تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۶
نكته ها:
جهان اسرار آميز خواب
حقيقت خواب چيست ؟ و چه مى شود كه انسان به خواب مى رود؟ در اين
باره دانشمندان بحثهاى فراوانى دارند: بعضى آن را نتيجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به ساير قسمتهاى بدن مى دانند، و به اين ترتيب براى آن «عامل فيزيكى » قائلند. بعضى ديگر عقيده دارند كه فعاليتهاى زياد جسمانى سبب جمع شدن مواد سمى مخصوصى در بدن مى شود، و همين امر روى سيستم سلسله اعصاب اثر مى گذارد و حالت خواب به انسان دست مى دهد، و اين حال ادامه دارد تا اين سموم تجزيه و جذب بدن گردد، به اين ترتيب «عامل شيميائى » براى آن قائل شده اند. جمعى ديگر يك نوع «عامل عصبى » براى خواب قائلند و مى گويند: دستگاه فعال عصبى مخصوصى كه در درون مغز انسان است و مبدء حركات مستمر اعضا مى باشد بر اثر خستگى زياد از كار مى افتد و خاموش مى شود. ولى هيچيك از اين نظرات نتوانسته است پاسخ قانع كننده اى به مساءله خواب بدهد، هر چند تاءثير اين عوامل را بطور اجمال نمى توان انكار كرد؟ ما فكر مى كنيم چيزى كه سبب شده دانشمندان امروز از بيان تفسير روشنى براى مساءله خواب عاجز بمانند همان تفكر مادى آنها است آنها مى خواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح اين مساءله را تفسير كنند، در حالى كه خواب قبل از آنكه يك پديده جسمانى باشد يك پديده روحانى است كه بدون شناخت صحيح روح تفسير آن غير ممكن است . قرآن مجيد در آيات فوق دقيقترين تفسير را براى مساءله خواب بيان كرده ، زيرا مى گويد خواب يك نوع «قبض روح » و جدائى روح از جسم است اما نه جدائى كامل . به اين ترتيب هنگامى كه به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچيده مى شود و جز شعاع كم رنگى از آن بر اين جسم نمى تابد، دستگاه درك و شعور از كار مى افتد، و انسان از حس و حركت باز مى ماند، هر چند قسمتى از فعاليتهائى
كه براى ادامه حيات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعاليت دستگاه تنفس و تغذيه ادامه مى يابد. در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم : ما من احد ينام الا عرجت نفسه الى السماء، و بقيت روحه فى بدنه ، و صار بينهما سبب كشعاع الشمس ، فان اذن الله فى قبض الا روح اجابت الروح النفس ، و ان اذن الله فى رد الروح اجابت النفس الروح ، فهو قوله سبحانه الله يتوفى الانفس حين موتها ...: «هر كس مى خوابد نفس او به آسمان صعود مى كند و روح در بدنش مى ماند، و در ميان اين دو ارتباطى همچون پرتو آفتاب است ، هرگاه خداوند فرمان قبض روح آدمى را صادر كند ((روح » دعوت نفس را اجابت مى كند، و به سوى او پرواز مى نمايد، و هنگامى كه خداوند اجازه بازگشت روح را دهد «نفس » دعوت «روح » را اجابت مى كند و به تن باز مى گردد، و اين است معنى سخن خداوند سبحان كه مى فرمايد: «الله يتوفى الانفس حين موتها». ضمنا از اينجا مساءله مهم ديگرى كه مساءله رؤ يا (خواب ديدن است نيز حل مى شود، چرا كه بسيارند خوابهائى كه عينا يا با مختصر تغييرى در خارج واقع مى شوند. تفسيرهاى مادى از بيان و توجيه اين گونه خوابها عاجزند، در حالى كه تفسيرهاى روحى به خوبى مى توانند اين مطلب را روشن سازند، زيرا روح انسان به هنگام جدائى از تن و ارتباط با عالم ارواح حقايق بيشترى را مربوط به گذشته و آينده درك مى كند، و همين است كه اساس رؤ ياهاى صادقه را تشكيل مى دهد
(براى توضيح بيشتر به جلد نهم تفسير نمونه صفحه ۳۱۲ ذيل آيه ۴ سوره يوسف مراجعه فرمائيد كه مشروحا در اين زمينه بحث شده است ). ۲ - «خواب » در روايات اسلامى از رواياتى كه مفسران در ذيل آيات فوق ذكر كرده اند نيز به خوبى روشن مى شود كه خواب در اسلام به عنوان حركت روح به سوى عالم ارواح شمرده شده ، و بيدارى بازگشت روح به بدن و نوعى حيات مجدد است . در حديثى از اميرمؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه به يارانش چنين تعليم مى داد: لا ينام المسلم و هو جنب ، لا ينام الا على طهور، فان لم يجد الماء فليتمم بالصعيد، فان روح المؤ من ترفع الى الله تعالى فيقبلها، و يبارك عليها، فان كان اجلها قد حضر جعلها فى كنوز رحمته ، و ان لم يكن اجلها قد حضر بعث بها مع امنائه من ملائكته ، فيردونها فى جسده : «مسلمان نبايد با حالت جنابت بخوابد، و جز با طهارت وضو به بستر نرود، هر گاه آب نيابد تيمم كند، زيرا روح مؤ من به سوى خداوند متعال بالا مى رود، او را مى پذيرد و به او بركت مى دهد، هرگاه پايان عمرش فرا رسيده باشد او را در گنجهاى رحمتش قرار مى دهد، و اگر فرا نرسيده باشد او را با امنائش از فرشتگان به جسدش باز مى گرداند.» در حديث ديگرى از امام باقر چنين مى خوانيم : اذا قمت بالليل من منامك فقل الحمد لله الذى رد على روحى لاحمده و اعبده : «هنگامى كه در شب از خواب بر مى خيزى بگو حمد خدائى را كه روح مرا به من بازگرداند، تا او را حمد و سپاس گويم و عبادت كنم .» و حديث در اين زمينه بسيار است .
ََآيه ۴۵ - ۴۸
آيه و ترجمه
وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشمَأَزَّت قُلُوب الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ وَ إِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَستَبْشِرُونَ(۴۵) قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ عَلِمَ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ أَنت تحْكمُ بَينَ عِبَادِك فى مَا كانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ(۴۶) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظلَمُوا مَا فى الاَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِن سوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ بَدَا لهَُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يحْتَسِبُونَ(۴۷) وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَات مَا كسبُوا وَ حَاقَ بِهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۴۸) ترجمه : ۴۵ - هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز (و متنفر) مى گردد، اما هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد
خوشحال مى شوند! ۴۶ - بگو: خداوندا! اى آنكه آفريننده آسمانها و زمين توئى ، و آگاه از اسرار نهان و آشكار هستى ! تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كنى . ۴۷ - اگر ستمكاران تمام آنچه را روى زمين است مالك باشند، و همانند آن بر آن افزوده شود حاضرند همه را فدا كنند تا از عذاب شديد روز قيامت رهائى يابند، و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى شود كه هرگز گمان نمى كردند. ۴۸ - در آن روز اعمال بدى را كه انجام داده اند براى آنها ظاهر مى شود و آنچه را استهزا مى كردند بر آنها واقع مى گردد تفسير: آنها كه از نام خدا وحشت دارند! باز هم در اين آيات سخن از توحيد و شرك است ، در نخستين آيه مورد بحث يكى از چهره هاى بسيار زشت و زننده مشركان و منكران معاد را در برخورد با توحيد منعكس ساخته ، مى فرمايد: «هنگامى كه نام خداوند يگانه يكتا برده مى شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز و متنفر مى گردد، اما هنگامى كه از معبودهاى ديگر سخن به ميان مى آيد غرق سرور و شادى مى شوند!» (و اذا ذكر الله وحده اشمازت قلوب الذين لا يؤ منون بالاخرة و اذا ذكر الذين من دونه اذا هم يستبشرون ). گاه انسان چنان به زشتيها خو مى گيرد و از پاكيها و نيكيها بيگانه مى شود كه از شنيدن نام حق ناراحت و از شنيدن باطل مسرور و شاد مى گردد، در برابر خداوندى كه آفريننده عالم هستى است سر تعظيم فرود نمى آورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى كه خود ساخته و يا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مى زند و تعظيم مى كند.
شبيه اين معنى در آيه ۴۶ سوره اسراء نيز آمده است : «و اذا ذكرت ربك فى القرآن وحده و لو على ادبارهم نفورا»: «هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به وحدانيت ياد مى كنى فرار مى كنند!» پيامبر بزرگ خدا نوح از دست اينگونه كج انديشان به خدا شكايت مى كند و مى گويد: و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا: «خداوندا! هر زمان آنها را دعوت كردم تا به درگاه تو آيند، و آنها را بيامرزى ، انگشت در گوشها گذاردند و لباس بر سر و صورت خود پوشيدند تا صداى مرا نشنوند، و در مسير گمراهى اصرار ورزيدند و استكبار كردند!» (نوح - ۷). آرى چنين است حال متعصبان لجوج و جاهلان مغرور. ضمنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه سرچشمه بدبختى اين گروه دو چيز بوده است انكار اصل توحيد و عدم ايمان به آخرت . نقطه مقابل آنها مؤ منانى هستند كه از شنيدن نام خداوند يگانه چنان مجذوب نام مقدسش مى شوند كه حاضرند هر چه دارند نثار راه او كنند، نام محبوب كامشان را شيرين و مشام جانشان را معطر، و تمام قلبشان را روشن مى سازد، نه تنها نام او كه نام هر چه ارتباط و پيوندى با او دارد براى آنان سرورآفرين است . نبايد تصور كرد كه اين صفت مخصوص مشركان عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده است ، در هر عصر و زمان منحرفان تاريك دلى هستند كه از شنيدن نام دشمنان خدا و مكتبهاى الحادى و پيروزى ستمگران خوشحال مى شوند اما نام نيكان و پاكان و برنامه ها و پيروزيهايشان براى آنان دردآور است ، لذا در بعضى از روايات اين آيه تفسير به كسانى شده است كه از شنيدن فضائل اهل بيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
يا پيروى از مكتبشان ناراحت مى شوند. هنگامى كه سخن به اينجا مى رسد كه اين گروه لجوج و اين جاهلان مغرور حتى از شنيدن نام خداوند يگانه متنفر و بيزارند به پيامبرش دستور مى دهد كه از آنها روى بگرداند، و رو به سوى درگاه خدا آورد، با لحنى كه حاكى از ايمان عميق و سرشار از عشق او است با او سخن گويد، و شكايت اين گروه را به درگاه او برد، تا هم قلب خود را كه آكنده از اندوه است آرامش بخشد، و هم از اين راه تكانى به آن ارواح خفته غافل دهد، مى فرمايد: «بگو خداوندا! اى آنكه آفريننده آسمانها و زمين و آگاه از اسرار نهان و آشكار هستى ، تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف كردند داورى مى كنى » (قل اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشهادة انت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون ). آرى روز قيامت كه روز برچيده شدن همه اختلافات است و روز به روز حقايق مخفى است حاكم مطلق و فرمانروا توئى ، كه هم خالق همه چيز هستى و هم آگاه از اسرار آنها آنجاست كه با داورى تو اختلافات پايان مى گيرد، و اين گمراهان لجوج به اشتباه خود پى مى برند و آنجاست كه به فكر جبران مى افتند، اما چه سود؟! چنانكه در آيه بعد مى گويد: «اگر ستمكاران تمام آنچه را روى زمين است مالك باشند و همانند آن نيز بر آن افزوده شود، حاضرند همه آنها را فدا كنند تا از عذاب شديد روز قيامت رهائى يابند (اما چنين چيزى ممكن نيست »)
(و لو ان للذين ظلموا ما فى الارض جميعا و مثله معه لافتدوا به من سوء العذاب يوم القيامة ). «ظلم » در اينجا معنى وسيعى دارد كه هم شرك را شامل مى شود، و هم مظالم ديگر را. سپس مى افزايد: «و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر ميشود كه هرگز گمان نمى كردند» (و بدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون ). و عذابهائى را با چشم خود مى بينند كه هرگز به فكر آنها خطور نمى كرد! بعلاوه آنها تنها به لطف خداوند مغرور بودند در حالى كه از خشم و غضب و قهاريت او غفلت داشتند. و احيانا اعمالى انجام مى دادند كه آن را حسنات مى پنداشتند در حالى كه گاه از گناهان بزرگ بوده ، و به هر حال مسائلى در اين جهات براى آنها ظاهر مى شود كه هرگز آن را باور نمى كردند. اين درست نقطه مقابل وعده نيكى است كه به مؤ منان داده ، و فرموده «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين »: «كسى نمى داند چه پاداشهائى براى او پنهان داشته شده است كه مايه روشنى چشمها است » (الم سجده - ۱۷). نقل مى كنند يكى از مسلمانان در آستانه مرگ بسيار جزع و بى تابى مى كرد هنگامى كه علت آن را پرسيدند گفت من به فكر اين آيه افتادم كه خدا مى گويد: «و بدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون » وحشت وجود مرا فرا گرفته و از اين مى ترسم مبادا از سوى خدا امورى بر من آشكار شود كه هرگز گمان نمى كردم . آيه بعد توضيح يا تكميل براى مطلبى است كه در آيه قبل گذشت مى فرمايد: در آن روز اعمال زشتى را كه انجام داده اند براى آنها ظاهر مى شود (و بدا لهم
سيئات ما كسبوا). «و آنچه را به باد استهزا مى گرفتند بر سر آنها مى آيد» (و حاق بهم ما كانوا به يستهزئون ). در حقيقت چهار موضوع در ارتباط با مشركان و ظالمان در اين آيات بيان شده است : نخست اينكه هول و وحشت عذاب الهى در آن روز به قدرى زياد است كه اگر دو چندان تمام ثروت و اموال روى زمين را در اختيار داشته باشند همه را مى دهند تا از عذاب رهائى يابند، اما در آنجا معاملهاى صورت نمى گيرد. ديگر اينكه انواعى از مجازات الهى كه هرگز به فكر آنها خطور نمى كرد در برابر آنان ظاهر مى شود. سوم اينكه سيئات اعمالشان در برابر آنها حضور پيدا مى كند و تجسم مى يابد. چهارم آنكه آنچه را در مورد معاد شوخى مى پنداشتند به صورت واقعيت عينى مى بينند، و تمام درهاى نجات به روى آنها بسته مى شود. با توجه به اينكه مى گويد «سيئات » اعمال آنها آشكار مى شود آيه فوق دليل ديگر خواهد بود بر مساءله تجسم اعمال ، زيرا لزومى ندارد كه كلمه مجازات و كيفر در تقدير گرفته شود.
ََآيه ۴۹ - ۵۲
آيه و ترجمه
فَإِذَا مَس الانسنَ ضرُّ دَعَانَا ثمَّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَكِنَّ أَكْثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۴۹) قَدْ قَالهََا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ(۵۰) فَأَصابهُمْ سيِّئَات مَا كَسبُوا وَ الَّذِينَ ظلَمُوا مِنْ هَؤُلاءِ سيُصِيبهُمْ سيِّئَات مَا كَسبُوا وَ مَا هُم بِمُعْجِزِينَ(۵۱) أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۵۲) ترجمه : ۴۹ - هنگامى كه انسان را زيانى رسد ما را (براى حل مشكلش ) مى خواند، سپس هنگامى كه به او نعمتى دهيم مى گويد: اين نعمت را به خاطر كاردانى خودم به دست آوردم ! بلكه اين وسيله آزمايش آنها است ولى اكثرشان نمى دانند. ۵۰ - همين سخن را كسانى كه قبل از آنها بودند گفتند، ولى آنچه را به دست آوردند براى آنها سودى نداشت .
۵۱ - سپس سيئات اعمالشان به آنها رسيد، و ظالمان اين گروه (اهل مكه ) نيز به زودى گرفتار سيئات اعمالى كه انجام داده اند خواهند شد و هرگز نمى توانند از چنگال عذاب الهى بگريزند. ۵۲ - آيا آنها ندانستند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد؟ در اين آيات و نشانه هائى است براى گروهى كه ايمان مى آورند. تفسير: در سختيها به ياد خدا هستند، اما ... باز در اينجا موضوع سخن افراد بيايمان و ظالمانند، و چهره ديگرى از چهره هاى زشت آنها را منعكس مى كند. نخست مى فرمايد: هنگامى كه انسان را زيان و ضررى (و درد و رنج و فقرى ) برسد براى حل مشكلش ما را مى خواند (فاذا مس الانسان ضر دعانا). همان انسانى كه طبق آيات گذشته از شنيدن نام خداوند يگانه مشمئز مى شد، آرى همان انسان به هنگام گرفتارى در تنگناى حوادث به سايه لطف الهى پناه مى برد. اما آنهم موقتى است «هنگامى كه به او نعمتى از ناحيه خود عطا كنيم و درد و رنجش را برطرف سازيم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مى سپارد، و مى گويد: اين نعمت را خودم دست و پا كردم ، و بر اثر لياقت و كاردانى خودم بوده » (ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتيته على علم ). نمونه اين سخن همان است كه قرآن در آيه ۷۸ سوره قصص از زبان قارون
نقل مى كند كه در برابر دانشمندان بنى اسرائيل كه به او اندرز دادند: از اين نعمتهاى خداداد در راه رضاى او استفاده كن چنين گفت : «انما اوتيته على علم عندى :» «اينها مواهبى است كه من با علم و دانش خود به دست آورده ام !» اين غافلان بى خبر هيچ فكر نمى كنند كه آن علم و دانش نيز موهبتى از سوى خداست ، آيا آنها اين علم و دانشى را كه سبب تدبير معاش و كسب درآمدهاى فراوان مى شود خودشان به خودشان داده اند؟ يا از ازل جزء ذاتشان بوده است ؟!. بعضى از مفسران در تفسير اين جمله احتمال ديگرى نيز داده اند و آن اينكه آنها مى گويند: اين مواهب را خدا به خاطر اين به ما داده است كه عالم به لياقت و استحقاق ما بوده . اين احتمال گرچه در آيه مورد بحث امكان دارد ولى در آيه سوره قصص در مورد قارون با توجه به كلمه «عندى » (نزد من ) ممكن نيست ، و مى تواند قرينه اى بر آيه مورد بحث و ترجيح تفسير اول بوده باشد. سپس قرآن در پاسخ اين افراد خودبين و كم ظرفيت كه چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى كنند چنين مى گويد: «بلكه اين نعمت وسيله آزمايش آنها است ولى اكثرشان نمى دانند» (بل هى فتنة و لكن اكثرهم لا يعلمون ). هدف اين است كه با بروز حوادث سخت ، و به دنبال آن رسيدن بر نعمتهاى بزرگ ، آنچه را در درون دارند آشكار كنند. آيا به هنگام مصيبت مايوس ، و به هنگام نعمت مغرور مى گردند؟ آيا در اين تحولات بيشتر به فكر خدا مى افتند، و يا غرق دنيا مى شوند؟ آيا خويشتن خويش را فراموش مى كنند و يا با توجه به ضعفهاى خود بيش از پيش به ياد خدا خواهند بود؟ ولى افسوس كه بيشتر مردم فراموشكارند و از اين حقايق آگاه نيستند.
اين حقيقت بارها در آيات قرآن تكرار شده است كه خداوند حكيم گاه انسان را در تنگناى مشكلات قرار مى دهد، و گاه در رفاه و آسايش و نعمت ، تا او را از اين طرق بيآزمايد، ارزش وجودى او را بالا ببرد، و به اين حقيقت كه همه چيز از ناحيه او است آشنا سازد. اصولا شدائد زمينه ساز شكوفائى فطرت است ، همانگونه كه نعمتها مقدمه معرفت مى باشد (در اين زمينه بحث ديگرى در جلد ۱۶ صفحه ۳۴۳ ذيل آيه ۶۵ عنكبوت آورده ايم ). قابل توجه اينكه در اين آيه روى كلمه «انسان » تكيه شده ، و او را به عنوان فراموشكار و مغرور معرفى كرده ، اين اشاره به انسانهائى است كه تحت تربيت مكتبهاى الهى قرار نگرفته اند، و مربى و راهنمائى نداشته اند، شهواتشان آزاد بوده ، در ميان هوسها غوطه ور شده ، و به صورت گياهانى خودرو بوده اند، آرى آنها هستند كه هرگاه گرفتار درد و رنجى شوند به سوى خدا مى آيند، و هنگامى كه طوفان حوادث فرو نشست و مشمول نعمتهائى گردند خدا را به دست فراموشى مى سپارند (شرح بيشتر پيرامون اين موضوع را تحت عنوان انسان در قرآن كريم در جلد هشتم صفحه ۲۳۹ ذيل آيه ۱۲ سوره يونس مطالعه فرمائيد). در آيه بعد مى افزايد: ((اين سخن را كسانى كه قبل از آنها بودند گفتند (آنها نيز ادعا مى كردند كه نعمتهاى ما زائيده علم ما و لياقت ماست ) ولى آنچه را به دست مى آوردند براى آنها سودى نداشت )) (قد قالها الذين من قبلهم فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون ). آرى قارونهاى مغرور اموالشان را مولود لياقت خودشان مى پنداشتند
و مواهب الهى را بر خويش فراموش كرده بودند، از مبداء اصلى نعمت غافل شده ، و تنها چشم به اسباب ظاهرى دوخته بوده اند، ولى تاريخ نشان مى دهد وقتى خداوند آنها و گنجهايشان را به زمين فرو برد كسى نبود كه به يارى آنها برخيزد، و اموال آنها كمترين سودى به حالشان نداشت ، چنانكه قرآن مى گويد: «فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله » (قصص - ۸۱) نه تنها قارون كه اقوامى همچون عاد و ثمود و قوم سبا و مانند آنها گرفتار همين سرنوشت شدند. سپس مى فرمايد: «سيئات اعمالشان دامان آنها را گرفت » (فاصابهم سيئات ما كسبوا). و هر كدام به نوعى از عذابهاى الهى ، طوفان ، سيلاب ، زمين لرزه ، و صيحه هاى آسمانى ، گرفتار شدند، و از ميان رفتند. و مى افزايد اين سرنوشت منحصر به آنها نبود اين مشركان و ظالمان مكه نيز به زودى گرفتار سيئات اعمالشان خواهند شد، و هرگز نمى توانند از چنگال عذاب الهى بگريزند (و الذين ظلموا من هؤ لاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين ). بلكه از آنها نيز فراتر مى رود و همه ستمگران مغرور و بى خبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود. در اينكه منظور از جمله «سيصيبهم سيئات ما كسبوا» عذاب دنيوى است يا اخروى دو احتمال داده شده است ، اما به قرينه فاصابهم سيئات ما كسبوا (پيشينيان آنها گرفتار سيئات اعمالشان شدند، تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد). قرآن در پاسخ اين سخن كه مى گفتند نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى
خود ما است به آنها گوشزد كرد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنيد و ببينيد همين سخن را ديگران گفتند، و به چه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند - اين يك جواب تاريخى است . سپس در آيه بعد به يك جواب عقلى پرداخته ، چنين مى گويد: «آيا آنها ندانستند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد؟!» (اولم يعلموا ان الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر). چه بسيارند افراد شايسته اى كه در زندگى محروم و منزوى هستند، و چه بسيار افراد ضعيف و ناتوانى كه از هر نظر متنعمند، اگر پيروزيهاى مادى همگى در سايه تلاش و كوشش خود افراد و لياقتهاى آنها به دست مى آمد نبايد شاهد چنين صحنه هائى باشيم . اين خود مى رساند كه در پشت عالم اسباب دست نيرومند ديگرى است كه آن را طبق برنامه حساب شده اى اداره مى كند. درست است كه انسان بايد در زندگى تلاش و كوشش كند، درست است كه جهاد و كوشش كليد حل بسيارى از مشكلات است ، اما اين اشتباه بزرگى است كه ما مسبب الاسباب را فراموش كنيم و تنها چشم به اسباب بدوزيم و مؤ ثر واقعى را خودمان بدانيم . يكى از اسرار ناكام ماندن جمعى از آگاهان لايق ، و كامياب شدن جمعى از جاهلان بى كفايت همين است كه هشدارى براى همه مردم باشد تا در عالم اسباب گم نشوند و تنها بر نيروى شخصى خود تكيه نكنند. لذا در پايان آيه مى افزايد «در اين آيات و نشانه هائى است براى گروهى كه ايمان مى آورند» (ان فى ذلك لايات لقوم يؤ منون ). نشانه هائى براى ذات پاك خدا همانگونه كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم : ((من خدا را به وسيله بر هم خوردن تصميمها، گشوده شدن گره ها و در هم شكستن اراده ها شناختم . و نشانه هائى است از ضعف و ناتوانى انسان تا خود را گم نكند و گرفتار غرور و خودبينى نگردد.
ََآيه ۵۳ - ۵۵
آيه و ترجمه
قُلْ يَعِبَادِى الَّذِينَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوب جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۵۳) وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَاب ثُمَّ لا تُنصرُونَ(۵۴) وَ اتَّبِعُوا أَحْسنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكمُ الْعَذَاب بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لا تَشعُرُونَ(۵۵) ترجمه : ۵۳ - بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد. ۵۴ - و به درگاه پروردگارتان بازگرديد، و در برابر او تسليم شويد، پيش از آنكه عذاب به سراغ شما آيد سپس از سوى هيچكس يارى نشويد. ۵۵ - و از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آنكه عذاب (الهى ) ناگهانى به سراغ شما آيد در حالى كه از آن خبر نداريد. تفسير: خداوند همه گناهان را مى آمرزد به دنبال تهديدهاى مكررى كه در آيات گذشته در مورد مشركان و ظالمان آمده بود در اين آيات راه بازگشت را توأ م با اميدوارى به روى همه گنهكاران
مى گشايد زيرا هدف اصلى از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقامجوئى و خشونت ، با لحنى آكنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده مى فرمايد: «به آنها بگو اى بندگان من كه بر خودتان اسراف و ستم كرده ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى بخشد» كه او بخشنده و مهربان است (قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا). دقت در تعبيرات اين آيه نشان مى دهد كه از اميدبخش ترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گنهكاران است ، شمول و گستردگى آن به حدى است كه طبق روايتى امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود: در تمام قرآن آيه اى وسيعتر از اين آيه نيست (ما فى القرآن آية اوسع من يا عبادى الذين اسرفوا ... ) دليل آن نيز روشن است زيرا: ۱ - تعبير به «يا عبادى » (اى بندگان من ! آغازگر لطفى است از ناحيه پروردگار. ۲ - تعبير به «اسراف » به جاى ظلم و گناه و جنايت نيز لطف ديگرى است . ۳ - تعبير به «على انفسهم » كه نشان مى دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى گردد نشانه ديگرى از محبت پروردگار است همانگونه كه يك پدر دلسوز به فرزند خويش مى گويد اينهمه بر خود ستم مكن ! ۴ - تعبير به «لا تقنطوا» (مايوس نشويد) با توجه به اينكه «قنوط» در اصل به معنى مايوس شدن از خير است به تنهائى دليل بر اين است كه گنهكاران نبايد از «لطف الهى » نوميد گردند. ۵ - تعبير من «رحمة الله » بعد از جمله «لا تقنطوا» بيشترى بر اين
خير و محبت مى باشد. ۶ - هنگامى كه به جمله «ان الله يغفر الذنوب » مى رسيم كه با حرف تاءكيد آغاز شده و كلمه «الذنوب » (جمع با الف و لام همه گناهان را بدون استثنا در بر مى گيرد سخن اوج مى گيرد و درياى رحمت مواج مى شود. ۷ - هنگامى كه «جميعا» به عنوان تاءكيد ديگرى بر آن افزوده مى شود اميدوارى به آخرين مرحله مى رسد. ۸ و ۹ - توصيف خداوند به «غفور» و «رحيم » كه دو وصف از اوصاف اميد بخش پروردگار است در پايان آيه جائى براى كمترين ياس و نوميدى باقى نمى گذارد آرى به همين دليل آيه فوق گسترده ترين آيات قرآن است كه شمول آن هر گونه گناه را در بر مى گيرد، و نيز به همين دليل از اميدبخشترين آيات قرآن مجيد محسوب مى شود. و به راستى از كسى كه درياى لطفش بيكران و شعاع فيضش نامحدود است جز اين انتظارى نمى توان داشت . از كسى كه «رحمتش بر غضبش پيشى گرفته » و بندگان را براى رحمت آفريده ، نه براى خشم و عذاب ، غير از اين چشمداشتى نيست . چه خداوند رحيم و مهربانى و چه پروردگار پر مهر و محبتى !! در اينجا دو مساءله فكر مفسران را به خود مشغول ساخته كه اتفاقا راه حل آن در خود آيه و آيات بعد نهفته است . نخست اينكه : آيا عموميت آيه همه گناهان حتى شرك و گناهان كبيره ديگر را فرا مى گيرد؟ اگر چنين است پس چرا در آيه ۴۸ سوره نساء شرك از گناهان قابل بخشش استثناء شده است ؟ «ان الله لا يغفر أ ن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء:» خداوند شرك را نمى بخشد، اما كمتر از آن را براى
هر كس كه بخواهد مى بخشد.)) ديگر اينكه : آيا اين وعده غفران كه در آيه مورد بحث آمده است مطلق است يا مشروط به توبه و مانند آن ؟ البته اين دو سؤ ال به هم مربوط است . و پاسخ آن را در آيات بعد به خوبى مى توان يافت زيرا سه دستور در آيات بعد داده شده كه همه چيز را روشن مى سازد: انيبوا الى ربكم (به سوى پروردگارتان باز گرديد) و اسلموا له (در برابر فرمان او تسليم شويد) و اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم ( پيروى كنيد از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده ). اين دستورهاى سه گانه مى گويد درهاى غفران و رحمت به روى همه بندگان بدون استثنا گشوده است مشروط بر اينكه بعد از ارتكاب گناه به خود آيند، و تغيير مسير دهند، رو به سوى درگاه خدا آورند، در برابر فرمانش تسليم باشند و با عمل ، صداقت خود را در اين توبه و انابه نشان دهند، به اين ترتيب نه شرك از آن مستثناست و نه غير آن ، و نيز مشروط بودن اين عفو عمومى و رحمت واسعه به شرائطى غير قابل انكار است . و اگر مى بينيم در آيه ۴۸ سوره نساء بخشش و عفو مشركان را استثنا كرده در مورد مشركانى است كه در حالت شرك از دنيا بروند، نه آنها كه بيدار شوند و راه حق پيش گيرند، چرا كه اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان صدر اسلام چنين بوده اند. اگر حال بسيارى از مجرمان را در نظر بگيريم كه بعد از انجام گناهان كبيره چنان ناراحت و پشيمان مى شوند كه باور نمى كنند راه بازگشتى به روى آنها باز باشد و آنچنان خود را آلوده مى دانند كه با هيچ آبى قابل شستشو نيستند مى پرسند آيا به راستى گناهان ما قابل بخشش است ؟
آيا راهى به سوى خدا براى ما باز است ؟ آيا پلى در پشت سر ما وجود دارد كه ويران نشده باشد؟ مفهوم آيه را به خوبى درك مى كنيم ، زيرا آنها آماده هر گونه توبه اند ولى گناه خود را قابل بخشش نمى دانند، مخصوصا اگر بارها توبه كرده باشند و شكسته باشند. اين آيه به همه آنها نويد مى دهد كه راه به روى همه شما باز است . لذا «وحشى » جنايتكار معروف تاريخ اسلام و قاتل حمزه سيد الشهداء هنگامى كه مى خواست مسلمان شود از اين مى ترسيد كه توبه اش پذيرفته نگردد، زيرا به راستى گناه او بسيار سنگين بود، جمعى از مفسران مى گويند: آيه فوق نازل شد و درهاى رحمت الهى را به روى وحشى و وحشى هاى توبهكار گشود! گر چه اين سوره از سوره هاى مكى است و آن روز كه اين آيات نازل شد نه جنگ احد رخ داده بود و نه داستان شهادت حمزه و توبه وحشى ، اين ماجرا نمى تواند شاءن نزولى براى آيه باشد، بلكه از قبيل تطبيق يك قانون كلى بر يكى از مصاديق آن است ، اما به هر حال گستردگى مفهوم آيه را مى تواند مشخص كند. از آنچه گفتيم روشن شد كه اصرار بعضى از مفسران مانند «آلوسى » در «روح المعانى » بر اينكه وعده غفران در آيه فوق مشروط به چيزى نيست ، و حتى هفده دليل براى آن ذكر كرده مطلب نادرستى است ، چرا كه با آيات بعد تضاد روشنى دارد، و ادله هفده گانه او كه بسيارى از آن قابل ادغام در يكديگر است چيزى بيش از اين نمى رساند كه رحمت خدا وسيع و گسترده است كه شامل همه گنهكاران مى شود و اين منافات با مشروط بودن اين وعده الهى به قرينه آيات بعد ندارد. در مورد اين آيه مطالب ديگرى است كه به خواست خدا در بحث نكات
خواهد آمد. در آيه بعد راه ورود در اين درياى بيكران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهكاران نشان مى دهد، مى فرمايد: به سوى پروردگارتان باز گرديد و مسير زندگى خود را اصلاح كنيد (و انيبوا الى ربكم ). «و در برابر او تسليم شويد، و فرمانش را به گوش جان بشنويد و پذيرا گرديد پيش از آنكه عذاب الهى دامانتان را بگيرد، سپس هيچكس نتواند به يارى شما برخيزد» (و اسلموا له من قبل ان ياتيكم العذاب ثم لا تنصرون ). بعد از پيمودن اين دو مرحله (مرحله «انابه » و «اسلام » سخن از مرحله سوم كه مرحله عمل است به ميان آورده مى افزايد: «از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آنكه عذاب الهى به طور ناگهانى به سراغتان آيد در حالى كه از آن خبر نداريد» (و اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم من قبل ان ياتيكم العذاب بغتة و انتم لا تشعرون ). و به اين ترتيب مسير وصول به رحمت خدا سه گام بيشتر نيست : گام اول توبه و پشيمانى از گناه و روى آوردن به سوى خدا است . گام دوم ايمان و تسليم در برابر فرمان او. گام سوم عمل صالح است . و بعد از اين سه گام ورود در درياى بيكران رحمتش طبق و عده اى كه فرموده قطعى است ، هر چند بار گناهان انسان سنگين باشد. در اينكه منظور از اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم (از بهترين چيزى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد) چيست مفسران
احتمالات متعددى داده اند. آنچه از همه بهتر به نظر مى رسد اين است كه دستوراتى كه از سوى خداوند نازل شده مختلف است بعضى دعوت به واجبات و بعضى مستحبات ، و بعضى مشتمل بر اجازه مباحات است ، منظور از احسن انتخاب واجبات و مستحبات مى باشد، با توجه به سلسله مراتب آنها. بعضى نيز آن را اشاره به قرآن در ميان كتب آسمانى دانسته اند به قرينه آنچه در آيه ۲۳ همين سوره زمر آمده است كه قرآن را «احسن الحديث » (بهترين سخن ) ناميده : الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى . البته اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد.