گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
<span id='link49'><span>
<span id='link49'><span>


==اينكه خداوند زنده را مرده و مرده را زنده بيرون مى كند، يعنى چه ؟ ==
==اين كه خداوند زنده را مرده و مرده را زنده بيرون مى كند، يعنى چه ؟ ==
حال كه اين معنا روشن شد، واضح مى گردد كه خروج زنده از مرده و خروج مرده از زنده معنايش به حسب اختلاف مراد از حيات و موت مختلف مى شود، تا ببينى منظور از حيات و موت چه باشد. بنابر دو نظريه اول كه در يكى منظور از حيات جان حيوانى ، و در دومى جان نباتى بود، منظور از بيرون آمدن زنده از مرده و مرده از زنده اين است كه حيوان - بر حسب نظريه اول - و يا حيوان و نبات - بر حسب نظريه دوم - از غير خودش تكون مى يابد، مثلا حيوان از نطفه و يا تخم پديد مى آيد، و گياه از دانه ، چون هيچ يك از اين دو وجود بى نهايت ندارند، نه از طرف آينده و نه از طرف گذشته ، هر حيوان و گياهى كه زنده فرض ‍ شود از طرف گذشته به زمانى منتهى مى شود كه در آن زمان نبوده ، و از سوى آينده نيز به زمانى منتهى مى شود كه در آن ظرف زمان وجود نخواهد داشت ، و هيچ راهى به اثبات حيات ازلى آن نيست ، پس خداى تعالى است كه هر موجود زنده را از موجود مرده كه همان نطفه و دانه باشد بيرون مى آورد، و موجودات مرده اى چون فضولات و منى و دانه را از موجود زنده خارج مى سازد.
حال كه اين معنا روشن شد، واضح مى گردد كه خروج زنده از مرده و خروج مرده از زنده معنايش به حسب اختلاف مراد از حيات و موت مختلف مى شود، تا ببينى منظور از حيات و موت چه باشد. بنابر دو نظريه اول كه در يكى منظور از حيات جان حيوانى ، و در دومى جان نباتى بود، منظور از بيرون آمدن زنده از مرده و مرده از زنده اين است كه حيوان - بر حسب نظريه اول - و يا حيوان و نبات - بر حسب نظريه دوم - از غير خودش تكون مى يابد، مثلا حيوان از نطفه و يا تخم پديد مى آيد، و گياه از دانه ، چون هيچ يك از اين دو وجود بى نهايت ندارند، نه از طرف آينده و نه از طرف گذشته ، هر حيوان و گياهى كه زنده فرض ‍ شود از طرف گذشته به زمانى منتهى مى شود كه در آن زمان نبوده ، و از سوى آينده نيز به زمانى منتهى مى شود كه در آن ظرف زمان وجود نخواهد داشت ، و هيچ راهى به اثبات حيات ازلى آن نيست ، پس خداى تعالى است كه هر موجود زنده را از موجود مرده كه همان نطفه و دانه باشد بيرون مى آورد، و موجودات مرده اى چون فضولات و منى و دانه را از موجود زنده خارج مى سازد.
اين بر حسب دو نظريه اول و دوم بود، و اما بر حسب نظريه سوم (كه حاصلش اين بود كه حيات هر چيزى عبارت از اين است كه آثار مطلوبش بر آن مترتب شود، و موت هر چيز به اين معنا است كه آن چيز اثرى را كه بايد بروز دهد بروز ندهد) قهرا معناى خارج شدن حى از ميت اين است كه از امورى كه در بابى از ابواب هيچ فائدهاى ندارند، فردى به كينونت و تولد خارج شود كه در آن باب مفيد باشد، مثل خارج شدن انسان و حيوان و نبات زنده از خاك مرده و بعكس ، و باز مثل خارج شدن مؤ من از كافر و كافر از مؤ من .
 
و ظاهر آيه كريمه با در نظر گرفتن زمينه گفتار و مقام مخاطبه در آن ، اين است كه منظور از خارج ساختن خدا زنده را از مرده و مرده را از زنده همين معناى اخير باشد، براى اينكه آيه شريفه در اين صدد است كه عليه مشركين اقامه حجت كند، حجتى از همان راه كه خود آنان در اتخاذ آلهه مختلف به آن حجت احتجاج مى كردند و آن حجت اين است كه عالم مشهود و مادى مجموعه اى است از موجودات مختلف و گوناگون ، موجوداتى آسمانى و زمينى ، كه موجودات زمينى آن عبارتند از انسان ، حيوان ، نبات ، دريا، خشكى و امور بسيار زياد ديگر و هر يك از اين موجودات براى خود نظامى دارد و قهرا در تحت تدبيرى وجود يافته و بقاء مى يابد، پس براى هر يك مدبرى است شفيع و واسطه بين او و خداى تعالى و ما آن مدبرها را مى پرستيم ،
اين بر حسب دو نظريه اول و دوم بود، و اما بر حسب نظريه سوم (كه حاصلش اين بود كه حيات هر چيزى عبارت از اين است كه آثار مطلوبش بر آن مترتب شود، و موت هر چيز به اين معنا است كه آن چيز اثرى را كه بايد بروز دهد بروز ندهد) قهرا معناى خارج شدن حى از ميت اين است كه از امورى كه در بابى از ابواب هيچ فائدهاى ندارند، فردى به كينونت و تولد خارج شود كه در آن باب مفيد باشد، مثل خارج شدن انسان و حيوان و نبات زنده از خاك مرده و بعكس ، و باز مثل خارج شدن مؤ من از كافر و كافر از مؤمن.
 
و ظاهر آيه كريمه با در نظر گرفتن زمينه گفتار و مقام مخاطبه در آن ، اين است كه منظور از خارج ساختن خدا زنده را از مرده و مرده را از زنده همين معناى اخير باشد، براى اينكه آيه شريفه در اين صدد است كه عليه مشركين اقامه حجت كند، حجتى از همان راه كه خود آنان در اتخاذ آلهه مختلف به آن حجت احتجاج مى كردند و آن حجت اين است كه عالم مشهود و مادى مجموعه اى است از موجودات مختلف و گوناگون، موجوداتى آسمانى و زمينى ، كه موجودات زمينى آن عبارتند از انسان، حيوان، نبات، دريا، خشكى و امور بسيار زياد ديگر و هر يك از اين موجودات براى خود نظامى دارد و قهرا در تحت تدبيرى وجود يافته و بقاء مى يابد، پس براى هر يك مدبرى است شفيع و واسطه بين او و خداى تعالى و ما آن مدبرها را مى پرستيم،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۴ </center>
و چون خود آنها را نمى بينيم به دست خود بتهائى كه از نظر قيافه نمايشگر صفات آن مدبرها باشد مى تراشيم و آنها را عبادت مى كنيم تا رب و مدبرهائى كه اين بتها سنبل آنهايند ما را به درگاه خدا نزديك سازند.
و چون خود آنها را نمى بينيم به دست خود بتهائى كه از نظر قيافه نمايشگر صفات آن مدبرها باشد مى تراشيم و آنها را عبادت مى كنيم تا رب و مدبرهائى كه اين بتها سنبل آنهايند ما را به درگاه خدا نزديك سازند.
<span id='
<span id='
link50'><span>
link50'><span>
==احتجاج براى توحيد خداوند در ربوبيت به اينكه تنها مدبر امور مردم و امور عالمپروردگار يگانه است ==
==احتجاج براى توحيد خداوند در ربوبيت به اينكه تنها مدبر امور مردم و امور عالمپروردگار يگانه است ==
و كوتاه سخن ، منطق مشركين اين است كه منتهى شدن تدبيرهاى مختلف به مدبرهاى گوناگون ايجاب مى كند كه غير خداى تعالى ارباب گوناگون بسيارى وجود داشته باشد. و آيه شريفه اين حجت مشركين را از اين راه رد مى كند كه همه تدبيرهاى مختلف به خداى تعالى منتهى مى شود، (و به جاى اينكه وجود اين تدبيرها دلالت كند بر وجود مدبرهاى مختلف ، بر عكس ) دلالت مى كند بر وحدت مدبر، و اينكه رب همه چيزها و مدبر كل جهان خداى سبحان است ، (چون وجود مدبرهاى مختلف باعث اختلال تدبير همه آنها و در آخر انهدام نظام عالم است ). پس ، آيه شريفه مشركين را خطاب مى كند به اينكه خود شما اعتراف داريد به اينكه آنچه از تدبير كه مختص به عالم انسانى است و آنچه از تدبير كه عمومى است ، هم عالم شما انسانها را شامل است و هم كل جهان را و بالاخره منتهى به خداى سبحان است ، پس ‍ بايد قبول كنيد كه مدبر امر شما و امر كل جهان نيز همو است ، پس هيچ ربى سواى او وجود ندارد.
و كوتاه سخن ، منطق مشركين اين است كه منتهى شدن تدبيرهاى مختلف به مدبرهاى گوناگون ايجاب مى كند كه غير خداى تعالى ارباب گوناگون بسيارى وجود داشته باشد. و آيه شريفه اين حجت مشركين را از اين راه رد مى كند كه همه تدبيرهاى مختلف به خداى تعالى منتهى مى شود، (و به جاى اينكه وجود اين تدبيرها دلالت كند بر وجود مدبرهاى مختلف ، بر عكس ) دلالت مى كند بر وحدت مدبر، و اينكه رب همه چيزها و مدبر كل جهان خداى سبحان است ، (چون وجود مدبرهاى مختلف باعث اختلال تدبير همه آنها و در آخر انهدام نظام عالم است ). پس ، آيه شريفه مشركين را خطاب مى كند به اينكه خود شما اعتراف داريد به اينكه آنچه از تدبير كه مختص به عالم انسانى است و آنچه از تدبير كه عمومى است ، هم عالم شما انسانها را شامل است و هم كل جهان را و بالاخره منتهى به خداى سبحان است ، پس ‍ بايد قبول كنيد كه مدبر امر شما و امر كل جهان نيز همو است ، پس هيچ ربى سواى او وجود ندارد.
۱۳٬۷۴۳

ویرایش