تنها كارى را مى توانند بكنند، كه اذن خداوند ياورشان باشد.


و معناى اينكه فرمود: «'''لكل اجل كتاب '''» اين است : براى هر زمانى حكمى است رانده شده و مخصوص آن زمان كه اين نيز اشاره است بهمان مطلبى كه استثناء «'''الا باذن اللّه '''» و مساءله سنّت جارى خدا و تقديرات او بدان اشاره داشت .
و معناى اين كه فرمود: «لكل اجل كتاب»، اين است: براى هر زمانى حكمى است رانده شده و مخصوص آن زمان، كه اين نيز اشاره است به همان مطلبى كه استثناء «الا باذن اللّه» و مسأله سنّت جارى خدا و تقديرات او، بدان اشاره داشت.


پس خداى سبحان است كه هر چه بخواهد نازل مى كند و بهر چه بخواهد اذن مى دهد، و ليكن همو در هر وقت و هر آيتى را نازل نمى كند و بدان اذن نمى دهد، زيرا براى هر وقتى كتابى است كه او نوشته و به جز آنچه در آن نوشته واقع نمى شود.
پس خداى سبحان است كه هر چه بخواهد نازل مى كند و به هر چه بخواهد، اذن مى دهد، وليكن همو در هر وقت و هر آيتى را نازل نمى كند و بدان اذن نمى دهد. زيرا براى هر وقتى كتابى است كه او نوشته و به جز آنچه در آن نوشته، واقع نمى شود.


از آنچه گذشت برمى آيد كه تفسيرى كه بعضى كرده و گفته اند: «'''جمله ((لكل اجل كتاب '''» از باب قلب است ، و اصل آن «'''لكل كتاب اجل '''» بوده ، يعنى براى هر كتابى عمرى معين و وقتى مخصوص است كه در آن وقت نازلش مى كند و مردم بايد بر طبقش عمل كنند، پس براى تورات وقتى ، و براى انجيل مدتى ، و براى قرآن سرآمدى معين است )) تفسير صحيح و قابل اعتناء نيست.
از آنچه گذشت، بر مى آيد كه تفسيرى كه بعضى كرده و گفته اند: «جمله «لكل اجل كتاب» از باب قلب است، و اصل آن «لكل كتاب اجل» بوده، يعنى براى هر كتابى عمرى معين و وقتى مخصوص است كه در آن وقت نازلش مى كند و مردم بايد بر طبقش عمل كنند. پس براى تورات وقتى، و براى انجيل مدتى، و براى قرآن سرآمدى معين است»؛ تفسير صحيح و قابل اعتناء نيست.


«'''يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشاءُ وَ يُثْبِت وَ عِندَهُ أُمُّ الْكتَابِ'''»:
«'''يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشاءُ وَ يُثْبِت وَ عِندَهُ أُمُّ الْكتَابِ'''»:


«'''محو'''» هر چيز به معناى از بين بردن آثار آنست ، وقتى گفته مى شود من نوشته را محو كردم ، معنايش اين است كه خطوط و نقشه هاى آن را از بين بردم . و معناى اينكه در آيه ۲۴ سوره شورى فرمود: «'''و يمحو اللّه الباطل و يحق الحق بكلماته '''» اين است كه خداوند آثار باطل را از بين مى برد، همچنانكه فرموده : «'''فاما الزبد فيذهب جفاء...'''»، و نيز فرموده : «'''و جعلنا الليل و النهار ايتين فمحونا آيه الليل و جعلنا آيه النهار مبصره '''»، يعنى اثر بينا كنندگى را از شب گرفتيم . پس معناى محو قريب به معناى نسخ است . وقتى گفته مى شود: «'''نسخت الشمس الظل '''» معنايش اين است كه آفتاب سايه و اثر آنرا از بين برد.
«محو» هر چيز، به معناى از بين بردن آثار آن است. وقتى گفته مى شود: من نوشته را محو كردم، معنايش اين است كه خطوط و نقشه هاى آن را از بين بردم. و معناى اين كه در آيه ۲۴ سوره «شورى» فرمود: «و يمحو اللّه الباطل و يحق الحق بكلماته»، اين است كه خداوند آثار باطل را از بين مى برد، همچنان كه فرموده: «فاما الزبد فيذهب جفاء...». و نيز فرموده: «و جعلنا الليل و النهار ايتين فمحونا آية الليل و جعلنا آية النهار مبصرة». يعنى اثر بينا كنندگى را از شب گرفتيم.  


در آيه شريفه در مقابل محو، لغت اثبات آمده ، چون اثبات به معناى بر جا گذاشتن هر چيزيست به طورى كه از آنجايش تكان نخورد و نلغزد، مثلا وقتى گفته مى شود: «'''اثبت الوتد فى الارض '''»، معنايش اين است كه من ميخ را در زمين محكم كوبيدم آنچنان كه ديگر كنده نشود و تكان نخورد.
پس معناى محو قريب، به معناى نسخ است. وقتى گفته مى شود: «نسخت الشمس الظل»، معنايش اين است كه آفتاب سايه و اثر آن را از بين برد.
 
در آيه شريفه در مقابل محو، لغت اثبات آمده. چون اثبات به معناى برجا گذاشتن هر چيزی است، به طورى كه از آنجايش تكان نخورد و نلغزد. مثلا وقتى گفته مى شود: «اثبت الوتد فى الارض»، معنايش اين است كه من ميخ را در زمين محكم كوبيدم، آن چنان كه ديگر كنده نشود و تكان نخورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۴ </center>
بنابراين نقطه مقابل اثبات محو است كه به معناى ازاله آثار چيزيست بعد از آنكه اثبات و جايگزين شده باشد، وليكن بيشتر در نوشته استعمال مى شود.
بنابراين، نقطه مقابل اثبات، محو است كه به معناى ازاله آثار چيزی است بعد از آن كه اثبات و جايگزين شده باشد، وليكن بيشتر در نوشته استعمال مى شود.


معناى جمله «'''يمحو اللّه ما يشاء و يثبت '''»
==معناى جمله «يمحو اللّه ما يشاء و يثبت»==
و اين كه جمله «يمحو اللّه ما يشاء و يثبت» از يك طرف متصل شده به جمله «لكل اجل كتاب»، و از طرف ديگر متصل است به جمله «و عنده ام الكتاب»، قهرا ظهور در اين يافته كه منظور از محو كتاب و اثبات آن، در زمان هاى معين است. پس كتابى كه خداوند در يك زمانى اثبات كرده، اگر بخواهد در زمان هاى بعد آن را محو مى كند و كتاب ديگرى اثبات مى نمايد. پس خداى سبحان، لايزال كتابى را اثبات و كتاب ديگرى را محو مى سازد.


و اينكه جمله «'''يمحو اللّه ما يشاء و يثبت '''» از يكطرف متصل شده به جمله «'''لكل اجل كتاب '''» و از طرف ديگر متصل است به جمله «'''و عنده ام الكتاب '''» قهرا ظهور در اين يافته كه منظور از محو كتاب و اثبات آن ، در زمانهاى معين است ، پس كتابى كه خداوند در يك زمانى اثبات كرده ، اگر بخواهد در زمانهاى بعد آن را محو مى كند و كتاب ديگرى اثبات مى نمايد. پس خداى سبحان لا يزال كتابى را اثبات و كتاب ديگرى را محو مى سازد.
بنابراين، اگر ما نوشته هاى كتاب را عبارت بدانيم از آيت و معجزه و نشان دهنده اسماء و صفات خداوندى، و در نظر بگيريم كه وجود هر چيزى آيت خداست، در اين صورت صحيح است بگوييم: خداوند، لايزال و همواره و در هر آن، مشغول محو آيتى و اثبات آيتى ديگر است. همچنان كه خودش فرموده: «ما ننسخ من آية او ننسها نأت بخير منها او مثلها». و نيز فرموده: «و اذ بدلنا آية مكان آية».


بنابراين اگر ما نوشته هاى كتاب را عبارت بدانيم از آيت و معجزه و نشان دهنده اسماء و صفات خداوندى ، و در نظر بگيريم كه وجود هر چيزى آيت خداست ، در اين صورت صحيح است بگوييم خداوند لا يزال و همواره و در هر آن مشغول محو آيتى و اثبات آيتى ديگر است ، همچنانكه خودش فرموده : «'''ما ننسخ من آيه او ننسها نات بخير منها او مثلها'''» و نيز فرموده : «'''و اذ بدلنا آيه مكان آيه '''»
پس اين كه فرمود: «يمحو اللّه ما يشاء و يثبت»، با در نظر داشتن اين كه مطلق است و قيدى بدان نخورده، نسبت به جمله «لكل اجل كتاب»، معناى تعليل را افاده مى كند. و معنايش اين مى شود: براى هر وقتى كتاب مخصوصى است. پس كتاب ها به اختلاف اوقات مختلف مى شوند، و چون خداى سبحان در كتابى كه بخواهد تصرف نموده، آن را محو مى كند، كتاب ديگرى به جايش اثبات مى نمايد.


پس اينكه فرمود: «'''يمحو اللّه ما يشاء و يثبت '''» با در نظر داشتن اينكه مطلق است و قيدى بدان نخورده نسبت به جمله «'''لكل اجل كتاب '''» معناى تعليل را افاده مى كند، و معنايش اين مى شود: براى هر وقتى كتاب مخصوصى است ، پس كتابها به اختلاف اوقات مختلف مى شوند، و چون خداى سبحان در كتابى كه بخواهد تصرف نموده ، آن را محو مى كند، كتاب ديگرى به جايش اثبات مى نمايد، پس اختلاف كتابها به اختلاف اوقات ناشى از اختلاف تصرفات الهى است ، نه اينكه از ناحيه خود آنها باشد كه هر وقتى كتابى داشته باشد كه بهيچ وجه قابل تغيير نباشد، بلكه خداى سبحان است كه آن را تغيير داده ، كتاب ديگرى به جايش اثبات مى نمايد.
پس اختلاف كتاب ها به اختلاف اوقات ناشى از اختلاف تصرفات الهى است، نه اين كه از ناحيه خود آن ها باشد كه هر وقتى كتابى داشته باشد كه به هيچ وجه قابل تغيير نباشد، بلكه خداى سبحان است كه آن را تغيير داده، كتاب ديگرى به جايش اثبات مى نمايد.


مراد از جمله «'''و عنده ام الكتاب '''» در دنباله آيه
==مراد از جمله: «و عنده امّ الكتاب»، آيه شریفه==
 
و اين كه فرمود: «و عنده امّ الكتاب»، معنايش اين است كه نزد خدا اصل كتاب و ريشه آن وجود دارد. چون كلمه «امّ» به معناى اصل هر چيز است كه از آن ناشى گشته و بدان باز مى گردد.
و اينكه فرمود: «'''و عنده ام الكتاب '''» معنايش اين است كه نزد خدا اصل كتاب و ريشه آن وجود دارد، چون كلمه «'''ام '''» به معناى اصل هر چيز است كه از آن ناشى گشته و بدان باز مى گردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۵ </center>
اين جمله توهّمى را كه ممكن است به ذهن كسى برسد دفع نموده ، حقيقت امر را بيان مى كند، چه اختلاف حال كتاب و محو و اثبات آن و دگرگون شدن احكام نوشته شده و قضاء رانده شده در آن ، چه بسا آدمى را به اين توهّم وادارد كه قضايا و امور عالم نزد خداى سبحان هم وضع ثابتى نداشته ، حكم او هم تابع علل و عوامل خارجى است ، عينا مانند احكام ما آدميان و صاحبان شعور، و يا به توهّم بيندازد كه اصلا احكام الهى گزاف و بيهوده است ، و نه خودش به حسب ذات تعين دارد، و نه چيزى از خارج در تعين آن اثر مى كند.
اين جمله توهّمى را كه ممكن است به ذهن كسى برسد، دفع نموده، حقيقت امر را بيان مى كند. چه اختلاف حال كتاب و محو و اثبات آن و دگرگون شدن احكام نوشته شده و قضاء رانده شده در آن، چه بسا آدمى را به اين توهّم وادارد كه قضايا و امور عالم نزد خداى سبحان هم وضع ثابتى نداشته، حكم او هم، تابع علل و عوامل خارجى است. عينا مانند احكام ما آدميان و صاحبان شعور، و يا به توهّم بيندازد كه اصلا احكام الهى گزاف و بيهوده است، و نه خودش به حسب ذات تعين دارد، و نه چيزى از خارج در تعين آن اثر مى كند.


همچنانكه چه بسا صاحبان عقل بسيط و ساده لوحان توهم كرده اند كه خدايى كه ملك - بكسر لام - مطلق است ، سلطنتش مطلق ، و هر چه بخواهد مى كند، و با آزادى مطلق و بدون رعايت هيچ قيد و شرطى ، و هيچ طريقه و نظامى هر عملى كه بخواهد انجام مى دهد، و با اين حال ديگر نمى توان صورتى ثابت و نظامى معين براى افعال و قضاياى او تصوّر نمود. در حالى كه (بر خلاف اين توهم ) خودش فرموده : «'''ما يبدل القول لدى '''» و نيز فرموده : «'''و كل شى ء عنده بمقدار'''» و همچنين آياتى ديگر.
همچنان كه چه بسا صاحبان عقل بسيط و ساده لوحان توهم كرده اند كه خدايى كه مَلِك - به كسر لام - مطلق است، سلطنتش مطلق، و هرچه بخواهد مى كند، و با آزادى مطلق و بدون رعايت هيچ قيد و شرطى، و هيچ طريقه و نظامى هر عملى كه بخواهد انجام مى دهد، و با اين حال ديگر نمى توان صورتى ثابت و نظامى معين براى افعال و قضاياى او تصوّر نمود. در حالى كه (بر خلاف اين توهم) خودش فرموده: «ما يبدل القول لدىّ». و نيز فرموده: «و كل شئ عنده بمقدار»، و همچنين آياتى ديگر.


در جمله مورد بحث اين توهم را دفع نموده و فرموده : «'''و عنده ام الكتاب '''»، يعنى اصل و ريشه عموم كتابها و آن امر ثابتى كه اين كتاب هاى دستخوش محو و اثبات بدان بازگشت مى كنند، همانا نزد اوست . و آن اصل مانند اين شاخه ها دستخوش محو و اثبات نمى شود، و اگر آن هم دستخوش محو و اثبات مى شد ديگر معنا نداشت كه اصل كتابها خوانده شود، بلكه آن هم مانند اينها بود، و اگر اين كتابها اصلى نمى داشت محو و اثبات آنها بخاطر يكى از دو جهت بود:
در جمله مورد بحث، اين توهم را دفع نموده و فرموده: «و عنده امّ الكتاب». يعنى اصل و ريشه عموم كتاب ها و آن امر ثابتى كه اين كتاب هاى دستخوش محو و اثبات بدان بازگشت مى كنند، همانا نزد اوست. و آن اصل مانند اين شاخه ها دستخوش محو و اثبات نمى شود، و اگر آن هم دستخوش محو و اثبات مى شد، ديگر معنا نداشت كه اصل كتاب ها خوانده شود، بلكه آن هم مانند اين ها بود، و اگر اين كتاب ها اصلى نمى داشت، محو و اثبات آن ها به خاطر يكى از دو جهت بود:


يا بخاطر اين بود كه عوامل خارجى اقتضاء محو يكى و اثبات يكى ديگر را داشت و در محو و اثبات آنها اثر مى گذاشت ، كه در اين صورت خداى تعالى مقهور و مغلوب عوامل و اسباب خارجى مى شد، عينا مانند ما ممكنات كه محكوم عوامل خارجى هستيم ، و اين غلط است ، زيرا به حكم «'''لا معقب لحكمه '''» خداوند محكوم چيزى نمى شود.
يا به خاطر اين بود كه عوامل خارجى اقتضاء محو يكى و اثبات يكى ديگر را داشت و در محو و اثبات آن ها اثر مى گذاشت، كه در اين صورت، خداى تعالى مقهور و مغلوب عوامل و اسباب خارجى مى شد. عينا مانند ما ممكنات كه محكوم عوامل خارجى هستيم، و اين غلط است. زيرا به حكم «لا معقب لحكمه»، خداوند محكوم چيزى نمى شود.


و يا بخاطر اين مى بود كه اصولا كارهاى او تابع هيچ نظامى نبوده بلكه گزافى صورت مى گيرد. اين نيز صحيح نيست ، زيرا گزاف بودن مستلزم اختلال نظام خلقت و تدبير عام و واحدى است كه موجودات را به هم مربوط مى سازد، و ساحت ذات خداوندى بزرگتر و منزه تر از اين معنا است ، همچنانكه فرموده : «'''و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقنا هما الا بالحق '''»
و يا به خاطر اين مى بود كه اصولا كارهاى او تابع هيچ نظامى نبوده، بلكه گزافى صورت مى گيرد. اين نيز صحيح نيست. زيرا گزاف بودن مستلزم اختلال نظام خلقت و تدبير عام و واحدى است كه موجودات را به هم مربوط مى سازد، و ساحت ذات خداوندى بزرگتر و منزه تر از اين معنا است. همچنان كه فرموده: «و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقنا هما الا بالحق».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۶ </center>
خلاصه مضمون آيه «'''يمحو اللّه ما يشاء و يثبت '''» و نكاتى كه از آن استفاده مى شود


پس خلاصه مضمون آيه اين مى شود كه : خداى سبحان در هر وقت و مدتى كتاب و حكم و قضائى دارد، و از اين نوشته ها هر كدام را بخواهد محو و هر كدام را بخواهد اثبات مى كند. يعنى قضائى كه براى مدتى رانده تغيير مى دهد، و در وقت ديگر به جاى آن ، قضاى ديگرى مى راند، و ليكن در عين حال براى هميشه قضائى لا يتغير و غير قابل محو و اثبات هم دارد، و اين قضاء لا يتغير اصلى است كه همه قضاهاى ديگر از آن منشاء مى گيرند، و محو و اثبات آنها نيز بر حسب اقتضاى آن قضاء است .
پس خلاصه مضمون آيه، اين مى شود كه: خداى سبحان در هر وقت و مدتى كتاب و حكم و قضایى دارد، و از اين نوشته ها هر كدام را بخواهد، محو و هر كدام را بخواهد، اثبات مى كند. يعنى قضایى كه براى مدتى رانده تغيير مى دهد، و در وقت ديگر به جاى آن، قضاى ديگرى مى راند. وليكن در عين حال براى هميشه قضایى لايتغير و غير قابل محو و اثبات هم دارد. و اين قضاء لايتغير، اصلى است كه همه قضاهاى ديگر از آن منشأ مى گيرند، و محو و اثبات آن ها نيز، بر حسب اقتضاى آن قضاء است.
بنابراين از آيه شريفه چند نكته روشن مى گردد:
بنابراين از آيه شريفه چند نكته روشن مى گردد:


اول اينكه حكم محو و اثبات حكمى است عمومى كه تمامى حوادثى كه به حدود زمان و اجل محدود مى شود - و بعبارت ديگر تمامى موجوداتى كه در آسمانها و زمين و ما بين آندو است - دستخوش آن مى گردند، همچنانكه فرموده : «'''ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى '''»
اول اين كه حكم محو و اثبات، حكمى است عمومى كه تمامى حوادثى كه به حدود زمان و اجل محدود مى شود - و به عبارت ديگر تمامى موجوداتى كه در آسمان ها و زمين و مابين آن دو است - دستخوش آن مى گردند. همچنان كه فرموده: «ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى».
 
و اين نكته از اين جا استفاده مى شود كه در آيه شريفه به طور اطلاق فرموده: «خداوند هر چه را بخواهد، محو مى كند و هر چه را بخواهد، اثبات مى نمايد»، و صرف اين كه مورد آيه مسأله نبوت است، باعث نمى شود كه ما از اطلاق آن صرف نظر نموده، عموميّت آن را تخصيص بزنيم. زيرا مورد مخصص نيست. از همين جا فساد گفتار كسانی كه آيه را به معناى خاصى گرفته اند، معلوم مى شود.
 
آرى، بعضى گفته اند: محو و اثبات، همان نسخ احكام است.
 
عدّه اى ديگر گفته اند: محو و يا اثبات، مباحاتى است كه در نامه اعمال نوشته شده، كه اگر خدا بخواهد، آن ها را محو نموده، به جاى آن اطاعت و يا معصيت مى نويسد، تا عمل صاحبش بى جزاء نباشد.


و اين نكته از اينجا استفاده مى شود كه در آيه شريفه به طور اطلاق فرموده : «'''خداوند هر چه را بخواهد محو مى كند و هر چه را بخواهد اثبات مى نمايد'''»، و صرف اينكه مورد آيه مساءله نبوت است باعث نمى شود كه ما از اطلاق آن صرفنظر نموده ، عموميّت آن را تخصيص ‍ بزنيم ، زيرا مورد مخصص نيست. از همينجا فساد گفتار كسانيكه آيه را به معناى خاصى گرفته اند معلوم مى شود.  
عدّه سوم گفته اند: محو گناهان مؤمنان و اثبات گناهان كفار است كه خداوند با آنان به فضل خود، و با اينان به عقوبت خود معامله مى كند.  


آرى ، بعضى گفته اند: محو و اثبات همان نسخ احكام است . عدّه اى ديگر گفته اند: محو و يا اثبات مباحاتى است كه در نامه اعمال نوشته شده كه اگر خدا بخواهد آنها را محو نموده ، به جاى آن اطاعت و يا معصيت مى نويسد، تا عمل صاحبش ‍ بى جزاء نباشد. عدّه سوم گفته اند: محو گناهان مؤ منين و اثبات گناهان كفار است كه خداوند با آنان به فضل خود، و با اينان به عقوبت خود معامله مى كند. و عدّه ديگر گفته اند: مربوط به محنت ها و مصائب و تنگى معيشت و امثال آن از امورى است كه دعا و صدقه در تغيير آنها دخالت و اثر دارد.
و عدّه ديگر گفته اند: مربوط به محنت ها و مصائب و تنگى معيشت و امثال آن از امورى است كه دعا و صدقه در تغيير آن ها دخالت و اثر دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۷ </center>
بعضى ديگر گفته اند «'''محو'''» همان از بين بردن گناهان است ، نه توبه ، و «'''اثبات '''» تبديل سيئات است به حسنات . عده اى گفته اند: محو نسلهاى پيش ، و اثبات نسلهاى بعد است . و بعضى گفته اند مقصود محو ماه و اثبات آفتاب است ، كه آيت شب را محو نموده ، روز را كه وسيله بينايى است اثبات مى كند. و بعضى گفته اند: محو دنيا، و اثبات آخرت است .  
بعضى ديگر گفته اند: «محو»، همان از بين بردن گناهان است، نه توبه، و «اثبات»، تبديل سيئات است به حسنات.  
 
عده اى گفته اند: محو نسل هاى پيش، و اثبات نسل هاى بعد است.  
 
و بعضى گفته اند: مقصود محو ماه و اثبات آفتاب است، كه آيت شب را محو نموده، روز را كه وسيله بينايى است، اثبات مى كند. و بعضى گفته اند: محو دنيا، و اثبات آخرت است.
 
عده اى گفته اند: راجع به ارواح است، كه خداوند در حال خواب آن ها را مى گيرد. هر كدام را كه بخواهد، رها مى كند و هر كدام را بخواهد، نگه مى دارد.
 
قول ديگر اين كه: راجع به اجل هاى نوشته شده در شب قدر است، كه هر كدام را بخواهد، به همان حال باقى مى گذارد و هر كدام را بخواهد، تغيير مى دهد.
 
اين اقوال و امثال آن، اقوالى است كه در خود آيه، دليلى بر آن ها نيست تا آيه را به آن معانى تخصيص دهيم، و بدون هيچ ترديدى آيه اطلاق دارد.  


عده اى گفته اند: راجع به ارواح است كه خداوند در حال خواب آنها را مى گيرد، هر كدام را كه بخواهد رها مى كند و هر كدام را بخواهد نگه مى دارد. قول ديگر اينكه راجع به اجلهاى نوشته شده در شب قدر است كه هر كدام را بخواهد بهمان حال باقى مى گذارد و هر كدام را بخواهد تغيير مى دهد.
علاوه بر اين كه مشاهدات خود ما نيز، به ضرورت و بداهت شاهد و مطابق آن است. زيرا ما مى بينيم كه مسأله دگرگونى و تحوّل در تمامى اطراف عالم جريان داشته، هيچ موجودى وقتى در دو زمان مقايسه شود، به يك حالت باقى نمى ماند، و حتما دستخوش تغيير و تحوّل شده. حالا يا ذاتش متحول شده، و يا صفاتش، و يا اعمالش. و در عين حال، وقتى فى حدّ ذاته و بر حسب وقوعش اعتبار شود، مى بينيم ثابت مانده، و تغيير نيافته، چون هيچ چيز از آن حالى كه بر آن حال واقع شده، تغيير نمى پذيرد.


اين اقوال و امثال آن اقوالى است كه در خود آيه دليلى بر آنها نيست تا آيه را به آن معانى تخصيص دهيم ، و بدون هيچ ترديدى آيه اطلاق دارد. علاوه بر اينكه مشاهدات خود ما نيز به ضرورت و بداهت شاهد و مطابق آنست ، زيرا ما مى بينيم كه مساءله دگرگونى و تحوّل در تمامى اطراف عالم جريان داشته ، هيچ موجودى وقتى در دو زمان مقايسه شود به يك حالت باقى نمى ماند، و حتما دستخوش تغيير و تحوّل شده ، حالا يا ذاتش متحول شده ، و يا صفاتش ، و يا اعمالش . و در عين حال وقتى فى حد ذاته و بر حسب وقوعش اعتبار شود مى بينيم ثابت مانده ، و تغيير نيافته ، چون هيچ چيز از آن حالى كه بر آن حال واقع شده تغيير نمى پذيرد.
پس براى تمامى موجودات ديده شده، دو جهت است: يك جهت تغير كه از اين جهت دستخوش مرگ و زندگى، و زوال و بقاء، و انواع دگرگونی ها مى شود، و يك جهت ثبات كه از آن جهت به هيچ وجه دگرگونى نمى پذيرد. حال، اين دو جهت، يا همان كتاب محو و اثبات و امّ الكتاب است، و يا دو چيز ديگری است كه از آثار آن دو كتاب و متفرع بر آن ها است.  


پس براى تمامى موجودات ديده شده دو جهت است ، يك جهت تغير كه از اين جهت دستخوش مرگ و زندگى ، و زوال و بقاء، و انواع دگرگونيها مى شود، و يك جهت ثبات كه از آن جهت بهيچ وجه دگرگونى نمى پذيرد. حال ، اين دو جهت ، يا همان كتاب محو و اثبات و ام الكتاب است ، و يا دو چيز ديگريست كه از آثار آن دو كتاب و متفرع بر آنها است . به هر حال ، آيه شريفه قابل تطبيق بر اين دو جهت هست ، و در نتيجه شامل تمامى موجودات مى گردد.
به هر حال، آيه شريفه قابل تطبيق بر اين دو جهت هست، و در نتيجه شامل تمامى موجودات مى گردد.


نكته دوم اينكه خداى سبحان در هر چيزى قضاء و قدرى ثابت دارد كه قابل تغيير نيست ، و همين خود دليل فسادگفتار كسانى است كه گفته اند: هر قضائى قابل تغيير است و آنگاه استدلال كرده اند به روايات و دعاهاى متفرق كه دلالت دارد بر اينكه دعاء و صدقه مقدرات سوء را دفع مى كند، مانند دعائى كه از ائمه (عليهم السلام ) و از بعضى صحابه روايت شده كه گفته اند: «'''پروردگارا اگر اسم مرا در زمره اشقياء نوشته اى از آنجا محو كن ، و در زمره سعداء بنويس '''»، و همچنين نظاير اين مضمون . ولى بايد بدانيد كه اين راجع به مقدرات غير حتمى است كه ما نيز منكر آن نيستيم .
نكته دوم اين كه: خداى سبحان در هر چيزى قضاء و قدرى ثابت دارد كه قابل تغيير نيست، و همين خود دليل فساد گفتار كسانى است كه گفته اند: هر قضایى قابل تغيير است و آنگاه استدلال كرده اند به روايات و دعاهاى متفرق كه دلالت دارد بر اين كه دعاء و صدقه، مقدّرات سوء را دفع مى كند. مانند دعایى كه از ائمه (عليهم السلام) و از بعضى صحابه روايت شده كه گفته اند: «پروردگارا! اگر اسم مرا در زمره اشقياء نوشته اى، از آن جا محو كن و در زمره سعداء بنويس». و همچنين نظاير اين مضمون. ولى بايد بدانيد كه اين راجع به مقدرات غير حتمى است، كه ما نيز منكر آن نيستيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۱۸ </center>
نكته سوم اينكه قضاء دو قسم است ، يكى قابل تغيير و يكى غير قابل تغيير - كه ان شاء اللّه در آينده نزديكى راجع به اين مطلب بحث خواهد شد.
نكته سوم اين كه: قضاء دو قسم است. يكى قابل تغيير و يكى غير قابل تغيير كه - ان شاء اللّه - در آينده نزديكى، راجع به اين مطلب بحث خواهد شد.




۱۳٬۷۲۸

ویرایش