تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۵

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۳۴ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



سخن ديگر مفسرين در معناى ((ميزان (( بعضى ديگر گفته اند: مراد از ميزان همان ترازوى معروف است ، كه با آن سنگينى چيزى سنجيده مى شود. و خواننده خودش مى داند كه اين تفسير درست نيست . بعضى ديگر گفته اند: مراد از ميزان ، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است . البته ممكن است كلام اين مفسر را به همان وجهى كه ما آورديم ارجاع داد، چون ما گفتيم مراد از ميزان ، دين خدا با اصول و فروع آن است ، و معلوم است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) مصداق تمام عيار آن است ، چون ترازويى است كه وزن دين دارى تك تك امت به وسيله او سنجيده مى شود و هر فردى كه بيشتر به آن جناب شباهت دارد، دين دارتر، و هر فردى كه كمتر شباهت دارد دينش كمتر است ، ولى با اين حال اين توجيه با آيه ۲۵ سوره حديد كه چند سطر قبل گذشت آن طور كه بايد نمى سازد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵

((و ما يدريك لعل الساعه قريب (( از آنجا كه كلمه ((ميزان (( اشعارى به حساب و جزا و اشاره اى به روز قيامت داشت ، از اين رهگذر به مساءله انذار منتقل شد، و ايشان را به آينده اى كه در انتظارشان است ، آينده اى كه يا هول انگيز و يا نويدبخش است هشدار مى دهد. كلمه ((يدرى (( از مصدر ((ادراء(( گرفته شده كه به معناى اعلام است ، و منظور از كلمه ((ساعت (( - به طورى كه گفته شده - آمدن ساعت است ، و به همين جهت كلمه قريب كه خبر اين مبتداء است مذكر آمده ، و گر نه اگر منظور خود ساعت بود نه آمدن آن ، بايد مى فرمود: ((الساعه قريبه (( پس معناى جمله اين مى شود كه : اى رسول گرامى ! تو چه مى دانى شايد آمدن قيامت نزديك باشد. خطاب در آيه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است ، از اين باب كه آن جناب شنواى خطاب است ، و گر نه گر نه منظور تمامى مردمند چون تمامى مردم شنوا هستند و انذار و تخويف آن شامل همه مى شود. يَستَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مُشفِقُونَ مِنهَا ... مراد از استعجال كفار به آمدن قيامت ، استعجال از باب مسخره است ، نه استعجال واقعى ، كه به راستى خواسته باشند قيامت زودتر بيايد، و اين نوع استه زاء به قيامت در قرآن كريم مكرر از كفار حكايت شده ، از آن جمله اين است كه مى گفتند: ((متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ((. كلمه ((مشفقون (( جمع اسم فاعل از باب افعال است ، و ((اشفاق (( به معناى نوعى ترس است . راغب مى گويد: اشفاق عنايتى است كه با خوف آميخته باشد، چون مشفق كسى را گويند كه مشفق عليه را دوست مى دارد، و مى ترسد بلايى به سر او آيد، اين حالت را كه مى ترسد محبوبش در معرض آسيبى واقع شود اشفاق گويند، و در قرآن فرموده : ((و هم من الساعه مشفقون ((. و اين كلمه هر جا با حرف ((من (( متعدى شود، معناى ترس در آن روشن تر مى شود، و چون با حرف ((فى (( متعدى شود، معناى عنايت در آن روشن تر مى شود، و از هر دو نمونه اش در قرآن هست ، اولى مانند آيه اى كه گذشت ، و آيه ((مشفقون منها((. و دومى مانند ((انا كنا قبل فى اهلنا مشفقين ((.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۶

((الا ان الذين يمارون فى الساعه لفى ضلال بعيد(( - كلمه ((يمارون (( مضارع از مصدر ((ممارات (( است ، و ممارات به معناى پافشارى بر جدال است ، و مراد از آن در اينجا اين است كه مشركين در انكار قيامت پافشارى مى كنند. و اگر فرمود: اينها در ضلالتى بعيد هستند، بدين جهت است كه طريق زندگى صحيح را گم كرده اند و از آن راه دور شده اند، براى اينكه زندگى مهم ترين چيزى است كه بايد درباره اش ‍ درست بينديشند، در حالى كه مشركين زندگى را پايان پذير و فانى تصور كردند، و به همين جهت به شهوات ناپايدار دنيا هجوم آوردند و سر و دست شكستند با اينكه زندگى بشر ناپايدار و پايان پذير نيست ، بلكه جاودانى بى انتهاء است ، و به همين جهت بايد از دنيايشان براى آخرتشان توشه برگيرند، اما كفار راه را به خطا رفتند، و سرانجام به راه هلاكت افتادند. اللَّهُ لَطِيف بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِى الْعَزِيزُ در معناى كلمه ((لطف (( بويى از مدارا و آسانى عمل ، و نيز بويى از دقت و باريكى آن چيزى كه عمل بر آن واقع مى شود نهفته ، (مثلا پارچه لطيف آن پارچه اى است كه با دقت ساخته شده ، و تار و پودش از نخى باريك تشكيل شده ، و بايد با آن به مدارا رفتار كرد، و بافتنش هم زور و ضرب نمى برد) و فاعل چنين فعلى را كه عمل به مدارا و دقت و سهولت مى كند، و سرو كارش در عمل با نخى باريك و دقيق و ماشين آلاتى دقيق و ريز است لطيف مى خوانيم ، مثلا مى گوييم هوا چقدر لطيف است ، چون آن قدر سبك و رقيق است كه به آسانى در منافذ همه اجسام نفوذ مى كند، و به آسانى مى تواند با اجزاء درونى آن اجسام تماس پيدا كند. معناى اينكه فرمود: خدا به بندگان خود ((لطيف (( است

وقتى معناى واژه

((لطيف (( اين شد اگر بخواهيم آن را در مورد خداى سبحان استعمال كنيم ، به حكم اجبار بايد خصوصيات مادى را از معناى آن حذف كنيم ، چون خدا مادى نيست ، آن وقت معناى اينكه خدا لطيف است اين مى شود: خدا با احاطه و عملش بر دقائق امور نائل مى شود و در آن امور دقيقه با رفق و مدارا هر چه بخواهد مى كند. در اين آيه شريفه رازق بودن خدا را نتيجه لطيف و قوى و عزيز بودن او قرار داده و فرموده : ((چون خدا لطيف به بندگان خويش و قوى و عزيز است ، ايشان را رزق مى دهد(( و اين خود دلالت دارد بر اينكه مى خواهد بفرمايد: خدا به خاطر اينكه لطيف است ، احدى از مخلوقاتش كه محتاج رزق او است از او غايب نيست و از پذيرفتن رزقش سرباز نمى زند و به خاطر اينكه قوى است احدى او را از دادن رزق عاجز نمى كند، و به خاطر اينكه عزيز است كسى او را از اين كار مانع نمى شود. و منظور از ((رزق (( تنها ماديات نيست ، بلكه اعم از آن و از موهبتهاى معنوى و دينى است ، كه بعضى از بندگان خود را كه مى خواهد از آن موهبت برخوردار مى سازد. شاهد اين مدعا آيه بعدى است كه در آن هم سخن از موهبتهاى مادى است و هم از موهبتهاى معنوى و نيز آيه قبلى است كه در باره نازل كردن كتاب و ميزان سخن گفته است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۷

مقصود از زراعت آخرت و زراعت دنيا و اينكه فرمود در زراعت آخرت مى افزاييم

مَن كانَ يُرِيدُ حَرْث الاَخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فى حَرْثِهِ ... كلمه ((حرث (( به معناى زراعت است ، و مراد از زراعت آخرت ، نتيجه اعمال است كه روز قيامت به آدمى عايد مى شود، و به عنوان استعاره آن را زراعت آخرت ناميده ، مثل اينكه اعمال صالحه بذرى است كه مى كارند تا در پائيز آخرت آن را درو كنند. و مراد از اينكه مى فرمايد ((هر كس زراعت آخرت را بخواهد زراعتش ‍ را زياد مى كنيم (( اين است كه ما ثواب او را چند برابر مى سازيم همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((من جاء بالحسنه فله عشر امثالها(( و نيز فرموده ((و اللّه يضاعف لمن يشاء((. ((و من كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ما له فى الاخره من نصيب (( - يعنى : و كسى كه تنها نتائج دنيايى را در نظر دارد، و براى به دست آوردن آن مى كوشد، و مى خواهد كه نتيجه عملش در دنيا عايدش شود، نه در آخرت ، ما آن نتيجه دنيائى را به او مى دهيم ، و ديگر در آخرت بهره اى ندارد. و اگر اين معنا را تعبير كرده به اراده حرث ، براى اين بوده كه اشاره كرده باشد به اينكه صرف اراده در به دست آوردن نتايج دنيا و آخرت كافى نيست بلكه اراده عمل هم مى خواهد، همچنان كه در جاى ديگر نيز فرموده : ((و ان ليس للانسان الا ما سعى ((. در جمله قبلى به وضوح مى فرمود ((كسى كه زراعت آخرت را مى خواهد آن زراعت را با زيادتى به او مى دهيم (( ولى در اين جمله مطلب را مبهم و گنگ آورده مى فرمايد و كسى كه زراعت دنيا را بخواهد از آن به او مى دهيم (نه همه آن را) و اين اشاره است به اينكه زمام امر بسته به مشيت خدا است ، چه بسا مى شود كه از دنيا بسيار مى دهد، و چه بسا مى شود كه كم مى دهد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((من كان يريد العاج له عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد((.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۸

استخدام در اين آيه و حاصل معناى آن و آيه قبلى

در اين آيه شريفه التفاتى به كار رفته ، چون در آيه قبلى خداى عزّوجلّ غايب فرض شده بود، مى فرمود: ((خدا لطيف به بندگان خويش است ، به هر كس بخواهد روزى مى دهد و او قوى و عزيز است (( و در آيه مورد بحث گوينده جمع فرض شده ، مى فرمايد ((نزدله : زياد مى كنيم براى او((، ((نؤ ته منها : از آن به وى مى دهيم ((، و اين براى اين بود كه آن عظمتى را كه دو كلمه ((قوى (( و ((عزيز(( افاده مى كرد اينجا نيز افاده كند. و حاصل معناى دو آيه اين است كه : خداى سبحان ، لطيف به همه بندگان خويش است ، داراى قوتى است مطلقه و عزتى مطلقه ، بندگان خود را بر حسب مشيتش روزى مى دهد، ولى با اين تفاوت كه در باره كسانى كه هدفشان آخرت است ، و براى آن كار مى كنند خواسته كه دنيا را بدهد، و مزد آخرتش را بيشتر از آنچه كه عمل كرده اند بدهد، ولى در باره كسانى كه هدفشان تنها دنيا است خواسته است تنها دنيا را بدهد و در آخرت بهره اى نداشته باشند. از اين جا اين معنا روشن مى گردد كه آيه اولى هر دو طائفه را شامل مى شود، هم اهل دنيا را و هم اهل آخرت را، و همچنين كلمه رزق هر دو قسم رزق را شامل مى شود، هم رزق دنيايى را و هم آخرتى را، ولى آيه دوم ، اجمال اين آيه را به تفصيل بيان مى دارد. أَمْ لَهُمْ شرَكؤُا شرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ ... بعد از آنكه بيان كرد كه خداى سبحان كسى است كه كتاب را به حق نازل كرده ، و براى بشر دين را تشريع نموده كه ميزان اعمال آنان باشد، و او به لطف و قوت و عزتش هر كسى كه آخرت را بخواهد و براى آن سعى كند خواسته اش را با زيادت به او مى دهد، و كسى كه تنها دنيا هدفش باشد و آخرت را از ياد ببرد، در آخرت نصيب نمى دهد، اينك در اين آيه بى بهره بودن كفار در آخرت را مسجل مى كند، به اينكه : دينى به جز آنچه خدا تشريع كرده وجود ندارد تا كفار عمل خود را مستند بدان كنند، و در نتيجه همان رزقى را كه اهل ايمان در آخرت دارند داشته باشند، چون خدا شريكى ندارد تا در مقابل دين تشريع شده خدا و بدون اذن او دينى تشريع كند، پس هيچ دينى نيست مگر دين خدا و در آخرت هيچ رزق حسنى نيست مگر براى كسى كه به دين خدا ايمان آورده ، بر طبق آن عمل كرده باشد. پس اينكه فرمود: ((ام لهم شركاء((، در مقام انكار است ، و جمله ((و لولا كلمه الفصل لقضى بينهم (( اشاره است به كلمه اى كه قبلا از خدا صادر شده بود كه آدميان تا مدتى معين در زمين زندگى كنند. و اين اشاره را هم دارد كه جرم و گناه گناهكاران نافرمانى خدائى است بزرگ .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۹

((و ان الظالمين لهم عذاب اليم (( - اين جمله تهديد كفار است بر ظلمى كه كردند و نيز اشاره است به اينكه از قلم خدا نمى افتند و از عذابش ‍ رهائى ندارند، حال اگر بين آنها قضاء نراند و در دنيا عذابشان نكند، در آخرت عذابى دردناك خواهند داشت . تَرَى الظلِمِينَ مُشفِقِينَ مِمَّا كسبُوا وَ هُوَ وَاقِعُ بِهِمْ ... خطاب ((ترى (( به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است ، البته نه به عنوان اينكه رسول خدا است ، بلكه به عنوان اينكه شنونده است ، در نتيجه شامل حال هر كسى كه شاءنيت شنوايى داشته باشد مى گردد. و مراد از ((ظالمين (( كسانى است كه دين خدا را ترك كردند - دينى كه خدا براى ايشان تشريع كرده بود - و از قيامت اعراض نمودند. و معناى آن اين است كه : همه بينندگان خواهند ديد كه ستمكاران در روز قيامت از آنچه كردند خائفند، و آنچه از آن مى ترسيدند بر سرشان خواهد آمد و هيچ مفرى از آن ندارند. اين آيه شريفه از آياتى است كه در دلالت بر تجسم اعمال خيلى روشن است . و بعضى از مفسرين گفته اند: در كلام چيزى حذف شده ، و تقدير آن چنين است : ((مشفقين من وبال ما كسبوا : ترسانند از وبال گناهانى كه مرتكب شدند(( ولى هيچ حاجتى به اين تقدير نيست . ((و الذين آمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات (( - در مجمع البيان گفته : كلمه ((روضه (( به معناى زمين سبز و خرمى است كه گياهان در آن به خوبى مى رويند، و كلمه ((جنت (( زمينى است كه اطرافش درختكارى شده باشد، در نتيجه ((روضات جنات (( باغهاى مشجرى است كه در وسط زمين سبز و خرم قرار دارد. ((لهم فيها ما يشاون عند ربهم (( - يعنى نظام دنيايى كه هر چيزى به وسيله سببش پديد مى آيد، در آنجا جارى نيست و در آنجا اين نظام برچيده شده . تنها سببى كه در آنجا كارگر است اراده و خواست آدمى است . هر چه را بخواهد در همان آن خدا برايش خلق مى كند، و اين خود فضل بزرگى است از خداى سبحان . ((ذلك الذى يبشر اللّه عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات (( - اين جمله بشارتى است به مؤ منين صالح . و كلمه ((عباد(( را بر ضميرى كه به خدا برمى گردد اضافه كرد تا بندگان صالح را احترام كرده باشد. توضيح و تفسير آيه : ((قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى (( قُل لا أَسئَلُكمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلا الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى آن چيزى كه درخواست اجر مزد در مقابل آن نفى شده ، تبليغ رسالت و دعوت دينى است . مى فرمايد: بگو در برابر اينها مزدى درخواست نمى كنم . و خداى تعالى اين معنا را از عده اى از انبياء از قبيل نوح و هود و صالح و لوط و شعيب (عليهماالسلام ) حكايت كرده كه در ضمن سخنانى كه به امت خود مى گفتند، اين را نيز خاطرنشان كرده اند كه ((و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين (( در سوره شعرا و سوره هايى ديگر باز از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) حكايت شده كه به امت خود فرموده : ((و ما تسئلهم عليه من اجر(( كه در اين جمله او را دستور داده مردم را خطاب كند به اينكه من از شما مزد نمى خواهم ، و نيز فرموده : ((قل ما اسئلكم عليه من اجر(( و نيز فرموده : ((قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على اللّه (( و نيز فرموده : ((قل لا اسئلكم عليه اجرا ان هو الا ذكرى للعالمين (( در اين آيه اخير به علت مزد نخواستن اشاره كرده ، مى فرمايد: قرآن تذكرى است براى تمام عالم ، نه براى يك طايفه معين ، تا از آن طايفه مزد گرفته شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۶۰

و نيز فرموده : ((قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا(( و معناى آن به بيانى كه در تفسيرش گذشت اين است كه : مزد من اين است كه يكى از شما بخواهد راهى به سوى پروردگارش اتخاذ كند، يعنى دعوت مرا به اختيار خود بپذيرد، همين مزد من است ، و خلاصه چيزى بجز دعوت در كار نيست ، نه اجرى و نه مزدى . خداى تعالى در آيه مورد بحث - بر خلاف آياتى كه به عنوان شاهد ذكر گرديد - اجرى براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) معين كرده ، و آن عبارت است از مودت نسبت به اقرباى آن جناب ، و اين را به يقين از مضامين ساير آيات اين باب مى دانيم كه اين مودت امرى است كه باز به استجابت دعوت برگشت مى كند، حال يا استجابت همه دعوت ، و يا بعضى از آن كه اهميت بيشترى دارد. و به هر حال ، ظاهر اين استثناء اين است كه استثناء متصل است ، نه منقطع ، چيزى كه هست بايد بطور ادعاء مودت به ذى القربى را از مصاديق اجر دانست ، پس ديگر حاجتى نيست به اينكه ما نيز مانند ديگران خود را به زحمت بيندازيم تا هر طور شده استثناء را منقطع بگيريم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۶۱

بررسى اقوال مختلف مفسرين درباره مراد از مودت قرباىرسول خدا (ص )

مودت به ذى القرباى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) به چه معنا است ؟ اقوال مفسرين در معناى آن مختلف است . بعضى از مفسرين - و به طورى كه مى گويند بيشتر مفسرين - گفته اند: خطاب در اين آيه به قريش است ، و اجرى كه در آن درخواست شده مودت قريش نسبت به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و نزديكان ايشان از قريش است ، و اين بدان جهت بوده كه قريش آن جناب را تكذيب مى كردند و دشمن خود مى دانستند، چون آن جناب - بر اساس آنچه كه در برخى از روايات ذكر شده - متعرض خدايان قريش ‍ مى شد، لذا خداى تعالى دستورش داده كه از ايشان بخواهد: اگر ايمان نمى آورند حداقل با او دشمنى نكنند، براى اينكه آن جناب با آنها قرابت و خويشاوندى داشته . و نيز آن حضرت را مورد بغض و كينه خود قرار ندهند و اذيت ننمايند. پس بنابراين تفسير، كلمه ((قربى (( به معناى خويشاوند نيست ، بلكه به معناى قرابت و خويشاوندى است ، و حرف ((فى (( به معناى سببيت است . ولى اين تفسير اشكال دارد؛ براى اينكه معناى اجر وقتى تمام مى شود كه درخواست كننده آن ، كارى كرده باشد، و سودى به مردم رسانده باشد، و در ازاء آن مزد طلب كند، مزدى كه برابر عمل عامل باشد، و در مورد بحث ، اجر وقتى معنا دارد كه رسول خدا قريش را هدايت كرده باشد، و ايشان ايمان آورده باشند، چون با فرض باقى ماندن در كفر و تكذيب دعوت آن جناب ، چيزى از آن جناب نگرفته اند تا در مقابلش اجرى بدهند، و به فرض هم كه به آن جناب ايمان آورده باشند، تازه به يكى از اصول سه گانه دين ايمان آورده اند، نه به همه آن تا باز بدهكار مزد باشند، علاوه بر اينكه در همين فرض ديگر بغض و دشمنى تصور ندارد، تا ترك آن مزد رسالت فرض شود، و رسول خدا آن را از ايشان بخواهد. و كوتاه سخن اينكه : در صورتى كه پرسش شدگان در اين سؤ ال كافر فرض شوند معناى اجر تصور ندارد، و در صورتى كه مؤ من فرض ‍ شوند، دشمنى تصور ندارد تا به عنوان مزد بخواهند دست از آن بردارند. اين اشكال بنا بر فرضى كه استثناء منقطع باشد و مودت قربى اجر نباشد بلكه حكمى جداگانه باشد نيز وارد است ، چون درخواست اجر از مردم به هر حال وقتى تصور دارد كه ايمان آورده باشند، چون در اين فرض هم استدراك از جمله مورد بحث با همه قيودش مى باشد (و معنا چنين مى شود: بگو من از شما هيچ مزدى نمى خواهم و ليكن مودت قربى را مى خواهم ) خوب دقت بفرماييد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۶۲

قول بعضى كه خطاب در آيه را به انصار دانسته اند نه قريش

بعضى هم گفته اند: مراد از مودت نسبت به قربى همان معنايى است كه از بيشتر مفسرين نقل كرديم ، اما خطاب در آن به قريش نيست ، بلكه به انصار است . آنگاه گفته اند: انصار مالى براى آن حضرت آوردند تا به مصارف شخصى خود برساند، در اينجا آيه مورد بحث نازل شد، و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) آن مال را رد كرد، و چون رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) در بين انصار خويشاوندانى از ناحيه سلمى دختر زيد نجاريه ، و از جهت مادرش آمنه - بطورى كه گفته اند - داشت ، لذا در آيه خطاب به انصار كرد، كه من از شما مزد نمى خواهم تنها مزدم اين باشد كه با خويشاوندان من كه در بين شمايند مودت كنيد. اين تفسير نيز صحيح نيست ، براى اينكه دوستى و علاقه انصار نسبت به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) به حدى شديد بود كه ديگر حاجت به سفارش نداشت ، و احدى در آن شك و ترديد ندارد. چگونه ممكن است به انصار كه از آن جناب وقتى كه در مكه بود تقاضا كردند كه به سرزمينشان مهاجرت فرمايد، و در مدينه او را منزل دادند، و جانها و اموال و فرزندان خود را فداى او كرده ، و در ياريش منتهاى درجه كوشش را مبذول داشتند، و حتى به كسانى هم كه از اهل مكه با آن جناب به مدينه آمده بودند احسان نمودند، و خداى سبحان در آيه ((و الذين تبووا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجه مما اوتوا و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه (( ايشان را ستوده و همه مى دانيم كه دوستى انصار با مهاجرين آن هم به اين حد از دوستى تنها به خاطر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بود آن گاه بفرمايد: من از شما مزدى نمى خواهم مگر مودت به خويشاوندم را. و وقتى پايه علاقه و محبت انصار نسبت به آن جناب به اين حد است ، ديگر چه معنا دارد كه خداى سبحان ماءمورش كند كه از ايشان بخواهد نسبت به خويشاوندان مادريش كه يك خويشاوندى بسيار دور است مودت بورزند؟ علاوه بر اينكه عرب چندان اعتنايى به خويشاوندان مادرى يعنى خويشاوندان زنان خود ندارند، اين عرب است كه مى گويد: بنونا بنو ابناءنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۶۳

((فرزندان ما فرزندان پسران مايند، و اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان بيگانه اند. و نيز مى گويد: و انما امهات الناس اوعيه مستودعات و للانساب آباء ((مادران مردم ، ظرف و صدف پديد آمدن مردمند، و سلسله انساب تنها به وسيله پدران حفظ مى شود((. آرى ، اين اسلام است كه زنان را در قرابت داخل و آنان را با مردان برابر، و نواده هاى پسرى و دخترى را يكسان كرده - كه در مباحث گذشته در باره اش سخن رفت . بعضى ديگر گفته اند: خطاب در آيه به قريش است . و منظور از مودت به قربى ، مودت به سبب قرابت است ، ليكن مراد از آن ، مودت پيغمبر است ، نه مودت قريش كه در وجه اول آمده بود، و استثناء هم منقطع است ، در نتيجه معناى آيه چنين است : بگو من از شما در برابر هدايتى كه به سوى آن دعوتتان مى كنم تا شما را به روضات جنات و خلود در آن برساند مزدى نمى خواهم ، و پاداشى توقع ندارم ، ليكن اين علاقه اى كه من به خاطر خويشاونديم به شما دارم به من اجازه نمى دهد در باره شما بى تفاوت باشم ، مرا وادار مى كند كه شما را به آن هدايت برسانم ، و به آن روضات جنات رهنمون نمايم . اشكال اين وجه اين است كه : با تحديدى كه خداى سبحان در مساءله دعوت و هدايت كرده نمى سازد، چون خداى تعالى در بسيارى از موارد در كلام مجيدش اين معنا را مسجل فرموده كه (وظيفه او تنها دعوت است )، و او مردم را به سوى خدا هدايت نمى كند، بلكه هدايت تنها به دست خدا است ، و نيز او نبايد به خاطر كفر كفار و رد دعوتش اندوهگين شود، چون وظيفه او تنها ابلاغ است . پس او نمى تواند بخاطر علاقه فاميلى كه با خويشاوندان خود دارد آنها را هدايت كند، و يا به خاطر دشمنى و كراهتى كه از ديگران دارد از هدايت آنها روى بگرداند. و با اين همه چطور ممكن است در آيه ((قل لا اسئلكم ...(( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) را ماءمور كند كه به كفار قريش اعلام نمايد كه علاقه اش به آنان به خاطر اينكه فاميل اويند، وادارش مى كند كه هدايتشان كند، نه به خاطر مزدى كه از ايشان درخواست نمايد؟!

قول به اينكه مراد از مودت به قربى مودت خود قربى است واشكال آن

و بعضى ديگر گفته اند: مراد از مودت به قربى ، مودت خود قربى است ، و خطاب در آيه به قريش و يا به عموم مردم است ، و معنايش اين است كه : بگو من از شما مزدى نمى خواهم مگر همين كه با اقرباى خودتان مودت داشته باشيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۶۴

اين وجه نيز اشكال دارد، و آن اين است كه مودت به اقربا بطور مطلق پسنديده نيست تا اسلام بشر را به آن دعوت كند، با اينكه قرآن صريحا فرموده : ((لا تجد قوما يؤ منون باللّه و اليوم الاخر يوادون من حاد اللّه و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ((. و سياق اين آيه شريفه نمى تواند مخصص يا مقيد آيه مورد بحث باشد (تا معناى مجموع آن دو چنين شود كه : من از شما مزدى نمى خواهم به جز محبت به خويشاوندانتان مگر اينكه آن خويشاوندان كه يا پدران هستند يا فرزندان يا برادران دشمن خدا باشند) تا در نتيجه مودت قريش ‍ نسبت به اقرباى مؤ من اجر رسالت قرار گيرد. بعلاوه وقتى منظور از اين مودت ، مودت خاصى باشد، يعنى محبت به خويشاوندان مؤ من ، ديگر معنا ندارد تمامى قريش و يا تمامى مردم بدهكار چنين مزدى باشند، (چون تمامى افراد قريش چنين اقربايى ندارند، و همچنين تمامى افراد بشر چنين خويشاوندى ندارند، تا با مودت ورزيدن به او، مزد رسالت آن جناب را بدهند).

مودت به قربى نمى تواند كنايه از صله رحم باشد

آرى اسلام هرگز مردم را دعوت نمى كند به اينكه خويشاوند خود را به خاطر اينكه خويشاوند است دوست بدارند، بلكه آن محبت به خويشاوندى كه اسلام بشر را بدان خوانده ، محبت فى اللّه است ، بدون اينكه مساءله خويشاوندى كمترين دخالتى در آن داشته باشد. البته اسلام اهتمام زيادى به مساءله قرابت و رحم دارد، اما به عنوان صله رحم ، و اينكه با رحم قطع رابطه نكنند، و از دادن مال عزيز و مورد حاجت خود به ارحام فقير مضايقه ننمايند، نه به عنوان اينكه رحم خود را دوست بدارند، چون اسلام بر هر محبتى به جز محبت به خدا خط بطلان كشيده . و ما نمى توانيم بگوييم كه مودت به قربى در آيه شريفه كنايه است از همين صله رحم و احسان به ايشان و انفاق مال به آنان ، چون در آيه شريفه هيچ قرينه اى نيست كه دلالت كند بر اينكه معناى حقيقى مودت منظور نيست ، بلكه صله رحم منظور است ، چون صله رحم مساءله ديگرى است و حب فى اللّه مساءله اى ديگر.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۶۵

بعضى ديگر گفته اند: معناى قربى تقرب به خدا است ، و مودت به قربى عبارت است از مودت به خدا از راه تقرب جستن به او به وسيله اطاعت و معناى آيه اين است كه : من از شما اجرى نمى خواهم مگر همين را كه به وسيله تقرب جستن به خدا به او مودت كنيد. اشكال اين وجه اين است كه : بنابراين وجه در جمله ((الا الموده فى القربى (( ابهامى خواهد بود كه جا ندارد با آن ابهام خطاب به مشركين شود، چون خلاصه مفادش اين است كه مردم با خدا تودد كنند، و يا ود و دوستى او را داشته باشند به اينكه به درگاهش تقرب جويند، و حال آنكه مشركين منكر آن نيستند، چون مشركين اگر آلهه خود را مى پرستند به همين ملاك تودد با خدا و تقرب به سوى او مى پرستند، و خداى تعالى از همين مشركين حكايت مى فرمايد كه گفته اند: ((ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى (( و نيز گفته اند: ((هولاء شفعاونا عند اللّه ((. پس اگر به گفته مفسرين مزبور معناى جمله ((الا الموده فى القربى (( تودد نسبت به خدا از راه عبادت است ، بايد آن را مقيد كرده باشد به عبادت خدا به تنهايى ، و بفرمايد: شما كه با پرستش بتها مى خواهيد به خدا تقرب جوييد، راه تودد و تقرب اين نيست ، بلكه راهش اين است كه تنها خدا را بپرستيد و من از شما جز اين را توقع ندارم ، و در چنين مقامى مهمل گذاشتن اين قيد با ذوق سليم سازگار نيست .

آنچه در آيه شريفه مودت است نه تودد

علاوه بر اينكه در آيه شريفه كلمه ((مودت (( آمده ، نه ((تودد(( و در كلام خداى سبحان سابقه ندارد كه كلمه ((مودت (( اطلاق شده باشد بر تودد مردم نسبت به خداى تعالى و تقرب به او، هر چند كه عكس اين در كلام خداى تعالى آمده ، و خدا را نسبت به بندگان ودود و داراى مودت خوانده ، و فرموده : ((ان ربى رحيم ودود(( و ((و هو الغفور الودود(( و شايد ودود خواندن خدا از اين باب باشد كه كلمه مودت اشعار دارد بر اينكه دارنده اين صفت نسبت به افراد مورد مودت ، خود را متعهد مى داند كه مراعات حال آنان را نموده و از حالشان تفقد كند. حتى بعضى از اهل لغت بطورى كه راغب حكايت كرده - گفته اند: مودت خدا نسبت به بندگان اين است كه مراعات حال ايشان را بكند. و اشكال سابق هم به قوت خود باقى است . و اگر مودت فى القربى را تفسير كنند به محبتهاى طرفينى مردم نسبت به يكديگر در راه تقرب به خدا، به طورى كه تقرب ها اسبابى باشد براى محبت در بين آنان ، در جواب مى گوييم اين محبت را هم مشركين در تقرب هاى خود هر چند از نظر دين توحيد باطل است دارند، و باز اين قسم نمى تواند مزد رسالت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) باشد.

بيان اين وجه كه مقصود از مودت قربى ، محبت عترت واهل بيت پيامبر (عليهم الصلاة و السلام ) است

بعضى هم گفته اند: مراد از مودت به قربى ، دوستى خويشاوندان رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) - كه همان عترت او از اهل بيتش باشند - است و بر طبق اين تفسير رواياتى هم از طرق اهل سنت ، و اخبار بسيار زيادى از طرق شيعه وارد شده كه همه آنها آيه را به مودت عترت و دوستى با آن حضرات (عليهم السلام ) تفسير كرده ، اخبار متواترى هم كه از طرق دو طائفه بر وجوب مودت اهل بيت و محبت آن حضرات رسيده ، اين تفسير را تاءييد مى كند. و اگر در يك طايفه ديگر اخبار كه آن نيز متواتر است ، يعنى اخبارى كه از هر دو طريق از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) رسيده ، و مردم را در فهم كتاب خدا و معارف اصولى و فروعى دين و بيان حقايق آن ، به اهل بيت (عليهم السلام ) ارجاع داده - مانند حديث ثقلين و حديث سفينه و امثال آن - دقت كافى به عمل آوريم ، هيچ شكى برايمان باقى نمى ماند كه منظور از واجب كردن مودت اهل بيت ، و آن را به عنوان اجر رسالت قرار دادن تنها اين بوده كه اين محبت را وسيله اى قرار دهد براى اين كه مردم را به ايشان ارجاع دهد، و اهل بيت مرجع علمى مردم قرار گيرند. پس مودتى كه اجر رسالت فرض شده چيزى ماوراى خود رسالت و دعوت دينى و بقاء و دوام آن نيست . پس بنابراين تفسير، مفاد آيه شريفه هيچ تغايرى با آيات ديگر كه اجر رسالت را نفى مى كنند ندارد. در نتيجه برگشت معناى آيه مورد بحث به اين مى شود كه : من از شما اجرى درخواست نمى كنم ، چيزى كه هست از آنجا كه خداى تعالى مودت به عموم مؤ منين را كه قرابت من هم از ايشانند بر شما واجب فرموده ، من مودت شما را نسبت به اهل بيتم اجر رسالتم مى شمارم . و خداى تعالى در اين معنا فرموده : ((ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرّحمن ودا(( و نيز فرموده : ((و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض ((


→ صفحه قبل صفحه بعد ←