تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۷
آيه ۵۳-۵۴
آيه و ترجمه
سنرِيهِمْ ءَايَتِنَا فى الاَفَاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَْقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّك أَنَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ شهِيدٌ(۵۳) أَلا إِنهُمْ فى مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكلِّ شىْءٍ محِيط(۵۴) ترجمه : ۵۳ - به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا آشكار گردد كه او حق است ، آيا كافى نيست كه او بر همه چيز شاهد و گواه است . ۵۴ - آگاه باشيد: آنها از لقاى پروردگارشان در شك و ترديدند، ولى خداوند به همه چيز احاطه دارد. تفسير: نشانه هاى حق در جهان بزرگ و كوچك در اين دو آيه كه سوره فصلت با آن پايان مى گيرد، به دو مطلب مهم كه در حقيقت يك نوع جمع بندى از بحثهاى اين سوره است اشاره شده آيه اول درباره توحيد (يا قرآن ) سخن مى گويد و آيه دوم درباره معاد. در آيه اول مى فرمايد: « ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در آفاق و اطراف جهان ، و همچنين در درون جان خود آنها، به آنان ، نشان مى دهيم ،
تا براى آنها روشن شود كه خداوند حق است » (سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق ). « آيات آفاقى » همچون آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان با نظام دقيقى كه بر آنها حاكم است ، و آفرينش انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها با عجائب و شگفتيهاى بى شمارش ، و موجودات گوناگون اسرار آميزش ، كه هر زمان اسرار تازه اى از خلقت آنها كشف مى شود، و هر يك آيه و نشانه است بر حقانيت ذات پاك او. و « آيات انفسى » همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها، و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران ، و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاى روح انسان مى باشد، كه هر گوشه اى از آن كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان . درست است كه اين آيات قبلا به اندازه كافى از سوى پروردگار ارائه شده ، اما با توجه به جمله « سنريهم » كه « فعل مضارع » و دليل بر استمرار است ، اين ارائه به طور مستمر ادامه دارد، و اگر انسان صدها هزار سال نيز عمر كند هر زمان كشف تازه و ارائه جديدى از آيات الهى خواهد داشت ، چرا كه اسرار اين جهان پايان پذير نيست ! تمام كتابهاى علوم طبيعى و انسانشناسى در تمام ابعادش (علم تشريح ، فيزيولوژى ، روانشناسى ، روانكاوى ) و علوم مربوط به شناخت گياهان و حيوانات ، و مواد آلى طبيعت ، و هيئت ، و غير آن ، در حقيقت همه كتب توحيد و معرفة الله هستند، چرا كه عموما پرده از روى اسرار شگفتانگيزى بر مى دارند كه بيانگر علم و حكمت و قدرت بيپايان آفريننده اصلى اين جهان است . گاه يكى از اين علوم ، بلكه يك رشته از دهها رشته از يكى از اين علوم ،
تمام عمر يك دانشمند را به خود اختصاص مى دهد، و در پايان مى گويد: افسوس كه هنوز از اين رشته چيزى نمى دانم ، و آنچه تا به حال دانسته ام مرا به عمق نادانيم رهنمون گرديده ! و در پايان اين آيه اين بيان لطيف و جالب را با جمله زيبا و پر معناى ديگرى تكميل كرده ، مى افزايد: « آيا براى آنها كافى نيست كه خداوند شاهد و گواه بر هر چيز است » (او لم يكف بربك انه على كل شى ء شهيد). چه شهادتى از اين برتر و بالاتر كه با خط تكوين قدرت خود را بر پيشانى همه موجودات نوشته است ، بر صفحه برگهاى درختان ، در لابلاى گلبرگها، در ميان طبقات اسرار آميز مغز، و بر روى پرده هاى ظريف چشم ، بر صفحه آسمان و بر قلب زمين ، و خلاصه بر همه چيز نشانه هاى توحيد خود را نوشته و گواهى تكوينى داده است . آنچه در بالا گفته شد يكى از دو تفسير معروف و مشهور اين آيه است كه بر طبق اين تفسير گفتگوى آيه تمام پيرامون مساله توحيد و ظهور آيات حق در آفاق و انفس است . اما تفسير ديگر ناظر به اعجاز قرآن است ، و خلاصه اش چنين است كه خداوند در اين آيه مى گويد: ما معجزات و نشانه هاى گوناگون خود را در نقاط مختلف جزيره عرب ، و مناطق ديگر جهان ، و در مورد خود اين مشركان ، به آنها نشان مى دهيم ، تا بدانند اين قرآن بر حق است . نشانه هاى آفاقى مانند پيروزى اسلام در ميدانهاى مختلف نبرد، و در ميدان مبارزه منطقى ، و سپس نقاط مختلفى كه آئين اسلام آنجا را گشود، و بر افكار مردم
حاكم گرديد، و همان جمعيتى كه در مكه به هنگام نزول اين آيات به ظاهر آنچنان در اقليت قرار داشتند كه توانائى هيچگونه فعاليت مثبتى براى آنها وجود نداشت آرى همانها به فرمان پروردگار هجرت كردند و در مدت كوتاهى همه جا زير پرچم آنها در آمد، و مكتب آنها از سوى گروه عظيمى از مردم سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت . و آيات انفسى پيروزى مسلمانان بر مشركان مكه در جنگ بدر، و در روز فتح مكه ، و نفوذ نور اسلام در قلب بسيارى از آنها بود. اين آيات آفاقى و انفسى نشان داد كه قرآن مجيد بر حق است . همان خدائى كه بر همه چيز شاهد و گواه است بر حقانيت قرآن نيز از اين طريق گواهى داد. هر يك از اين دو تفسير قرائن و مرجحاتى دارد، ولى با توجه به ذيل آيه و آيه بعد تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد. در تفسير اين آيه اقوال ديگرى نيز هست كه چون قابل ملاحظه نبود از
ذكر آنها صرفنظر كرديم . آخرين آيه اين سوره ، سرچشمه اصلى بدبختيهاى اين گروه مشرك و فاسد و ظالم را بيان كرده ، مى گويد: « آگاه باشيد كه آنها از ملاقات پروردگار و رستاخيز در شك و ترديدند» (الا انهم فى مرية من لقاء ربهم ). و چون ايمان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنايتى مى زنند، و تن به هر كار ننگينى مى دهند، پرده هاى غفلت و غرور بر قلب آنها افتاده ، و فراموشى ملاقات پروردگار آنها را از اوج عظمت انسانيت به سقوط كشانده است . اما آنها بايد بدانند كه « خداوند به هر چيزى احاطه دارد» (الا انه بكل شى ء محيط). همه اعمال و گفتار و نيات آنها در پيشگاه علمش روشن است ، و تمام آن براى دادگاه بزرگ قيامت ثبت و ضبط خواهد شد. « مريه » (بر وزن « جزيه » و هم بر وزن « قريه » آمده است ) و به معنى ترديد در تصميم گيرى است ، و بعضى آن را به معنى شك و شبهه عظيم مى دانند، ريشه اصلى اين لغت را از « مريت الناقه » به معنى فشار دادن پستان شتر بعد از گرفتن شير است ، به اين اميد كه بقايائى در آن باشد، و چون اين كار با شك و ترديد صورت مى گيرد اين كلمه به معنى « شك و ترديد» آمده است . و اگر به مجادله « مراء» گفته مى شود، نيز به خاطر اين است كه انسان مى كوشد آنچه را در ذهن طرف است بيرون آورد. در حقيقت جمله اخير پاسخى است به بعضى از شبهات كفار در مورد معاد، از جمله اينكه : چگونه ممكن است اين خاكهاى پراكنده و به هم آميخته شده از هم جدا گردد؟ و چه كسى مى تواند اجزاى هر انسانى را جمع كند؟ و از اين گذشته چه كسى آگاه از نيات و اعمال و گفتار همه انسانها در طول تاريخ بشر است .
قرآن در پاسخ همه اين سؤ الات مى گويد: خدائى كه به همه چيز احاطه دارد تمام اين مسائل براى او روشن است ، و دليل بر احاطه علمى او بر همه چيز تدبير او نسبت به همه اشياء است ، چگونه ممكن است مدبر عالم از وضع جهان بيخبر باشد؟! بعضى از مفسران اين آيه را نيز مربوط به مساله توحيد دانسته اند، نه معاد و گفته اند: منظور اين است كه اين استدلالها در زمينه توحيد پروردگار اين گروه كافر لجوج را سودى نمى بخشد، چرا كه آنها روشنترين دليل توحيد يعنى حضور خداوند را در همه جا و شهود او را بر همه چيز منكرند، با اينحال چگونه مى توانند از دلائل توحيد بهره گيرند؟!. ولى با توجه به اينكه تعبير « لقاء الله » در قرآن مجيد معمولا كنايه از قيامت مى باشد اين تفسير بعيد به نظر مى رسد.
نكته ها:
۱ - برهان « نظم » و برهان « صديقين » مى دانيم فلاسفه از ميان دلائل توحيد به دو دليل اهميت زيادى مى دهند: نخست برهان « نظم » سپس برهان « صديقين » . برهان نظم چنانكه از نامش پيداست از نظام عالم هستى و اسرار و دقايق آن به مبدء علم و قدرتى كه آن را ايجاد و تدبير نموده ، رهنمون مى گردد، و قرآن مجيد پر است از استدلال به اين دليل روشن ، و در همه جا نمونه هائى از آيات حق را در آسمان و زمين ، و عالم حيات ، و موجودات مختلف ، بيان مى كند، و از آن طريق آشكارى به سوى ذات پاكش مى گشايد. اين دليل براى همه قشرها قابل درك است ، و هر كس به مقدار فهم و معلومات
خود مى تواند از آن بهره گيرد، بزرگترين دانشمندان به مقدار فهمشان و افراد كم سواد و بى سواد نيز به مقدار دركشان . ولى برهان « صديقين » برهانى است كه با آن از ذات به « ذات » مى رسند و از وجود واجب تعالى به او پى مى برند، و به تعبير ديگر در اينجا ممكنات و مخلوقات واسطه اثبات وجود او نيستند، بلكه خود ذات او دليل بر ذات پاكش مى شود، و مصداق يا من دل على ذاته بذاته مى گردد، و يا مصداق شهد الله انه لا اله الا هو « خداوند گواهى مى دهد كه معبودى غير از او نيست » . اين استدلال يك استدلال پيچيده فلسفى است كه جز آگاهان به مبادى آن نمى توانند به عمق آن پى برند، و منظور ما در اينجا شرح و بسط آن نيست كه جاى آن كتب فلسفى است ، بلكه منظور تنها بيان اين حقيقت است كه بعضى از مفسران آغاز آيه « سنريهم آياتنا فى الافاق » را اشاره به برهان نظم و علت و معلول دانسته اند، و ذيل آن را « ا و لم يكف بربك انه على كل شى ء شهيد» اشاره برهان صديقين ، ولى قرينه روشنى در خود آيه بر اين مطلب وجود ندارد.
حقيقت احاطه خداوند به همه چيز
هرگز نبايد تصور كرد كه احاطه خداوند به همه موجودات فى المثل شبيه احاطه هواى پيرامون كره زمين به كره زمين است ، كه اين احاطه دليل بر محدوديت است ، بلكه منظور از احاطه پروردگار به همه چيز معنى بسيار دقيقتر و لطيفترى است و آن وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس او است . به تعبير ديگر در عالم هستى يك وجود اصيل و قائم به ذات بيش نيست ،
و بقيه موجودات امكانيه همه متكى و وابسته به او هستند كه اگر يكدم اين ارتباط از ميان برداشته شود همه فانى و معدوم مى شوند. اين احاطه همان حقيقتى است كه در كلمات عميق امير مؤ منان على (عليه السلام ) در خطبه اول نهج البلاغه به اين عبارت بيان شده است : « مع كل شى ء لا بمقارنة و غير كل شى ء لا بمزايلة » : « خداوند با همه چيز است اما نه اينكه قرين آنها باشد، و مغاير با همه چيز است نه اينكه از آن بيگانه و جدا باشد» . و اين شايد همان است كه امام حسين (عليه السلام ) در آن دعاى پر محتوا و غراء و شيواى عرفه بيان فرموده : ا يكون لغيرك من الظهور ما ليس لك ، حتى يكون هو المظهر لك ؟، متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك ؟ و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك عميت عين لا تراك عليها رقيبا! و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك نصيبا. الهى ! آيا براى موجودات ديگر ظهورى است كه براى تو نيست تا آنها نشان دهنده تو باشند؟! كى پنهان شدى تا نياز به دليلى داشته باشى كه دلالت بر وجودت كند؟ و كى دور شده اى كه آثار تو در عالم هستى ما را به تو رهنمون گردد؟! كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند، و زيانكار باد تجارت بنده اى كه نصيبى از حب و عشق تو ندارد!. كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم تو را؟ كى گشته اى نهفته كه پيدا كنم تو را؟! با صدهزار جلوه برون آمدى كه من با صدهزار ديده تماشا كنم تو را
۳ - آيات « آفاقى » و « انفسى » ما هر چه را بتوانيم انكار كنيم نمى توانيم وجود يك نظام حساب شده شگفت انگيز را در عالم هستى ، در اطراف خود، و در وجود خودمان ، انكار كنيم ، گاه يك دانشمند در تمام عمرش به مطالعه ساختمان و اسرار چشم يا مغز يا قلب مى پردازد، و كتابهاى زيادى كه درباره هر يك از اينها نوشته شده مطالعه مى كند و باز هم معترف است كه هنوز اسرار ناگشوده درباره اين موضوعات فراوان است . وانگهى نبايد فراموش كرد كه علوم دانشمندان امروز محصول مطالعات متراكم ميليونها دانشمند در طول تاريخ بشر است . و به اين ترتيب در همه جا و بر هر چه بنگريم آثار علم و قدرت بى پايانى را در ماوراى آنها مى بينيم ، و هر گياهى كه از زمين رويد « وحده لا شريك له » گويد، و دل هر ذرهاى را كه بشكافيم آفتابى در ميان آن مى بينيم . بد نيست از موضوعات مهم و پيچيده جهان چشم بر بنديم ، و به موضوعات ساده و به اصطلاح پيش پا افتاده رو آوريم تا ببينيم همانها نيز دلائل روشنى براى اثبات وجود آن مبداء بزرگند. بد نيست در اينجا دو مثال بياوريم : ۱ - حتما مى دانيد در كف پاى هر انسانى گودى مخصوصى است كه به هيچوجه چيز مهمى به نظر نمى رسد، اما وقتى مى شنويم كه در معاينات مخصوص سربازى جوانانى را كه ندرتا فاقد اين گودى كف پا هستند از سربازى معاف مى كنند و يا به كارهاى دفترى مى گمارند متوجه مى شويم كه همين موضوع بسيار ساده چه نقشى حساسى در وجود انسان دارد كه با نداشتن آن به هنگام ايستادن زود خسته مى شود، و به هنگام راه رفتن توانائى لازم براى سربازى را ندارد، اينجاست كه اعتراف مى كنيم همه چيز در عالم حساب شده است حتى
گودى كف پا. ۲ - در درون چشم و دهان انسان چشمه هاى جوشانى است كه دقيقا تنظيم شده و از روزنه بسيار ظريف و باريكى در تمام طول عمر و بدون وقفه دو مايه كاملا مختلف روان است ، كه اگر نمى بود نه انسان قدرت ديدن داشت ، و نه توانائى بر سخن گفتن و جويدن و بلعيدن غذا، و به تعبير ديگر بدون اين دو موضوع ظاهرا كوچك زندگى براى انسان غير ممكن است . اگر سطح چشم دائما مرطوب نباشد گردش حدقه سخت آزار دهنده و غير ممكن است ، و برخورد پلكها با سطح چشم آن را مى خراشد، بلكه آن را از حركت باز مى دارد! اگر زبان و گلو و دهان مرطوب نباشد نه سخن گفتن ممكن است و نه فرو بردن غذا،تجربه كرده ايد كه وقتى كمى دهان و گلوى انسان خشك مى شود حرف زدن و حتى تنفس كردن و غذا خوردن براى او چقدر مشكل مى شود؟ تا چه رسد به اينكه به كلى اين آب قطع گردد. درون بينى نيز بايد دائما مرطوب باشد تا برخورد مداوم هوا و عبور آن به آسانى صورت گيرد. جالب اينكه از روزنه باريكى كه فاضلاب چشم محسوب مى شود آبى كه از غده هاى اشكى مى جوشد سرازير بينى مى شود و آن را مرطوب نگه مى دارد، اگر يكروز اين روزنه بسيار ظريف و باريك بسته شود - چنانكه در بعضى از بيماران مى بينيم - دائما سيلابى از آب چشم بر صورت جارى است و منظره زننده و وضع مزاحمى دارد. و اگر تناسب چشمه هاى اشك با كشش اين روزنه ها نيز به هم خورد باز همين موضوع تكرار مى شود. در مورد غده هاى بزاقى دهان نيز مساله همين است كمبود آن زبان و دهان
و گلو را خشك و فزونى آن مزاحم سخن گفتن و موجب جريان آب از دهان به خارج است . تركيب آب چشم كه طعم شورى دارد چنان است كه بافتهاى ظريف چشم را كاملا حفظ مى كند، و به هنگام نشستن گرد و غبار و اشياء ديگر بر چشم به طور خودكار فوران مى يابد و موجود مزاحم را به بيرون پرتاب مى كند. اما تركيب آب دهان طعم ديگرى ندارد، تا طعم غذاها حفظ شود و املاحى در آن وجود دارد كه عامل بسيار مؤ ثرى براى هضم غذا است . اگر در جنبه هاى فيزيكى و شيميائى اين دو چشمه جوشان و نظام دقيق و حساب شده و ظرافتها و منافع و بركات آن بينديشيم يقين خواهيم كرد كه نمى تواند عامل تصادف كور و كر به وجود آورنده آن باشد، مطالعه همين يك آيه انفسى به ظاهر كوچك كافى است كه براى ما تبيين كند او حق است « سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم ليتبين لهم انه الحق » . امام صادق (عليه السلام ) در حديث معروف توحيد مفضل كه پر است از ذكر آيات آفاقى و انفسى پروردگار در اشاره كوتاه و پر معنى به اين مطلب مى فرمايد: اى مفضل ! تامل الريق و ما فيه من المنفعة ، فانه جعل يجرى جريانا دائما الى الفم ، ليبل الحلق و اللهواة فلا يجف ، فان هذه المواضع لو جعلت كذلك كان فيه هلاك الانسان ، ثم كان لا تستطيع ان يسيغ طعاما اذا لم يكن فى الفم بلة تنفذه ، تشهد بذلك المشاهدة : (( در آب دهان و منافعى كه در آن وجود دارد بينديش ، اين آب به طور دائم به سوى دهان سرازير است تا حلق و زبان كوچك را (كه نقش مهمى در بلع غذا دارد) مرطوب نگهدارد و خشك نشود چرا كه اگر اين اعضا خشك شوند انسان هلاك مى شود و اصولا هنگامى كه در دهان رطوبتى نباشد نمى تواند غذائى فرو برد تجربه و مشاهده گواه بر اين معنى است )) .
از جسم انسان كه بگذريم روح او كانون عجائبى است كه همه دانشمندان را حيران كرده ، و از اين آيات بينات هزاران هزار در عالم هستى وجود دارد كه همه گواهى مى دهند « انه الحق » . اينجاست كه بياختيار با سيد الشهداء حضرت امام حسين (عليه السلام ) همصدا شده مى گوئيم « عميت عين لا تراك » خداوندا! كور باد چشمى كه تو را نبيند! پايان سوره فصلت ۱۲/ ع ۱ ربيع الاول ۱۴۰۵ ۱۵/ ۹/ ۱۳۶۳
َسوره شورى
مقدمه
اين سوره داراى پنجاه و سه آيه است و همه آن در مكه نازل شده (جز چند آيه كه محل گفتگو است ) پنجشنبه ۱۲ ع ۱ ۱۴۰۵
محتواى سوره شورى نامگذارى اين سوره به اين نام به خاطر آيه ۳۸ است كه مسلمانان را دعوت به مشورت در امور مى كند، اما از اين كه بگذريم اين سوره ضمن داشتن محتواى عمومى سوره هاى مكى ، يعنى بحث از مبداء و معاد و قرآن و نبوت ، بحثهاى مختلفى دارد كه به طور خلاصه چنين است : بخش اول : كه مهمترين بخش اين سوره را تشكيل مى دهد بحث پيرامون وحى و ارتباط خداوند با پيامبران از اين طريق مرموز است ، كه مى توان گفت بر تمام سوره سايه افكنده ، با آن آغاز مى شود، و با آن پايان مى يابد، و در لابلاى سوره نيز از آن سخن به ميان آمده ، و به تناسب آن ، بحثهائى پيرامون قرآن و نبوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آغاز شروع رسالت از زمان نوح (عليه السلام ) مطرح شده . بخش دوم : اشاراتى است پر معنى به دلائل توحيد، و آيات خداوند در آفاق و انفس كه بحث وحى را تكميل مى كند،و همچنين بحثهائى از توحيد ربوبيت . بخش سوم : اشاراتى به مساءله معاد و سرنوشت كفار در قيامت دارد اين بخش نسبت به بخشهاى ديگر در اين سوره كم است . بخش چهارم : يك سلسله مباحث اخلاقى است كه با ظرافت مخصوصى بيان شده ، گاه به ملكات برجسته اى همچون استقامت و توبه و عفو و گذشت و شكيبائى و فرونشاندن آتش خشم يا تعبيرات لطيفى دعوت مى كند. و گاه از ملكات رذيله اى همچون طغيان به هنگام رو آوردن نعمتهاى الهى ، و لجاجت ، و دنيا پرستى ، و جزع و فزع به هنگام بروز مشكلات ، با عبارات زنده اى نهى مى كند.
و در نهايت مجموعه اى است كامل و داروئى است شفا بخش براى رهروان راه حق . فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است : من قراء سورة حم عسق كان ممن تصلى عليه الملائكة ، و يستغفرون له و يسترحمون : « كسى كه سوره (( شورى » را تلاوت كند از كسانى است كه فرشتگان بر او رحمت مى فرستند و براى او استغفار و طلب آمرزش مى كنند)) . و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : « كسى كه سوره شورى را بخواند روز قيامت با صورتى سفيد و درخشنده همچون آفتاب محشور مى شود، تا به پيشگاه خدا مى آيد، مى فرمايد: بنده من ! قرائت سوره حم ، عسق را تداوم دادى ، در حالى كه پاداش آن را نمى دانستى ، اما اگر مى دانستى چه پاداشى دارد هيچگاه از قرائت آن خسته نمى شدى ، ولى من امروز پاداش تو را به تو خواهم داد، سپس دستور مى دهد او را وارد بهشت كنند و غرق در نعمتهاى ويژه بهشتى » .
آيه ۱-۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱) عسق (۲) كَذَلِك يُوحِى إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك اللَّهُ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۳) لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَلىُّ الْعَظِيمُ(۴) تَكادُ السمَوت يَتَفَطرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلَئكَةُ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ يَستَغْفِرُونَ لِمَن فى الاَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۵) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - حم . ۲ - عسق . ۳ - اينگونه خداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبرانى كه قبل از تو بودند وحى مى كند،
۴ - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است ، و او بلند مرتبه و بزرگ است . ۵ - نزديك است آسمانها (به خاطر نسبتهاى نارواى مشركان ) از بالا متلاشى شوند، فرشتگان پيوسته تسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند، و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مى كنند، آگاه باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است . تفسير: نزديك است آسمانها متلاشى شود! باز در اين سوره با حروف مقطعه روبرو مى شويم ، حروف مقطعه اى كه در يكى از مفصلترين اشكال منعكس شده ، يعنى پنج حرف (حم ، عسق ). « حم » در آغاز هفت سوره قرآن مجيد است (سوره هاى مؤ من ، فصلت ، شورى ، زخرف ، دخان ، جاثيه ، احقاف ) منتها در خصوص سوره شورى « عسق » نيز بر آن افزوده شده است . كرارا گفته ايم درباره تفسير حروف مقطعه قرآن سخن بسيار گفته شده و هر يك از مفسران در اين زمينه بحثهاى فراوانى دارند، و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى يازده تفسير براى حروف مقطعه قرآن شده است كه قسمتهاى قابل توجه آن را ما قبلا در آغاز سوره هاى « بقره » ، « آل عمران » ، « اعراف » و « مريم » آورده ايم ، ولى بعضى ديگر از اين تفسيرها چندان قابل ملاحظه ، نيست ، لذا از ذكر آن چشم پوشيديم . ولى پاره اى ديگر از آنها را كه تا حدى قابل ملاحظه است در اينجا مى آوريم هر چند دليل قاطعى براى اثبات آن در دست نيست . از جمله اينكه « حروف مقطعه » براى خاموش ساختن كفار و جلب توجه مردم به محتواى قرآن بوده ، زيرا مشركان لجوج مخصوصا به يكديگر توصيه كرده بودند هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرآن ميخواند كسى گوش به آن فرا ندهد،
و با ايجاد سر و صدا و غوغا نگذارند صداى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به گوش مردم برسد، لذا خداوند در آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن (۲۹ سوره ) حروف مقطعه را كه مطلب نوظهورى بوده و جلب توجه مى كرده ، قرار داده است . علامه طباطبائى (رضوان الله تعالى عليه ) احتمال ديگرى ابداع كرده است كه آنرا دوازدهمين تفسير براى اين حروف مى توان شمرد هر چند خود او آنرا به عنوان يك احتمال و حدس بيان نموده است . و خلاصه آن چنين است : هنگامى كه سوره هائى را كه با « حروف مقطعه » آغاز مى شود مورد دقت قرار مى دهيم مى بينيم سوره هائى كه با يكنوع حروف مقطعه آغاز مى شود مطالب مشتركى دارند، فى المثل سوره هائى كه با « حم » شروع مى شود بلافاصله بعد از آن جمله « تنزيل الكتاب من الله » يا چيزى كه به معنى آن است قرار گرفته ، و سوره هائى كه با « الر» شروع مى شود بعد از آن « تلك آيات الكتاب » و يا شبيه آن است . و سوره هائى كه با « الم » آغاز مى گردد به دنبال آن « ذلك الكتاب لا ريب فيه » يا مفهوم آن است . از اينجا مى توان حدس زد كه ميان حروف مقطعه ، و محتواى اين سوره ها ارتباط خاصى است ، تا آنجا كه مثلا سوره اعراف كه با « المص » شروع شده مضمون و محتوايش جامع ميان مضمون سوره هاى « الم » و سوره « ص » است . البته اين ارتباط ممكن است بسيار عميق و دقيق باشد، و افهام عادى به آن راه نيابد. و شايد اگر آيات اين سوره ها را در كنار هم بچينيم و با هم مقايسه كنيم مطالب تازه اى براى ما در اين زمينه كشف شود.
تفسير ديگرى كه قبلا نيز به آن اشاره كرده ايم اين است كه اين حروف ممكن است اشارات و رموزى براى نامهاى خدا و نعمتهاى او، و مسائل ديگر باشد، فى المثل در سوره مورد بحث سوره شورى « ح » را اشاره به رحمن « م » را به مجيد « ع » را به عليم « س » را به قدوس و « ق » را به قاهر دانسته اند. گرچه بعضى به اين سخن ايراد كرده اند كه اگر منظور از رموز اين است كه ديگرى آگاه نشود اين معنى در حروف مقطعه صادق نيست ،چرا كه اين نامهاى بزرگ خدا در آيات ديگر با صراحت آمده ، ولى بايد توجه داشت كه اشارات و رموز هميشه براى محرمانه ماندن مطالب نيست ، بلكه گاه جنبه علامت اختصارى دارد، اين معنى در گذشته وجود داشته و در عصر ما نيز بسيار گسترش پيدا كرده است به طورى كه نامهاى بسيارى از مؤ سسات و تشكيلات بزرگ به صورت حروف مقطعه است كه هر كدام را از آغاز يك كلمه انتخاب نموده ، سپس با هم تلفيق كرده اند. بعد از حروف مقطعه ، طبق معمول سخن از وحى و قرآن شروع مى شود، مى فرمايد: « اينگونه خداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبرانى كه قبل از تو بودند وحى مى كند» (كذلك يوحى اليك و الى الذين من قبلك الله العزيز الحكيم ). در حقيقت « كذلك » اشاره به محتواى اين سوره و مطالب بلند و والاى آن است . سرچشمه وحى همه جا يكى است ، و آن علم و قدرت پروردگار است ، و محتواى وحى نيز در اصول و كليات نسبت به تمام پيامبران يكى است ، هر چند
در خصوصيات آن بر حسب نياز زمان و مسير تكاملى انسانها تغييراتى رخ مى دهد. قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث به هفت وصف از اوصاف كمال خداوند اشاره شده است كه هر كدام از آنها به نحوى در مساءله وحى دخالت دارد، از جمله دو وصفى است كه در همين آيه مى خوانيم (عزيز و حكيم ). عزت و قدرت شكست ناپذير او ايجاب مى كند كه توانائى بر وحى و محتواى عظيم آن را داشته باشد، و حكمت او ايجاب مى كند كه وحى الهى از هر نظر حكيمانه و هماهنگ با نيازهاى تكامل انسانها باشد جمله « يوحى » (وحى مى فرستد) به حكم اينكه فعل مضارع است دليل بر استمرار وحى از آغاز خلقت آدم تا عصر پيامبر خاتم است . سپس مى افزايد: « آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است ، و او بلند مرتبه و با عظمت است » (له ما فى السماوات و ما فى الارض و هو العلى العظيم ). مالكيت او نسبت به آنچه در آسمان و زمين است ايجاب مى كند كه از مخلوقات خود و سرنوشت آنها بيگانه نباشد، بلكه به تدبير امر آنها بپردازد، و نيازهاى آنها را از طريق وحى بر آنها نازل كند، و اين سومين وصف از هفت وصف كمال او است . « علو مقام » و « عظمت » او كه چهارمين و پنجمين اوصاف او در اين آيات است اشاره به اين است كه او هيچگونه نياز و حاجتى به اطاعت و بندگى بندگان
ندارد، و اگر برنامه هائى براى آنان تنظيم كرده و از طريق وحى فرستاده است تنها براى اين است كه بر بندگان جودى كند. در آيه بعد مى افزايد (( نزديك است آسمانها (به خاطر نزول اين وحى بزرگ از سوى خداوند بزرگ - يا - به خاطر نسبتهاى ناروائى كه مشركان و كفار به ذات پاك او مى دادند و بتها را شريك او مى شمردند) از بالا متلاشى شوند)) (تكاد السماوات يتفطرن من فوقهن ). اين جمله چنانكه اشاره كرديم دو گونه تفسير دارد كه براى هر كدام شاهدى در دست است : نخست اينكه در ارتباط با مساله وحى كه موضوع بحث آيات گذشته بود مى باشد، و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه ۲۱ سوره حشر آمده لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله : « هر گاه اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم به خاطر خوف خداوند خاشع و از هم شكافته مى ديدى » ! آرى اين كلام خدا است كه نزولش از آسمانها لرزه بر آنها مى افكند نزديك است آنها را از هم متلاشى سازد، اگر بر كوهها نازل مى شد از هم مى شكافت چرا كه سخنى است عظيم از سوى خداوندى حكيم ، تنها قلب اين انسان لجوج و خيره سر است كه در برابر آن نرم و تسليم نمى شود! ديگر اينكه نزديك است آسمانها به خاطر شرك و بت پرستى اين مشركان كه پستترين موجودات را همرديف مبداء بزرگ عالم هستى قرار مى دهند از هم متلاشى گردد. تفسير اول متناسب آيات مورد بحث در زمينه وحى است و تفسير دوم
متناسب با آيه ۹۰ و ۹۱ سوره مريم مى باشد كه بعد از ذكر گفتار ناهنجار كفار كه براى خدا فرزند قائل شدند، مى فرمايد: تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا: « نزديك است آسمانها به خاطر اين سخن از هم پاره شود، و زمين بشكافد، و كوهها به شدت فرو ريزد، چرا كه آنها براى خداوند رحمن فرزندى قائل شدند» . اين دو تفسير در عين حال با هم منافاتى ندارد، و مى تواند در مفهوم آيه جمع باشد. در اينكه چگونه آسمانها و كوهها كه موجوداتى جامدند در برابر عظمت وحى يا گفتار ناهنجار مشركان ممكن است از هم بشكافند تفسيرهاى متعددى وجود دارد كه شرح آن را در سوره مريم ذيل آيات فوق آورده ايم ، و خلاصه اش چنين است : مجموعه عالم هستى ، از جماد و نبات و غير آن ، داراى يكنوع عقل و شعور است ، هر چند ما آن را درك نمى كنيم ، و بر همين اساس تسبيح و حمد خدا مى گويند، و در برابر كلام او خاضع و خاشعند. يا اينكه اين تعبير كنايه از عظمت و اهميت مطلب است ، مثل اينكه مى گوئيم حادثه به قدرى عظيم بود كه گوئى آسمان و زمين بر سر ما خراب كردند. سپس در دنباله آيه مى افزايد: « فرشتگان تسبيح و حمد پروردگارشان را بجا مى آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مى كنند» (و الملائكة يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض ). رابطه اين جمله با جمله قبل بنا بر تفسير اول چنين است كه فرشتگان حامل اين وحى بزرگ آسمانى پيوسته حمد و تسبيح خدا بجا مى آورند، و او را به هر كمالى مى ستايند، و از هر نقصى منزه مى شمرند، و چون در محتواى اين وحى بزرگ يك سلسله تكاليف و وظائف الهى است ، و احيانا ممكن است براى مؤ منان لغزشهائى پيش آيد، مى گويد آنها به يارى مؤ منان مى شتابند، و براى لغزشهاى
آنها از خدا طلب آمرزش مى كنند. اما بنا بر تفسير دوم تسبيح و حمد ملائكه براى تنزيه خداوند از نسبت شرك به او است ، و استغفارشان نيز براى مشركانى است كه بيدار شده و ايمان آورده اند، و راه توحيد را يافته و به سوى پروردگار يكتا باز گشته اند. جائى كه فرشتگان براى اين گناه بزرگ در مورد گروه با ايمان استغفار كنند به طريق اولى براى ساير گناهان آنها نيز استغفار خواهند كرد و شايد مطلق بودن آيه نيز به همين دليل است . نظير اين بشارت بزرگ در آيه ۷ سوره مؤ من نيز آمده است : الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به و يستغفرون للذين آمنوا ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك : « حاملان عرش الهى و فرشتگانى كه پيرامون آن هستند تسبيح و حمد پروردگارشان مى گويند، و براى مؤ منان استغفار مى كنند، و مى گويند: پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته ، مؤ منانى را كه از راه تو پيروى كردند بيامرز» . در پايان اين آيه به ششمين و هفتمين اوصاف پروردگار كه آنهم در زمينه غفران و رحمت است و تناسب نزديكى با مساله وحى و محتواى آن در مورد وظائف مؤ منان دارد اشاره كرده مى فرمايد: « آگاه باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است » (الا ان الله هو الغفور الرحيم ). و به اين ترتيب مجموعه كاملى از اسماى حسناى خداوند را در رابطه با مساءله وحى بيان مى كند، و در ضمن اشاره لطيفى است بر اجابت دعاى فرشتگان در مورد استغفار براى مؤ منان ، بلكه علاوه بر آمرزش رحمتش را نيز بر آن مى افزايد كه فضل او عظيم است . درباره حقيقت وحى در پايان همين سوره به تناسب آيه ۵۱ - ۵۲ سخن
خواهيم گفت .
نكته :
آيا فرشتگان براى همه استغفار مى كنند؟ در اينجا سؤ الى پيش مى آيد، و آن اينكه : جمله « و يستغفرون لمن فى الارض » در اينجا مطلق است ، و نشان مى دهد كه فرشتگان براى تمام اهل زمين استغفار مى كنند، اعم از مؤ من و كافر، آيا اين معنى ممكن است ؟ پاسخ اين سؤ ال را آيه ۷ سوره مؤ من داده است ، زيرا مى گويد يستغفرون للذين آمنوا بنابراين شرط آن ايمان است ، بعلاوه آنها معصومند و هرگز براى كسانى كه زمينه آمرزش ندارند تقاضاى محال نمى كنند.