تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۶

دو جواب به انسان ناسپاس متنعمى كه برخوردارى مستند به خود مى داند

اين آيه رد سخن ايشان و اثبات اين معنا است كه نعمت مزبور فتنه اى است كه با آن امتحان مى شوند، مى فرمايد: اگر اين نعمتها كه در دست دارند، با هنر خود كسب كرده باشند و اين نيرو و توانايى خودشان است كه مايه چنين نعمتها شده ، بايد همين نيرو نگذارد عذاب گناهان ، آنها را از دستشان ببرد، بلكه بايد آن نعمتها را براى خود حفظ كنند و هميشه از آن متنعم باشند نه اينكه آن نعمتها را بگذارند و خود هلاك گردند. با اينكه چنين نيست نه مى توانند نعمتها را براى خود حفظ كنند و نه با خود ببرند، اينك اقوام قبل از آنان شاهد صدق اين حقيقتند، چون آنها هم همين سخنان را از در غرور گفتند، ولى كسب و تجارت و حول و قوه شان جلو هلاكتشان را نگرفت و همه به كيفر كرده هاى زشت خود رسيدند. و ظاهرا جمله ((قد قالها الّذين من قبلهم (( اشاره به قارون و امثال وى مى كند، چون قارون هم نظير همين حرف را زد و به حكايت قرآن گفت : ((انما اوتيته على علم عندى (( كه داستانش در سوره قصص ‍ گذشت . وَ الَّذِينَ ظلَمُوا مِنْ هَؤُلاءِ سيُصِيبهُمْ سيِّئَات مَا كَسبُوا وَ مَا هُم بِمُعْجِزِينَ كلمه ((هولاء : اينان (( به قوم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اشاره دارد و معنايش اين است كه : اين ستمگران از قوم تو، راهشان راه اقوام گذشته است ، به زودى عذاب آنچه كرده اند به ايشان خواهد رسيد. و نمى توانند با جلوگيرى از آمدن و بال اعمالشان ، خدا را عاجز كنند. أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ ... اين جمله پاسخ ديگرى از گفتار آن كسى است كه از بين آن مردم ناسپاس گفته : ((انما اوتيته على علم (( چيزى كه هست جواب اول يعنى جمله ((قد قالها الّذين من قبلهم ...(( جواب نقضى بود، ولى اين جواب از طريق معارضه است ، به ادله اى اشاره مى كند كه همه دلالت دارند بر اينكه رزق را خداى سبحان براى بعضى فراخ و براى بعضى تنگ مى گيرد. توضيح اينكه : سعى و كوشش آدمى و علم و اراده او براى تحصيل رزق سبب تام به دست آمدن آن نيست ، و گر نه مى بايستى همواره و در همه اشخاص اين سعى و اين كاردانى مؤ ثر واقع شود،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۷

و صاحبش را به رزق فراوان برساند، با اينكه به چشم خود مى بينيم كه اين طور نيست ، بسيار جويندگان هستند كه ماءيوس برمى گردند و بسيار كوشندگان هستند كه نتيجه اى عايدشان نمى شود. پس معلوم مى شود غير از كوشش و كاردانى خود انسان شرايط و علل زمانى و مكانى ديگرى هم مؤ ثر است و موانع مختلفى هم هست ، كه به اختلاف ظروف ، مانع از به نتيجه رسيدن كوششها مى شوند. و اين شرايط از حد شمار بيرونند در صورتى كه همه عوامل و شرايط دست به دست هم دهند و هيچ يك از موانع هم پيش نيايد، آن وقت سعى و كوششها و كاردانيها هم مؤ ثر مى شوند و اجتماع همه علل و شرايط با آنهمه اختلاف و تفرقه و تشتت كه از نظر ماده و زمان و مكان و مقتضيات ديگر در آنها هست كه مرتبط به آن عواملند، بعضى مقارن آنها و بعضى ديگر جلوتر از آن عواملند، و اين دسته اخير هم خود علل بى شمار ديگرى دارند، يك اجتماع و اتفاق تصادفى نيست ، براى اينكه تصادف هيچ وقت دايمى و حتى اكثرى نيست ، يعنى اين طور نيست كه در تمامى آثار و يا بيشتر آنها علل و شرايطش تصادفا دست به دست هم داده باشند، و قانون ارتزاق ما انسانها و يا ما و ساير موجودات زنده و روزى خوار، يك نظام جداگانه اى از نظام جارى در اقطار عالم ماده و مشهود ندارد، بلكه داخل در آن نظام است ، و اين نظام عمومى عالم با همه وسعتش امرى است ثابت و محفوظ كه اگر از هم گسيخته شود، در همان لحظه اول فورا تمامى اشياء نابود مى شوند. و اين نظام جارى با اينكه يك نظام است و اجزايش با هم تناسب و سازگارى دارند، خود دلالت بر وحدانيت ناظم و مدبر و مديرش دارد، مدبر و مديرى كه خودش جزو اجزاى اين عالم نيست ، چون گفتيم اجزاى عالم به وسيله اين نظام محفوظ ماندهاند پس نمى شود ناظم ، خودش يكى از اجزاى عالم باشد، و آن مدبر واحد خداى عزّوجلّ است . علاوه بر اين ، نظام ، خود از تدبير است ، و مكرر درباره تدبير هم گفتيم كه از خلقت است ، (و عبارت است از خلق كردن موجودى بعد از موجود ديگر)، پس بنابراين خالق عالم مدبر آن است و مدبر آن رازق آن است ، و آن همان خدايتعالى شانه است . و اين برهان كه شنيدى از جمله ((لمن يشاء(( در آيه استفاده مى شود، چون وقتى فراخى رزق و كمى آن به مشيت خداى تعالى باشد، قهرا مشيت خود انسان كه بدان مى بالد، و دم از كاردانى و كوشش ‍ خود مى زند، هيچ دخالتى در آن ندارد، همچنان كه مشيت و ايجاب هيچ يك از علل و اسبابى كه علت و سبب پيدايش آنند، در پيدايش آن دخالت ندارد، و اين خيلى روشن است ، از سوى ديگر اين را هم نمى توانيم بگوييم كه اين فراخى و تنگى رزق تصادفى است ، چون مى بينيم كه بر طبق نظام جريان دارد، نتيجه مى گيريم كه پس به مشيت مجرى اين نظام ، يعنى خداى سبحان جريان مى يابد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۸

در سابق هم در ذيل آيه ((و ترزق من تشاء بغير حساب (( گفتارى در معناى رزق گذشت و به زودى در تفسير آيه ((فو رب السماء و الاءرض ‍ انه لحق مثل ما انكم تنطقون (( نيز خواهد آمد - ان شاء اللّه . بحث روايتى

رواياتى درباره توفى انفس ، خواب و رؤ يا

در كتاب توحيد، از على (عليه السلام ) روايت شده كه در ضمن حديثى كه پاسخ به سؤ الات مردى است كه آياتى از قرآن برايش مشتبه شده فرمود: اما آيه ((يتوفيكم ملك الموت الّذى وكل بكم با آيه اللّه يتوفى الانفس حين موتها((. و آيه ((توفته رسلنا و هم لا يفرطون (( و آيه ((الّذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم و آيه الّذين تتوفيهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ((، (كه چطور در اولى قبض روح انسانها را به ملك الموت ، و در دومى به خود خدا، و در سومى به رسولان و در چهارمى و پنجمى به ملائكه نسبت مى دهد، جوابش اين است كه :) همانا خداى تبارك و تعالى يگانه مدبر امور است ، به هر طور كه خودش ‍ بخواهد و كسانى از مخلوقات خود را كه مى خواهد موكل بر امورى مى كند كه خودش بخواهد، و اما ملك الموت ، خدا او را به خصوص ، موكل براى قبض روح اشخاص معينى از خلق كه خود بخواهد مى كند و رسولان را از ملائكه انتخاب نموده ، و براى قبض روح بعضى ديگر از خلقش ، كه باز خودش بخواهد موكل مى كند. و چنان نيست كه هر علمى را كه صاحب علم داراى آن است ، ممكن باشد براى همه مردم شرح دهد، زيرا مردم همگى در درك علوم يكسان نيستند، بعضى قويند و بعضى ضعيف . ديگر اينكه اصلا بعضى از علوم هست كه مانند بعض ديگر قابل فرا گرفتن نيست ، چون مافوق طاقت است ، مگر كسى از اولياى خدا كه خدا آن را برايش آسان كرده و در حمل آن ياريش كرده باشد. و اين مقدار تو را بس است كه بدانى كه خدا محيى (زنده كننده ) و مميت (ميراننده ) است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۹

و اوست كه جانها را بدست هر كس از خلقش كه بخواهد مى گيرد چه ملائكه ، و چه غير ايشان . و در خصال از على (عليه السلام ) روايت اربعماة (۴۰۰ بندى ) را آورده كه در آن فرمود: مسلمان جنب نمى خوابد، و جز با طهارت به بستر نمى رود، حتى اگر آب نيافت با خاك تيمم مى كند، چون روح مؤ من در خواب به سوى خداى تعالى بالا مى رود و اگر با طهارت باشد، خدا او را مى پذيرد، و مباركش مى كند، حال اگر اجلش رسيده باشد، او را در گنجينه هاى رحمت خود جاى مى دهد و اگر نرسيده باشد، او را با امينان از ملائكه اش روانه مى كند تا او را به جسدش باز گردانند. و در مجمع البيان است كه عياشى به سند خود از حسن بن محبوب ، از عمرو بن ثابت ، از ابى المقدام ، از پدرش ، از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: هيچ كس به خواب نمى رود مگر آنكه نفسش به آسمان عروج مى كند و جانش در بدنش باقى مى ماند و بين نفس و جان او رابطه اى چون شعاع خورشيد برقرار است ، حال اگر خدا اجازه قبض ارواح را داده باشد، جان هم به سوى نفس مى رود، و اگر اجازه برگشتن روح را داده باشد، نفس به سوى روح مى رود، و اين است معناى آيه ((اللّه يتوفى الانفس حين موتها....(( پس نفس هر آنچه را كه در ملكوت آسمانها مشاهده كرده باشد، رؤ ياى صادقهاى است كه تاءويل دارد، و هر آنچه را كه در مابين آسمان و زمين ديده ، از موهوماتى است كه شيطان در خيال او انداخته ، و تاءويلى ندارد. و در الدرالمنثور است كه ابن ابى حاتم و ابن مردويه ، از سليم بن عامر، روايت كرده كه گفت : عمر بن خطاب گفت ، عجب است اين رؤ ياها كه آدمى مى بيند، انسان به خواب مى رود و چيزهايى مى بيند كه تا آن ساعت اصلا به ذهنش خطور نكرده و چون بيدار مى شود عين آن را مى بيند. و شخص ديگر رؤ يايى مى بيند كه در بيدارى هيچ اثرى از آن پيدا نمى شود. پس على بن ابى طالب فرمود: اى امير مؤ منان آيا مى خواهى بگويم علتش چيست ؟ خداى تعالى مى فرمايد: ((اللّه يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى (( پس به حكم اين آيه همه نفسها را خدا مى گيرد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۰

پس آنچه نفس در آسمان نزد خدا مى بيند، رؤ ياى صادقه است ، و آنچه در مراجعت به سوى جسد خود مى بيند، تلقينات شيطانهاى در هواست ، شيطانها ديده هاى او را تكذيب مى كنند، و از اباطيلى به او خبر مى دهند، عمر از كلام على (عليه السلام ) تعجب كرد. مؤ لف : گفتار مفصل ما پيرامون رؤ يا در سوره يوسف گذشت و مراجعه بدانجا براى فهميدن معناى اين دو روايت مؤ ثر است . اين را هم بگوييم كه در اين دو روايت كلمه ((سماء(( بر همان معناى اصطلاحى علمى يعنى بر عالم مثال اعظم اطلاق شده كه بزرگتر از آسمان و زمين است و كلمه ((ما بين آسمان و زمين (( بر عالم مثال اصغر در اصطلاح علمى اطلاق شده است ، متوجه اين نكته باشيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۱

آيات ۵۳ - ۶۱ سوره زمر

قُلْ يَعِبَادِى الَّذِينَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوب جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۵۳) وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَاب ثُمَّ لا تُنصرُونَ(۵۴) وَ اتَّبِعُوا أَحْسنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكمُ الْعَذَاب بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لا تَشعُرُونَ(۵۵) أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَحَسرَتى عَلى مَا فَرَّطت فى جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنت لَمِنَ السخِرِينَ(۵۶) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاخ لَكنت مِنَ الْمُتَّقِينَ(۵۷) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَاب لَوْ أَنَّ لى كرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(۵۸) بَلى قَدْ جَاءَتْك ءَايَتى فَكَذَّبْت بهَا وَ استَكْبرْت وَ كُنت مِنَ الْكَفِرِينَ(۵۹) وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسوَدَّةٌ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبرِينَ(۶۰) وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا يَمَسهُمُ السوءُ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۶۱) ترجمه آيات بگو اى بندگانم كه بر نفس خود ستم و اسراف كرديد از رحمت خدا نوميد مشويد كه خدا تمامى گناهان را مى آمرزد، زيرا او آمرزنده رحيم است (۵۳). و به سوى پروردگارتان رجوع نموده قبل از آنكه عذاب بر سرتان آيد و ديگر يارى نشويد، تسليمش گرديد (۵۴).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۲

و آنچه را كه از ناحيه پروردگارتان نازل شده كه بهترين حديث است پيروى كنيد قبل از آنكه عذاب ناگهانى و بى خبر شما را بگيرد (۵۵). بترسيد از روزى كه هر كسى به خود مى گويد: وا حسرتا بر من از آن ستمها كه به درگاه خدا روا داشتم ، اعتراف مى كنم كه به راستى از مسخره كنندگان بودم (۵۶). و يا مى گويد: اگر خدا هدايتم كرده بود از پرهيزكاران مى بودم (۵۷). و يا وقتى عذاب را مى بيند مى گويد: ايكاش مى توانستم برگردم و از نيكوكاران مى شدم (۵۸). در پاسخش مى گويند آرى آيات من برايت بيامد و تو به آيات من تكذيب كردى و از پذيرفتن آن تكبر نمودى و اصولا از كافران بودى (۵۹). و روز قيامت تكذيب كنندگان بر خدا را مى بينى كه رويشان سياه است آيا در دوزخ جايى براى متكبران نيست (۶۰). خدا كسانى را كه براى رستگاريشان تقوا پيشه كردند نجات مى دهد و به چنين كسانى عذاب نمى رسد و اندوهناك نمى گردند (۶۱). بيان آيات

مقصود از عبادى و رحمت الله در آيه قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا منرحمة الله

در اين آيات رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستور مى دهد كه مشركين را به اسلام و به پيروى از آنچه خدا نازل كرده دعوت كند و از عواقب اسرافشان بر نفس خود، يعنى از حسرت و ندامت روزى كه حسرت و ندامت سود نمى دهد. برحذر دارد، آرى چگونه سود مى دهد با اينكه در دنيا از پذيرفتن حق ، استكبار ورزيدند. و نيز به يادشان بياورد كه در آن روز متقين رستگارى و نجات و كفار خسران و آتش دارند. و در لسان اين آيات لحن راءفت و رحمت به خوبى استفاده مى شود. قُلْ يَعِبَادِى الَّذِينَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ... در اين آيه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستور مى دهد تا مردم كافر را از طرف خداوند و با لفظ ((يا عبادى : اى بندگان من (( صدا بزند. و اين تعبير نكته اى را هم به يادشان مى آورد و آن اين است كه چرا خدا كفار را به عبادت خود دعوت مى كند. و نيز ترغيب آنان به پذيرفتن دعوت است ، اما يادآورى دليل دعوت براى اين است كه يادآورى كند كه ايشان عبد اويند و او مولاى ايشان است و حق مولى بر عبدش اين است كه او را عبادت كند و اوامرش را اطاعت كند، پس ‍ مولى حق دارد كه او را به اطاعت و عبادت خود دعوت كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۳

و اما اينكه گفتيم ترغيب مى كند به اينكه دعوت را بپذيرند، براى اينكه كلمه ((عباد(( را بر ((يا(( ى متكلم اضافه كرده ، مى فرمايد ((بندگان من (( و اين تعبير ايشان را بر مى انگيزد تا به ذيل رحمت و مغفرت او متمسك شوند. ((الّذين اسرفوا على انفسهم (( - كلمه ((اسرفوا(( جمع غايب ماضى از مصدر ((اسراف (( است و - به طورى كه راغب گفته - اسراف به معناى تجاوز از حد در هر عملى است كه كسى انجام دهد، هر چند كه در خصوص خرج كردن مال مشهورتر است ، و گويى در آيه مورد بحث متضمن معناى جنايت و يا معنايى قريب به آن نيز هست ؛ چون با كلمه ((على (( متعدى شده . و اسراف بر نفس تعدى بر نفس به جنايت كردن و به ارتكاب گناه است چه شرك باشد و چه گناهان كبيره و چه گناهان صغيره ، چون سياق اين عموميت را افاده مى كند. جمعى از مفسرين گفته اند: مراد از ((عباد(( مؤ منانند، چون كه در قرآن استعمال ((عبادى (( كه به ((يا(( ى متكلم اضافه شده در مؤ منين غلبه دارد. پس معناى آيه چنين مى شود: بگو اى مؤ منينى كه مرتكب گناه شده ايد. و ليكن اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه آيه مورد بحث تا هفت آيه بعد از آن همه در يك سياق و متصل به يكديگرند، و همه در مقام دعوتند، و ما مى بينيم كه در ضمن اين آيات مى فرمايد: ((بلى قد جاءتك آياتى فكذبت بها و استكبرت : آرى آيات من به سوى تو اى مشرك بيامد، ولى تو آن را تكذيب كردى و استكبار ورزيدى (( و اين خود مثل تصريح است به اينكه كلمه ((عبادى (( در اول آيات ، شامل مشركين هم مى شود. و اگر مى بينيم كه لفظ ((عبادى (( در چيزى بيشتر از ده مورد به معناى مؤ منان آمده ، همه اين موارد قرينه هايى در خود كلام همراه دارد كه نمى شود با بودن آن قرائن لفظ مزبور را اعم از مؤ من و مشرك گرفت ، ولى چنان هم نيست كه هر جايى بدون قرينه و مطلق استعمال شد، باز منصرف به مؤ منين باشد، همچنان كه مى بينيم در كلام خدا هر جا مطلق ذكر شده ، اعم از مؤ من و مشرك اراده شده است . و كوتاه سخن آنكه شمول لفظ ((يا عبادى (( در آيه شريفه در مورد مشركين ، جاى هيچ ترديد نيست ، بلكه مى توان گفت اين نظريه كه كلمه ((يا عبادى (( در آيه مورد بحث به خاطر سياقى كه دارد مختص به مشركين است ، قابل قبولتر است از اينكه بگوييم مختص به مؤ منين است ، همچنان كه از ابن عباس هم نقل شده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۴

((لا تقنطوا من رحمة اللّه (( - ((قنوط(( به معناى نوميدى است ، و مراد از رحمت در آيه مورد بحث به قرينه اينكه خطاب و دعوت در آن به گناهكاران است ، رحمت مربوط به آخرت است ، نه رحمت اعم از دنيا و آخرت و اين هم معلوم است كه از شؤ ون رحمت آخرت آن قسمت كه مورد احتياج مستقيم و بلا واسطه گناهكاران است ، همانا مغفرت خداست . پس مى توان گفت مراد از رحمت در اينجا مغفرت است ، و به همين جهت نهى از نوميدى را با جمله ((ان اللّه يغفر الذنوب جميعا(( تعليل آورد. در اين آيه شريفه التفاتى از تكلم ((عبادى ((، به غيبت ((يغفر(( به كار رفته ، با اينكه جا داشت بفرمايد: ((انى اغفر : من مى آمرزم ((، و اين التفات براى آن به كار رفته كه اشاره نمايد به اينكه : آن كسى كه مى گويد ((اى بندگان من از رحمت من نوميد نشويد(( اللّه است كه اسمايى حسنى دارد كه از آن جمله است ((غفور(( و ((رحيم ((. گويا فرموده : از رحمت من نوميد مشويد، چون كه من اللّه هستم ، همه گناهان را مى آمرزم ، چون اللّه غفور و رحيم است .

توضيحاتى در ذيل جمله : ان الله يغفرالذنوب جميعا و اينكه مفاد آن آمرزش همه گناهانحتى شرك است ، به سبب توبه

((ان اللّه يغفر الذنوب جميعا(( - اين جمله نهى از نوميدى را تعليل نموده و هم اعلام مى دارد كه تمامى گناهان قابل آمرزشند پس مغفرت خدا عام است ، ليكن آمرزش گناهان هر كسى سبب مى خواهد و به طور گزاف نمى باشد و آنچه كه قرآن سبب مغفرت معرفى فرموده دو چيز است : يكى شفاعت كه بحث آن در جلد اول اين كتاب گذشت و يكى هم توبه . حال ببينيم در جمله مورد بحث كه گفتيم خطاب در آن به عموم بندگان خدا اعم از مشرك و مؤ من است ، كدام يك از اين دو سبب آمرزش است ؟ به طور مسلم شفاعت نمى تواند باشد، چون شفاعت به نص قرآن كريم در آياتى چند شامل شرك نمى گردد و در سابق هم گفتيم كه آيه ((ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء(( ناظر به شفاعت است ، يعنى مى فرمايد مادون شرك را براى كسانى كه شفيع داشته باشند مى آمرزد. ناگزير از آن دو سبب باقى مى ماند توبه و كلام خداى تعالى هم صريح در اين است كه خدا همه گناهان حتى شرك را هم با توبه مى آمرزد. از اين هم كه بگذريم گفتيم كه آيات هفتگانه مورد بحث در يك سياق قرار دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۵

كلامى است واحد و متصل به هم كه در آن نخست و به عنوان زمينه چينى از نوميد شدن نهى مى كند و سپس امر به توبه و اسلام و عمل صالح مى فرمايد و آيه اولى كلامى مستقل و بريده از آيات بعد نيست تا كسى احتمال دهد عموم مغفرت مقيد به توبه و هيچ سبب ديگرى كه فرض شود، نشده . و اين آيه شريفه يعنى جمله ((ان اللّه يغفر الذنوب جميعا(( در بين مفسرين معركه آراء شده . بعضى گفته اند: عموم مغفرت در آن مقيد است به غير از شرك و غير از گناهانى كه خدا وعده آتش به مرتكبين آنها داده و اما به توبه مقيد نيست ، در نتيجه عموم آيه تنها شامل گناهان صغيره مى شود. دستهاى ديگر گفته اند: اطلاق مغفرت نه مقيد به توبه است ، و نه به هيچ قيدى ديگر از اسباب مغفرت . چيزى كه هست اين عده ، اطلاق مزبور را مقيد به غير شرك كرده اند، چون آيه ((ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء(( صريح در اين است كه شرك آمرزيده نمى شود، آنگاه نتيجه گرفتهاند، كه مغفرت عموميت دارد هر چند كه سبب مخصصى مانند شفاعت و توبه در كار نباشد تا گناهكار آمرزيده را بر گناهكار نا آمرزيده ترجيح دهد، و اين همان مغفرت گزافى است ، كه ما ردش كرديم ، و استدلالهايى هم كه بر گفته خود كرده اند هيچ يك درست نيست . از آن جمله ، آلوسى در تفسير روح المعانى براى اثبات اين مدعا كه مغفرت در آيه مقيد به توبه نيست به هفده وجه استدلال كرده كه هيچ فايده اى دست نداده و در اين شبهه ما كه گفتيم : ((آمرزيدن بعضى از گناهكاران و نيامرزيدن ديگران سببى مى خواهد، تا گزافى و منافى با حكمت نشود(( مناقشه كرده . و تنها اطلاق آيه را مقيد به قيد ((لمن يشاء(( كرده ، كه در بعضى از قراءتهاى غير مشهور آمده . خواننده عزيز اگر بخواهد به وجوه او واقف شود، مى تواند به تفسير وى مراجعه كند. اين را هم بگوييم كه خواننده خود توجه دارد كه مورد آيه ، شرك و ساير گناهان است ، و از كلام خداى تعالى اين معنا معلوم است كه شرك جز با توبه آمرزيده نمى شود پس به هر حال چاره اى جز مقيد كردن اطلاق آيه به توبه نداريم . وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَاب ثُمَّ لا تُنصرُونَ

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۶

اين آيه عطف است بر جمله ((لا تقنطوا((. و كلمه ((انيبوا(( امر از مصدر ((انابه (( است كه به معناى برگشتن به سوى خداست ، كه آن را توبه هم مى گويند. و جمله ((الى ربكم (( از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى ضمير است ، چون مقتضاى ظاهر كلام اين بود كه بفرمايد: ((و انيبوا اليه ((، و حال آن كه اين طور نفرمود تا به علت اين دستور اشاره كرده باشد، چون ملاك در برگشتن به سوى خدا همانا صفت ربوبيت اوست . و مراد از ((اسلام (( تسليم شدن و منقاد گشتن براى خداست در آنچه اراده مى كند. و اگر فرمود: ((اسلموا(( و نفرمود ((آمنوا((، براى اين است كه قبل از اين آيه و بعد از آن سخن از استكبار كفار در برابر حق رفته و مقابل استكبار اسلام است ، نه ايمان . و جمله ((من قبل ان ياتيكم العذاب ثم لا تنصرون (( متعلق به دو كلمه ((انيبوا(( و ((اسلموا(( است . و مراد از ((عذاب (( به قرينه آيات بعد، عذاب آخرت است ، و به احتمالى بعيد ممكن است مراد مطلق عذابهايى باشد كه توبه بردار نيست ، مانند عذاب استيصال و انقراض ، همچنان كه درباره آن فرموده : ((فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا سنة اللّه التى قد خلت فى عباده ((. و مراد از جمله ((ثم لا تنصرون (( اين است كه آمرزش هرگز به شما نمى رسد، چون سبب آن محقق نيست ، اما توبه كه مفروض آن است كه توبه نكردند، و شفاعت هم شامل شرك نمى شود. وَ اتَّبِعُوا أَحْسنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكمُ الْعَذَاب بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لا تَشعُرُونَ اين خطاب عام است و مانند خطابهاى قبلى هم شامل مؤ من و هم كافر مى گردد، براى اينكه قرآن عزيز درباره هر دو طايفه نازل شده است .

مراد از پيروى از بهترين چيزى خدا نازل كرده واتبعوااحسن ماانزل اليكم من ربكم

و در اين آيه دستور مى دهد به اينكه از بين آنچه از ناحيه خدا نازل شده ، بهترش را پيروى كنند، حال ببينيم معناى بهتر چيست ؟ بعضى گفته اند: مراد پيروى احكام آن از حلال و حرام است ، نه داستانهاى آن . بعضى ديگر گفته اند: منظور پيروى عزائم يعنى واجبات و محرمات آن است ، (نه مستحبات و مكروهات )، بعضى ديگر گفته اند: مراد دستوراتى است كه بدان امر و از آن نهى كرده ، چون بجا آوردن واجبات و مستحبات و اجتناب از محرمات و مكروهات . بعضى ديگر گفته اند: پيروى ناسخ آن است ، نه منسوخ .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۷

و بعضى ديگر گفته اند منظور از جمله ((ما انزل (( تمامى كتابهاى آسمانى است ، و منظور از ((احسن : بهتر(( آنها قرآن است . پس ‍ پيروى از بهترين دستورى كه نازل شده همان پيروى از قرآن است . و انصاف اين است كه جمله ((و اسلموا له (( كه در آيه قبلى بود، شامل مضمون همه اين اقوال مى شود. پس حمل كردن آيه ((و اتبعوا احسن ما انزل اليكم (( بر يكى از آنها تقريبا تكرارى است بى جهت . و بعيد نيست مراد از ((احسن ما انزل (( خطابهايى باشد كه به طريقه به كار بردن حق عبوديت در راه امتثال خطابهاى الهى اشاره مى كند، چه آنها كه مربوط به عقايد است و چه آنها كه مربوط به اعمال ، مانند خطابهايى كه دعوت به استغراق در ذكر خداى تعالى مى كند. و نيز دعوت به حب خدا و تقواى از او به حق ، و به اخلاص دين براى او مى كند، چون پيروى اين خطابها انسان را به حياتى طيب زنده مى كند و روح ايمان را در او مى دمد و اعمالش را صالح مى سازد، و او را در ولايت خدا يعنى كرامتى كه مافوقش كرامت نيست ، داخل مى نمايد . ((من قبل ان ياتيكم العذاب بغتة و انتم لا تشعرون (( - اين آيه مناسبتر است با آن معنايى كه ما گفتيم ، براى اينكه غالبا در جايى دعوت به عمل را با تهديد به فوت وقت مى آورند و مى گويند تا فرصت از دست نرفته و ناگهان مانعى فرصت را از دستت نگرفته اين كار را انجام بده كه طرف مقابل در ان جام آن عمل امروز و فردا مى كند، و دل خود را به اين خوش دارد كه اگر امروز نشد فردا انجام مى دهم ، در چنين جايى است كه دعوت كننده او را تهديد مى كند، به پيش آمدن ناگهانى موانع ، و از دست رفتن فرصت ، و اين طرز بيان و اين نحوه دعوت با اصلاح باطن سازگارتر است تا موارد اصلاح ظاهر و آوردن كالبد بى روح عمل . خلاصه بيشتر در مواردى اين تهديد را مى آورند كه مى خواهند طرف را به اصطلاح به باطن خود دعوت كنند، و گر نه آوردن عملى بى روح اين همه اهميت ندارد كه پاى چنين تهديدى در ميان آيد. پس منظور از ((احسن ما انزل (( همان خطابهايى است كه با باطن انسان ها سر و كار دارد، و مى خواهد آنجا را اصلاح كند، مانند خطابهايى كه به يادآورى خدا و محبت ورزيدن به او، و ترس از او و اخلاص دين براى او دعوت مى كند، همچنان كه آيه ((يا ايها الّذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم و اعلموا ان اللّه يحول بين المرء و قلبه ((. قريب به همين معنا را افاده مى كند.