تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
بحث روايتى
در تفسير قمى از ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «ان تصبك حسنه تسوهم و ان تصبك مصيبه...» فرموده: اما حسنه ، مقصود از آن غنيمت و عافيت است ، و اما مصيبت مقصود از آن بلا و گرفتارى است.
و در الدر المنثور آمده كه ابن ابى حاتم از جابر بن عبد الله نقل كرده كه گفت : منافقينى كه از رفتن با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) تخلف كرده و در مدينه باقى ماندند، شروع كردند به انتشار خبرهاى بد و هول انگيز در ميان مردم از آنجمله مى گفتند: محمد و يارانش آنقدر در اين سفر مصيبت ديدند كه همه هلاك شدند. اين اراجيف تكذيب شد، يعنى به گوش مردم رسيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و يارانش همه سلامتند؛ منافقين خيلى ناراحت شدند و بدين مناسبت آيه فوق الذكر نازل شد.
و در كافى به سند خود از ابى حمره از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه گفت: از آن حضرت معناى اين قول خداى عزوجل كه مى فرمايد: «هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين» را پرسيدم، فرمود: يا مرگ در راه اطاعت امام ، و يا درك ظهور امام.
آنگاه معناى جمله «و نحن نتربص بكم» را پرسيدم كه چطور ما خود در مشقت هستيم آنوقت در انتظار هستيم كه (ان يصيبكم الله بعذاب من عنده ) خداوند ايشان را به عذابى از ناحيه خود معذب كند؟ فرمود: مقصود مشقت نيست ، بلكه مقصود اين است كه خدا ايشان را مسخ كند (اوبايدينا) و يا بدست ما به قتل برساند؛ آنگاه به پيغمبرش مى فرمايد: «فتربصوا انا معكم متربصون».
مؤلف : اين روايت از باب تطبيق مصداق بر كلى است ، نه از باب تفسير.
و در محاسن به سند خود از يوسف بن ثابت از ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هيچ عملى با داشتن ايمان ضرر نمى رساند، و هيچ عملى هم با كفر سودى نمى بخشد. آنگاه فرمود: مگر نمى بينى كه خداى تبارك و تعالى فرموده: «و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفروا بالله و رسوله».
مؤلف : اين روايت را عياشى و قمى نيز از آنجناب و همچنين كلينى در كافى در ضمن حديث مفصلى از آن حضرت روايت كرده ، و اين روايت را آيات و روايات ديگرى بيان مى كند، و خلاصه معنايش اين است كه ايمان مادام كه باقى است و از بين نرفته ، هيچ گناهى ضرر نمى رساند، يعنى با داشتن ايمان هيچ گناهى انسان را گرفتار خلود در آتش نمى كند، و مادام كه كفر باقى است ، هيچ عمل نيكى آدمى را فائده نمى بخشد.
و در مجمع البيان در تفسير: «مدخلا...» گفته است : امام ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود اين كلمه به معناى راه زير زمينى است.
و در كافى به سند خود از اسحاق بن غالب روايت كرده كه گفت ، امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود: اى اسحاق! خيال مى كنى مشمولين اين آيه كه مى فرمايد: «فان اعطوا منها رضوا و ان لم يعطوا منها اذا هم يسخطون» چقدرند؟ (من چيزى در جواب نگفتم خودش) فرمود: بيشتر از دو ثلث مردم اين طورند.
مؤلف : اين روايت را عياشى در تفسير خود و حسين بن سعيد در كتاب زهدش از اسحاق از آنجناب نقل كرده اند.
« منهم من يلمزك فى الصدقات... » -
و در الدر المنثور آمده كه بخارى، نسائى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ و ابن مردويه از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت: در بينى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مشغول تقسيم غنيمت بود، ناگهان ذو الخويصره تميمى از راه رسيد و گفت: يا رسول الله ! عدالت به خرج بده.
حضرت فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را رعايت نكنم پس چه كسى رعايت مى كند؟
عمر بن خطاب گفت: يا رسول الله! اجازه بده گردنش را بزنم.
حضرت فرمود: رهايش كن ، او دار و دسته اى دارد كه شماها نماز و روزه هايتان را در مقابل نماز و روزه آنان هيچ و ناچيز مى پنداريد، ليكن با همه اين عبادتها آنچنان از دين بيرون مى روند كه تير از كمان بيرون مى رود، بطورى كه نه از پر آن و نه از آهن پيكان آن و نه از برآمدگى سر آن و از هيچ نقطه آن اثرى باقى نماند و همه از هدف گذشته باشد؛ از ايشان مرد سياهى است كه يكى از دو پستانش مانند پستان زنان و يا مانند يك تكه گوشت آويزان است ، وقتى مردم را دچار تفرقه و اختلاف مى بينند خروج مى كنند. راوى مى گويد: آيه «و منهم من يلمزك فى الصدقات...»، در باره اين شخص و اصحابش كه همان خوارج باشند نازل گرديد.
ابوسعيد مى گويد: من شهادت مى دهم كه اين سخنان را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيدم ، و شهادت مى دهم كه در جنگ نهروان بعد از آنكه على (عليه السلام ) خوارج را از دم شمشير گذراند و به كشتگان سركشى مى كرد من با او بودم ، و مردى را به همان صفتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرموده بود ديدم.
و در تفسير قمى در ذيل آيه مذكور آمده كه اين آيه در موقعى نازل شد كه صدقات از اطراف جمع آورى شده ، به مدينه حمل شد. ثروتمندان همه آمدند، به خيال اينكه از اين صدقات سهمى مى برند، ولى وقتى ديدند رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همه را به فقرا داد شروع كردند به حرف مفت زدن ، و خرده گيرى كردن، و گفتند: ما سنگينى صحنه هاى جنگ را به دوش خود تحمل مى كنيم و به همراهى او به جنگ مى پردازيم و دين او را تقويت مى كنيم و او صدقات را به مشتى فقير مى دهد، كه نه توانائى ياريش دارند و نه دردى از او دوا مى كنند. خداوند اين آيه را نازل كرد: «و لو انهم رضوا ما اتيهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون».
رواياتى درباره تقسيم صدقات واجب و مستحقين آن
آنگاه خود خداى تعالى صدقات را تفسير كرده و توضيح داد كه اين صدقات را چه كسانى بايد بپردازند، و به چه كسانى بايد داده شود، و فرمود: «انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المولفه قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضه من الله و الله عليم حكيم» ، همه مردم را از مشموليت صدقات بيرون نموده ، تنها هشت صنف را مستحق آن دانست ، و از ايشان اسم برد.
آنگاه امام صادق (عليه السلام ) يكايك آن مصارف را توضيح داده ؛ درباره فقراء فرمود: كسانى هستند كه (زكات خوردن را حرفه خود قرار نداده باشند و) دريوزگى نكنند، و عيالوار باشند. دليل اينكه گفتيم بايد دريوزگى نكنند اين آيه است كه مى فرمايد: «للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا».
و مسكينان عبارتند از افراد عليل ، از قبيل كورها و اشخاص بى دست و پا و جذامى ، و هر عليل ديگرى، از مرد و زن و كودك.
و كاركنان در امر زكات عبارتند از كسانى كه براى گرفتن و جمع آورى و نگهدارى آن فعاليت مى كنند. و مولفه قلوبهم عبارتند از مردمى كه قائل به توحيد خدا هستند، و ليكن هنوز معرفت در دلهايشان راه نيافته ، و نفهميده اند كه محمد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است ، لذا رسول خدا (صلى الله عليه و آله) دل هاى ايشان را به دست مى آورد، به ايشان زياده از حد محبت مى كرد و تعليم مى داد تا شايد او را به نبوت بشناسند، و يك سهم از صدقات را هم براى آنان قرار داد، تا دلهايشان به اسلام متمايل گردد.
مؤلف : در تاييد اين روايت كه تفسير قمى آن را بدون ذكر سند نقل كرده روايات بسيارى است كه همه داراى سند و منقول از اهل بيت بطرق خود اهل بيت است ، و در بعضى از آنها مختصر تعارض و ناسازگارى هست ؛ از خوانندگان هر كس بخواهد همه آن روايات را ديده و مطلب را از ميان همه آنها تنقيح و تحقيق كند بايد به كتب حديث و فقه مراجعه نمايد.
و در الدر المنثور آمده كه بخارى ، ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابى سعيد خدرى نقل كرده اند كه گفت: على ابن ابى طالب از يمن مقدارى طلاى مخلوط بخاك براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرستاد، و آنجناب آن را در ميان چهار نفر تقسيم كرد، و اين چهار نفر از اهل نجد و كسانى بودند كه بدست آوردن دل هاى آنان به نفع اسلام بود، و ايشان عبارت بودند از: ۱ - الاقرع بن حابس حنظلى ۲ - علقمه بن علاثه العامرى ۳ - عيينه بن بدر فزارى ۴ - زيد الخيل طائى.
قريش و انصار وقتى ديدند رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همه طلاها را به اين چهار نفر داد، به خرده گيرى پرداختند كه چرا به بزرگان اهل نجد مى دهى و به ما نمى دهى ؟! رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: منظورم اين است كه دلهاى ايشان را به دست آورم.
و در الدر المنثور آمده كه عبد الرزاق ، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابن مردويه از يحيى بن ابى كثير روايت كرده اند كه گفت: «مولفه قلوبهم» از بنى هاشم ، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب؛ از بنى اميه، ابوسفيان بن حرب ، از بنى مخزوم ، حارث بن هشام و عبدالرحمان بن يربوع ؛ از بنى اسد، حكيم بن حزام؛ از بنى عامر، سهيل بن عمرو، و حويطب بن عبدالعزى؛ از بنى جمح ، صفوان بن اميه ؛ از بنى سهم، عدى بن قيس ؛ از ثقيف ، علاءبن جاريه و يا حارثه؛ از بنى فزاره ، عيينه بن حصن ؛ از بنى تميم، اقرع بن حابس ؛ از بنى نصر، مالك بن عوف ؛ از بنى سليم، عباس بن مرداس بودند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر يك نفر از ايشان را صد راس شتر ماده داد، بجز عبدالرحمان بن يربوع ، و حويطب بن عبد العزى را، كه بهر يك از ايشان پنجاه ماده شتر بداد.
و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه فرمود: مولفه قلوبهم (در عصر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عبارت بودند از: ابو سفيان بن حرب بن اميه و سهيل بن عمرو، كه او از بنى عامر بن لوى بود، و همام بن عمر و برادرش (برادران بنى عامر بن لوى )، و صفوان بن اميه بن خلف قريشى جمحى ، و اقرع بن حابس تميمى يكى از بنى حازم ، و عينيه بن حصن فزارى و مالك بن عوف و علقمه بن علاثه ، و من شنيده ام كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بهر يك از اينها صد شتر با چوپانش مى داد، و گاهى بيشتر و كمتر هم مى شد.
مؤلف : اين چند نفر از مولفه قلوبهم آنهائى بوده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با عطا كردن، دل هايشان را به دست آورده ، نه اينكه منحصر به ايشان باشد، و مقصود از آيه شريفه هم تنها اين چند نفر باشد.
مواردى از پرداخت صدقه واجب، در سخن امام صادق «ع»
و در تفسير عياشى از ابن اسحاق از بعضى راويان شيعه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه گفت : از آن جناب درباره برده اى سؤ ال شد كه با مولايش قرار بسته كه بهاى خود را از دستمزد خود بپردازد و فعلا مقدارى پرداخته و ديگر نمى تواند ما بقى را بپردازد. حضرت فرمود: از مال صدقه او را مى خرند و آزاد مى كنند، زيرا خداى تعالى در كتاب مجيدش مى فرمايد: «و فى الرقاب».
و نيز در همان كتاب از زراره نقل شده كه گفت : حضور حضرت ابى عبد الله (عليه السلام ) عرض كردم : بنده اى كه زنا كرده تكليفش چيست ؟ فرمود: نصف حد آزادگان ، به او تازيانه مى زنند. پرسيدم: اگر دوباره زنا كرد چطور؟ فرمود: باز هم بهمان اندازه تازيانه مى زنند.
عرض كردم: باز هم اگر مرتكب شد چطور؟ فرمود: هيچوقت از نصف حد تجاوز نمى كند، مى گويد عرض كردم : آيا سنگسار هم مى شود؟ فرمود: بله در نوبت هشتم ، اگر هشت مرتبه مرتكب شد كشته مى شود.
مى گويد: عرض كردم : پس فرق ميان بنده و آزاد چيست با اينكه عمل هر دو يكى است ؟ فرمود: خداوند بر بردگان ترحم كرده و نخواسته كه هم برده باشند و هم از نظر حد مانند آزادگان مجازات شوند. زراره مى گويد: سپس اضافه كرد: بر پيشواى مسلمين است كه بهاى او را از بيت المال از سهم رقاب به صاحبش بپردازد.
و نيز در همان كتاب از صباح بن سيابه نقل كرده كه گفت : هر مسلمانى كه بميرد و قرضى از خود باقى بگذارد كه آن را در راه فساد و يا اسراف خرج نكرده باشد بر پيشواى مسلمانان است كه قرض او را از بيت المال بپردازد، و اگر نپردازد گناهش به گردن اوست ، زيرا خداى تعالى مى فرمايد: «انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المولفه قلوبهم و الغارمين» و اين گونه اشخاص از غارمين هستند كه از صدقات، سهمى در نزد امام مسلمين دارند؛ اگر امام مسلمين سهم ايشان را حبس كند و نپردازد گناهش به گردن اوست.
و نيز در همان كتاب از محمد القصرى از ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : من از آنجناب از صدقه پرسيدم ، فرمود: صدقه را آنطور كه خدا فرموده تقسيم كن ، ولى از سهم بدهكاران به آن بدهكارانى نبايد داد كه مهر زنان خود را بدهكارند. و نيز به آن كسانى كه به نداى جاهليت ندا درمى دهند نبايد داد.
پرسيدم نداى جاهليت چيست ؟ فرمود: اينكه فرياد بزند آهاى قبيله فلان بريزيد، و با اين ندا مردم را به جان هم بيندازد. و نيز به كسانى كه نمى فهمند با پول مردم (كه قرض گرفته اند) چه مى كنند (يعنى آن را اسراف و بيهوده به مصرف مى رسانند) نبايد داد.
و نيز در همان كتاب از حسن بن محمد روايت آورده كه گفت : حضور امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: مردى وصيت كرده كه مالى را به من بدهند و من آن را در «سبيل الله» خرج كنم ، حال در چه راهى خرج كنم. حضرت فرمود: راه حج . پرسيدم ، آخر او وصيت كرده در «سبيل الله» به مصرف برسانم. فرمود: در راه حج خرج كن ، براى اينكه من از مصاديق سبيل الله هيچ مصرف را سراغ ندارم كه از حج بالاتر باشد.
مؤلف: و در اين باره (تقسيم صدقات واجب و مستحقين آن )، روايات بيشمارى وارد شده كه ما نمونه اى از آنها را نقل كرديم.
و در الدر المنثور در ذيل آيه «و منهم الذين يوذون النبى...» آمده كه ابن اسحاق ، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت : نبتل بن حارث هميشه نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى آمد و فرمايشات آنجناب را مى شنيد و به نزد منافقين مى رفت و آنچه شنيده بود به آنان گزارش مى كرد، و اين شخص همان كسى است كه به منافقين گفته بود محمد دهن بين و يكسره گوش است، هر كه هر چه بگويد تصديقش مى كند و خداوند در باره اش اين آيه را فرستاد: «و منهم الذين يوذون النبى و يقولون هو اذن...».
و در تفسير قمى در ذيل اين آيه آمده است كه : سبب نزول اين آيه اين بود كه عبد الله بن نبتل (يكى از منافقين ) همواره نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى آمد و فرمايشات آنجناب را مى شنيد و براى منافقين نقل مى كرد، و به اصطلاح سخن چينى مى كرد، خداوند جبرئيل را فرستاد و به آن جناب گفت: اى محمد! مردى از منافقين نمامى مى كند و مطالب تو را براى منافقين مى برد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پرسيد او كيست؟ گفت: مرد سياه چهره اى است كه سرش پر مو است ، با دو چشمى نگاه مى كند كه گوئى دو تا ديگ است ، و با زبان شيطان حرف مى زند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) او را صدا زد و او قسم خورد كه من چنين كارى نكرده ام . حضرت فرمود: من از تو قبول كردم، ولى تو ديگر اينكار را مكن . آن مرد دوباره نزد رفقاى خود برگشت و گفت: محمد مردى دهن بين است، خدا به او خبر داده بود كه من عليه او سخن چينى مى كنم و اخبار او را براى شماها مى آورم و او از خدايش قبول كرده بود، ولى وقتى من گفتم كه من چنين كارى را نكرده ام ، از من هم قبول كرد.
و بدين جهت خداوند اين آيه را نازل كرد: «و منهم الذين يوذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يومن بالله و يومن للمومنين» يعنى خدا را در آنچه به او مى گويد تصديق مى كند و حرفهاى شما را هم در آنچه عذر مى آوريد مى پذيرد، ولى در باطن تصديق ندارد، و براى مؤ منين ايمان مى آورد و از آن مؤمنين آن كسانى هستند كه به زبان اقرار به ايمان مى كنند وليكن اعتقادى به گفته خود ندارند.
مؤلف: نزديك به اين معنا روايت ديگرى است كه در نهج البيان از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : عده اى از منافقين كه در آنها جلاس بن سويد بن صامت ، جحش بن حمير و وديعه بن ثابت نيز بودند خواستند كه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شبيخون بزنند، بعضى از آنها بعضى ديگر را منع كردند و گفتند: مى ترسيم او خبردار شود و قبل از اينكه شما او را از بين ببريد او شما را از بين ببرد. بعضى از آنها گفتند: محمد گوش است، ما برايش قسم مى خوريم باور مى كند و ما را تصديق مى نمايد، بدين جهت اين آيه نازل شد: «و منهم الذين...».
و در تفسير عياشى از حماد بن سنان از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه گفت : من مى خواستم سرمايه اى به فلانى بدهم تا به يمن برود، نزد ابى جعفر (عليه السلام ) رفته عرض كردم: مى خواهم سرمايه اى به فلانى بدهم، فرمود: مگر نمى دانى كه او شراب مى نوشد؟ گفتم : چرا، از مؤمنين به من خبر رسيده كه در باره اش چنين مى گويند. فرمود: مؤ منين را تصديق كن ، زيرا خداى تعالى فرموده : «يومن بالله و يومن للمومنين» سپس اضافه كرد معناى اين آيه اين است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خدا را تصديق مى كند، و براى مؤ منين نيز تصديق مى كند، چون او نسبت به مؤمنين رؤوف و مهربان بوده است.
آيات ۶۴ - ۷۴ سوره توبه
يحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنزَّلَ عَلَيْهِمْ سورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فى قُلُوبهِمْ قُلِ استهْزِءُوا إِنَّ اللَّهَ مخْرِجٌ مَّا تحْذَرُونَ(۶۴)
وَ لَئن سأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كنَّا نخُوض وَ نَلْعَب قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ ءَايَتِهِ وَ رَسولِهِ كُنتُمْ تَستهْزِءُونَ(۶۵)
لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتم بَعْدَ إِيمَانِكمْ إِن نَّعْف عَن طائفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّب طائفَةَ بِأَنهُمْ كانُوا مجْرِمِينَ(۶۶)
اَلْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَات بَعْضهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكرِ وَ يَنهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضونَ أَيْدِيهُمْ نَسوا اللَّهَ فَنَسِيهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(۶۷)
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِىَ حَسبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ(۶۸)
كالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كانُوا أَشدَّ مِنكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوَالاً وَ أَوْلَاداً فَاستَمْتَعُوا بخَلَاقِهِمْ فَاستَمْتَعْتُم بِخَلَاقِكمْ كمَا استَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُم بخَلَاقِهِمْ وَ خُضتُمْ كالَّذِى خَاضوا أُولَئك حَبِطت أَعْمَالُهُمْ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أُولَئك هُمُ الْخَاسِرُونَ(۶۹)
أَ لَمْ يَأْتهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَ أَصحَابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسلُهُم بِالبَيِّنَاتِ فَمَا كانَ اللَّهُ لِيَظلِمَهُمْ وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(۷۰)
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَت بَعْضهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ أُولَئك سيرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(۷۱)
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ مَساكِنَ طيِّبَةً فى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَكبرُ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۷۲)
يَا أَيهَا النَّبىُّ جَاهِدِ الْكفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظ عَلَيهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْس الْمَصِيرُ(۷۳)
يحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَ لَقَدْ قَالُوا كلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كفَرُوا بَعْدَ إِسلَامِهِمْ وَ هَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَ مَا نَقَمُوا إِلا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ مِن فَضلِهِ فَإِن يَتُوبُوا يَك خَيراً لهَُّمْ وَ إِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبهُمُ اللَّهُ عَذَاباً أَلِيماً فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ مَا لهَُمْ فى الاَرْضِ مِن وَلىٍّ وَ لا نَصِيرٍ(۷۴)
منافقين حذر دارند از اينكه بر ايشان سوره اى نازل شود كه از آنچه در دلهايشان است خبرشان دهد، بگو مسخره كنيد كه خدا آنچه را كه از آن حذر داريد بيرون خواهد افكند (۶۴)
و اگر از ايشان بپرسى (كه داشتيد چه مى كرديد) بطور مسلم خواهند گفت داشتيم تفريح و بازى مى كرديم، بگو آيا خدا و آيات و رسول او را مسخره مى كنيد (۶۵)
عذر نياوريد، كه بعد از ايمانتان كافر شديد، (و ما) اگر از طائفه اى از شما بگذريم بارى طائفه ديگرتان را به خاطر اينكه گناه پيشه بودند عذاب خواهيم كرد (۶۶)
مردان و زنان منافق بعضى از بعض ديگرند، مردم را به كار زشت واميدارند و از كار نيك نهى مى كنند و دستهاى خود را (از انفاق در راه خدا) باز مى گيرند، خدا را فراموش كرده اند، خدا هم ايشان را فراموش كرده ، آرى ، منافقين همان عصيان پيشگانند (۶۷)
خدا به مردان و زنان منافق و به كفار، آتش جهنم وعده داده ، كه جاودانه در آنند، و همان بسشان است ، خدا لعنتشان كرده ، و براى آنان عذابى است هميشگى (۶۸)
مانند آن كسانى كه قبل از شما بودند، و نيرومندتر از شما بوده و اموال و اولادشان بيش از شما بود، و از بهره خود، برخوردار شدند، شما نيز از بهره خويشتن برخوردار شديد، چنانكه اسلاف شما از نصيب خويش برخوردار شدند، شما ياوه گفتيد همانطور كه ايشان ياوه گفتند، ايشان اعمالشان در دنيا و آخرت بى نتيجه شد، و ايشان ، آرى ، هم ايشانند زيانكاران (۶۹)
مگر اين منافقين داستان آن كسانى كه قبل از ايشان بودند، يعنى معاصرين نوح و عاد و ثمود و معاصرين ابراهيم و اصحاب مدين و دهكده هاى واژگون شده را نشنيده اند، كه پيغمبرانشان با معجزات بيامدند (و ايشان زير بار نرفته و در نتيجه دچار عذاب شدند)، پس چنين نبوده كه خدا ستمشان كرده باشد، بلكه آنان به خود ستم مى كرده اند (.۷)
مردان و زنان مؤ من بعض از ايشان اولياء بعض ديگرند، امر به معروف مى كنند و از منكر نهى مى نمايند و نماز به پا مى دارند و زكات مى پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند، آنها را خدا به زودى مشمول رحمت خود مى كند، كه خدا مقتدريست شايسته كار (۷۱)
خداوند مؤ منين و مومنات را به بهشت هائى وعده داده كه از چشم انداز آنها جويها روان است ، و آنها در آن جاودانه اند، و قصرهاى پاكيره اى در بهشتهاى عدن و از همه بالاتر رضاى خود را وعده داده كه آن خود رستگارى عظيمى است (۷۲)
اى پيغمبر! با كافران و منافقان كارزار كن ، و بر آنان سخت بگير، و جاى ايشان (در آخرت ) جهنم است، كه سرانجامی است بد (۷۳)
به خدا سوگند مى خورند كه (چيزى ) نگفته اند و حال آنكه كلمه كفر را بزبان راندند و بعد از اسلامشان كافر شدند، و به امرى همت گماردند كه بدان نائل نشدند، و اين غرور و سرمستى علتى نداشت جز اينكه خدا و رسولش ايشان را از كرم خود توانگر و بى نياز كرده بود، حال اگر توبه كنند برايشان بهتر است ، و اگر همچنان روى بگردانند خدا در دنيا و آخرت عذابشان كند، عذابى دردناك ، و در روى زمين دوست و ياورى نخواهند داشت (۷۴)
اين آيات به ذكر يك خصوصيت ديگرى از خصوصيات منافقين و زشتى ديگرى از زشتيها و جرائم آنان مى پردازد كه همواره سعى داشتند با پرده نفاق آن را بپوشانند. آنان كمال مراقبت را داشتند كه مبادا آن زشتى از پرده بيرون بيفتد و سوره اى از قرآن در باره آن نازل شود و نقشه شوم آنان را نقش بر آب كند.
اين آيات خبر مى دهد از اينكه منافقين جمعيتى معتنابهى بوده اند، چون مى فرمايد: «ان نعف عن طائفه منكم نعذب طائفه: اگر ما از طائفه اى از شما بگذريم طائفه ديگرى از شما را عذاب خواهيم كرد».
و نيز دلالت دارد بر اينكه منافقين با يك باند ديگرى از منافقين ارتباط داشته اند، چون مى فرمايد: «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض: مردان و زنان منافق با يكديگر ارتباط دارند» و نيز دلالت دارد بر اينكه همه ادعاى مسلمانى و ايمان داشتند، حتى آن روزى كه زبان به كلمه كفر باز كردند و كفر درونى خود را بيرون ريختند، چون آيه «قد كفرتم بعد ايمانكم» بخوبى بر اين معنا دلالت دارد.
و نيز برمى آيد همه براى پياده كردن نقشه اى كه با هم ريخته بودند فعاليت مى كردند و در موقع طرح آن به كفر خود تصريح كرده و تصميم بر امر بزرگى گرفته بودند، كه خداى تعالى ميان آنان و انجام تصميمشان حائل شد و اميدشان نااميد و نقشه ها و فعاليتهايشان خنثى گرديد، و اين معنا را از آيه «و لقد قالوا كلمه الكفر و كفروا بعد اسلامهم و هموا بما لم ينالوا» به خوبى مى توان فهميد.
و نيز برمى آيد كه پاره اى از حركات و عمليات كه از تصميم خطرناك آنها حكايت كند از ايشان سرزده بود، كه وقتى بازخواست شدند اين چه كارى بوده كه كرديد بهانه آورده اند به عذرى كه بدتر از گناه بوده و اين معانى را از آيه «و لئن سالتهم ليقولن انما كنا نخوض و نلعب» مى توان استفاده كرد:
آيات بعد از اين آيه در يك سياق متصل و مربوط بهم ، دلالت دارند بر اينكه اين واقعه در ايامى اتفاق افتاده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى رفتن به جنگ تبوك از مدينه خارج شده و هنوز برنگشته بود، اين معنا را از آيه «فان رجعك الله الى طائفه منهم» و آيه «سيحلفون بالله لكم اذا انقلبتم اليهم» مى توان فهميد.
پس خلاصه آيات اين مى شود: جماعتى از كسانى كه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيرون آمدند توطئه چيدند كه آسيبى به آن حضرت برسانند، و در همين موقع بود كه به كلمات كفرآميزى كه كفر ايشان را بعد از آنكه اسلام آورده بودند ثابت مى كرد، سخن گفته ، آن را مخفى داشتند، آنگاه تصميم گرفتند نقشه اى كه براى كشتن رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چيده اند پياده كنند، يا بدون خبر بر سرش بريزند، و يا بنحوى ديگر آن حضرت را به قتل برسانند، خداوند كيد ايشان را باطل نمود و رسواشان كرد، و پرده از روى اسرار خطرناكشان برداشت ، بعد از آنكه مورد بازجوئى قرار گرفتند گفتند: ما داشتيم آهسته با هم صحبت و بازى مى كرديم.
خداى تعالى به زبان پيغمبرش مورد عتابشان قرار داد كه شما خدا را مسخره و آيات او و پيغمبرش را استهزاء مى كنيد، آنگاه تهديدشان مى كند به اينكه اگر توبه نكنند عذاب خواهند شد و پيغمبرش را امر مى كند تا به جهاد عليه ايشان و عليه كفار قيام كند.
با اين معنا، انطباق اين آيات با روايت عقبه روشن تر از روايات ديگرى است كه داستانهاى ديگرى براى شان نزول اين آيات نقل مى كند، و ان شاء الله به زودى بيشتر آن روايات را در بحث روايتى ايراد خواهيم نمود.
نگرانى منافقان از جهت افشاء توطئه پليدشان توسط رسول خدا «ص»
«يحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنزَّلَ عَلَيْهِمْ سورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فى قُلُوبهِمْ ...»:
منافقين اين معنا را مى ديدند كه آنچه و يا بيشتر آنچه كه از اسرار خود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پنهان مى دارند و در فاش نشدنش سعى بليغ بكار مى برند و كفر و نفاق و حرفهاى مفت و خرده گيريها و استهزاءها كه به خيال خود پنهانش مى دارند به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى رسد و آن جناب از آن اسرار خبر دارد و در ضمن آيات قرآن به مردم هم مى رساند.
چيزى كه هست رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آن را وحى آسمانى مى داند ولى منافقين كه قطعا ايمان به وحى نازل شده توسط روح الامين نداشتند پيش خود مى گفتند در ميان ما جاسوسى وجود دارد كه حرفهاى ما را براى او نقل مى كند، و او هم به صورت كتابى آسمانى براى مردم مى خواند و مردم را از اسرار شبكه ما خبردار مى كند.
و بهمين جهت از نفاق و كفرى كه در دلهاى ناپاك خود پنهان مى داشتند بسيار بيمناك بودند، و مى ترسيدند روزى اسرارشان فاش شود و در آن صورت رسوائى و هلاكتشان حتمى است ، چون رسول خدا بر آنان حكومت دارد و هر امرى در باره آنها صادر كند قابل اجراء خواهد بود.
مى ترسيدند سوره اى نازل شود كه كفر آنها و نقشه هاى شومى را كه عليه پيشرفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و دعوت او و تماميت كلمه او دارند همه را بر ملا كند؛ خدا به پيغمبرش دستور داد كه به ايشان ابلاغ كن كه خدا به آنچه كه در دلها داريد واقف است و به زودى آنچه را كه از بروز آن مى ترسيديد اظهار مى كند و سوره اى نازل مى كند كه در آن پليديهاى شما را بر ملا كند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |