گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۳: خط ۸۳:
<span id='link25'><span>
<span id='link25'><span>


==و مراد آنان از اين درخواست و وجوهى كه در اين باره گفته شد است ==
با اين بيان روشن مى شود كه اگر بعد از شنيدن تلاوت قرآن گفته اند:«'''ائت بقرآن غير هذا'''» خواسته اند رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) قرآنى بر ايشان بياورد كه مشتمل بر معارفى كه اين قرآن مشتمل بر آن است نباشد، اين قرآن را بكلى رها نموده ، قرآنى ديگر بياورد. و اگر به دنبال آن پيشنهاد گفته اند: «'''او بدله '''» منظورشان اين بوده كه قرآن موجود همچنان بماند، ولى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) آن قسمت از آيات آن را كه مخالف با هوى و ميل ايشان است بردارد، و به جايش آياتى بگذارد كه موافق ميل آنان باشد.  
با اين بيان روشن مى شود كه اگر بعد از شنيدن تلاوت قرآن گفته اند:«'''ائت بقرآن غير هذا'''» خواسته اند رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) قرآنى بر ايشان بياورد كه مشتمل بر معارفى كه اين قرآن مشتمل بر آن است نباشد، اين قرآن را بكلى رها نموده ، قرآنى ديگر بياورد. و اگر به دنبال آن پيشنهاد گفته اند: «'''او بدله '''» منظورشان اين بوده كه قرآن موجود همچنان بماند، ولى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) آن قسمت از آيات آن را كه مخالف با هوى و ميل ايشان است بردارد، و به جايش آياتى بگذارد كه موافق ميل آنان باشد. پس ، فرق بين تعبير قرآنى غير اين بياور و تعبير و يا آن را عوض كن روشن گرديد. پس اينكه بعضى از مفسرين در معناى اين دو تعبير گفته اند: جمله اول پيشنهاد آوردن يك قرآن ديگر است ، و پيشنهاد دوم اين است كه قرآن اولى بكلى از بين برود توجيه درستى نيست ، براى اينكه ما بطور قطع مى دانيم كه مشركين نخواسته اند كه رسول خدا همراه اين قرآن قرآنى ديگرى بياورد تا داراى دو قرآن شوند. و همچنين توجيه ديگرى كه ذيلا از يكى از مفسرين نقل مى شود صحيح نيست ،
 
پس ، فرق بين تعبير قرآنى غير اين بياور و تعبير و يا آن را عوض كن روشن گرديد. پس اينكه بعضى از مفسرين در معناى اين دو تعبير گفته اند: جمله اول پيشنهاد آوردن يك قرآن ديگر است ، و پيشنهاد دوم اين است كه قرآن اولى بكلى از بين برود توجيه درستى نيست ، براى اينكه ما بطور قطع مى دانيم كه مشركين نخواسته اند كه رسول خدا همراه اين قرآن قرآنى ديگرى بياورد تا داراى دو قرآن شوند. و همچنين توجيه ديگرى كه ذيلا از يكى از مفسرين نقل مى شود صحيح نيست ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۵ </center>
آن مفسر گفته است : ((منظور مشركين در هر دو تعبير يك چيز است ، چه اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اين قرآن را كنار بگذارد و قرآنى ديگر بياورد، و چه اينكه اين قرآن را باقى بگذارد و تنها آياتى از آن را بردارد، غرض آنان حاصل است و آن آزمايش و نيرنگ زدن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بوده است ، خواسته اند آن جناب يكى از اين دو پيشنهاد را بپذيرد و مشركين پذيرش آن جناب را نقض بر ادعاى خود او گرفته بگويند: چگونه ادعا ميكنى كه اين كلام خداست ، بعد آن را بكلى كنار ميگذارى ، و يا آياتى از آن را تغيير ميدهى ؟
آن مفسر گفته است : ((منظور مشركين در هر دو تعبير يك چيز است ، چه اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اين قرآن را كنار بگذارد و قرآنى ديگر بياورد، و چه اينكه اين قرآن را باقى بگذارد و تنها آياتى از آن را بردارد، غرض آنان حاصل است و آن آزمايش و نيرنگ زدن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بوده است ، خواسته اند آن جناب يكى از اين دو پيشنهاد را بپذيرد و مشركين پذيرش آن جناب را نقض بر ادعاى خود او گرفته بگويند: چگونه ادعا ميكنى كه اين كلام خداست ، بعد آن را بكلى كنار ميگذارى، و يا آياتى از آن را تغيير ميدهى ؟
 
توضيح اينكه : مشركين وقتى با تلاوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به دعوت قرآن آشنا شدند، و وقتى شنيدند كه قرآن ايشان را تحدى كرده (يعنى گفته است اگر ترديد داريد در اينكه قرآن كلام خداى تعالى است و احتمال ميدهيد كلام يك انسان باشد، همه انسانها جمع شويد و مثل آن را بياوريد) همچنان در ترديد بوده اند، كه قرآن كلام خدا و يا كلام خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در نظر آنان جزو فصحاء نبوده ، و يا لااقل در فصاحت و بلاغت و علم ، ما فوق فصحاى معروف آنان نبوده ، پس چگونه ممكن است كلامى بياورد كه همه فصحاى عرب از آوردن مثلش عاجز باشند، چه رسد به اينكه از نظر آنان مادون فصحاء و خطباى سخنور آنان بوده است ؟ لا جرم در صدد برآمده اند آن جناب را با اين پيشنهاد بيازمايند، تا اگر پيشنهاد را پذيرفت ، و قرآن را به قرآنى ديگر و يا بعضى از آياتش را به آياتى ديگر تبديل كرد، يقه اش را بگيرند كه پس چرا ادعاء مى كردى كه اين كلام خداست ، و معلوم كنند كه پس ‍ آن جناب پيامبر و كلامش وحى نيست ، بلكه نهايت درجه فرقش با سايرين ، داشتن نوعى از بيان است كه ناشى ميشود از نفسيت و معنويت خاصى در او كه مشركين تاكنون از آن اطلاع نداشتند، و با امتحان فوق برايشان روشن شده ، همانطور كه مردم معمولى از رموز و اسباب سحر آگاه نيستند)).
توضيح اينكه : مشركين وقتى با تلاوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به دعوت قرآن آشنا شدند، و وقتى شنيدند كه قرآن ايشان را تحدى كرده (يعنى گفته است اگر ترديد داريد در اينكه قرآن كلام خداى تعالى است و احتمال ميدهيد كلام يك انسان باشد، همه انسانها جمع شويد و مثل آن را بياوريد) همچنان در ترديد بوده اند، كه قرآن كلام خدا و يا كلام خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در نظر آنان جزو فصحاء نبوده ، و يا لااقل در فصاحت و بلاغت و علم ، ما فوق فصحاى معروف آنان نبوده ، پس چگونه ممكن است كلامى بياورد كه همه فصحاى عرب از آوردن مثلش عاجز باشند، چه رسد به اينكه از نظر آنان مادون فصحاء و خطباى سخنور آنان بوده است ؟ لا جرم در صدد برآمده اند آن جناب را با اين پيشنهاد بيازمايند، تا اگر پيشنهاد را پذيرفت ، و قرآن را به قرآنى ديگر و يا بعضى از آياتش را به آياتى ديگر تبديل كرد، يقه اش را بگيرند كه پس چرا ادعاء مى كردى كه اين كلام خداست ، و معلوم كنند كه پس ‍ آن جناب پيامبر و كلامش وحى نيست ، بلكه نهايت درجه فرقش با سايرين ، داشتن نوعى از بيان است كه ناشى ميشود از نفسيت و معنويت خاصى در او كه مشركين تاكنون از آن اطلاع نداشتند، و با امتحان فوق برايشان روشن شده ، همانطور كه مردم معمولى از رموز و اسباب سحر آگاه نيستند)).
اين توجيه صرفنظر از اينكه آخرش مناقض با اولش است (از يك طرف ميگويد: مشركين تحدّى را قبول داشتند، و قبول داشتند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از فصحاى عرب نبوده ، و از طرف ديگر ميگويد: ترديد داشتند در اينكه كلام خداست و يا كلام خود او است )، با پاسخى كه خداى تعالى به رسول گرامى اش تلقين نموده نميسازد، زيرا به گفته اين مفسر درخواست مشركين يك درخواست جدى نبوده ، و نميخواستند اگر فلان جور پاسخ شنيدند ايمان بياورند، بلكه داعى آنان صرف امتحان بوده ، و خداى تعالى هرگز پاسخ چنين درخواستى
 
را نمى دهد،
اين توجيه صرفنظر از اينكه آخرش مناقض با اولش است (از يك طرف ميگويد: مشركين تحدّى را قبول داشتند، و قبول داشتند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از فصحاى عرب نبوده ، و از طرف ديگر ميگويد: ترديد داشتند در اينكه كلام خداست و يا كلام خود او است )، با پاسخى كه خداى تعالى به رسول گرامى اش تلقين نموده نميسازد، زيرا به گفته اين مفسر درخواست مشركين يك درخواست جدى نبوده ، و نميخواستند اگر فلان جور پاسخ شنيدند ايمان بياورند، بلكه داعى آنان صرف امتحان بوده ، و خداى تعالى هرگز پاسخ چنين درخواستى را نمى دهد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۶ </center>
و ما مى بينيم كه در پاسخ اين درخواست حجى جدى به پيغمبرش تلقين فرموده است . قبل از اين آيه ، مردم مخاطب قرار گرفته بودند، و خداى تعالى روى سخن به آنان نموده و فرموده بود: «'''ثم جعلناكم خلائف ...'''»، و در آيه مورد بحث غايب به حسابشان آورده ، مى فرمايد: «'''و چون آيات ما بر آنان تلاوت مى شود چنين و چنان مى گويند'''»، و ظاهرا نكته اين التفات زمينه چينى باشد براى اينكه بعد از نقل درخواست آنان امر خود را به رسول گرامى اش القاء كند، و بفرمايد: ((قل ما يكون لى ان ابدله ...) ))؛ چون اگر در اين آيه نيز خطاب را متوجه مردم مى كرد ديگر ممكن نبود خطاب را متوجه رسول گرامى خود كند.
و ما مى بينيم كه در پاسخ اين درخواست حجى جدى به پيغمبرش تلقين فرموده است . قبل از اين آيه ، مردم مخاطب قرار گرفته بودند، و خداى تعالى روى سخن به آنان نموده و فرموده بود: «'''ثم جعلناكم خلائف ...'''»، و در آيه مورد بحث غايب به حسابشان آورده ، مى فرمايد: «'''و چون آيات ما بر آنان تلاوت مى شود چنين و چنان مى گويند'''»، و ظاهرا نكته اين التفات زمينه چينى باشد براى اينكه بعد از نقل درخواست آنان امر خود را به رسول گرامى اش القاء كند، و بفرمايد: ((قل ما يكون لى ان ابدله ...) ))؛ چون اگر در اين آيه نيز خطاب را متوجه مردم مى كرد ديگر ممكن نبود خطاب را متوجه رسول گرامى خود كند.
 
قُلْ مَا يَكُونُ لى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاى نَفْسى إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلىَّ ...
قُلْ مَا يَكُونُ لى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاى نَفْسى إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلىَّ ...
كلمه «'''تلقاء'''» - به كسره «'''تا'''» - مانند كلمه «'''لقاء'''» مصدر است ، و هر دو به معناى ديدار كردن است ، نظير «'''تبيان '''» و «'''بيان '''»، البته به عنوان ظرف نيز استعمال مى شود (كه در اين صورت معناى نزد را مى دهد، همچنانكه در آيه مورد بحث به اين معنا آمده است ).
كلمه «'''تلقاء'''» - به كسره «'''تا'''» - مانند كلمه «'''لقاء'''» مصدر است ، و هر دو به معناى ديدار كردن است ، نظير «'''تبيان '''» و «'''بيان '''»، البته به عنوان ظرف نيز استعمال مى شود (كه در اين صورت معناى نزد را مى دهد، همچنانكه در آيه مورد بحث به اين معنا آمده است ).
<span id='link26'><span>
<span id='link26'><span>
==جواب به درخواست مشركين و بيان اينكه پيامبر (ص ) حق و اختيارى در تعويض وتبديل قرآن ندارد ==
==جواب به درخواست مشركين و بيان اينكه پيامبر (ص ) حق و اختيارى در تعويض وتبديل قرآن ندارد ==
خداى سبحان علاوه بر اينكه پيشنهاد آنان را كه گفتند: «'''ائت بقرآن غير هذا او بدله '''» با آوردن كلمه «'''بينات '''» در ضمن جواب ، بطور اجمال رد كرد - چون وقتى آيات و دلائل بين ، استنادش به خداى سبحان روشن باشد قهرا كشف قطعى مى كند كه آنچه از تفاصيل احكام (از آن جمله ترك اصنام و اجتناب از هر عمل ناستوده ) كه به وسيله وحى در قرآن آمده خداى تعالى عمل به آنها را از بندگانش مى خواهد - در جمله مورد بحث نيز بطور تفصيل سوال آنها را رد كرده و به رسول گرامى اش تلقين مى كند كه در پاسخشان به چه حجتى استدلال كند، و مى فرمايد: «'''قل ما يكون لى '''» - تا آخر سه آيه .
خداى سبحان علاوه بر اينكه پيشنهاد آنان را كه گفتند: «'''ائت بقرآن غير هذا او بدله '''» با آوردن كلمه «'''بينات '''» در ضمن جواب ، بطور اجمال رد كرد - چون وقتى آيات و دلائل بين ، استنادش به خداى سبحان روشن باشد قهرا كشف قطعى مى كند كه آنچه از تفاصيل احكام (از آن جمله ترك اصنام و اجتناب از هر عمل ناستوده ) كه به وسيله وحى در قرآن آمده خداى تعالى عمل به آنها را از بندگانش مى خواهد - در جمله مورد بحث نيز بطور تفصيل سوال آنها را رد كرده و به رسول گرامى اش تلقين مى كند كه در پاسخشان به چه حجتى استدلال كند، و مى فرمايد: «'''قل ما يكون لى '''» - تا آخر سه آيه .
۱۳٬۸۰۸

ویرایش