ابراهيم ٤٣: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
افزودن سال نزول
(Edited by QRobot) |
(افزودن سال نزول) |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|-|معزی=شتابزدگان بالا نگهدارندگان سرهای خویش بازنگردد بسوی ایشان مژگان ایشان و دلهای ایشان است تهی | |-|معزی=شتابزدگان بالا نگهدارندگان سرهای خویش بازنگردد بسوی ایشان مژگان ایشان و دلهای ایشان است تهی | ||
|-|</tabber><br /> | |-|</tabber><br /> | ||
{{آيه | سوره = سوره ابراهيم | نزول = | {{آيه | سوره = سوره ابراهيم | نزول = [[نازل شده در سال::7|٧ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::43|٤٣]] | قبلی = ابراهيم ٤٢ | بعدی = ابراهيم ٤٤ | کلمه = [[تعداد کلمات::10|١٠]] | حرف = }} | ||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
«مُهْطِعِینَ»: شتابندگان بیاختیار و خوار. «مُقْنِعی رُؤُوسِهِمْ»: کسانی که سرهای خود را بالا گرفته باشند و به چیزی جز ندادهنده نگاه نکنند. واژههای (مُهْطِعینَ) و (مُقْنِعی) حال اوّل و دوم ضمیر (هُمْ) در فعل (یُؤَخِّرُهُمْ) یا أصحابُاْلابصار مفهوم از سیاق کلام است. «لا یَرْتَدُّ»: برنمیگردد. «طَرْفُ»: چشم. پلک. «لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ»: چشمانشان چون باز شد دوباره بر هم نهاده نمیشود. پلکهای چشمانشان وقتی که بالا انداخته شد دوباره پائین انداخته نمیشود. یعنی چشمها خیره میگردند و مات و مبهوت میمانند. «هَوآءٌ»: خالی از فهم و شعور و تدبّر و تفکّر. یعنی دل از دست میرود و عقل و هوشی بر جای نمیماند. مرغ دل دچار اضطراب میگردد و در فضای سینه به پرواز در میآید و برای رهائی از تخته بندِ تن خویشتن را بدین سو و آن سو میزند. | «مُهْطِعِینَ»: شتابندگان بیاختیار و خوار. «مُقْنِعی رُؤُوسِهِمْ»: کسانی که سرهای خود را بالا گرفته باشند و به چیزی جز ندادهنده نگاه نکنند. واژههای (مُهْطِعینَ) و (مُقْنِعی) حال اوّل و دوم ضمیر (هُمْ) در فعل (یُؤَخِّرُهُمْ) یا أصحابُاْلابصار مفهوم از سیاق کلام است. «لا یَرْتَدُّ»: برنمیگردد. «طَرْفُ»: چشم. پلک. «لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ»: چشمانشان چون باز شد دوباره بر هم نهاده نمیشود. پلکهای چشمانشان وقتی که بالا انداخته شد دوباره پائین انداخته نمیشود. یعنی چشمها خیره میگردند و مات و مبهوت میمانند. «هَوآءٌ»: خالی از فهم و شعور و تدبّر و تفکّر. یعنی دل از دست میرود و عقل و هوشی بر جای نمیماند. مرغ دل دچار اضطراب میگردد و در فضای سینه به پرواز در میآید و برای رهائی از تخته بندِ تن خویشتن را بدین سو و آن سو میزند. |