گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<span id='link361'><span>
<span id='link361'><span>
==بحث روايتى: رواياتى در ذيل آیه: «ألا بذكر الله تطمئن القلوب»==
==بحث روايتى: (رواياتى در ذيل آیات گذشته)==
در تفسير عياشى خالد بن نجيع از جعفر بن محمد (عليهما السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه «'''الا بذكر اللّه تطمئن القلوب '''» فرمود: به محمد بن عبداللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز قلوب طمانينه مى يابند، چون او ذكر خدا و حجاب خداست.
در تفسير عياشى، خالد بن نجيع، از جعفر بن محمد (عليهما السلام) روايت كرده كه در ذيل آيه: «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» فرمود: به محمد بن عبداللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نيز قلوب طمانينه مى يابند، چون او ذكر خدا و حجاب خداست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۲ </center>
مؤلف : در آيه «'''قد انزل اللّه اليكم ذكرا رسولا'''» نيز رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ذكر ناميده شده.
مؤلف: در آيه «قد انزل اللّه اليكم ذكرا رسولا» نيز، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) ذكر ناميده شده.


و در الدّرالمنثور است كه ابو الشيخ از انس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) وقتى آيه «'''الا بذكر اللّه تطمئن القلوب '''» نازل شد رو به اصحابش نموده فرمود: هيچ مى دانيد معناى اين آيه چيست ؟ عرض كردند: خدا و رسولش داناتر است . فرمود: كسى به ياد خدا است كه خدا و رسولش را و اصحاب مرا دوست بدارد.
و در الدّرالمنثور است كه ابوالشيخ، از انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) وقتى آيه «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» نازل شد، رو به اصحابش نموده، فرمود: هيچ مى دانيد معناى اين آيه چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش داناتر است. فرمود: كسى به ياد خدا است كه خدا و رسولش را و اصحاب مرا دوست بدارد.


و در تفسير عياشى روايت كرده كه نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آيه «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» را تلاوت كردم ، حضرت فرمود: اى پسر ام سليم هيچ مى دانى اينان چه كسانيند؟ عرض كردم چه كسانى هستند يا رسول اللّه ؟ فرمود: ما اهل بيت و شيعيان ما.
و در تفسير عياشى روايت كرده كه نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آيه «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» را تلاوت كردم. حضرت فرمود: اى پسر امّ سليم! هيچ مى دانى اينان چه كسانی اند؟ عرض كردم: چه كسانى هستند يا رسول اللّه؟ فرمود: ما اهل بيت و شيعيان ما.


و در الدّرالمنثور است كه ابن مردويه از على بن ابى طالب (عليه السّلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: وقتى اين آيه نازل شد حضرت فرمود: اينها كسانيند كه خدا و رسولش و اهل بيت رسولش را به راستى ، نه به دروغ دوست بدارند، و مؤ منين را شاهد و غايبشان را دوست بدارند، آرى بياد خداست كه يكديگر را دوست مى دارند.
و در الدّرالمنثور است كه ابن مردويه، از على بن ابى طالب (عليه السّلام)، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: وقتى اين آيه نازل شد، حضرت فرمود: اين ها كسانی اند كه خدا و رسولش و اهل بيت رسولش را به راستى، نه به دروغ دوست بدارند، و مؤمنان را شاهد و غايبشان را دوست بدارند. آرى، به ياد خداست كه يكديگر را دوست مى دارند.


مؤ لف : همه اين روايات از باب تطبيق مصداق بر عام است . آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و اهل بيت طاهرينش و برگزيدگان از صحابه و مؤ منين ، مصاديق ذكر خدايند، چون خدا بوسيله ايشان بياد مى آيد. و اما آيه شريفه اعم است و بر هر يادى دلالت دارد.
مؤلف: همه اين روايات از باب تطبيق مصداق بر عام است. آرى، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و اهل بيت طاهرينش و برگزيدگان از صحابه و مؤمنان، مصاديق ذكر خدايند. چون خدا به وسيله ايشان، به ياد مى آيد. و اما آيه شريفه اعم است و بر هر يادى دلالت دارد.


چند روايت درباره شجره طوبى در ذيل جمله : «'''طوبى لهم و حسن ماب '''»
چند روايت درباره شجره طوبى، در ذيل جمله: «طوبى لهم و حسن مآب»


و در تفسير قمى از پدرش از محمد بن ابى عمير از هشام بن سالم از ابى عبداللّه (عليه السّلام ) روايت شده كه در ضمن حديث معراج ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: ناگهان درختى ديدم كه اگر مرغى را روانه كنند كه دور آن پرواز كند و تا هفتصد سال پر بزند، دور آن را نمى پيمايد و در بهشت هيچ منزلى نيست مگر آنكه از آن درخت يك شاخه در آن خانه سركشيده از جبرئيل پرسيدم اين چه درختى است ؟ گفت درخت طوبى است ، كه خداى تعالى فرموده «'''طوبى لهم و حسن ماب '''».
و در تفسير قمى، از پدرش از محمد بن ابى عمير، از هشام بن سالم، از ابى عبداللّه (عليه السّلام) روايت شده كه در ضمن حديث معراج، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: ناگهان درختى ديدم كه اگر مرغى را روانه كنند كه دور آن پرواز كند و تا هفتصد سال پر بزند، دور آن را نمى پيمايد، و در بهشت هيچ منزلى نيست مگر آن كه از آن درخت، يك شاخه در آن خانه سر كشيده. از جبرئيل پرسيدم: اين چه درختى است؟ گفت: درخت طوبى است، كه خداى تعالى فرموده: «'طوبى لهم و حسن مآب».


مؤلف : اين معنا به طرق بسيارى روايت شده كه در پاره اى از آن طرق چنين آمده : جبرئيل از ميوه آن درخت چيده به من داد، من آن را خوردم ، خداوند آن را به پشت من منتقل كرد، وقتى به زمين پايين آمدم با خديجه هم بستر شدم ، و او به فاطمه باردار شد، و از آن به بعد هيچوقت فاطمه را نديدم مگر آنكه بوى درخت طوبى را از او استشمام كردم.
مؤلف: اين معنا به طرق بسيارى روايت شده، كه در پاره اى از آن طرق چنين آمده: جبرئيل از ميوه آن درخت چيده به من داد. من آن را خوردم. خداوند آن را به پشت من منتقل كرد. وقتى به زمين پايين آمدم، با خديجه همبستر شدم، و او به فاطمه باردار شد. و از آن به بعد، هيچ وقت فاطمه را نديدم، مگر آن كه بوى درخت طوبى را از او استشمام كردم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۳ </center>
و در كتاب خرائج آورده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به فاطمه (عليها السلام ) فرمود: اى فاطمه بشارتى از ناحيه پروردگارم در خصوص برادرم و پسر عمويم به من رسيده و آن اين است كه خداوند فاطمه را به على تزويج كرده و به رضوان خازن بهشت دستور داد تا درخت طوبى را تكان دهد، و آن به عدد دوستداران اهل بيت من رقعه هائى حمل كرد، پس ملائكه اى از نور خلق كرد، و به هر ملك خطى و رقعه اى داد، و چون قيامت بپا شود و اهلش جابجا شوند دوستدارى از دوستداران ما نمى ماند مگر آن كه يكى از آن رقعه ها را به او مى دهند، كه سند برائت از آتش دوزخ است.
و در كتاب خرائج آورده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، به فاطمه (عليها السلام) فرمود: اى فاطمه! بشارتى از ناحيه پروردگارم در خصوص برادرم و پسر عمويم به من رسيده و آن، اين است كه خداوند فاطمه را به على تزويج كرده و به رضوان خازن بهشت دستور داد تا درخت طوبى را تكان دهد، و آن به عدد دوستداران اهل بيت من رقعه هایى حمل كرد. پس ملائكه اى از نور خلق كرد، و به هر ملك خطى و رقعه اى داد. و چون قيامت به پا شود و اهلش جا به جا شوند، دوستدارى از دوستداران ما نمى ماند، مگر آن كه يكى از آن رقعه ها را به او مى دهند، كه سند برائت از آتش دوزخ است.


مؤلف : و در تفسير برهان از موفق بن احمد روايت كرده كه در كتاب مناقب به سند خود از بلال بن حمامه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نظير اين معنا را نقل كرده است.  
مؤلف: و در تفسير برهان، از موفق بن احمد روايت كرده كه در كتاب مناقب، به سند خود، از بلال بن حمامه، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، نظير اين معنا را نقل كرده است.  


و نيز اين معنا را از ام سلمه و سلمان فارسى و على بن ابى طالب نقل كرده ، و در آن چنين آمده كه : وقتى خداوند ملائكه را بر تزويج فاطمه به على بن ابى طالب گواه گرفت ، دستور داد تا درخت طوبى بار خود را نثار كند، و آنچه از زيور و زينت داشت فرو ريزد. درخت طوبى آنچه را داشت نثار كرده ، ملائكه و حور العين آنها را جمع كردند تا به يكديگر هديه داده ، و تا قيامت به يكديگر افتخار نمايند. قريب به اين معنا را از حضرت رضا (عليه السلام ) نيز روايت كرده.
و نيز اين معنا را از امّ سلمه و سلمان فارسى و على بن ابى طالب نقل كرده، و در آن چنين آمده كه: وقتى خداوند ملائكه را بر تزويج فاطمه به على بن ابى طالب گواه گرفت، دستور داد تا درخت طوبى بار خود را نثار كند، و آنچه از زيور و زينت داشت، فرو ريزد. درخت طوبى آنچه را داشت، نثار كرده، ملائكه و حورالعين آن ها را جمع كردند، تا به يكديگر هديه داده، و تا قيامت به يكديگر افتخار نمايند.  


و در مجمع البيان از ثعلبى روايت كرده كه به سند خود از كلبى از ابى صالح از ابن عباس نقل كرده كه گفت: طوبى درختى است كه ريشه اش در خانه على در بهشت است و در خانه هر مؤمنى يك شاخه از آن وجود دارد. آنگاه گفته است : اين روايت را ابو بصير هم از امام صادق (عليه السّلام ) نقل كرده است.
قريب به اين معنا را از حضرت رضا (عليه السلام) نيز روايت كرده.


و در تفسير برهان از تفسير ثعلبى بطور رفع (بدون ذكر سند) از جابر از ابى جعفر (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود: از رسول خدا (صلى اللّه اعليه و آله و سلم ) از معناى طوبى سؤ ال شد، فرمود: درختى است در بهشت كه ريشه اش در خانه على و شاخه هايش بر اهل بهشت سايه افكنده . پرسيدند يا رسول اللّه ما قبلا از تو سؤال كرديم فرمودى ريشه اش در خانه من و شاخه هايش روى سر اهل بهشت است و حالا مى فرمائى ريشه اش در خانه على و شاخه هايش بر اهل بهشت است ؟ فرمود: آرى خانه من و على در بهشت يكى است ، و يكجا است.
و در مجمع البيان، از ثعلبى روايت كرده كه به سند خود، از كلبى، از ابى صالح، از ابن عباس نقل كرده كه گفت: طوبى، درختى است كه ريشه اش در خانه على در بهشت است و در خانه هر مؤمنى يك شاخه از آن وجود دارد. آنگاه گفته است: اين روايت را ابوبصير هم، از امام صادق (عليه السّلام) نقل كرده است.
 
و در تفسير برهان، از تفسير ثعلبى، به طور رفع (بدون ذكر سند)، از جابر، از ابى جعفر (عليه السّلام) روايت كرده كه فرمود: از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از معناى طوبى سؤال شد. فرمود: درختى است در بهشت، كه ريشه اش در خانه على و شاخه هايش بر اهل بهشت سايه افكنده.  
 
پرسيدند: يا رسول اللّه! ما قبلا از تو سؤال كرديم، فرمودى ريشه اش در خانه من و شاخه هايش روى سر اهل بهشت است و حالا مى فرمایى ريشه اش در خانه على و شاخه هايش بر اهل بهشت است؟ فرمود: آرى، خانه من و على در بهشت يكى است، و يكجا است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۴ </center>
مؤلف: نظير اين روايت را صاحب مجمع البيان نيز به سند خود از حاكم ابى القاسم حسكانى به سند خود از موسى بن جعفر از پدرش از پدرانش (عليهم السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده.
مؤلف: نظير اين روايت را صاحب مجمع البيان نيز، به سند خود، از حاكم ابى القاسم حسكانى، به سند خود، از موسى بن جعفر، از پدرش، از پدرانش (عليهم السلام)، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده.


مؤ لف : و در اين معنا روايات بسيارى از طرق شيعه و اهل سنت آمده ، و از ظاهر آنها برمى آيد كه در مقام تفسير آيه نبوده ، بلكه ناظر به بطن آيه است ، چون حقيقت معيشت طوبى همان ولايت خداى سبحان است كه از اين امّت على (عليه السّلام ) صاحب آن ولايت و اولين گشاينده باب آن است ، و مؤ منين اهل ولايت ، اتباع و پيروان اويند، و خانه او در بهشت نعيم كه بهشت ولايت است با خانه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) يكى است ، و تزاحم و اختلافى ميان آندو نيست - دقت فرمائيد.
مؤلف: و در اين معنا، روايات بسيارى از طرق شيعه و اهل سنت آمده، و از ظاهر آن ها بر مى آيد كه در مقام تفسير آيه نبوده، بلكه ناظر به بطن آيه است. چون حقيقت معيشت طوبى، همان ولايت خداى سبحان است، كه از اين امّت، على (عليه السّلام) صاحب آن ولايت و اولين گشاينده باب آن است، و مؤمنان اهل ولايت، اتباع و پيروان اويند، و خانه او در بهشت نعيم، كه بهشت ولايت است، با خانه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) يكى است، و تزاحم و اختلافى ميان آن دو نيست - دقت فرمائيد.


و در الدّرالمنثور است كه ابن جرير و ابن منذر از ابن جريح روايت كرده اند كه در ذيل جمله «'''و هم يكفرون بالرحمن '''» گفته است : اين مربوط به آن وقتى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در حديبيه با قريش معاهده بست ، و در اول آن چنين نوشت : «'''بسم اللّه الرحمن الرحيم '''» آنها اعتراض كردند كه ما رحمان را نمى نويسيم و او را نمى شناسيم ، و ما در نوشته هايمان تنها مى نويسيم «'''بسمك اللّهم '''»، تو نيز بايد چنين بنويسى ، اينجا بود كه اين جمله نازل شد.
و در الدّرالمنثور است كه ابن جرير و ابن منذر، از ابن جريح روايت كرده اند كه در ذيل جمله «و هم يكفرون بالرحمن» گفته است: اين مربوط به آن وقتى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در حديبيه با قريش معاهده بست، و در اول آن چنين نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحيم». آن ها اعتراض كردند كه ما رحمان را نمى نويسيم و او را نمى شناسيم، و ما در نوشته هايمان تنها مى نويسيم: «بسمك اللّهم». تو نيز بايد چنين بنويسى. اين جا بود كه اين جمله نازل شد.


مؤلف : صاحب الدّرالمنثور اين روايت را از ابن جرير، ابن ابى حاتم ، ابى الشيخ ، از قتاده نيز نقل كرده، و خواننده محترم مى داند كه آيات بطورى كه از سياقش برمى آيد كلى است ، و صلح حديبيه از حوادث بعد از هجرت است . علاوه بر اينكه سياق خود آيه مورد بحث نيز با اين روايات سازگار نيست ، زيرا معنا ندارد يك جزء آيه درباره صلح حديبيه ، و ساير اجزايش درباره حوادث ديگر نازل شده باشد.
مؤلف: صاحب الدّرالمنثور، اين روايت را از ابن جرير، ابن ابى حاتم، ابى الشيخ، از قتاده نيز نقل كرده، و خواننده محترم مى داند كه آيات، به طورى كه از سياقش بر مى آيد، كلى است، و صلح حديبيه از حوادث بعد از هجرت است. افزون بر اين كه سياق خود آيه مورد بحث نيز، با اين روايات سازگار نيست. زيرا معنا ندارد يك جزء آيه درباره صلح حديبيه، و ساير اجزايش درباره حوادث ديگر نازل شده باشد.


رواياتى در ذيل آيه : «'''و لو ان قرانا سيرت به الجبال ...'''»
رواياتى در ذيل آيه: «و لو ان قرآنا سيرت به الجبال...»


و در الدّرالمنثور است كه ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ و ابن مردويه از عطيه عوفى روايت كرده اند كه گفت: مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) گفتند: چه مى شد كوههاى مكه را براى ما به راه مى انداختى و سرزمين ما را وسيع مى كردى ،
و در الدّرالمنثور است كه ابن ابى حاتم، ابوالشيخ و ابن مردويه، از عطيه عوفى روايت كرده اند كه گفت: مشركان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) گفتند: چه مى شد كوه هاى مكه را براى ما به راه مى انداختى و سرزمين ما را وسيع مى كردى،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۵ </center>
تا در آنجا به كشت و زرع مى پرداختيم ، و يا مسافت زمين را برايمان قطع مى كردى ، آنطور كه سليمان براى مردمش بوسيله باد زمين را قطع مى كرد، و يا مردگان را جهت ما زنده مى نمودى ، آن چنان كه عيسى براى مردمش زنده مى كرد. خداوند در پاسخشان اين آيه را فرستاد: «'''و لو ان قرآنا سيرت به الجبال ...'''» تا آنجا كه مى فرمايد: «'''افلم يايئس الذين آمنوا'''» يعنى آيا هنوز براى مؤمنين روشن نشده است كه...
تا در آن جا به كشت و زرع مى پرداختيم، و يا مسافت زمين را برايمان قطع مى كردى، آن طور كه سليمان براى مردمش به وسيله باد زمين را قطع مى كرد، و يا مُردگان را جهت ما زنده مى نمودى، آن چنان كه عيسى براى مردمش زنده مى كرد.  
 
خداوند در پاسخشان اين آيه را فرستاد: «و لو ان قرآنا سيرت به الجبال...»، تا آن جا كه مى فرمايد: «افلم ييأس الذين آمنوا». يعنى آيا هنوز براى مؤمنان روشن نشده است كه...


به عطيه عوفى گفتند: آيا اين روايت را به يكى از صحابه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نسبت مى دهى ؟ گفت آرى از ابى سعيد خدرى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت مى كنم.
به عطيه عوفى گفتند: آيا اين روايت را به يكى از صحابه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نسبت مى دهى؟ گفت: آرى، از ابى سعيد خدرى، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت مى كنم.


مؤلف : قريب به اين مضمون روايات ديگرى نيز هست.
مؤلف: قريب به اين مضمون، روايات ديگرى نيز هست.


و در تفسير قمى مى گويد: معصوم فرموده : يعنى اگر قرآنى يافت مى شد كه چنين اوصافى داشته باشد همين قرآن است.
و در تفسير قمى مى گويد: معصوم فرموده: يعنى اگر قرآنى يافت مى شد كه چنين اوصافى داشته باشد، همين قرآن است.


و در كافى از محمد بن يحيى از احمد بن ابى زاهر، و يا شخص ديگر، از محمد بن حماد از برادرش احمد بن حماد از ابراهيم از پدرش از ابى الحسن اول (عليه السّلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: «'''خداى تعالى در كتابش مى فرمايد: ((و لو ان قرآنا سيرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتى '''» و اين ماييم كه كتاب را به ارث برده ايم ، همان كتابى كه در آنست چيرهائى كه كوه ها را به راه مى اندازد و شهرها را پاره پاره ، و مردگان را زنده مى كند...
و در كافى، از محمد بن يحيى، از احمد بن ابى زاهر، و يا شخص ديگر، از محمد بن حماد، از برادرش احمد بن حماد، از ابراهيم، از پدرش، از ابى الحسن اول (عليه السّلام) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: «خداى تعالى، در كتابش مى فرمايد: «و لو ان قرآنا سيرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتى»، و اين ماييم كه كتاب را به ارث برده ايم. همان كتابى كه در آن است چيزهایى كه كوه ها را به راه مى اندازد و شهرها را پاره پاره، و مُردگان را زنده مى كند...


مؤلف: سند اين دو روايت ضعيف است.
مؤلف: سند اين دو روايت ضعيف است.


و در الدّرالمنثور است كه ابن جرير از على (عليه السلام ) روايت كرده كه آيه را بصورت «'''افلم يتبين الذين آمنوا'''» قرائت كرده.
و در الدّرالمنثور است كه ابن جرير، از على (عليه السلام) روايت كرده كه آيه را به صورت «افلم يتبين الذين آمنوا» قرائت كرده.


مؤلف: اين قرائت از ابن عباس هم روايت شده.
مؤلف: اين قرائت، از ابن عباس هم روايت شده.


و در مجمع البيان است كه على (عليه السلام ) و ابن عباس و على بن الحسين (عليهما السلام ) و زيد بن على و جعفر بن محمد (عليهما السلام ) و ابن ابى مليكه و جحدرى و ابو يزيد مدنى «'''افلم يتبين '''» قرائت كرده اند، ولى قرائت مشهور همان «'''افلم يايئس '''» است.
و در مجمع البيان است كه على (عليه السلام) و ابن عباس و على بن الحسين (عليهما السلام) و زيد بن على و جعفر بن محمد (عليهما السلام) و ابن ابى مليكه و جحدرى و ابويزيد مدنى، «افلم يتبين» قرائت كرده اند، ولى قرائت مشهور، همان «افلم يیأس» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۶ </center>
و در تفسير قمى است كه در روايت ابى الجارود از ابى جعفر (عليه السّلام ) آمده كه در تفسير آيه «'''و لا يزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه '''» فرموده : قارعه به معناى نقمت است ، و مقصود از جمله «'''او تحل قريبا من دارهم '''» اينست كه عذاب به قوم ديگرى نازل شود، ولى آنان از ديدن و شنيدنش معذب شوند، و آنهايى كه عذاب به آنها رسيده نيز مانند اينها عاصى و كافرند، و با اينكه اينان از ديدن و شنيدن سرنوشت آنان بايد پند بگيرند و از كفر و عصيان دست بردارند، پند نگرفته همچنان به كفر خود ادامه مى دهند تا آنكه وعده اى كه خدا به مؤ منين داده بيايد، ايشان را نصرت داده كفار را خوار و ذليل سازد.
و در تفسير قمى است كه در روايت ابى الجارود، از ابى جعفر (عليه السّلام) آمده كه در تفسير آيه «و لا يزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعة» فرموده: قارعه به معناى نقمت است، و مقصود از جمله «او تحل قريبا من دارهم»، اين است كه عذاب به قوم ديگرى نازل شود، ولى آنان از ديدن و شنيدنش معذب شوند، و آن هايى كه عذاب به آن ها رسيده، نيز مانند اين ها عاصى و كافرند، و با اين كه اينان از ديدن و شنيدن سرنوشت آنان بايد پند بگيرند و از كفر و عصيان دست بردارند، پند نگرفته، همچنان به كفر خود ادامه مى دهند تا آن كه وعده اى كه خدا به مؤمنان داده بيايد، ايشان را نصرت داده، كفار را خوار و ذليل سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۵۰۷ </center>
<span id='link365'><span>
<span id='link365'><span>
۱۳٬۷۲۸

ویرایش