۱۴٬۳۹۸
ویرایش
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
اين زبان حال و مقال تمامى موجودات عالَم است و همان تسبيحى است كه خداى تعالى به آسمان و زمين و آنچه در آن است، نسبت مى دهد، و لازمۀ آن، نفى استقلال از تمامى موجودات غير از خدا، و نفى هر اله و مدبّر و ربّى غير از خدا است. | اين زبان حال و مقال تمامى موجودات عالَم است و همان تسبيحى است كه خداى تعالى به آسمان و زمين و آنچه در آن است، نسبت مى دهد، و لازمۀ آن، نفى استقلال از تمامى موجودات غير از خدا، و نفى هر اله و مدبّر و ربّى غير از خدا است. | ||
و به همين معنا اشاره مى كند كه مى فرمايد: «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَاوَات وَ الأرضِ وَ | و به همين معنا اشاره مى كند كه مى فرمايد: «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَاوَات وَ الأرضِ وَ الطَّيرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ»، و با آن احتجاج مى كند بر اين كه خدا نور آسمان ها و زمين است. چون نور - همان طور كه مكرر گفته شد - چيزى است كه هر شيئى محتاج و گيرنده نورى را روشن مى كند، و سپس با ظهور خود دلالت مى كند بر مظهرش، و خداى تعالى هم، اشياء را با ايجاد خود وجود و ظهور مى دهد و سپس بر ظهور وجود خود دلالت مى كند. | ||
==نكات و لطائفى در استدلال اين آيه وجود دارد == | ==نكات و لطائفى در استدلال اين آيه وجود دارد == | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
<span id='link127'><span> | <span id='link127'><span> | ||
'''سوم اين كه:''' آيه شريفه، علم را به تمامى نامبردگان، يعنى همه كسانى كه در آسمان ها و زمين اند و مرغان صف زن عموميت داده، براى حيوانات هم علم قائل شده است، و در تفسير آيه: «وَ إن مِن شَئٍ إلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَلَكِن لَا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم»، بحثى در اين باره گذشت و تتمۀ گفتار در اين بحث، در تفسير سوره «حم سجده»، به زودى خواهد آمد، إن شاء الله. | |||
سوم اين كه: آيه | |||
و اين كه بعضى گفته اند كه: ضمير در | و اين كه بعضى گفته اند كه: ضمير در جملۀ «قَد عَلِمَ» به خدا بر مى گردد، نه به نامبردگان در آيه، صحيح نيست. زيرا سياق و مخصوصا جمله بعد از آن كه مى فرمايد: «وَ اللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفعَلُون» - و خدا دانا است به آنچه مى كنند - با اين نظريه نمى سازد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۷ </center> | ||
نظير اين حرف در | نظير اين حرف در نادرستى، قول بعضى ديگر است كه گفته اند: «اگر علم را به همه نامبردگان در آيه نسبت داده، از باب مجاز، و غير عالِم را به منزله عالِم گرفتن است. به خاطر اين كه بيشتر دلالت كند بر تسبيح و تنزيه خدا. | ||
<span id='link128'><span> | <span id='link128'><span> | ||
'''چهارم اين كه:''' در آيه شريفه، تنها تسبيح را كه از صفات جلال خدا است، ذكر كرده، با اين كه موجودات عالَم، تنها به منزه بودن خدا دلالت ندارند، بلكه به همه صفات كماليه اش نيز دلالت دارند، و در نتيجه، جا داشت تحميد را هم ذكر مى كرد، همچنان كه در آيه: «وَ إن مِن شَئٍ إلَّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ»، هم تسبيح را كه مربوط به جلال خدا است و هم حمد را كه مربوط به كمال او است، ذكر كرده. | |||
و اما مراد از نماز در | و شايد وجه اين اختصاص، اين باشد كه: سياق آيات مورد بحث، سياق توحيد و نفى شركاء است، و اين با تنزيه بيشتر سر و كار دارد. زيرا كسانى كه غير از خدا معبودهايى مى خوانند، و يا به نوعى به غير خدا ركون و اعتماد مى كنند، از اين نظر كافرند كه خصوصيات وجودى آن معبودها را براى خداى تعالى نيز اثبات مى كنند و نفى و ردّ اين اعتقاد، تنها با تنزيه خدا انجام مى شود، و حاجتى به ذكر حمد او نيست، (دقت بفرماييد). | ||
و اما مراد از نماز در جملۀ «كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ»، دعاى موجودات است. چون «دعا» عبارت است از اين كه داعى، مدعو را متوجه حاجت خود كند. حاجتى كه مدعو، بى نياز از آن است. بنابراين، اين كلمه بر تنزيه خدا بيشتر دلالت دارد، تا بر تحميد و ثناى او. | |||
<span id='link129'><span> | <span id='link129'><span> | ||
پنجم | '''پنجم اين كه:''' اين آيه شريفه، تسبيح را به عموم ساكنان زمين نسبت مى دهد، چه كافر و چه مؤمن. و از اين تعبير معلوم مى شود كه در اين ميان، دو نور است: | ||
يكى «عمومى» است، كه شامل همه چيز مى شود و آيات ديگرى از قرآن، مانند آيه «ذَر» نيز، به همين معنا دلالت دارد، و آن آيه، اين است: «وَ أشهَدَهُم عَلَى أنفُسِهِم ألَستُ بِرَبِّكُم قَالُوا بَلَى شَهِدنَا أن تَقُولُوا يَومَ القِيَامَةٍ إنّا كُنَّا عَن هَذَا غَافِلِين». | |||
و همچنين آيه: «فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ»، و آيات ديگر، كه روى سخن در آن ها به عموم انسان ها است. از عموم آنان بر ربوبيت خود و حقانيت قيامت، پيمان گرفته - چه مؤمن و چه كافر - و يك نورى ديگر دارد كه آن «خاص» است و آيات مورد بحث به آن نظر دارد، و آن نور، مختص اوليايش از مؤمنان است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۸ </center> | ||
پس نورى كه خداى | پس نورى كه خداى تعالى، با آن خلق خود را نورانى مى كند، مانند رحمتى است كه با آن، به ايشان رحم مى كند، كه آن نيز دو قسم است: يكى «عمومى»، ديگرى «خصوصى». | ||
درباره رحمت عمومى اش فرموده: «وَ رَحمَتِى وَسِعَت كُلَّ شَئ». و درباره رحمت خصوصى اش فرموده: «فَأمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدخِلُهُم رَبُّهُم فِى رَحمَتِهِ». | |||
و | و هر دو را يك جا جمع كرده و فرموده: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤتِكُم كِفلَينِ مِن رَحمَتِهِ وَ يَجعَل لَكُم نُوراً». و نورى كه در اين آيه آمده، فقط در مقابل رحمت دوم از دو سهم رحمت است، كه همان «نُورٌ عَلَى نُور» در آيات قبل باشد، نه در مقابل هر دو سهم. | ||
«''' | «'''وَ اللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفعَلُون '''» - يعنى: خدا به آنچه مى كنند، دانا است. و مراد از آنچه مى كنند، همان تسبيح ايشان است. زيرا هر چند تسبيح موجودات در بعضى از مراحل، همان وجود آن ها است، وليكن به همان اعتبار كه تسبيح آن ها ناميده مى شود، فعل آن ها هم خوانده مى شود. | ||
سياق آيه با در نظر داشتن | و اين كه بعد از ذكر تسبيح موجودات، علم خود را به آنچه مى كنند ذكر كرده، خواسته است تا مؤمنان را ترغيب نموده و از عملشان تشكر كند، كه خيال نكنند پروردگارشان نسبت به تسبيح ايشان بى تفاوت است. | ||
نه، بلكه تسبيح ايشان را مى بيند و مى شنود، و به زودى، به ايشان پاداش حسن مى دهد، و نيز اعلام به تماميت حجت عليه كافران است. چون يكى از مراتب علم او، همان نامه هاى اعمال و «كتاب مُبين» است، كه اعمال در آن ثبت مى شود. تسبيح كفار به زبان حالشان و انكار زبانی شان، هر دو در آن درج مى گردد. | |||
«'''وَ لِلّهِ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ إلَى اللهِ المَصِيرُ'''»: | |||
سياق آيه با در نظر داشتن اين كه مابين آيه «ألَم تَرَ أنّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ...» كه احتجاج بر شمول نور او به تمامى موجودات است، و آيه «ألَم تَرَ أنَّ اللّهَ يُزجِى...» و آيات بعدش، كه در مقام احتجاج بر اختصاص نور خاص او به مؤمنان است؛ قرار گرفته، اين معنا را افاده مى كند که مالکیت خدا، دلیل بر هر دو قسم نور می باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۸۹ </center> | ||
كه | يعنى اين كه او مالك آسمان ها و زمين است و بازگشت هرچه به سوى او است، هم دليل بر عموميت نور عام او است، و هم دليل بر اختصاص نور خاص او به مؤمنان است: «يَفعَلُ مَا يَشَاءُ وَ يَحكُمُ مَا يُرِيدُ». | ||
پس | پس اين كه فرمود: «وَ لِلّهّ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض»، مُلك را مختص و منحصر به خداى تعالى مى كند و نتيجه مى دهد كه پس او، هرچه بخواهد مى كند، و هر حكم بخواهد، مى راند، و كسى نيست كه از او بازخواست كند، بلكه همه مسؤول اويند. و لازمۀ انحصار مُلك براى خدا، اين است كه او بازگشتگاه همه باشد. و چون مالكى و بازگشتگاهى غير او نيست، پس او هرچه بخواهد مى كند، و هر حكم بخواهد، مى راند. | ||
از اين جا معلوم مى شود (و خدا داناتر است) كه مراد از | از اين جا معلوم مى شود (و خدا داناتر است) كه مراد از جملۀ «وَ إلَى اللهِ المَصِير»، مرجعيت خدا در امور است، نه بازگشت در معاد. نظير آيه: «ألَا إلَى اللّهِ تَصِيرُ الأُمُور». | ||
ذكر مواردى از | ==ذكر مواردى از «خلقت» و «تدبير» خداوند== | ||
«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى | «'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سَحَاباً ثمَّ يُؤَلِّف بَيْنَهُ ثمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَترَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ...'''»: | ||
كلمۀ «يُزجِى»، مضارع از مصدر «ازجاء» است كه به معناى دفع كردن است. و كلمۀ «رُكَام»، به معناى متراكم و انباشته بر روى هم است. و كلمۀ «وَدق»، به معناى باران، و «خِلال»، جمع «خلل» است، كه شكاف در ميان دو چيز را گويند. | |||
خطاب در اين | خطاب در اين آيه، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» است، البته به عنوان يك شنونده. پس در حقيقت، خطاب به هر شنونده اى است و معنايش اين است كه: آيا تو و هر بيننده ديگر نمى بينيد كه خدا با بادها ابرهاى متفرق و از هم جدا را مى راند، و آن ها را با هم جمع مى كند، و سپس روى هم انباشته مى سازد. پس مى بينى كه باران از خلال و شكاف آن ها بيرون مى آيد و به زمين مى ريزد؟ | ||
«''' | «'''وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَصرِفُهُ عَن مَن يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرقِهِ يَذهَبُ بِالأبصَار'''» - كلمۀ «سماء»، به معناى جهت علوّ، و بالا است، و جملۀ «مِن جِبَالٍ فِيهَا»، بيان همان سماء است. و «جِبَال»، جمع جَبَل (كوه) است، و جملۀ «مِن بَرَدٍ»، بيان جبال است، و كلمۀ «بَرَد»، قطعات يخى (تگرگ) است كه از آسمان مى آيد، و اگر آن را «جبال» در آسمان خوانده، كنايه است از بسيارى و تراكم آن. و كلمۀ «سنا» (بدون مد)، به معناى روشنى است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۹۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۹۰ </center> | ||
اين | اين گفتار، عطف است بر جملۀ «يُزجِى» و معناى آن، اين است كه: آيا نمى بينى كه خدا از آسمان تگرگ متراكم و انبوه نازل مى كند، به كوه ها و به هر سرزمينى كه بخواهد، مى فرستد، و زراعت ها و بستان ها را تباه مى كند، و چه بسا نفوس و حيوانات را هم هلاك مى نمايد، و از هر كس بخواهد، بر مى گرداند، و در نتيجه، از شرّ آن ايمن مى شود، برف و تگرگى است كه روشنى برق آن، نزديك است چشم ها را كور سازد. | ||
و اين آيه - به طورى كه سياق مى رساند - در مقام تعليل مطلب گذشته | و اين آيه - به طورى كه سياق مى رساند - در مقام تعليل مطلب گذشته است، كه نور خدا را به مؤمنان اختصاص مى داد، و معنايش اين است كه مسأله مذكور، منوط به مشيّت خداى تعالى است، همچنان كه مى بينى كه او وقتى بخواهد از آسمان بارانى مى فرستد كه در آن، منافعى براى خود مردم و حيوانات و زراعت ها و بستان هاى ايشان است، و چون بخواهد، تگرگى مى فرستد كه در هر سرزمينى كه بخواهد، نازل مى كند، و از هر سرزمينى كه بخواهد، شرّ آن را بر مى گرداند. | ||
«''' | «'''يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فى ذَلِك لَعِبرَةً لاُولى الاَبْصَارِ'''»: | ||
اين | اين آيه، بيان ديگرى است براى برگشت امر به مشيّت خداى تعالى و بس. و معناى «تقليب ليل و نهار»، جا به جا كردن شب و روز است و معناى آيه، روشن است. | ||
<span id='link131'><span> | <span id='link131'><span> | ||
==بيان ديگرى بر انحصار بازگشت امور به مشيت خداوند == | ==بيان ديگرى بر انحصار بازگشت امور به مشيت خداوند == | ||
«'''وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن | «'''وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن يَمْشِى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشِى عَلى رِجْلَينِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشِى عَلى أَرْبَعٍ'''»: | ||
اين نيز، بيان ديگرى است براى رجوع امر به مشيّت خداى تعالى و بس. چون او تمامى جانداران را از آبى خلق مى كند، و در عين حال، وضع هر حيوانى با حيوان ديگر مختلف است. بعضى ها، با شكم راه مى روند، مانند مارها و كرم ها. و بعضى ديگر با دو پا راه مى روند، مانند آدميان و مرغان. و بعضى ديگر با چهار پا راه مى روند، چون چهارپايان و درندگان. | |||
و اگر به ذكر اين سه نوع اكتفاء فرموده، براى اختصار بوده، و غرض هم، با ذكر همين ها تأمين مى شده، (و گرنه اختلاف از حدّ شمار بيرون است). | |||
و جملۀ «يَخلُقُ اللّهُ مَا يَشَاءُ»، تعليل همين اختلافى است كه در جانداران هست، كه چرا با يك ماده، اين همه اختلاف پديد آمد. | |||
مى فرمايد كه: امر اين اختلاف، بسته به مشيّت خدا است و بس. او اختيار دارد و مى تواند فيض خود را عموميت دهد، تا مانند نور عام و رحمت عام، همۀ خلق از آن بهره مند شوند، و مى تواند كه آن را به بعضى از خلايق خود اختصاص دهد، تا چون نور و رحمت خاص، بعضى از افراد، از آن بهره مند شوند. | |||
جملۀ «إنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِير»، تعليلى است براى جملۀ «يَخلُقُ اللّهُ مَا يَشَاُءُ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۱ </center> | ||
چون قدرت وقتى مطلق شد و شامل هر مقدورى گرديد، ديگر هيچ ممكنى از | چون قدرت وقتى مطلق شد و شامل هر مقدورى گرديد، ديگر هيچ ممكنى از ممكنات، در به وجود آمدنش جز مشيّت او، به هيچ چيز ديگرى متوقف نيست، و اگر متوقف به چيزى باشد، قدرت او مشروط به وجود آمدن آن چيز خواهد بود و اين، خلاف فرض است. چون فرض مسأله، مطلق بودن قدرت بود، و اين، بابى دقيق از توحيد است كه إن شاء اللّه، در بحث آتى، مقدارى روشن مى گردد. | ||
==بحث فلسفى (بيان اين كه خداوند، علت تامّه همه موجودات است)== | |||
هيچ شك و ترديدى نداريم در اين كه آنچه از موجودات كه در عالَم هست، همه معلول خدا و منتهى به واجب تعالى است، و اين كه بسيارى از آن ها - و مخصوصا ماديات - در موجود شدنش، متوقف به وجود شرايطى است كه اگر آن ها قبلا وجود نداشته باشند، اين گونه موجودات نيز وجود نخواهند يافت. | |||
مانند انسانى كه فرزند انسانى ديگر است. او در موجود شدنش، متوقف بر اين است كه قبلا پدر و مادرش موجود شده باشند. و نيز متوقف است بر اين كه بسيارى ديگر از شرايط زمانى و مكانى تحقق يافته باشد، تا دست به دست هم داده، زمينه براى پيدايش يك فرزند انسان فراهم گردد. و اين هم از ضروريات است كه هر يك از اين شرايط، جزئى از اجزاى علت تامّه است. نتيجه مى گيريم كه خداى تعالى، جزئى از اجزاى علت تامّه وجود يك انسان است. | |||
بله، خداى | بله، خداى تعالى، خودش به تنهايى، علت تامّه مجموع عالَم است. چون مجموع عالَم، جز به خدا به هيچ چيز ديگرى احتياج و توقف ندارد. و همچنين علت تامّه است براى صادر اول، يعنى اولين موجودى كه از حق صدور يافت و خلق شد و بقيه اجزاى اين مجموع، تابع آن است. | ||
و اما ساير اجزاى عالَم، خداى تعالى، نسبت به هر يك، جزء علت تامّه است. چون واضح است كه يك موجود احتياج به موجودات ديگر دارد، كه قبل از اويند، و جنبه شرايط و معدّات براى اين موجود دارند. | |||
البته در اين | اين، در صورتى است كه هر موجودى را تك تك و جداگانه در نظر گرفته و به تنهايى، به خداى تعالى نسبت دهيم. | ||
البته در اين باره، نظريه اى دقيق تر هست، و آن، اين است كه: بدون هيچ شكى مى بينيم كه در ميان تمامى موجودات هستى، يك ارتباط وجودى هست. چون بعضى علت بعض ديگرند، و بعضى شرط و يا معدّ بعضى ديگرند، و ارتباط در ميان علت و معلول، شرط و مشروط، و معدّ و مستعد قابل انکار نیست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۹۲ </center> | ||
و اين ارتباط باعث شده يك نوع اتحاد و اتصال در ميان موجودات برقرار شود. در نتيجه، دست بر سر هر موجودى بگذاريم، با اين كه او را جداى از ساير موجودات مى بينيم، ولى مى دانيم كه اين جدايى، به طور مطلق و از هر جهت نيست، بلكه اگر وجود متعين او را در نظر بگيريم، مى بينيم كه در تعيّنش، مقيد به تمامى موجوداتى است كه دست به دست هم داده، و او را متعين كرده. | |||
مثلا انسان كه در مثال گذشته، او را فرزند فرض كرديم، از نظر وجه قبلى، موجودى بود مستقل و مطلق، ولى موجودى شد متوقف بر علل و شرايط بسيار، كه خداى تعالى، يكى از آن ها است. پس از نظر اين وجه، هويتى است مقيد به تمامى موجوداتى كه در تعين او دخالت دارند. | |||
مثلا | مثلا حقيقت زيد كه پسر پدرى به نام جواد، و مادرى به نام فاطمه است، و در فلان روز از تاريخ و در فلان نقطه از كره زمين به دنيا آمده، و چند خواهر و برادر قبل از او بوده اند، و چند تن ديگر بعد از او متولد شده اند، و چه كسانى مقارن وجود او به وجود آمده اند، همه اين نامبردگان و آنچه نام برده نشد، و در تعين اين فرد از انسان دخالت دارند، در تشكيل حقيقت زيد دست دارند. | ||
پس حقيقت | پس حقيقت زيد، عبارت است از چنين چيزى، و اين هم از بديهيات است، كه چيزى كه چنين حقيقتى دارد، جز به واجب، به هيچ چيز ديگرى توقف ندارد. و چون چنين است، پس خداى تعالى علت تامّه او است، و علت تامّه هم، چيزى است كه توقفى بر غير خود و احتياجى به غير مشيت خود ندارد، و قدرت او، تبارك و تعالى، نسبت به وى مطلق است، و مشروط و مقيد به چيزى نيست. و اين، همان حقيقتى است كه آيه شريفه: «يَخلُقُ اللّهُ مَا يَشَاءُ إنّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِير»، به آن اشاره مى كند. | ||
ویرایش