تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۶۱

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۲۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۱۶

آيه ۱۱۵ - ۱۲۲

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسىَ وَ لَمْ نجِدْ لَهُ عَزْماً(۱۱۵) وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس ‍ أَبى (۱۱۶) فَقُلْنَا يَئَادَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوُّ لَّك وَ لِزَوْجِك فَلا يخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشقَى (۱۱۷) إِنَّ لَك أَلا تجُوعَ فِيهَا وَ لا تَعْرَى (۱۱۸) وَ أَنَّك لا تَظمَؤُا فِيهَا وَ لا تَضحَى (۱۱۹) فَوَسوَس إِلَيْهِ الشيْطنُ قَالَ يَئَادَمُ هَلْ أَدُلُّك عَلى شجَرَةِ الخُْلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (۱۲۰) فَأَكلا مِنهَا فَبَدَت لهَُمَا سوْءَتُهُمَا وَ طفِقَا يخْصِفَانِ عَلَيهِمَا مِن وَرَقِ الجَْنَّةِ وَ عَصى ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى (۱۲۱) ثمَّ اجْتَبَهُ رَبُّهُ فَتَاب عَلَيْهِ وَ هَدَى (۱۲۲)

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۱۷

ترجمه : ۱۱۵ - ما از آدم از قبل پيمان گرفته بوديم ، اما او فراموش كرد، عزم استوارى براى او نيافتيم ! ۱۱۶ - آن هنگام كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد (و سجده نكرد). ۱۱۷ - گفتيم : اى آدم اين دشمن تو و همسر تو است ، مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به زحمت و رنج خواهى افتاد. ۱۱۸ - (اما تو در بهشت راحت هستى ) در آن گرسنه نمى شوى ، و برهنه نخواهى شد. ۱۱۹ - و در آن تشنه نمى شوى و حرارت آفتاب آزارت نمى دهد! ۱۲۰ - ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت اى آدم ! آيا مى خواهى تو را به درخت عمر جاويدان و ملك فناناپذير راهنمائى كنم ؟! ۱۲۱ - سرانجام هر دو از آن خوردند (و لباس بهشتيشان فرو ريخت ) و عورتشان آشكار گشت و از برگهاى (درختان ) بهشتى براى پوشاندن خود جامه دوختند، (بالاخره ) آدم نافرمانى پروردگارش را كرد و از پاداش او محروم شد!. ۱۲۲ - سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت ، و هدايتش ‍ كرد. تفسير: آدم و فريبكارى شيطان قسمت عمده اين سوره بيان سرگذشت موسى ( عليه السلام ) و بنى اسرائيل و مبارزه آنها با فرعون و فرعونيان بود ولى در آيات مورد بحث و آيات بعد، سخن از داستان آدم و حوا و مبارزه و دشمنى ابليس با آنان مى گويد. شايد اشاره به اين نكته كه مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و ديروز و موسى ( عليه السلام ) و فرعون نيست ، از آغاز آفرينش آدم بوده و همچنان ادامه دارد. گرچه سرگذشت آدم و ابليس بارها در قرآن آمده است ، ولى در هر مورد آميخته با نكته هاى تازه اى است ، در اينجا نخست از پيمان آدم با خدا سخن مى گويد، مى فرمايد: ما از آدم قبلا عهد و پيمان گرفته بوديم ولى او فراموش كرد و بر سر پيمانش محكم نايستاد! (و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۱۸

له عزما). در اينكه منظور از اين عهد، كدام عهد است ، بعضى گفته اند فرمان خدا دائر به نزديك نشدن به درخت ممنوع است ، روايات متعددى نيز اين تفسير را تاييد مى كند. در حالى كه بعضى از مفسران احتمالات ديگرى داده اند كه آنها را نيز شاخ و برگ اين معنى ميتوان شمرد، مانند اخطار خداوند به آدم كه شيطان دشمن سرسخت او است و از او نبايد پيروى كند. و اما «نسيان » در اينجا مسلما به معنى فراموشى مطلق نيست ، زيرا در فراموشى مطلق عتاب و ملامتى وجود ندارد، بلكه يا به معنى ترك كردن است همانگونه كه در تعبيرات روزمره به كسى كه به عهد خودش ‍ وفا نكرده ميگوئيم گويا عهد خود را فراموش كردى ، يعنى درك كردن تو همانند يك فرد فراموشكار است ، و يا به معنى فراموشكاريهائى است كه به خاطر كم توجهى و به اصطلاح ترك تحفظ پيدا مى شود. و منظور از عزم در اينجا تصميم و اراده محكمى است كه انسان را در برابر وسوسه هاى نيرومند شيطان حفظ كند. به هر حال بدون شك آدم ، مرتكب گناهى نشد بلكه تنها ترك اولائى از او سر زد، يا به تعبير ديگر دوران سكونت آدم در بهشت دوران تكليف نبود، بلكه يك دوران آزمايشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنيا و پذيرش مسئوليت تكاليف بود، بخصوص اينكه نهى خداوند در اينجا جنبه ارشادى داشته ، زيرا به او فرموده بود كه اگر از درخت ممنوع بخورى حتما گرفتار زحمت فراوان خواهى شد (شرح همه اينها و همچنين منظور از شجره ممنوعه و مانند آن را در جلد ششم صفحه ۱۱۵ به بعد ذيل آيات ۱۹ تا ۲۲ سوره اعراف مشروحا آوره ايم ).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۱۹

سپس به بخش ديگر اين داستان اشاره كرده مى گويد: «به خاطر بياوريد هنگامى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد، آنها نيز همگى سجده كردند جز ابليس كه امتناع ورزيد» (و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لا دم فسجدوا الا ابليس ابى ). و از اينجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مى شود، آدمى كه مسجود فرشتگان بود و مورد احترام اين مخلوقات بزرگ پروردگار، ضمنا عداوت ابليس با او از نخستين گام آشكار مى گردد، كه او هرگز سر تعظيم در برابر عظمت آدم فرود نياورد. شك نيست كه سجده به معنى پرستش مخصوص خدا است ، و غير از خدا هيچكس و هيچ چيز نمى تواند معبود باشد، بنابراين سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى بخاطر آفرينش اين موجود با عظمت كه : شايسته ستايش آن آفريدگارى است كارد چنين دل آويز نقشى ز ماء و طينى ! و يا سجده در اينجا به معنى خضوع و تواضع است . به هر حال ما در اين موقع به آدم اخطار كرديم و «گفتيم : اى آدم با اين برنامه مسجل شد كه ابليس دشمن تو و همسر تو است ، مواظب باشيد مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به درد و رنج خواهى افتاد» (فقلنا يا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك فلا يخرجنكما من الجنة فتشقى ). روشن است كه «جنت » در اينجا به معنى بهشت جاويدان سراى ديگر نيست كه آن يك نقطه تكاملى است و بيرون آمدن و بازگشت به عقب در آن امكان ندارد، اين جنت باغى بوده است داراى همه چيز از باغهاى اين جهان كه به لطف پروردگار ناراحتى در آن وجود نداشته ، و لذا خداوند به آدم اخطار مى كند كه اگر از اين نقطه امن و امان بيرون بروى به دردسر خواهى افتاد «تشقى »

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۰

از ماده شقاوت و يكى از معانى شقاوت درد و رنج است ). در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه چرا خداوند نخست روى سخن را به هر دو يعنى آدم و حوا كرده و فرمود: فلا يخرجنكما من الجنة (شيطان شما دو نفر را از بهشت بيرون نكند) ولى نتيجه بيرون آمدن را به صورت مفرد در مورد آدم گفته ، مى گويد: «فتشقى »: «تو اى آدم به درد و رنج خواهى افتاد». اين اختلاف تعبير ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه درد و رنجها در درجه اول متوجه آدم بود و حتى او وظيفه داشت كه مشكلات همسرش حوا را نيز به دوش كشد و چنين بوده مسئوليت مردان از همان آغاز كار! يا اينكه : چون عهد و پيمان از آغاز متوجه آدم بوده ، نقطه پايان نيز متوجه او شده است . سپس خداوند آسايش بهشت و درد و رنج محيط بيرون آن را براى آدم چنين شرح مى دهد «تو در اينجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمى شوى » (ان لك ان لا تجوع فيها و لا تعرى ). «و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمى دهد» (و انك لا تظمؤ ا فيها و لا تضحى ). در اينجا سئوالى براى مفسران مطرح شده و آن اينكه چرا در اين آيات تشنگى با تابش آفتاب ، و گرسنگى با برهنگى ذكر شده ، در حالى كه معمولا تشنگى را با گرسنگى همراه مى آورند؟ در پاسخ اين سؤ ال چنين گفته اند كه ميان تشنگى و تابش آفتاب پيوند انكارناپذيرى است ، (تضحى از ماده ضحى به معنى تابش آفتاب بدون حجاب ابر و مانند آن است ).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۱

و اما جمع ميان گرسنگى و برهنگى ممكن است بخاطر اين باشد كه گرسنگى نيز نوعى از برهنگى درون از غذا است ! (بهتر اين است كه گفته شود اين دو - برهنگى و گرسنگى - دو نشانه مشخص فقر است كه معمولا با هم آورده مى شوند). به هر حال در اين دو آيه به چهار نياز اصلى و ابتدائى انسان يعنى نياز به غذا و آب و لباس و مسكن (پوشش در مقابل آفتاب ) اشاره شده است ، تامين اين نيازمنديها در بهشت بخاطر وفور نعمت بوده است و در واقع ذكر اين امور توضيحى است براى آنچه در جمله «فتشقى » (به زحمت خواهى افتاد) آمده است . اما با اين همه شيطان كمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همين دليل آرام ننشست «و شروع به وسوسه آدم كرد و گفت اى آدم ! آيا درخت عمر جاويدان را بتو نشان بدهم كه هر كس از ميوه آن بخورد هميشه زنده خواهد بود، آيا راه رسيدن به حكومت و سلطنت هميشگى را ميخواهى بدانى »؟! (فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى ). «وسوسه » در اصل به معنى صداى بسيار آهسته است ، سپس به خطور مطالب بد و افكار بياساس به ذهن گفته شده ، اعم اينكه از درون خود انسان بجوشد و يا كسى از بيرون عامل آن شود. در واقع شيطان حساب كرد تمايل آدم به چيست و به اينجا رسيد كه او تمايل به زندگى جاويدان و رسيدن به قدرت بيزوال دارد، لذا براى كشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از اين دو عامل استفاده كرد، و به تعبير ديگر همانگونه كه خداوند به آدم وعده داد كه اگر شيطان را از خود دور سازى هميشه در بهشت مشمول نعمتهاى پروردگارت خواهى بود، شيطان نيز در وسوسه هايش انگشت روى همين نقطه گذارد، آرى هميشه شيطانها در آغاز برنامه هاى خود را

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۲

از همان راههائى شروع ميكنند كه رهبران راه حق شروع كرده اند، ولى چيزى نمى گذرد كه آنرا به انحراف ميكشانند، و جاذبه راه حق را وسيله براى رسيدن به بيراهه ها قرار ميدهند. سرانجام آنچه نمى بايست بشود شد، و آدم و حوا هر دو از درخت ممنوع خوردند، و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ريخت و اعضايشان آشكار گشت ! (فاكلا منها فبدت لهما سؤ آتهما). هنگامى كه آدم و حوا چنين ديدند بلافاصله «از برگهاى درختان بهشتى براى پوشاندن اندام خود استفاده كردند» (و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة ). آرى عاقبت «آدم پروردگارش را عصيان كرد و از پاداش او محروم ماند» (و عصى آدم ربه فغوى ). «غوى » از ماده «غى » گرفته شده كه به معنى كارى جاهلانه است كه از اعتقاد نادرستى سرچشمه ميگيرد، و چون در اينجا آدم بخاطر گمانى كه از گفته شيطان براى او پيدا شده بود ناآگاهانه از شجره ممنوع خورد از آن تعبير به «غوى » شده است . بعضى از مفسران «غوى » را بمعنى جهل و نادانى ناشى از غفلت و بعضى بمعنى محروميت و بعضى بمعنى فساد در زندگى گرفته اند. به هر حال «غى » نقطه مقابل رشد است ، رشد آن است كه انسان از طريقى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۳

برود و به مقصد برسد اما غى آن است كه از رسيدن به مقصود باز ماند. ولى از آنجا كه آدم ذاتا پاك و مؤ من بود و در طريق رضاى خدا گام برميداشت ، و اين خطا كه بر اثر وسوسه شيطان دامن او را گرفت جنبه استثنائى داشت ، خداوند او را از رحمت خود براى هميشه دور نساخت ، بلكه بعد از اين ماجرا پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرا شد و هدايتش كرد (ثم اجتباه به فتاب عليه و هدى ). آيا آدم مرتكب معصيتى شد؟ گرچه عصيان در عرف امروز معمولا به معنى گناه مى آيد ولى در لغت به معنى خارج شدن از اطاعت و فرمان است (اعم از اينكه اين فرمان يك فرمان وجوبى باشد يا مستحب ) بنابراين به كار رفتن كلمه عصيان ، لزوما به معنى ترك واجب يا ارتكاب حرام نيست ، بلكه ميتواند ترك يك امر مستحب يا ارتكاب مكروه باشد. از اين گذشته گاهى امر و نهى جنبه ارشادى دارد، همانند امر و نهى طبيب كه به بيمار دستور مى دهد فلان دوا را بخور و از فلان غذاى نامناسب پرهيز كن ، شك نيست كه اگر بيمار مخالفت دستور طبيب كند تنها به خود ضرر ميزند چرا كه ارشاد و راهنمائى طبيب را ناديده گرفته است . خداوند نيز به آدم فرموده بود از ميوه درخت ممنوع مخور كه اگر بخورى از بهشت بيرون خواهى رفت و در زمين گرفتار درد و رنج فراوان خواهى شد، او مخالفت اين فرمان ارشادى كرد، و نتيجه اش را نيز ديد. اين سخن مخصوصا با توجه به اينكه دوران توقف آدم در بهشت دوران آزمايش بود نه دوران تكليف ، مفهوم روشنترى به خود مى گيرد. از اين گذشته عصيان و گناه گاه جنبه مطلق دارد يعنى براى همه بدون

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۴

استثناء گناه است ، مانند دروغ گفتن و ظلم كردن و اموال حرام خوردن ، و گاه جنبه نسبى دارد يعنى كارى است ، كه اگر از يك نفر سر بزند نه تنها گناه نيست بلكه گاه نسبت به او يك عمل مطلوب و شايسته است ، اما اگر از ديگرى سر بزند با مقايسه به مقام او كار نامناسبى است . فى المثل براى ساختن يك بيمارستان از مردم تقاضاى كمك مى شود، شخص كارگرى مزد يك روزش را كه گاه چند تومان بيشتر نيست مى دهد، اين عمل نسبت به او ايثار و حسنه است و كاملا مطلوب ، اما اگر يك ثروتمند اين مقدار كمك كند، نه تنها اين عمل نسبت به او پسنديده نيست بلكه گاه درخور ملامت و مذمت و نكوهش نيز هست ، با اينكه از نظر اصولى نه تنها كار حرامى نكرده بلكه ظاهرا مختصر كمكى نيز به كار خير نموده است . اين همان است كه ميگوئيم : حسنات الابرار سيئات المقربين (حسنات نيكان گناهان مقربان است ). و نيز اين همان چيزى است كه به عنوان ترك اولى معروف شده است و ما از آن به عنوان «گناه نسبى » ياد ميكنيم ، كه نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت . در احاديث اسلامى نيز احيانا اطلاق معصيت بر مخالفت مستحبات شده است : در حديثى از امام باقر ( عليه السلام ) ميخوانيم كه در باره نمازهاى نافله روزانه فرمود: «اينها همه مستحب است و واجب نيست ...و هر كس آنرا ترك كند معصيت كرده زيرا مستحب است انسان هنگامى كه كار خيرى را انجام مى دهد كارش ‍ تداوم داشته باشد». در زمينه اين موضوع و ساير مسائل مربوط به آدم و خروج او از بهشت ، در جلد ششم سوره اعراف ذيل آيه ۱۹ به بعد، و در جلد اول ذيل آيه ۳۰ تا ۳۸ بحث كردهايم و نيازى به تكرار نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۵

آيه ۱۲۳ - ۱۲۷

آيه و ترجمه

قَالَ اهْبِطا مِنْهَا جَمِيعَا بَعْضكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكم مِّنى هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاى فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشقَى (۱۲۳) وَ مَنْ أَعْرَض عَن ذِكرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشةً ضنكاً وَ نحْشرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَعْمَى (۱۲۴) قَالَ رَب لِمَ حَشرْتَنى أَعْمَى وَ قَدْ كُنت بَصِيراً(۱۲۵) قَالَ كَذَلِك أَتَتْك ءَايَتُنَا فَنَسِيتهَا وَ كَذَلِك الْيَوْمَ تُنسى (۱۲۶) وَ كَذَلِك نجْزِى مَنْ أَسرَف وَ لَمْ يُؤْمِن بِئَايَتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَشدُّ وَ أَبْقَى (۱۲۷) ترجمه : ۱۲۳ - (خداوند) فرمود: هر دو (همچنين شيطان ) از آن (بهشت ) فرود آئيد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود، ولى هر گاه هدايت من به سراغ شما آيد هر كس از هدايت من پيروى كند نه گمراه مى شود، و نه در رنج خواهد بود. ۱۲۴ - و هر كس از ياد من رويگردان شود زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت ، و روز قيامت او را نابينا محشور ميكنيم . ۱۲۵ - مى گويد: پروردگارا! چرامرا نابينا محشور كردى ؟ من كه بينا بودم !. ۱۲۶ - ميفرمايد: اين بخاطر آن است كه آيات من به تو رسيد و آنها را فراموش كردى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۶

امروز نيز تو فراموش خواهى شد! ۱۲۷ - و اينگونه جزا ميدهيم كسى را كه اسراف كند و ايمان به آيات پروردگارش نياورد و عذاب آخرت شديدتر و پايدارتر است ! تفسير: معيشت ضنك ! با اينكه توبه آدم پذيرفته شد، اما كارى كرده بود كه بازگشت به حال نخستين امكانپذير نبود و لذا خداوند «به او و حوا دستور داد هر دو - و همچنين شيطان همراه - شما - از بهشت به زمين هبوط كنيد» (قال اهبطا منها جميعا). «در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود» (بعضكم لبعض ‍ عدو). اما به شمااخطار مى كنم ، راه سعادت و نجات به رويتان گشوده است «هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد هر يك از شما از اين هدايت پيروى كند نه گمراه مى شود و نه شقاوتمند» (فاما ياتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى ). و براى اينكه تكليف آنها كه فرمان حق را فراموش ميكنند نيز روشن گردد اضافه مى كند ((و كسى كه از ياد من رويگردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت (و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا). «و در قيامت او را نابينا محشور مى كنيم » (و نحشره يوم القيامة اعمى ). در آنجا «عرض مى كند پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم »؟! (قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۷

بلافاصله پاسخ ميشنود: «اين به خاطر آنست كه آيات ما به سراغ تو آمد همه را بدست فراموشى سپردى و از مشاهده آن چشم پوشيدى و تو امروز به دست فراموشى سپرده خواهى شد» (قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى ). و چشمت از ديدن نعمتهاى پروردگار و مقام قرب او نابينا مى گردد. سرانجام به صورت يك جمعبندى و نتيجهگيرى در آخرين آيه مورد بحث ميفرمايد: «اين گونه كسانى را كه راه اسراف را پيش گرفتند و ايمان به آيات پروردگارشان نياوردند جزا مى دهيم » (و كذلك نجزى من اسرف و لم يؤ من بايات ربه ). «و عذاب آخرت از اين هم شديدتر و پايدارتر است » (و لعذاب الاخرة اشد و ابقى ). نكته ها:

غفلت از ياد حق و پى آمدهاى آن

گاه مى شود درهاى زندگى به روى انسان به كلى بسته مى شود، و دست به هر كارى ميزند با درهاى بسته روبهرو مى گردد، و گاهى به عكس به هر جا روى مى آورد خود را در برابر درهاى گشوده ميبيند، مقدمات هر كار فراهم است و بنبست و گرهى در برابر او نيست ، از اين حال تعبير به وسعت زندگى و از به ضيق يا تنگى معيشت تعبير مى شود، منظور از معيشت ضنك كه در آيات بالا آمد نيز همين است . گاهى تنگى معيشت به خاطر اين نيست كه درآمد كمى دارد، اى بسا پول

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۸

و در آمدش هنگفت است ، ولى بخل و حرص و آز زندگى را بر او تنگ مى كند نه تنها ميل ندارد در خانه اش باز باشد و ديگران از زندگى او استفاده كنند، بلكه گوئى نمى خواهد آن را به روى خويش بگشايد، به فرموده على ( عليه السلام ) همچون فقيران زندگى مى كند و همانند اغنياء و ثروتمندان حساب پس مى دهد)). راستى چرا انسان گرفتار اين تنگناها مى شود، قرآن مى گويد: عامل اصليش اعراض از ياد حق است . ياد خدا مايه آرامش جان ، و تقوا و شهامت است و فراموش كردن او مايه اضطراب و ترس و نگرانى است . هنگامى كه انسان مسئوليتهايش را به دنبال فراموش كردن ياد خدا به فراموشى بسپارد، غرق در شهوات و حرص و طمع مى گردد، پيدا است ، كه نصيب او معيشت ضنك خواهد بود، نه قناعتى كه جان او را پر كند، نه توجه به معنويت كه به او غناى روحى دهد، و نه اخلاقى كه او را در برابر طغيان شهوات باز دارد. اصولا تنگى زندگى بيشتر به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است ، به خاطر عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است ، و آنكس ‍ كه ايمان به خدا دارد و دل به ذات پاك او بسته ، از همه اين نگرانيها در امان است . البته تا اينجا سخن از فرد بود، هنگامى كه به جامعه هائى كه از ياد خدا روى گردانده اند وارد شويم ، مساله از اين وحشتناكتر خواهد بود، جوامعى كه على رغم پيشرفت شگفتانگيز صنعت و عليرغم فراهم بودن همه وسائل زندگى در اضطراب و نگرانى شديد بسر ميبرند، در تنگناى عجيبى گرفتارند و خود را محبوس و زندانى مى بينند. همه از هم ميترسند، هيچكس به ديگرى اعتماد نمى كند، رابطه ها

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۲۹

و پيوندها همه بر محور منافع شخصى است ، بار تسليحات سنگين به خاطر ترس از جنگ بيشترين امكانات اقتصادى آنها را در كام خود فرو برده ، و پشتهايشان زير اين بار سنگين خم شده است . زندانها مملو از جنايتكاران است و در هر ساعت و دقيقه طبق آمارهاى رسميشان ، قتلها و جنايتهاى هولناكى رخ مى دهد، آلودگى به مواد مخدر و فحشاء آنها را برده و اسير ساخته است ، در محيط خانوادههاشان نه نور محبتى است ، و نه پيوند عاطفى نشاط بخشى ، آرى اين است زندگى سخت و معيشت ضنك آنها! رئيس جمهور اسبق آمريكا (كشور شيطان بزرگ ) «نيكسون » در نخستين نطق رياست جمهوريش به اين واقعيت اعتراف كرد و گفت : «ما گرداگرد خويش ‍ زندگانيهاى تو خالى ميبينيم ، در آرزوى ارضاء شدن هستيم ، ولى هرگز ارضاء نمى شويم »! يكى ديگر از مردان معروف آنها كه نقش او در جامعه به اصطلاح شادى آفريدن براى همه بود، مى گويد: «من مى بينم انسانيت در كوچه تاريكى ميدود كه در انتهاى آن جز نگرانى مطلق نيست !» جالب اينكه در روايات اسلامى ميخوانيم كه از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدند منظور از آيه من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا چيست ؟ فرمود: اعراض از ولايت امير مؤ منان (عليه السلام ) است آرى آنكس كه الگوى خود را از زندگى على (عليه السلام ) بگيرد همان ابرمردى كه تمام دنيا در نظرش از يك برگ درخت كم ارزشتر بود آنچنان به خدا دل ببندد كه جهان در نظرش كوچك گردد، او هر كس ‍ باشد، زندگى گشاده و وسيعى خواهد داشت ، اما آنها كه اين الگوها را فراموش كنند در هر شرائط گرفتار معيشت ضنك هستند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۰

در روايات متعددى اعراض از ياد حق در آيه فوق به ترك حج براى كسانى كه قادرند تفسير شده ، و اين به خاطر آنست كه مراسم تكان دهنده حج ارتباط و پيوند مجددى براى انسان با خدا مى آفريند و همين ارتباط و پيوند راهگشاى زندگى او است ، در حالى كه عكس آن سبب دلبستگى هر چه بيشتر به ماديات است كه سرچشمه معيشت ضنك ميباشد.

نابينائى درون و برون

براى كسانى كه از ياد خدا روى مى گردانند دو مجازات در آيات فوق تعيين شده يكى معيشت ضنك در اين جهان است كه در نكته قبل به آن اشاره شد و ديگرى نابينائى در جهان ديگر. بارها گفته ايم عالم آخرت تجسم وسيع و گستردهاى از عالم دنيا است ، و همه حقايق اين جهان در آنجا به صورت متناسبى مجسم مى گردد، آنها كه چشم جانشان در اين عالم از ديدن حقايق نابيناست در آنجا چشم جسمشان نيز نابينا خواهد بود، لذا هنگامى كه مى گويند ما قبلا بينا بوديم چرا نابينا محشور شديم ؟ به آنها گفته مى شود اين به خاطر آنست كه آيات الهى را بدست فراموشى سپرديد (و اين حالت انعكاس ‍ آن حالت است ). در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه ظاهر بعضى از آيات قرآن آنست كه همه مردم در قيامت بينا هستند و به آنها گفته مى شود نامه اعمالتان را بخوانيد (اقرء كتابك ... اسراء - ۱۴) يا اينكه گنهكاران آتش جهنم را با چشم خود ميبينند (و راءى المجرمون النار... كهف - ۵۳) اين تعبيرات با نابينا بودن گروهى چگونه سازگار است ؟ بعضى از مفسران بزرگ گفته اند وضع آن جهان با اين جهان متفاوت است چه بسا افرادى نسبت به مشاهده بعضى از امور بينا هستند و از مشاهده بعضى ديگر

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۱

نابينا!، و به نقل مرحوم طبرسى از بعضى از مفسران انهم اعمى عن جهات الخير لا يهتدى لشى ء منها: «آنها در برابر آنچه خير و سعادت و نعمت است نابينا هستند و آنچه عذاب و شر و مايه حسرت و بدبختى است بينا ميباشند» چرا كه نظام آن جهان با نظام اين جهان متفاوت است . اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها در پاره اى از منازل و مواقف نابينا هستند و در پاره اى بينا مى شوند. ضمنا منظور از فراموش شدن مجرمان در جهان ديگر اين نيست كه خداوند آنها را فراموش مى كند بلكه روشن است كه منظور معامله فراموشى با آنها كردن است ، همانگونه كه در تعبيرات روزمره خود داريم كه اگر كسى به ديگرى بى اعتنائى كرد مى گويد: چرا ما را فراموش ‍ كردى ؟

اسراف در گناه

جالب اينكه در آيات فوق اين مجازاتهاى دردناك براى افرادى ذكر شده كه اسراف ميكنند و ايمان به آيات خدا نمى آورند. تعبير به «اسراف » در اينجا ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها نعمتهاى خداداد مانند چشم و گوش و عقل را در مسيرهاى غلط به كار انداختند و اسراف چيزى جز اين نيست كه انسان نعمت را بيهوده بر باد دهد. و يا اشاره به اين است كه گنهكاران دو دسته اند، گروهى گناهان محدودى دارند و ترسى از خدا در دل ، يعنى رابطه خود را به كلى با پروردگار نبريده اند اگر فرضا ظلم و ستمى مى كند بر يتيم و بينوا روا نمى دارد و در عين حال خود را مقصر ميشمرد و در پيشگاه خدا روسياه ميداند بدون شك چنين فردى گنهكار است و مستحق مجازات اما با كسى كه بيحساب گناه مى كند و هيچ قيد و شرطى براى گناه قائل نيست و گاهى به انجام گناه افتخار مى كند و يا گناه را كوچك

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۲

مى شمرد، فرق بسيار دارد چرا كه دسته اول ممكن است سرانجام در مقام توبه و جبران برآيند اما آنها كه در گناه اسراف ميكنند، نه . ۴ - «هبوط» چيست ؟ «هبوط» در لغت به معنى پائين آمدن اجبارى است ، مانند سقوط سنگ از بلندى ، و هنگامى كه در مورد انسان به كار رود به معنى پائين رانده شدن به عنوان مجازات است . با توجه به اينكه آدم براى زندگى در روى زمين آفريده شده بود و بهشت نيز منطقه سرسبز و پر نعمتى از همين جهان بود، هبوط و نزول آدم در اينجا به معنى نزول مقامى است نه مكانى ، يعنى خداوند مقام او را به خاطر ترك اولى تنزل داد و از آنهمه نعمتهاى بهشتى محروم ساخت و گرفتار رنجهاى اين جهان كرد. قابل توجه اينكه مخاطب در اينجا به صورت تثنيه ذكر شد (اهبطا) يعنى شما هر دو هبوط كنيد، ممكن است منظور آدم و حوا بوده باشد، و اگر در بعضى ديگر از آيات قرآن اهبطوا به صورت جمع ذكر شده به خاطر آنست كه شيطان هم در اين خطاب شركت داشته چون او هم از بهشت بيرون رانده شد. اين احتمال نيز وجود دارد كه مخاطب ، آدم و شيطان باشد، زيرا در جمله بعد از آن مى گويد «بعضكم لبعض عدو: ((بعضى از شما دشمن بعضى ديگر خواهيد بود». بعضى از مفسران نيز گفته اند منظور از جمله «بعضكم لبعض عدو» كه خطاب به صورت جمع است اين است كه ميان آدم و حوا از يكسو و شيطان از سوى ديگر عداوت برقرار شد، يا ميان آدم و فرزندانش از يكسو و شيطان و ذريه اش

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۳

از سوى ديگر دشمنى برقرار شد. ولى به هر حال مخاطب در جمله «اما ياتينكم منى هدى » (هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد) حتما فرزندان آدم و حوا هستند، زيرا هدايت الهى مخصوص آنها است ، اما شيطان و ذريه اش كه حساب خود را از برنامه هدايت الهى جدا كرده اند در اين خطاب مطرح نيستند.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۴

آيه ۱۲۸ - ۱۳۰

آيه و ترجمه

أَ فَلَمْ يهْدِ لهَُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يمْشونَ فى مَسكِنهِمْ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لاُولى النُّهَى (۱۲۸) وَ لَوْ لا كلِمَةٌ سبَقَت مِن رَّبِّك لَكانَ لِزَاماً وَ أَجَلٌ مُّسمًّى (۱۲۹) فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبهَا وَ مِنْ ءَانَاى الَّيْلِ فَسبِّحْ وَ أَطرَاف النهَارِ لَعَلَّك تَرْضى (۱۳۰) ترجمه : ۱۲۸ - آيا براى هدايت آنها كافى نيست كه بسيارى از پيشينيان را (كه طغيان و فساد كردند) هلاك كرديم و اينها در مساكن (ويران شده ) آنان رفت و آمد دارند در اينها دلائل روشنى است براى صاحبان عقل . ۱۲۹ - و اگر سنت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود عذاب الهى به زودى دامان آنها را ميگرفت . ۱۳۰ - بنابراين در برابر آنچه آنها مى گويند صبر كن و قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن و همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوى . تفسير: از تاريخ گذشتگان عبرت بگيريد از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى از مجرمان به ميان آ

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۵

نخستين آيات مورد بحث به يكى از بهترين و مؤ ثرترين طرق بيدارى كه مطالعه تاريخ پيشينيان است اشاره كرده چنين مى گويد: آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه بسيارى از اقوام گذشته را كه در قرون پيشين زندگى ميكردند هلاك كرديم (ا فلم يهد لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون ). همان كسانى كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند و اينها در مساكن ويران شده آنان رفت و آمد دارند (يمشون فى مساكنهم ). اينها در مسير رفت و آمد خود، به خانه هاى قوم عاد (در سفرهاى يمن ) و مساكن ويران شده قوم ثمود (در سفر شام ) و منازل زير و رو گشته قوم لوط (در سفر فلسطين ) ميگذرند، آثار آنها را ميبينند، ولى درس عبرت نمى گيرند ويرانيهائى كه با زبان بيزبانى ، ماجراهاى دردناك پيشين را بازگو مى كند و به مردم امروز و آينده هشدار مى دهد، فرياد ميكشد و سرانجام ظلم و كفر و فساد را بيان ميدارد. آرى «در اينها دلائل روشن و آيات فراوانى است براى صاحبان عقل و انديشه بيدار» (ان فى ذلك لايات لاولى النهى ). موضوع عبرت گرفتن از تاريخ پيشينيان از مسائلى است كه قرآن و احاديث اسلامى زياد روى آن تكيه كرده است و حقا معلم بيداركنندهاى است چه بسيارند افرادى كه از هيچ موعظهاى پند نمى گيرند، اما ديدن صحنه هائى از آثار عبرتانگيز گذشتگان آنها را تكان مى دهد و بسيار مى شود كه مسير زندگى آنها را دگرگون ميسازد.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۶

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الى حال : غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد و از ورقگردانى ليل و نهار انديشه نكند. آيه بعد در حقيقت پاسخ به سؤ الى است كه در اينجا مطرح مى شود و آن اينكه چرا خداوند همان برنامهاى را كه براى مجرمان پيشين ترتيب داد براى اين گروه ترتيب نمى دهد، قرآن مى گويد: «اگر سنت و تقدير پروردگارت و زمان مقرر نبود، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مى گرفت » (و لو لا كلمة سبقت من ربك لكان لزاما و اجل مسمى ). اين سنت الهى كه در قرآن در موارد متعدد به عنوان «كلمه » از آن ياد شده ، اشارهاى به فرمان آفرينش دائر به آزادى انسانها است ، زيرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هيچگونه مهلت مجازات شود، ايمان و عمل صالح ، تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مى كند، و بيشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازات فورى خواهد بود، بنابراين وسيله تكامل كه هدف اصلى است نخواهد شد. بعلاوه اگر حكم شود كه همه مجرمان فورا مجازات شوند، كسى در روى زمين زنده نخواهد ماند (و لو يؤ اخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابة ). (نحل - ۶۱). بنابراين بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند و راه اصلاح در پيش ‍ گيرند، و هم فرصتى براى خودسازى ، به همه پويندگان راه حق داده شود. تعبير به «اجل مسمى » به طورى كه از مجموعه آيات قرآن استفاده

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۷

مى شود اشاره به زمان حتمى پايان زندگى انسان است . به هر حال ستمكاران بيايمان و مجرمان جسور نبايد از تاخير عذاب الهى مغرور شوند، و اين واقعيت را ناديده بگيرند كه اين لطف خدا، اين سنت الهى ، اين قانون تكامل است كه ميدان را براى آنها گشوده . سپس روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى گويد: «اكنون كه بنا نيست اين بدكاران فورا مجازات شوند تو در برابر آنچه آنها مى گويند صابر و شكيبا باش » (فاصبر على ما يقولون ). و براى تقويت روحيه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تسلى خاطر او دستور راز و نياز با خدا و نماز و تسبيح را مى دهد و مى گويد: قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن ، همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا راضى و خشنود شوى و قلب تو در برابر سخنان دردآور آنها ناراحت نشود (و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى ). بدون شك اين حمد و تسبيح مبارزهاى است با شرك و بتپرستى در عين صبر و شكيبائى در برابر بدگوئيها و سخنان ناهنجار مشركان . ولى در اينكه منظور حمد و تسبيح مطلق است و يا اشاره به خصوص ‍ نمازهاى پنجگانه روزانه ، در ميان مفسران گفتگو است ، جمعى معتقدند كه بايد ظاهر عبارت را به همان معنى وسيعش رها كرد و از آن تسبيح و حمد مطلق استفاده نمود، در حالى كه گروهى ديگر آنرا اشاره به نمازهاى پنجگانه ميدانند، به اين

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۸

ترتيب كه : «قبل طلوع الشمس » اشاره به نماز صبح . و «قبل غروبها» اشاره به نماز عصر (يا اشاره به نماز ظهر و عصر است كه وقت آنها تا غروب ادامه دارد). «من آناء الليل » اشاره به نماز مغرب و عشاء و همچنين نماز شب است . اما تعبير به «اطراف النهار» يا اشاره به نماز ظهر است ، زيرا اطراف جمع «طرف » به معنى جانب است و اگر روز را دو نيم كنيم نماز ظهر در يك طرف نيمه دوم قرار گرفته است . از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه «اطراف النهار» اشاره به نمازهاى مستحبى است كه انسان در اوقات مختلف روز ميتواند انجام دهد، زيرا «اطراف النهار» در اينجا در مقابل «آناء الليل » قرار گرفته و تمام ساعات روز را در بر ميگيرد. (مخصوصا با توجه به اين كه اطراف به صورت جمع آمده در حالى كه روز دو طرف بيشتر ندارد روشن مى شود كه اطراف معنى وسيعى دارد كه ساعات مختلف روز را شامل مى شود). احتمال سومى نيز در تفسير آيه وجود دارد كه اشاره به اذكار خاصى باشد كه در روايات اسلامى در اين ساعات مخصوص وارد شده است ، مثلا در حديثى از امام صادق ( عليه السلام ) در تفسير آيه فوق ميخوانيم كه امام ( عليه السلام ) فرمود: «بر هر مسلمانى لازم است قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن ده بار اين ذكر را بگويد ((لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شى ء قدير». ولى به هر حال اين تفسيرها منافاتى با هم ندارد، و ممكن است آيه هم اشاره به تسبيحات ، و هم اشاره به نمازهاى واجب و مستحب در روز و شب باشد، و به اين ترتيب تضادى در ميان رواياتى كه در اين زمينه رسيده نخواهد بود، زيرا در بعضى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۳۳۹

از روايات به اذكار مخصوص و در بعضى به نماز تفسير شده است . ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله «لعلك ترضى » در واقع نتيجه حمد و تسبيح پروردگار و شكيبائى در مقابل گفته آنها است ، چرا كه اين حمد و تسبيح و نمازهاى شب و روز پيوند انسان را با خدا آنچنان محكم مى كند كه به هيچ چيز جز او نمى انديشد، از حوادث سخت نمى هراسد ، و با داشتن چنين تكيه گاه محكمى از دشمنان واهمه نمى كند، و به اين ترتيب آرامش و اطمينان روح و جان او را پر مى كند. و تعبير به لعل (شايد) ممكن است اشاره به همان مطلبى باشد كه در گذشته نيز در تفسير اين كلمه گفته ايم ، و آن اين كه لعل معمولا اشاره به شرائطى است كه براى گرفتن نتيجه لازم ميباشد، فى المثل نماز و ذكر خدا به شرطى مايه چنين آرامشى است كه با حضور قلب و آداب كامل انجام گيرد. ضمنا گرچه مخاطب در اين آيه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى قرائن نشان مى دهد كه اين حكم جنبه عمومى دارد.