گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
فرزندان يعقوب با كاروانيان حركت كرده وارد مصر شدند و به حضور يوسف رسيدند، يوسف فرمود: آيا بنيامين را هم همراه خود آورده ايد يا نه ؟ گفتند: بلى آورده ايم ، اينك از بار و بنه ما حفاظت مى كند.  
فرزندان يعقوب با كاروانيان حركت كرده وارد مصر شدند و به حضور يوسف رسيدند، يوسف فرمود: آيا بنيامين را هم همراه خود آورده ايد يا نه ؟ گفتند: بلى آورده ايم ، اينك از بار و بنه ما حفاظت مى كند.  


گفت : برويد او را بياوريد، بنيامين را آوردند، در آن موقع يوسف (عليه السّلام ) به تنهايى در دربار پادشاه بود، وقتى بنيامين داخل شد يوسف او را در آغوش گرفت و گريه كرد، و گفت : من برادر تو يوسفم ، و از آنچه مى كنم ناراحت مشو، و آنچه را به تو مى گويم فاش مكن ، ترس و اندوه به خود راه مده .
گفت : برويد او را بياوريد، بنيامين را آوردند، در آن موقع يوسف (عليه السّلام ) به تنهايى در دربار پادشاه بود، وقتى بنيامين داخل شد يوسف او را در آغوش گرفت و گريه كرد، و گفت: من برادر تو يوسفم، و از آنچه مى كنم ناراحت مشو، و آنچه را به تو مى گويم فاش مكن ، ترس و اندوه به خود راه مده.
آنگاه او را با خود بيرون آورده و به برادران برگردانيد، سپس به مامورين خود دستور داد تا پولهاى ايشان را گرفته هر چه زودتر گندمشان رابدهند، و چون فارغ شدند پيمانه را در خرجين بنيامين بگذارند، همين كار را كردند، همينكه كاروان حركت كرد يوسف و مامورينش از دنبال رسيده فرياد زدند هان اى كاروانيان شما دزديد، كاروانيان در حالى كه برمى گشتند پرسيدند مگر چه گم كرده ايد؟ گفتند پيمانه سلطنتى را، و هر كه آنرا بياورد يك بار شتر گندمش مى دهيم ، و من ضامنم كه بدهم . گفتند: به خدا قسم شما خوب مى دانيد كه ما براى فساد در زمين بدينجا نيامده ايم ، و ما دزد نبوديم ، گفتند: حال اگر در باريكى از شما پيدا شد و شما دروغ گفته بوديد خود بگوئيد جزايش چيست ؟ گفتند جزايش ‍ خود آنكسى است كه از بارش پيدا شود.
 
 
آنگاه او را با خود بيرون آورده و به برادران برگردانيد، سپس به مامورين خود دستور داد تا پولهاى ايشان را گرفته هر چه زودتر گندمشان رابدهند، و چون فارغ شدند پيمانه را در خرجين بنيامين بگذارند، همين كار را كردند، همينكه كاروان حركت كرد يوسف و مامورينش از دنبال رسيده فرياد زدند هان اى كاروانيان شما دزديد، كاروانيان در حالى كه برمى گشتند پرسيدند مگر چه گم كرده ايد؟  
 
گفتند پيمانه سلطنتى را، و هر كه آنرا بياورد يك بار شتر گندمش مى دهيم ، و من ضامنم كه بدهم . گفتند: به خدا قسم شما خوب مى دانيد كه ما براى فساد در زمين بدينجا نيامده ايم ، و ما دزد نبوديم ، گفتند: حال اگر در باريكى از شما پيدا شد و شما دروغ گفته بوديد خود بگوئيد جزايش چيست ؟ گفتند جزايش ‍ خود آنكسى است كه از بارش پيدا شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲۶ </center>
امام (عليه السّلام ) آنگاه مى فرمود: قبل از خرجين بنيامين شروع كردند به جستجوى خرجين هاى ساير برادران ، و در آخر از خرجين بنيامين بيرونش آوردند، برادران وقتى چنين ديدند، گفتند: اين پسر قبلا هم برادرى داشت كه مانند خودش دزدى كرده بود.  
امام (عليه السّلام ) آنگاه مى فرمود: قبل از خرجين بنيامين شروع كردند به جستجوى خرجين هاى ساير برادران ، و در آخر از خرجين بنيامين بيرونش آوردند، برادران وقتى چنين ديدند، گفتند: اين پسر قبلا هم برادرى داشت كه مانند خودش دزدى كرده بود.  
خط ۱۲۶: خط ۱۳۰:
و نيز در همان كتاب از ابى بصير از امام ابى جعفر (عليه السلام ) - و در نسخه اى ديگر از امام صادق (عليه السّلام ) - روايت كرده كه گفت : شخصى به آنجناب عرض كرد - و من نزد او حاضر بودم - سالم بن حفصه از شما روايت كرده كه شما حرف را طورى مى زنى كه هفتاد پهلو دارد، و به آسانى مى توانى راه گريز را از گفته خود پيدا كنى ، حضرت فرمود: سالم از من چه مى خواهد؟ آيا او مى خواهد كه من ملائكه را برايش بياورم ، اگر اين را مى خواهد كه بايد بداند به خدا سوگند انبياء هم چنين كارى را نكرده اند،
و نيز در همان كتاب از ابى بصير از امام ابى جعفر (عليه السلام ) - و در نسخه اى ديگر از امام صادق (عليه السّلام ) - روايت كرده كه گفت : شخصى به آنجناب عرض كرد - و من نزد او حاضر بودم - سالم بن حفصه از شما روايت كرده كه شما حرف را طورى مى زنى كه هفتاد پهلو دارد، و به آسانى مى توانى راه گريز را از گفته خود پيدا كنى ، حضرت فرمود: سالم از من چه مى خواهد؟ آيا او مى خواهد كه من ملائكه را برايش بياورم ، اگر اين را مى خواهد كه بايد بداند به خدا سوگند انبياء هم چنين كارى را نكرده اند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲۷ </center>
مگر اين ابراهيم خليل نبود كه به چند وجه حرف مى زد، از آنجمله فرمود: «'''انى سقيم - من بيمارم'''» و حال آنكه بيمار نبود، و دروغ هم نگفته بود، و نيز همين جناب فرموده بود «'''بل فعله كبيرهم - بلكه بزرگ بتها، بتها را شكسته '''» و حال آنكه نه بت بزرگ شكسته بود و نه ابراهيم دروغ گفته بود، و همچنين يوسف فرياد زد اى كاروانيان شما دزديد، و حال آنكه به خدا قسم نه آنان دزد بودند و نه يوسف دروغ گفته بود.
مگر اين ابراهيم خليل نبود كه به چند وجه حرف مى زد، از آنجمله فرمود: «'''انى سقيم - من بيمارم'''» و حال آنكه بيمار نبود، و دروغ هم نگفته بود، و نيز همين جناب فرموده بود «'''بل فعله كبيرهم - بلكه بزرگ بتها، بتها را شكسته '''» و حال آنكه نه بت بزرگ شكسته بود و نه ابراهيم دروغ گفته بود، و همچنين يوسف فرياد زد اى كاروانيان شما دزديد، و حال آنكه به خدا قسم نه آنان دزد بودند و نه يوسف دروغ گفته بود.
<span id='link230'><span>
<span id='link230'><span>
و نيز در همان كتاب از مردى شيعه مذهب از امام صادق (عليه السّلام ) نقل كرده كه گفته است ، از آنجناب از معناى قول خدا درباره يوسف پرسيدم كه مى فرمايد: «'''ايتها العير انكم لسارقون '''» - فرمود: آرى برادران ، يوسف را از پدرش دزديده بودند، مقصودش اين دزدى بود نه دزديدن پيمانه سلطنتى ، به شهادت اينكه وقتى پرسيدند مگر چه گم كرده ايد؟ نگفت شما پيمانه ما را دزديده ايد، بلكه گفت : ما پيمانه سلطنتى را گم كرده ايم ، بهمين دليل مقصودش از اينكه گفت شما دزديد همان دزديدن يوسف است.
و نيز در همان كتاب از مردى شيعه مذهب از امام صادق (عليه السّلام ) نقل كرده كه گفته است ، از آنجناب از معناى قول خدا درباره يوسف پرسيدم كه مى فرمايد: «'''ايتها العير انكم لسارقون '''» - فرمود: آرى برادران ، يوسف را از پدرش دزديده بودند، مقصودش اين دزدى بود نه دزديدن پيمانه سلطنتى ، به شهادت اينكه وقتى پرسيدند مگر چه گم كرده ايد؟ نگفت شما پيمانه ما را دزديده ايد، بلكه گفت : ما پيمانه سلطنتى را گم كرده ايم ، بهمين دليل مقصودش از اينكه گفت شما دزديد همان دزديدن يوسف است.


و در كافى به سند خود از حسن صيقل روايت كرده كه گفت : خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم : از امام باقر (عليه السّلام ) درباره گفتار يوسف كه گفت : «'''ايتها العير انكم لسارقون '''» روايتى به ما رسيده كه فرموده : به خدا نه برادران او دزدى كرده بودند و نه او دروغ گفته بود، همچنانكه ابراهيم خليل كه گفته بود «'''بل فعله كبيرهم فسئلوهم ان كانوا ينطقون - بلكه بزرگترشان كرده ، اگر حرف مى زنند از خودشان بپرسيد'''» و حال آنكه به خدا قسم نه بزرگتر بتها بتها را شكسته ، و نه ابراهيم دروغ گفته بود.
و در كافى به سند خود از حسن صيقل روايت كرده كه گفت : خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم : از امام باقر (عليه السّلام ) درباره گفتار يوسف كه گفت : «'''ايتها العير انكم لسارقون'''» روايتى به ما رسيده كه فرموده : به خدا نه برادران او دزدى كرده بودند و نه او دروغ گفته بود، همچنانكه ابراهيم خليل كه گفته بود «'''بل فعله كبيرهم فسئلوهم ان كانوا ينطقون - بلكه بزرگترشان كرده ، اگر حرف مى زنند از خودشان بپرسيد'''» و حال آنكه به خدا قسم نه بزرگتر بتها بتها را شكسته، و نه ابراهيم دروغ گفته بود.


حسن صيقل مى گويد: امام صادق (عليه السّلام ) فرمود: صيقل ! نزد شما چه جوابى در اين باره هست ؟ عرض كردم : ما جز تسليم (در برابر گفته امام ) چيزى نداريم : مى گويد: امام فرمود: خداوند دو چيز را دوست مى دارد، و دو چيز را دشمن ، دوست مى دارد آمد و شد كردن ميان دو صف (متخاصم را جهت اصلاح و آشتى دادن ) و نيز دوست مى دارد دروغ در راه اصلاح را، و دشمن مى دارد قدم زدن در ميان راهها را(يعنى ميان دو كس آتش افروختن ) و دروغ در غير اصلاح را، ابراهيم (عليه السّلام ) اگر گفت : «'''بل فعله كبيرهم '''» مقصودش اصلاح و راهنمايى قوم خود به درك اين معنا بود كه آن خدايانى كه مى پرستند موجوداتى بى جانند، و همچنين يوسف (عليه السّلام ) مقصودش از آن كلام اصلاح بوده است .
حسن صيقل مى گويد: امام صادق (عليه السّلام ) فرمود: صيقل ! نزد شما چه جوابى در اين باره هست ؟ عرض كردم : ما جز تسليم (در برابر گفته امام ) چيزى نداريم : مى گويد: امام فرمود: خداوند دو چيز را دوست مى دارد، و دو چيز را دشمن ، دوست مى دارد آمد و شد كردن ميان دو صف (متخاصم را جهت اصلاح و آشتى دادن ) و نيز دوست مى دارد دروغ در راه اصلاح را، و دشمن مى دارد قدم زدن در ميان راهها را(يعنى ميان دو كس آتش افروختن ) و دروغ در غير اصلاح را، ابراهيم (عليه السّلام ) اگر گفت : «'''بل فعله كبيرهم '''» مقصودش اصلاح و راهنمايى قوم خود به درك اين معنا بود كه آن خدايانى كه مى پرستند موجوداتى بى جانند، و همچنين يوسف (عليه السّلام ) مقصودش از آن كلام اصلاح بوده است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲۸ </center>
مؤلف : اينكه امام (عليه السّلام ) فرمود: مقصودش اصلاح بوده منافاتى با روايت قبلى كه مى فرمود: مقصودش اين بود كه شما يوسف را دزديده ايد ندارد، آرى فرق است ميان اينكه ظاهر كلام مطابق با واقع نباشد، يا اينكه متكلم معناى صحيحى را اراده كرده باشد كه در مقام گفتگو از كلام مفهوم نباشد، و قسم دوم دروغ و مذموم نيست ، به دليل اينكه امام فرمود: او مقصودش اصلاح بوده ، يوسف مى خواست با اين توريه برادر خود را نزد خود نگهدارد، و ابراهيم هم خواسته است بت پرستان را متوجه كند به اينكه بت كارى نمى تواند بكند.
مؤلف : اينكه امام (عليه السّلام ) فرمود: مقصودش اصلاح بوده منافاتى با روايت قبلى كه مى فرمود: مقصودش اين بود كه شما يوسف را دزديده ايد ندارد، آرى فرق است ميان اينكه ظاهر كلام مطابق با واقع نباشد، يا اينكه متكلم معناى صحيحى را اراده كرده باشد كه در مقام گفتگو از كلام مفهوم نباشد، و قسم دوم دروغ و مذموم نيست ، به دليل اينكه امام فرمود: او مقصودش اصلاح بوده ، يوسف مى خواست با اين توريه برادر خود را نزد خود نگهدارد، و ابراهيم هم خواسته است بت پرستان را متوجه كند به اينكه بت كارى نمى تواند بكند.


خط ۱۵۴: خط ۱۶۱:
و در كافى به سند خود از ابن ابى عمير از كسى كه او اسم برده از امام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه در ذيل قول خداى عزّوجلّ كه فرموده : «'''انا نريك من المحسنين '''» فرموده است : يوسف در مجالس ‍ به ديگران جا مى داد، و به محتاجان قرض مى داد، و ناتوانان را كمك مى نمود.
و در كافى به سند خود از ابن ابى عمير از كسى كه او اسم برده از امام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه در ذيل قول خداى عزّوجلّ كه فرموده : «'''انا نريك من المحسنين '''» فرموده است : يوسف در مجالس ‍ به ديگران جا مى داد، و به محتاجان قرض مى داد، و ناتوانان را كمك مى نمود.
<span id='link232'><span>
<span id='link232'><span>
و در تفسير برهان از حسين بن سعيد در كتاب «'''تمحيص '''» از جابر روايت كرده كه گفت : از حضرت ابى جعفر (عليه السّلام ) پرسيدم معناى صبر جميل چيست ؟ فرمود: صبرى است كه در آن شكايت به احدى از مردم نباشد، همانا ابراهيم (عليه السّلام ) يعقوب را براى حاجتى نزد راهبى از رهبان و عابدى از عباد فرستاد، راهب وقتى او را ديد خيال كرد خود ابراهيم است ، پريد و او را در آغوش گرفت ، و سپس گفت : مرحبا به خليل الرحمان ، يعقوب گفت : من خليل الرحمان نيستم بلكه يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيم ام . راهب گفت : پس چرا اينقدر تو را پير مى بينم چه چيز تو را اينطور پير كرده ؟ گفت: هم و اندوه و مرض .
و در تفسير برهان از حسين بن سعيد در كتاب «'''تمحيص '''» از جابر روايت كرده كه گفت : از حضرت ابى جعفر (عليه السّلام ) پرسيدم معناى صبر جميل چيست ؟ فرمود: صبرى است كه در آن شكايت به احدى از مردم نباشد، همانا ابراهيم (عليه السّلام ) يعقوب را براى حاجتى نزد راهبى از رهبان و عابدى از عباد فرستاد، راهب وقتى او را ديد خيال كرد خود ابراهيم است ، پريد و او را در آغوش گرفت ، و سپس گفت : مرحبا به خليل الرحمان ، يعقوب گفت : من خليل الرحمان نيستم بلكه يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيم ام . راهب گفت : پس چرا اينقدر تو را پير مى بينم چه چيز تو را اينطور پير كرده ؟ گفت: هم و اندوه و مرض .


خط ۱۶۴: خط ۱۷۲:
مؤلف : الدّرالمنثور اين روايت را از ابن عدى و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از ابن عمر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده .
مؤلف : الدّرالمنثور اين روايت را از ابن عدى و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از ابن عمر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده .
<span id='link233'><span>
<span id='link233'><span>
و در كافى به سند خود از حنان بن سدير از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : خدمت آن حضرت عرض كردم معناى اينكه يعقوب به فرزندان خود گفت : «'''اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه'''» چيست ؟ آيا او بعد از بيست سال كه از يوسف جدا شد مى دانست كه او زنده است ؟  
و در كافى به سند خود از حنان بن سدير از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : خدمت آن حضرت عرض كردم معناى اينكه يعقوب به فرزندان خود گفت : «'''اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه'''» چيست ؟ آيا او بعد از بيست سال كه از يوسف جدا شد مى دانست كه او زنده است ؟  


۱۳٬۷۱۱

ویرایش