گمنام

التوبة ٦٧: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۳۰٬۶۰۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶
QRobot edit
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۳۲: خط ۳۲:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۹_بخش۳۶#link239 | آيات ۷۴ - ۶۴، سوره توبه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۹_بخش۳۶#link239 | آيات ۷۴ - ۶۴، سوره توبه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۹_بخش۳۶#link240 | بيان اين دسته از آيات مربوط به منافقين و توطئه آنها براى قتل پيامبر (ص ) در راه تبوك]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۹_بخش۳۶#link240 | بيان اين دسته از آيات مربوط به منافقين و توطئه آنها براى قتل پيامبر (ص ) در راه تبوك]]
خط ۵۰: خط ۵۱:
*[[تفسیر:المیزان جلد۹_بخش۳۹#link255 | رواياتى در مورد خشنودى و رضاى الهى در ذيل جمله : (( و رضوان من الله اكبر )) ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۹_بخش۳۹#link255 | رواياتى در مورد خشنودى و رضاى الهى در ذيل جمله : (( و رضوان من الله اكبر )) ]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۸_بخش۴۳#link23 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۸_بخش۴۳#link23 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ «67»
مردان و زنانِ منافق، از يكديگرند (از يك قماشند)، به منكر فرمان مى‌دهند و از معروف نهى مى‌كنند و دستهاى خود را (از بخشش و انفاق) مى‌بندند.
خدا را فراموش كرده‌اند، پس خداوند نيز آنان را فراموش كرده است.
همانا منافقان، همان فاسقانند.
===نکته ها===
در صدر اسلام، زنان منافقى بودند كه همچون مردان در فساد مؤثر بودند.
جلد 3 - صفحه 458
سؤال: خداوند كه فراموشى ندارد، «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» «1» پس اين آيه كه مى‌فرمايد:
خداوند آنان را فراموش كرد، به چه معنايى است؟
پاسخ: نسبت دادن فراموشى به خداوند، مجازى است، يعنى خداوند با آنان مثل فراموش شده‌ها عمل مى‌كند (نه آنكه فراموششان كند).
امام رضا عليه السلام فرمود: كيفر كسى‌كه خدا وقيامت را فراموش كند، آن است كه خود را فراموش كند. «2» وحضرت على عليه السلام فرمود: فراموش كردن خداوند آن است كه آنان را از خير محروم كند. «3»
===پیام ها===
1- زن و مرد هر دو، در اصلاح يا فساد جامعه نقش دارند. «الْمُنافِقُونَ، الْمُنافِقاتُ»
2- بعضى از منافقان نقش رهبرى دارند و بعضى ديگر، تأثيرپذيرند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» (نفاق داراى مراتبى است)
3- اهلِ نفاق با درجات مختلفشان، اصول و عملكردهاى مشتركى دارند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»
4- منافقان، هرچند سوگند بخورند كه از شمايند، باور نكنيد، زيرا آنان جزء باند خودشانند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»
5- ميان منافقان رابطه‌اى قوى مى‌باشد. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»
6- اشاعه‌ى فحشا و دعوت به منكرات و نهى از خوبى‌ها، نشانه‌ى نفاق است.
«يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» 7- در فرهنگ منافقان، خير رسانى وجود ندارد. «يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ»
8- تركِ امر به معروف، نهى از منكر و انفاق در راه خدا، نشانه‌ى فراموش كردن خداست. «نَسُوا اللَّهَ»
9- محروميّت از لطف الهى و فراموش شدن، نتيجه‌ى فراموش كردن خداوند
----
«1». مريم، 64.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير برهان.
جلد 3 - صفحه 459
است. «فَنَسِيَهُمْ»
10- كيفرهاى الهى، با كردار انسان متناسب است. «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ»
11- منافقان در محاسبات خود، مردم را در نظر مى‌گيرند، نه خدا را. «نَسُوا اللَّهَ»
12- نفاق و دوروئى، فسق است. «هُمُ الْفاسِقُونَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67)
بعد از آن نوع ديگر از قبايح منافقين را بيان فرمايد:
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ‌: مردان منافق كه سيصد نفر بودند و زنان منافق كه صد و هفتاد نفر بودند. بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ‌: بعضى ايشان از برخى ديگرند، يعنى همه مشابه يكديگرند در نفاق و شقاق و بعد از ايمان. و يا در تكذيب قسم به خدا كه از شما هستند. پس اين تقرير قول حق تعالى است: «وَ ما هُمْ مِنْكُمْ» و ما بعد آن در حكم دليل بر آن است چه دلالت مى‌كند بر مضاده حال آنها با حال مؤمنين.
صفت اول آنها: يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ: امر مى‌كنند به كارهاى زشت و قبيح از كفر و معاصى و تكذيب پيغمبر و آيات قرآنى. در لفظ منكر داخل است تمام قبايح الا آنكه اعظم آن در اينجا تكذيب رسول است.
صفت دوم: وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ‌: و باز مى‌دارند مردم را از كارهاى نيكو
ج5، ص 138
و پسنديده كه خداى تعالى امر فرموده به آن مانند ايمان و طاعت و تصديق پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و در لفظ معروف داخل است تمام محسنات الا آنكه اعظم آن در اينجا ايمان و تصديق رسول اكرم است.
صفت سوم: وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ‌: و امساك كنند و مى‌بندند دستهاى خود را از انفاق در طاعت الهى و مرضات سبحانى. يا امساك نمايند از هر خير واجبى مانند زكات و انفاق در جهاد و راه خداى تعالى.
نَسُوا اللَّهَ‌: فراموش كردند خداى را عز و جل، و ترك نمودند ذكر ذات احديت سبحانى را. فَنَسِيَهُمْ‌: پس ترك فرمود و واگذاشت ايشان را و بازداشت رحمت و فضل و لطف خود را از ايشان.
نكته- ذكر نسيان به طريق ازدواج است، چه نسيان نسبت به ساحت جلال الهى جايز نيست، پس مراد لازم آن باشد يعنى ترك. در تفسير برهان، ابن بابويه به اسناد خود روايت نموده از ابى معمر السعدانى از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در معنى آيه شريفه فانّما يعنى انّهم نسوا اللّه فى دار الدّنيا فلم يعملوا له بالطّاعة و لم يؤمنوا به فنسيهم فى الاخرة اى لم يجعل لهم فى ثوابه شيئا صاروا منسييّن من الجنّة ايشان فراموش كردند خداى تعالى را در دنيا پس عمل ننمودند به طاعت او و ايمان نياوردند به او، پس حق تعالى ترك نمود ايشان را در آخرت، يعنى قرار نداد براى آنها در ثواب چيزى را پس گرديدند فراموش شدگان از بهشت.
إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ‌: بدرستى كه منافقين ايشانند خارجين از ايمان به خدا و رسول و طاعات او، يا متمردين از توحيد و منهمكين در شرك و خارجين از دائره خير و احسان.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67) وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (68) كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69) أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (70)
----
جلد 2 صفحه 598
ترجمه‌
مردان منافق و زنان منافقه بعضى از آنها از بعض ديگرند امر مى‌كنند بكار بد و نهى مى‌كنند از كار خوب و مى‌بندند دستهاشان را فراموش كردند خدا را پس فراموش كردشان همانا منافقان آنانند متمرّدان‌
وعده كرد خدا مردان منافق و زنان منافقه و كافران را آتش جهنم كه جاودانيانند در آن آن كافى است آنها را و لعنت نمودشان خدا و براى آنها است عذابى جاى گير
مانند آنانكه بودند پيش از شما بودند شديدتر از شما بقوّت و بيشتر بمالها و فرزندان پس بهره‌مند شدند بنصيبشان پس بهره‌مند شديد بنصيبتان چنانچه بهره‌مند شدند پيشينيان شما بنصيبشان و ورود كرديد چنانچه ورود نمودند آنگروه ناچيز شد عملهاشان در دنيا و آخرت و آنگروه آنانند زيانكاران‌
آيا نيامد ايشان را خبر آنانكه بودند پيش از آنها مانند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و ياران مدين و آن زير و زبر شدگان كه آمدند پيغمبران آنها با معجزات پس نبود خدا كه ستم كند آنها را ولى بودند آنها كه بخودهاشان ستم مى‌كردند.
تفسير
خداوند تكذيب فرموده قول منافقان را كه بمسلمانان مى‌گفتند ما از شمائيم و تأكيد فرموده است قول خود را كه فرمود و نيستند از شما در آيه و يحلفون باللّه انّهم لمنكم باين بيان كه آنها فرقه جداگانه هستند و بعضى از جنس بعض ديگرند سنخيّت با مسلمانان ندارند بدليل آنكه امر ميكنند بكفر و معاصى و قبائح عقليه و نهى مى‌كنند از ايمان و اطاعت و مصالح عامّه و قبض يد دارند يعنى بخيل و ممسك و لئيمند و غافل از ذكر خدايند لذا خداوند هم آنها را از فضل و رحمت رحيميّه خود محروم فرموده در توحيد و عياشى ره از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه يعنى فراموش نمودند خدا را در دار دنيا و اطاعت ننمودند از او پس فراموش نمود خدا آنها را در آخرت يعنى حاصل نشد براى آنها از ثواب او نصيبى پس گشتند فراموش شدگان از هر خير و عياشى ره از امام باقر (ع) نقل نموده كه ترك كردند اطاعت خدا را پس ترك كرد خدا آنها را يعنى آنها را بحال خودشان واگذاشت چون عروض نسيان بر خدا محال است و براى مراعات ازدواج در كلام اين طور تعبير شده است و آنها كاملند در تمرد و بيرونند از دائره خير و خداوند بآنها و كفار ظاهرى وعده آتش جهنم داده و همان آتش بس است براى‌
----
جلد 2 صفحه 599
آنها از جهت عقاب و جزا ديگر احتياج بعذاب دنيوى ندارند و دور فرموده است آنها را از رحمت خود و خوار نموده است آنانرا در نظر مسلمان و كافر و از براى آنها عذابى است در دنيا و آخرت كه بر سر آنها رحل اقامت افكنده و منفك نمى‌شود چون در دنيا هميشه متزلزل و متحيّر و از دو طرف رانده‌اند و در آخرت مخلّد در جهنمند و پس از اين خطاب بآنها فرموده ميفرمايد حال شما مانند طوائف سابقه بر شما است كه بمراتب از شما اقوى بودند و اقوام و اولادشان بيشتر بود پس چندى از لذائذ دنيا بهره‌مند شدند شما هم بهره‌مند شديد مانند آنها و وارد شديد در معاصى مانند آنها كه وارد شدند ولى اينها موّقت و مشوب بزحمت و كدورت بود و نتيجه براى آنها نداشت جز وزر و وبال و بالاخره همه را گذاردند و بحسرت رفتند و معذّب بعذاب ابد شدند و اگر عمل خيرى هم از آنها سر زده بود مانند اعمال شما باطل و بى‌ثمر شد چون با كفر و نفاق عملى قبول نميشود پس سرمايه عمر را از دست دادند و از اين تجارت جز خسارت نبردند و شما هم نخواهيد برد آيا بمنافقان و كفار نرسيده است اخبار طوائف سابقه بر آنها كه از آن جمله قوم نوح بودند كه بطوفان غرق شدند و قوم عاد كه بباد صرصر هلاك شدند و قوم ثمود كه بزلزله و صيحه آسمانى مردند و كسانيكه با حضرت ابراهيم (ع) طرف بودند مانند نمرود و لشكرش كه بتوسط پشه بدرك واصل شدند و اهل مدين كه قوم شعيب (ع) بودند و بآتش در زير ابر معذّب و نابود گشتند و اهل بلاد موءتفكه كه قوم لوط بودند و مساكن آنها واژگون و زير و زبر گرديد چنانچه در كافى از امام صادق (ع) نقل نموده و مؤتفكات بمعنى منقلبات است تمام اينها انبياء عظامى بودند كه آمدند از طرف خداوند براى هدايت و ارشاد اقوام و اهل زمان خودشان و آنها اطاعت ننمودند و باين بليّات مبتلا شدند پس اينها بايد بترسند از آنكه خداوند با آنها هم معامله اقوام سابقه را بنمايد و تصوّر نشود كه خداوند العياذ باللّه در اين مواقع بكسى ظلم كرده است بلكه آنها خودشان ظلم نمودند بخودشان كه تكذيب نمودند انبياء عظام را و اختيار كردند كفر و عصيان را با وجود بيّنه و برهان بر حق و مستحق عقوبت شدند.
----
جلد 2 صفحه 600
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ بَعضُهُم‌ مِن‌ بَعض‌ٍ يَأمُرُون‌َ بِالمُنكَرِ وَ يَنهَون‌َ عَن‌ِ المَعرُوف‌ِ وَ يَقبِضُون‌َ أَيدِيَهُم‌ نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِيَهُم‌ إِن‌َّ المُنافِقِين‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (67)
رجال‌ ‌از‌ منافقين‌ و نساء ‌آنها‌ بعض‌ ‌آنها‌ ‌از‌ بعض‌ ديگرند امر بمنكرات‌ ميكنند و نهي‌ ‌از‌ معروفات‌ و قبض‌ يد دارند ‌خدا‌ ‌را‌ فراموش‌ كردند ‌پس‌ خداوند ‌هم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فراموش‌ ميفرمايد محققا منافقين‌ ‌آنها‌ فاسقين‌ هستند.
المُنافِقُون‌َ وَ المُنافِقات‌ُ و ‌لو‌ لفظ منافقين‌ شامل‌ رجال‌ و نساء ‌هر‌ دو ميشود لكن‌ ذكر منافقات‌ ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ توهم‌ نشود ‌که‌ ‌اينکه‌ احكام‌ مخصوص‌ رجال‌ ‌است‌ مرد و زن‌ ‌آنها‌ شريك‌ هستند.
بَعضُهُم‌ مِن‌ بَعض‌ٍ بعضي‌ گفتند مراد اينست‌ ‌که‌ مجتمع‌ هستند ‌در‌ نفاق‌ و شرك‌ و بعضي‌ گفتند بعض‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ دين‌ بعض‌ ديگرند، و بعضي‌ گفتند ‌در‌ عذاب‌ الهي‌ بعضي‌ ملحق‌ ببعضي‌ هستند، لكن‌ تمام‌ اينها تفسير برأي‌ و خيال‌ بافيست‌ و ‌از‌ جملات‌
جلد 8 - صفحه 260
‌بعد‌ مستفاد ميشود ‌که‌ مراد بعضي‌ ‌از‌ بعض‌ ديگر فرا ميگيرند كفر و نفاق‌ و اعمال‌ قبيحه‌ ‌را‌ مستضعفين‌ ‌آنها‌ ‌از‌ متكبرين‌ و اعاظم‌ ‌آنها‌ چنانچه‌ ‌در‌ آيات‌ بسيار حكايت‌ تخاصم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌با‌ يكديگر ‌در‌ روز قيامت‌ بيان‌ ميفرمايد يَقُول‌ُ الَّذِين‌َ استُضعِفُوا لِلَّذِين‌َ استَكبَرُوا لَو لا أَنتُم‌ لَكُنّا مُؤمِنِين‌َ قال‌َ الَّذِين‌َ استَكبَرُوا لِلَّذِين‌َ استُضعِفُوا أَ نَحن‌ُ صَدَدناكُم‌ عَن‌ِ الهُدي‌ بَعدَ إِذ جاءَكُم‌ بَل‌ كُنتُم‌ مُجرِمِين‌َ وَ قال‌َ الَّذِين‌َ استُضعِفُوا لِلَّذِين‌َ استَكبَرُوا بَل‌ مَكرُ اللَّيل‌ِ وَ النَّهارِ إِذ تَأمُرُونَنا أَن‌ نَكفُرَ بِاللّه‌ِ وَ نَجعَل‌َ لَه‌ُ أَنداداً سبأ ‌آيه‌ 30‌-‌ 32 و نيز ميفرمايد قالَت‌ أُخراهُم‌ لِأُولاهُم‌ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم‌ عَذاباً ضِعفاً مِن‌َ النّارِ، ‌الي‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌: وَ قالَت‌ أُولاهُم‌ لِأُخراهُم‌ فَما كان‌َ لَكُم‌ عَلَينا مِن‌ فَضل‌ٍ اعراف‌ ‌آيه‌ 36 و 37، ‌الي‌ ‌غير‌ ‌ذلک‌ ‌من‌ الآيات‌ و ‌از‌ شواهد قويه‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ معني‌ ‌در‌ ‌خود‌ ‌آيه‌ وجه‌ بيان‌ بعضهم‌ ‌من‌ بعض‌ ‌را‌ بيان‌ ميفرمايد يَأمُرُون‌َ بِالمُنكَرِ ‌از‌ شرك‌ و كفر و قبايح‌ عقليه‌ و شرعيه‌ و عرفيه‌ ‌که‌ تمام‌ منكرات‌ هستند وَ يَنهَون‌َ عَن‌ِ المَعرُوف‌ِ ايمان‌ بخدا و ‌رسول‌ و اعمال‌ حسنه‌ و عبادات‌ و ساير محسنات‌ عقليه‌ و شرعيه‌ و عرفيه‌ وَ يَقبِضُون‌َ أَيدِيَهُم‌ ‌که‌ منافقين‌ بذل‌ مال‌ ‌في‌ سبيل‌ اللّه‌ نميكنند ‌از‌ زكاة و خمس‌ و صرف‌ جهاد و صدقات‌ مستحبه‌.
نَسُوا اللّه‌َ ‌خدا‌ ‌را‌ بكلي‌ فراموش‌ كردند و ترك‌ گفتند كانّه‌ خدايي‌ نيست‌ فَنَسِيَهُم‌ ‌خدا‌ ‌هم‌ فرداي‌ قيامت‌ خردلي‌ بآنها اعتنايي‌ نميكند مثل‌ اينكه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فراموش‌ كرده‌ زيرا فراموشي‌ ‌بر‌ ‌او‌ محال‌ ‌است‌ ذات‌ اقدس‌ واجب‌ الوجود محل‌ حوادث‌ واقع‌ نميشود و تغيير ‌در‌ ساحت‌ قدس‌ ‌او‌ روا نيست‌ و معناي‌ سبّوح‌ قدّوس‌ همين‌ ‌است‌ و توضيح‌ كلام‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ مكرر داده‌ ‌شده‌ ‌که‌ صفات‌ حضرت‌ اله‌ سه‌ قسم‌ ‌است‌ كماليه‌ و جماليه‌ و جلاليه‌:
كماليه‌ عبارت‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌آن‌ صفاتي‌ ‌که‌ ‌در‌ فقدانش‌ نقص‌ و عيب‌ و احتياج‌ لازم‌ ميآيد ‌که‌ تعبير بصفات‌ ذاتيه‌ ميكنند ‌که‌ عين‌ ذات‌ ‌است‌ ‌يعني‌ عين‌ وجود و مرتبه‌
جلد 8 - صفحه 261
وجود ‌است‌ چون‌ ذات‌ حضرت‌ حق‌ صرف‌ الوجود ‌است‌ نه‌ ذات‌ ثبت‌ ‌له‌ الوجود و ‌غير‌ متناهيست‌ شدّة و مدّة و عدّة و بوحدته‌ داراي‌ جميع‌ مراتب‌ وجود ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ فاقد مرتبه‌ ‌باشد‌ محدود ميشود و ‌از‌ وجوب‌ وجود منقلب‌ بممكن‌ الوجود ميشود، و ‌اينکه‌ صفات‌ كماليه‌ مراتب‌ وجود ‌است‌ و اينها ‌هم‌ دو قسم‌ ‌است‌ صفات‌ صرفه‌ ‌که‌ ظرف‌ نميخواهد مثل‌ حيات‌، قدم‌، ازليت‌، ابديت‌، كبريائيت‌، عظمت‌، علوّ، سرمديت‌ و امثال‌ اينها، و صفات‌ ذات‌ اضافه‌ ‌است‌ ‌که‌ متعلق‌ ميخواهد مثل‌ عالم‌ بكل‌ معلوم‌، قادر بكل‌ مقدور، بصير بكل‌ مبصر، سميع‌ بكل‌ مسموع‌، خبير بكل‌ خبر، مدرك‌ بكل‌ مدرك‌، حكيم‌ بكل‌ مصالح‌، مريد بكل‌ صلاح‌ و امثال‌ اينها و اما جماليه‌ ‌که‌ تعبير بصفات‌ فعليه‌ ميكنند ‌که‌ افعال‌ الهيه‌ كلّا حسن‌ ‌است‌ خالقية، رازقيت‌، احياء، اماته‌، افاضه‌ عزت‌ و ذلت‌، غناء و فقر، صحت‌ و مرض‌ و امثال‌ اينها تماما بجا و بموقع‌ ‌است‌ موافق‌ حكمت‌ و مصلحت‌ ‌که‌ جامع‌ ‌آنها‌ عدل‌ ‌است‌ و اما صفات‌ جلاليه‌ ‌که‌ تعبير بصفات‌ سلبيه‌ ميكنند، و جلاليه‌ گفتند ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ خداوند اجل‌ّ ‌از‌ اينست‌ ‌که‌ متّصف‌ باين‌ صفات‌ ‌باشد‌ خداوند منزه‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌که‌ معناي‌ سبّوح‌ قدّوس‌ ‌است‌ مثل‌ تركيب‌ ‌که‌ داراي‌ اجزاء ‌باشد‌ نه‌ اجزاء خارجيه‌ مثل‌ اجسام‌ و عوارض‌ اجسام‌ و نه‌ اجزاء عقليه‌ مثل‌ انواع‌ و اجناس‌ ‌که‌ مركب‌ ‌از‌ جنس‌ و فصل‌ ‌است‌ و نه‌ اجزاء وهميه‌ مثل‌ جواهر فرده‌ عقل‌ و نفس‌ ‌که‌ مركب‌ ‌از‌ وجود و ماهيت‌ ‌است‌ و خداوند صرف‌ الوجود ‌است‌.
(الحق‌ ماهيّته‌ انيّته‌ ||  اذ مقتضي‌ العروض‌ معلوليته‌)
‌که‌ گفتند
نه‌ مركب‌ ‌بود‌ و جسم‌ نه‌ جوهر نه‌ عرض‌ ||  بي‌شريك‌ ‌است‌ و معاني‌ تو غني‌ دان‌ خالق‌
بنا ‌بر‌ اينكه‌ غني‌ بمعني‌ سلب‌ احتياج‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ نصاب‌ ميگويد:
(چون‌ غني‌ دان‌ بي‌نيازي‌ ||  ور بمدّ خواني‌ سرود)
لكن‌ ‌در‌ مقام‌ ‌خود‌ گفته‌ايم‌ ‌که‌ غني‌ اعظم‌ صفات‌ ثبوتيه‌ ‌است‌ بمعني‌ دارايي‌ ‌که‌ اعلا مراتب‌ وجود ‌است‌ حاوي‌
جلد 8 - صفحه 262
جميع‌ مراتب‌ و ‌در‌ همان‌ نصاب‌ ميگويد (غني‌ مال‌ دار ‌است‌ و مسكين‌ گدا) تنبيه‌‌-‌ ‌اينکه‌ صفات‌ ربوبي‌ بعضي‌ مختص‌ بذات‌ اقدس‌ ‌او‌ ‌است‌ احدي‌ ‌از‌ مخلوقات‌ بهره‌اي‌ ندارد مثل‌ قديم‌ و ازلي‌ بودن‌، خالقية و رازقيت‌، الوهيت‌، احياء، اماته‌ و امثال‌ اينها، و بعضي‌ خداوند بهره‌اي‌ ببعض‌ مخلوقات‌ افاضه‌ فرموده‌ مثل‌ علم‌ قدرت‌، بصيرية، سميعية. مدركية و امثال‌ ‌آنها‌ ‌که‌ گفتند مخلوقات‌ مظهر صفات‌ الهي‌ هستند ‌هر‌ كدام‌ بدرجه‌ ‌خود‌ مظهر بعض‌ صفات‌ هستند و مظهر تام‌ اتم‌ جميع‌ صفات‌ كمال‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ائمه‌ اطهار ‌که‌ اهل‌ بيت‌ رسالت‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ هستند.
إِن‌َّ المُنافِقِين‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ فسق‌ سركشي‌ و سرپيچي‌ ‌است‌ و اعلي‌ مراتب‌ فسق‌ نفاق‌ ‌است‌ ‌تا‌ برسد بدرجه‌ فسق‌ مقابل‌ عدالت‌ شرعيه‌ ‌که‌ مرتكب‌ كبيره‌ و اصرار ‌بر‌ صغيره‌ و منافيات‌ مروت‌ ‌باشد‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 67)- نشانه‌های منافقان: در این آیه اشاره به یک مطلب کلی می‌کند
ج2، ص225
و آن این که ممکن است روح نفاق به اشکال مختلف ظاهر شود، مخصوصا خودنمایی، روح نفاق در یک «مرد» با یک «زن» ممکن است متفاوت باشد، اما نباید فریب تغییر چهره‌های نفاق را در میان منافقان خورد.
لذا می‌گوید: «مردان منافق و زنان منافق همه از یک قماشند» (الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ).
سپس به ذکر پنج صفت از اوصاف آنان می‌پردازد.
اول و دوم: «آنها مردم را به منکرات تشویق، و از نیکیها باز می‌دارند» (یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ).
یعنی درست برعکس برنامه مؤمنان راستین که دائما از طریق «امر به معروف» و «نهی از منکر» در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگی و فساد کوشش دارند، منافقان دائما سعی می‌کنند که فساد همه جا را بگیرد، و معروف و نیکی از جامعه برچیده شود.
سوم: آنها «دستهایشان را می‌بندند» (وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ). نه در راه خدا انفاق می‌کنند، نه به کمک محرومان می‌شتابند، و نه خویشاوند و آشنا را کمک مالی آنها بهره می‌گیرند.
روشن است آنها چون ایمان به آخرت و نتایج و پاداش «انفاق» ندارند، در بذل اموال سخت بخیلند.
چهارم: تمام اعمال و گفتار و رفتارشان نشان می‌دهد که «آنها خدا را فراموش کرده‌اند (و نیز وضع زندگی آنها نشان می‌دهد که) خدا هم آنها را از برکات و توفیقات و مواهب خود فراموش نموده» (نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ). یعنی با آنها معامله فراموشی کرده است و آثار این دو فراموشی در تمام زندگی آنان آشکار است.
پنجم: این که «منافقان فاسقند و بیرون از دایره اطاعت فرمان خدا» (إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
آنچه در آیه فوق در باره صفات مشترک منافقان گفته شد در هر عصر و زمانی دیده می‌شود.
ج2، ص226
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


کاربر ناشناس