تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۶۵
آيه ۱۱ - ۱۲
آيه و ترجمه
يُوصِيكمُ اللَّهُ فى أَوْلَدِكمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظ الاُنثَيَينِ فَإِن كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَك وَ إِن كانَت وَحِدَةً فَلَهَا النِّصف وَ لاَبَوَيْهِ لِكلِّ وَحِدٍ مِّنهُمَا السدُس مِمَّا تَرَك إِن كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلاُمِّهِ الثُّلُث فَإِن كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلاُمِّهِ السدُس مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بهَا أَوْ دَيْنٍ ءَابَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَب لَكمْ نَفْعاً فَرِيضةً مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً(۱۱)
- وَ لَكمْ نِصف مَا تَرَك أَزْوَجُكمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كانَ لَكمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَ إِن كانَ رَجُلٌ يُورَث كلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكلِّ وَحِدٍ مِّنْهُمَا السدُس فَإِن كانُوا أَكثَرَ مِن ذَلِك فَهُمْ شرَكاءُ فى الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بهَا أَوْ دَيْنٍ غَيرَ مُضارٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ(۱۲)
ترجمه : ۱۱ - خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى كند كه (از ميراث ) براى پسر به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر و) بيش از دو دختر بوده باشد دو سوم ميراث از آن آنها است و اگر يكى بوده باشد نيمى (از ميراث ) از آن او است ، و براى پدر و مادر او (كسى كه از دنيا رفته ) هر كدام يك ششم ميراث است اگر فرزندى داشته باشد و اگر فرزندى نداشته باشد و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند براى مادر او يك سوم است و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش يك ششم مى برد (و پنج ششم باقيمانده براى پدر است ) (همه اينها) بعد از انجام وصيتى است كه او كرده است و بعد از اداى دين است - شما نمى دانيد پدران و مادران و فرزندانتان كداميك براى شما سودمندترند اين فريضه الهى است و خداوند دانا و حكيم است . ۱۲ - و براى شما نصف ميراث زنانتان است اگر آنها فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى براى آنها باشد يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كرده اند و اداى دين (آنها)، و براى زنان شما يك چهارم ميراث شما است اگر فرزندى نداشته باشيد و اگر براى شما فرزندى باشد يك هشتم از آن آنها است ، بعد از انجام وصيتى كه كرده ايد و اداى دين ، و اگر مردى بوده باشد كه كلاله (خواهر يا برادر) از او ارث مى برد يا زنى كه برادر يا خواهرى دارد سهم هر كدام يك ششم است (اگر برادران و خواهران مادرى باشند) و اگر بيش از يك نفر باشند آنها شريك در يك سوم هستند پس از انجام وصيتى كه شده و اداى دين ، بشرط آنكه (از طريق وصيت و اقرار به دين ) به آنها ضرر نزند اين سفارش خدا است و خدا دانا و بردبار است . شاءن نزول : عبد الرحمن بن ثابت انصارى برادر حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اسلام از دنيا رفت در حالى كه يك همسر و پنج برادر از او به يادگار مانده بود، برادران ميراث عبد الرحمن را در ميان خود قسمت كردند و به همسر او چيزى ندادند، او جريان را به خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله عرض كرد، و از آنها شكايت نمود،
در اين هنگام آيات فوق نازل شد و در آن ، ميراث همسران دقيقا تعيين گرديد. و نيز از جابر بن عبد الله نقل شده كه مى گويد: بيمار شده بودم ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله از من عيادت كرد، من بى هوش شده بودم ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت ، و بقيه را بر من پاشيد، من به هوش آمدم ، عرض كردم اى رسول خدا! تكليف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟ پيامبر صلى اللّه عليه و آله خاموش گشت ، چيزى نگذشت كه آيات فوق نازل گرديد و سهم وراث در آن تعيين شد. تفسير : سهام ارث همانگونه كه در شاءن نزول خوانديم اين دو آيه سهم وارث را تعيين مى كند. در آيه اول حكم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران ) بيان شده است ، و بديهى است كه هيچ رابطه خويشاوندى نزديكتر از رابطه فرزند و پدر نمى باشد و لذا قرآن آنها را بر طبقات ديگر ارث مقدم داشته است . در جمله نخست مى گويد: «خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى كند كه براى پسران دو برابر سهم دختران قايل شويد» يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين قابل توجه اينكه از نظر جمله بندى و طرز بيان ارث دختران اصل قرار داده شده و ارث پسران به صورت فرع و با مقايسه به آن تعيين گرديده ، زيرا مى گويد: پسران دو برابر سهم دختران مى برند و اين يك نوع تاكيد روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است كه آنها را به كلى محروم مى كردند (اما فلسفه تفاوت ارث اين دو به زودى تشريح خواهد شد. سپس مى فرمايد: اگر فرزندان ميت ، منحصرا دو دختر يا بيشتر باشند دو ثلث مال از آن آنهاست . فان كن نساء فوق اثنتين فلهن ثلثا ما ترك
ولى اگر تنهاى يك دختر بوده باشد نصف مجموع مال از آن اوست )) (و ان كانت واحدة فلها النصف ). سؤ ال : در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه قرآن در اين آيه مى گويد فوق اثنتين يعنى اگر دختران بيش از دو نفر باشند دو سوم مال متعلق به آنهاست ، بنابراين آيه از حكم دو دختر ساكت است ، بلكه تنها حكم يك دختر و چند دختر را گفته است . پاسخ: با توجه به جمله اول آيه ، جواب اين سؤ ال روشن مى شود، و آن اين است كه سهم دو دختر از جمله للذكر مثل حظ الانثيين : پسر دو برابر سهم دختر دارد اجمالا معلوم مى گردد، زيرا اگر بازماندگان شخص مرده فقط يك پسر و يك دختر باشند سهم دختر يك سوم و سهم پسر دو سوم مى گردد بنابراين سهم دو دختر طبق اين جمله دو سوم خواهد بود و شايد بخاطر همين بوده كه در جمله بعد از سهم دو دختر خوددارى شده و تنها اشاره به سهم چند دختر گرديده كه آنهم از دو سوم تجاوز نمى كند. (دقت كنيد) از مراجعه به آخرين آيه سوره نساء نيز اين مساءله روشن مى شود زيرا در آن آيه سهم يك خواهر نصف قرار داده شده (همانند سهم يك دختر) سپس مى فرمايد: اگر دو خواهر بوده باشند دو سوم مال را مى برند از اين حكم مى فهميم كه در مورد دو دختر نيز دو سوم مال در نظر گرفته شده است . به علاوه اين تعبير در ادبيات عرب ديده مى شود كه گاهى مى گويند فوق اثنتين و منظور اثنتان و ما فوق است يعنى دو و بيشتر. از همه اينها گذشته حكم مزبور از نظر فقه اسلامى و منابع حديث مسلم است و اگر فرضا ابهامى در جمله بالا باشد با توجه به سنت (منابع حديث ) برطرف مى گردد.
اما ميراث پدران و مادران كه آنها نيز جزء طبقه اول و همرديف فرزندان مى باشند همان است كه در آيه فوق بيان شده است و در آن سه حالت است : حالت اول : شخص متوفى ، فرزند يا فرزندانى داشته باشد كه در اين صورت به پدر و مادر او هر كدام يك ششم ميرسد (و لابويه لكل واحد منهما السدس مما ترك ان كان له ولد ). حالت دوم : فرزندى در ميان نباشد و وارث تنها پدر و مادر باشند در اين صورت سهم مادر يك سوم مجموع مال است (فان لم يكن له ولد و ورثه ابواه فلامه الثلث ) و اگر مى بينيم در اينجا سخنى از سهم پدر به ميان نيامده بخاطر اين است كه سهم او روشن است يعنى دو سوم به علاوه گاهى شخص ميت ممكن است همسرى داشته باشد در اين صورت سهم همسر از سهم پدر كم مى شود، و بنابراين سهم پدر در حالت دوم متغير است . حالت سوم : اين است كه وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در كار نباشد، ولى شخص متوفى برادرانى از طرف پدر و مادر، يا تنها از طرف پدر، داشته باشد، در اين صورت سهم مادر از يك سوم به يك ششم تنزل مى يابد و در واقع ، برادران ، با اينكه ارث نمى برند، مانع مقدار اضافى ارث مادر مى شوند و به همين جهت آنها را حاجب مى نامند (فان كان له اخوة فلامه السدس ). فلسفه اين حكم روشن است ، زيرا وجود برادران متعدد موجب سنگينى بار زندگى پدر است ، چون پدر بايد هزينه آنها را بپردازد تا بزرگ شوند، و حتى پس از بزرگ شدن نيز هزينه هائى براى پدر دارند، و به همين جهت برادرانى موجب تنزل سهم مادر مى شوند كه از ناحيه پدر و مادر و يا تنها از ناحيه پدر باشند و اما برادرانى كه تنها از ناحيه مادر هستند و هيچگونه سنگينى بر دوش پدر ندارد، حاجب نمى گردند.
سؤ ال : در اينجا سؤ الى مطرح است كه قرآن در اين آيه در مورد برادران لفظ جمع بكار برده و مى گويد فان كان له اخوة (اگر آن شخص متوفى برادرانى داشته باشد) و مى دانيم كه حداقل جمع سه نفر است ، در حالى كه تمام فقهاى اسلام معتقدند كه دو برادر هم مى توانند مانع و موجب تنزل ارث مادر شوند. پاسخ: جواب اين سؤ ال با مراجعه به آيات ديگر قرآن روشن مى شود، و آن اينكه لازم نيست در همه جا لفظ جمع در سه نفر و بيشتر بكار رود بلكه در پارهاى از موارد بر دو نفر هم اطلاق مى شود مانند آيه ۷۸ سوره انبياء: و كنا لحكمهم شاهدين (ما گواه حكم آنها بوديم ). آيه مربوط به قضاوت داود و سليمان است ، و قرآن درباره اين دو نفر ضمير جمع (هم ) بكار برده است ، از اينجا روشن مى شود كه ممكن است گاهى لفظ جمع در دو نفر بكار رود، ولى البته اين موضوع نياز به شاهد و قرينه دارد و در آيه مورد بحث شاهد همان اتفاق مسلمانان و ورود دليل از پيشوايان اسلام است ، زيرا در اين مساءله همه دانشمندان اسلام اعم از شيعه و سنى (به جز ابن عباس ) دو برادر را مشمول حكم آيه دانسته اند. سپس قرآن مى گويد: وارثان هنگامى مى توانند مال را در ميان خود تقسيم كنند كه شخص ميت وصيتى نكرده باشد، و يا بدهى بر عهده او نباشد، بنابراين اگر وصيتى كرده يا ديونى دارد بايد نخست به آنها عمل كرد من بعد وصيه يوصى بها اودين . (البته همانطور كه در باب وصيت گفته شده انسان فقط مى تواند درباره يك سوم از مال خود وصيت كند و اگر بيش از آن وصيت كند صحيح نيست مگر اينكه
ورثه اجازه دهند). در اين جمله مى فرمايد شما نميدانيد پدران و فرزندانتان كداميك بيشتر به نفع شما هستند (آباؤ كم و ابناؤ كم لا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا:) يعنى قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده ، و تشخيص اين مصالح به دست خداست ، زيرا انسان آنچه را مربوط به خير و صلاح اوست در همه جا نمى تواند تشخيص دهد، ممكن است بعضى گمان كنند پدران و مادران بيشتر به نيازمنديهاى او پاسخ مى گويند، و بنابراين بايد در ارث بر فرزندان مقدم باشند، و ممكن است جمعى عكس اين را فكر كنند و اگر قانون ارث بدست مردم ميبود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در آن واقع مى شد، اما خدا كه حقايق امور را آنچنان كه هست مى داند قانون ارث را بر نظام ثابتى كه خير بشر در آن است قرار داده . و در پايان آيه مى فرمايد: «اين قانونى است كه از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حكيم است فريضة من الله ان الله كان عليما حكيما: اين جمله براى تاكيد مطالب گذشته است ، تا جاى هيچ گونه چانه زدن براى مردم درباره قوانين مربوط به سهام ارث باقى نماند.
نكته ها :
۱- ارث يك حق طبيعى است شايد بسيارى تصور كنند كه بهتر اين است كه به هنگام فوت كسى ، اموال او جزو اموال عمومى گردد و در اختيار بيت المال قرار گيرد، ولى به دقت روشن مى شود كه اين كار كاملا دور از عدالت است ، زيرا مساءله ((وراثت » يك امر كاملا
طبيعى و منطقى است ، همان طور كه پدر و مادر قسمتى از صفات جسمى و روحى خود را طبق قانون وراثت طبيعى ، به نسلهاى بعد منتقل مى كنند، چرا اموال آنها را اين قانون مستثنا باشد و به نسل آينده منتقل نشود؟ به علاوه اموال مشروع هر كس نتيجه زحمات و كوششها و تلاشهاى اوست ، و در حقيقت نيروهاى متراكم شده او را نشان مى دهد، و به همين جهت ما، هر كس را مالك طبيعى دسترنج خودش مى شناسيم ، اين يك حكم فطرى است . بنابراين به هنگام مرگ كه دست انسان از اموالش كوتاه مى گردد عادلانه ترين راه اين اين است كه اين اموال به كسانى تعلق گيرند كه نزديكترين افراد به او هستند و در واقع هستى آن اشخاص ادامه هستى آن شخص محسوب مى شود. روى همين جهت ، بسيارى از مردم با اينكه سرمايه كافى براى زندگى خود تا پايان عمر دارند دست از تلاش و كوشش براى كار و توليد بيشتر، بر نمى دارد، و هدفشان تاءمين آينده فرزندانشان است ، يعنى قانون ارث مى تواند تحرك و جنبش بيشترى به چرخ هاى اقتصادى يك كشور بدهد، و اگر اموال هر كس بعد از مرگ او به كلى از او بريده شود، و جزو اموال عمومى گردد، ممكن است قسمت مهمى از فعاليتهاى اقتصادى خاموش شود. شاهد اين سخن جريانى است كه در فرانسه واقع شد، مى گويند: چندى قبل نمايندگان پارلمان فرانسه قانون ارث را الغاء كردند، و به جاى آن تصويب نمودند كه آنچه از كسى باقى مى ماند به عنوان اموال عمومى ضبط گردد و به مصارف عموم برسد، بطورى كه هيچ يك از بستگان شخص سهمى نداشته باشند، ولى باگذشت مدتى اثرات نامطلوب اقتصادى اين قانون آشكار گرديد، و مشاهده شد كه در وضع صادرات و واردات كشور اثر عميقى گذارده و از تلاش اقتصادى به مقدار زيادى كاسته شده ، اين موضوع مقامات اقتصادى را دچار نگرانى كرد و عامل اصلى آن را همان «الغاى قانون ارث » دانستند و ناچار در آن تجديد نظر كردند.
بنابراين نمى توان انكار كرد كه قانون ارث علاوه بر اينكه يك امر طبيعى و فطرى است در گسترش تلاشهاى اقتصادى نيز اثر عميق دارد. ۲- ارث در ميان ملل گذشته قانون ارث چون ريشه فطرى دارد به اشكال گوناگون در ميان ملل گذشته ديده مى شود. در ميان يهود گرچه بعضى مدعى هستند كه قانون ارثى وجود نداشته ، ولى با مراجعه به تورات مى بينيم اين قانون صريحا در سفر «اعداد» آمده است آنجا كه مى گويد: «و با بنى اسرائيل متكلم شده بگو كه اگر كسى بميرد و پسرى ندارد ميراث وى را به دخترش انتقال نماييد، و اگر دخترى ندارد ميراثش را به برادرانش بدهيد، و اگر برادرى ندارد ميراث او را به بازماندگان او از نزديكترين خويشاوندانش بدهيد تا وارث آن باشد، و اين امر براى بنى اسرائيل حكم واجبى باشد به نوعى كه خداوند به موسى امر فرموده است ». از جمله هاى فوق استفاده مى شود كه ارث در ميان بنى اسرائيل فقط روى مساءله نسب دور مى زده است ، زيرا نامى از همسر در آن برده نشده است . و در آيين مسيح (عليه السلام ) نيز بايد همين قانون تورات معتبر باشد، زيرا در اناجيل موجود نقل شده كه مسيح گفته است من نيامده ام كه چيزى از احكام تورات را تغيير دهم ، و لذا در كتب و رسائل مذهبى موجود آنها بحثى درباره ارث نمى بينيم ، فقط در چند مورد از مشتقات كلمه «ارث » سخن گفته شده كه همگى درباره ارث معنوى يا اخروى است .
اما در ميان عربها پيش از اسلام ، ارث از يكى از سه راه بوده است : ۱- نسب : منظور از نسب نزد آنها تنها پسران و مردان بوده است و كودكان و زنان از بردن ارث محروم بودند. ۲- تبنى : يعنى فرزندى كه از خانواده اى طرد شده خانواده ديگرى او را به خود نسبت دهد و به شكل «پسر خوانده » درآيد در اين صورت ميان اين پسر خوانده ، و پدر خوانده اش ، ارث برقرار مى شد. ۳- عهد و پيمان : يعنى دو نفر با هم پيمان مى بستند كه در دوران حيات و زندگى از يكديگر دفاع كنند و بعد از مرگ از يكديگر ارث ببرند. اسلام قانون فطرى و طبيعى ارث را از خرافاتى كه به آن آميخته شده بود پاك كرد و تبعيضات ظالمانه اى را كه در ميان زن و مرد از يك سو، و بزرگسال و كودك ، از سوى ديگر قائل بودند از بين برد، و سرچشمه هاى ارث را در سه چيز خلاصه كرد كه تا زمان به اين شكل سابقه نداشت : ۱- نسب : به مفهوم وسيع آن يعنى هر گونه ارتباطى كه از طريق تولد در ميان دو نفر در سطوح مختلف ايجاد مى شود، اعم از مرد و زن و بزرگسال و كودك . ۲- سبب : يعنى ارتباطهاى ديگرى كه از طريق ازدواج در ميان افراد ايجاد مى شود. ۳- ولاء: يعنى ارتباطهاى ديگرى كه از غير طريق خويشاوندى (سبب و نسب ) در ميان دو نفر پيدا مى شود: «ولاء عتق »يعنى اگر كسى برده خود را آزاد كند، و آن برده پس از مرگ هيچ گونه خويشاوند نسبى و سببى از خود به يادگار نگذارد، اموال او به آزاد كننده او مى رسد (و اين خود يك نوع تشويق و پاداش براى آزاد كردن بردگان است ) و «ولاء ضمان جريرة » و آن پيمان خاصى بوده كه در ميان دو نفر به خواست و اراده خودشان برقرار مى شده ، و طرفين متعهد مى شدند كه از
يكديگر در موارد مختلفى دفاع كنند و پس از مرگ (در صورتى كه هيچ گونه خويشاوند نسبى و سببى نداشته باشند) از يكديگر ارث ببرند، و ديگر «ولاء امامت »، يعنى اگر كسى از دنيا برود و هيچ گونه وارث نسبى و سببى و غير اينها نداشته باشد، ميراث او به امام (عليه السلام ) و به عبارت ديگر به بيت المال مسلمين مى رسد. البته هر يك از طبقات فوق شرايط و احكامى دارند كه در كتب فقهى مشروحا آمده است . ۳- چرا ارث مرد دو برابر زن مى باشد؟ با اينكه ظاهرا ارث مرد دو برابر زن است ، اما با دقت بيشتر روشن مى شود كه از يك نظر ارث زنان دو برابر مردان مى باشد! و اين بخاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن كرده است . توضيح اينكه اسلام وظايفى بر عهده مردان گذارده كه با توجه به آن نيمى از درآمد مردان عملا خرج زنان مى شود، در حالى كه بر عهده زنان چيزى گذارده نشده است ، مرد بايد هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى او، از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير لوازم بپردازد، و هزينه زندگى فرزندان خردسال نيز بر عهده اوست ، در حالى كه زنان از هرگونه پرداخت هزينه اى حتى براى خودشان معاف هستند، بنابراين يك زن مى تواند تمام ارث خود را پس انداز كند، در حالى كه مرد ناچار است آن را براى خود همسر و فرزندان خرج كند، و نتيجه آن عملا چنين مى شود كه نيمى از درآمد مرد براى زن خرج مى شود، و نيمى از خودش ، در حالى كه سهم زن همچنان به حال خود باقى مى ماند. براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد: فرض كنيد مجموع ثروتهاى موجود در دنيا معادل ۳۰ ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجا در ميان زنان و مردان جهان (دختران و پسران ) تقسيم مى گردد، اكنون مجموع درآمد مردان را با
مجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب كنيم ، مى بينيم از اين مبلغ ۲۰ ميليارد سهم مردان ، و ۱۰ ميليارد سهم زنان است ، اما مطابق معمول ، زنان ازدواج مى كنند و هزينه زندگى آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان مى توانند ۱۰ ميليارد خود را پس انداز كنند، و در بيست ميليارد سهم مردان ، عملا شريك خواهند بود، زيرا در مورد آنها و فرزندان آنها نيز مصرف مى شود. بنابراين در واقع نيمى از سهم مردان كه ۱۰ ميليارد مى شود صرف زنان خواهد شد، و با اضافه كردن اين مبلغ به ۱۰ ميليارد كه پس انداز كرده بودند، مجموعا صاحب اختيار ۲۰ ميليارد - دو سوم مجموع پول دنيا- خواهند بود، در حالى كه مردان بيش از ۱۰ ميليارد عملا براى خود مصرف نمى كنند. نتيجه اينكه سهم واقعى زنان ، از نظر مصرف و بهره بردارى دو برابر سهم واقعى مردان است ، و اين تفاوت به خاطر آن است كه معمولا قدرت آنها براى توليد ثروت كمتر است ، و اين يك نوع حمايت منطقى و عادلانه است كه اسلام از زنان به عمل آورده است و سهم حقيقى آنها را بيشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است . اتفاقا با مراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى مى بريم كه سوال بالا از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاه بيگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسشهايى مى كردند، و پاسخهايى كه از طرف اين پيشوايان بزرگ (ائمه اهل بيت عليه السلام ) به اين سوال داده شده غالبا به يك مضمون است ، و آن اينكه : «خداوند مخارج زندگى و پرداخت مهر را بر عهده مردان گذارده است به همين جهت سهم آنها را بيشتر قرار داده » در كتاب «معانى الاخبار» از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام ) نقل شده كه در پاسخ اين سوال فرمود: «اينكه سهم زنان از ميراث نصف سهم مردان است به خاطر آن است كه زن هنگامى كه ازدواج مى كند چيزى مى گيرد و مرد ناچار است چيزى
بدهد، به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است ، در حالى كه زن در برابر هزينه زندگى مرد و خودش مسوليتى ندارد». سهم ارث همسران از يكديگر در آيه بعد چگونگى ارث زن و شوهر از يكديگر توضيح داده مى شود. قرآن مى گويد: «مرد نيمى از اموال همسر خود را در صورتى كه او فرزندى نداشته باشد به ارث مى برد» (و لكم نصف ما ترك ازواجكم ان لم يكم لهن ولد) ولى اگر فرزند و يا فرزندانى داشته باشد (حتى اگر از شوهر ديگرى باشد) شوهر تنها يك چهارم مال را به ارث مى برد (فان كان لهن ولد فلكم الربع مما تركن ). البته اين تقسيم نيز «بعد از پرداخت بدهى هاى همسر و انجام وصيتهاى مالى اوست » (من بعد وصية يوصين بها او دين ). «اما ارث زنان از ثروت شوهران در صورتى كه شوهر فرزندى نداشته باشد يك چهارم اصل مال است » (و لهن الربع مما تركتم ان لم يكن لكم ولد). ((ولى اگر شوهران فرزندى داشته باشند (اگر چه اين فرزند از همسر ديگرى باشد) سهم زنان به يك هشتم مى رسد)) (فان كان لكم ولد فلهم الثمن مما تركتم ). اين تقسيم نيز همانند تقسيم سابق «بعد از پرداخت بدهكاريهاى شوهر و انجام وصيت مالى اوست ». (من بعد وصية توصون بها او دين ). قابل توجه آنكه سهام شوهران و زنان در صورتى كه شخص ميت فرزند داشته باشد به نصف قليل مى يابد، و آن براى رعايت حال فرزندان است . و علت اينكه سهم شوهران دو برابر سهم زنان قرار داده شده همان است كه مشروحا در بحث سابق درباره ارث پسر و دختر گفته شد.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه سهمى كه براى زنان تعيين شده (اعم از يك چهارم يا يك هشتم ) اختصاص به يك همسر ندراد بلكه اگر مردان همسران متعدد داشته باشد سهم مذكور بين همه آنها بطور مساوى تقسيم خواهد شد و ظاهر آيه فوق نيز همين است . سپس حكم ارث برادران و خواهران را بيان مى كند و مى گويد: «اگر مردى از دنيا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، يا زنى از دنيا برود و برادر و يا خواهرى داشته باشد هر يك از آنها يك ششم مال را به ارث مى برند» (و ان كان رجل يورث كلالة او امراءة و له اخ او اخت فلكل واحد منهم السدس ). اين در صورتى است كه از شخص متوفى يك برادر و يك خواهر باقى بماند. «اما اگر بيش از يكى باشد مجموعا يك ثلث مى برند» يعنى بايد ثلث مال را در ميان خودشان تقسيم كنند (فان كانوا اكثر من ذلك فهم شركاء فى الثلث ). سپس اضافه مى كند: «اين در صورتى است كه وصيت قبلا انجام گيرد و ديون از آن خارج شود» (منبعد وصية يوصى بها او دين ). «در حالى كه وصيت و همچنين دين جنبه زيان رسانيدن به ورثه نداشته باشد» (غير مضار). به اين معنى كه بيش از ثلث وصيت نكند، زيرا طبق رواياتى كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اهل بيت (عليه السلام ) وارد شده وصيت بيش از ثلث اضرار به ورثه است و نفوذ آن مشروط به رضايت آنها مى باشد، و يا اينكه براى محروم ساختن ورثه و زيان رسانيدن به آنها اعتراف به ديون و بدهيهايى كند، در حالى كه بدهكار نباشد. در پايان براى تاءكيد مى فرمايد: «اين توصيه اى است الهى كه بايد محترم شمرده شود، زيرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است كه اين احكام را مقرر داشته و نيز از نيات وصيت كنندگان آگاه مى باشد، در عين حال حليم است و كسانى را كه بر خلاف فرمان او را رفتار مى كنند، فورا مجازات نمى نمايد» (وصية من الله و الله عليم حليم ).
ارث برادران و خواهران در جمله «و ان كان رجل يورث كلالة »به واژه تازه اى برخورد مى كنيم كه فقط در دو مورد از قرآن ديده مى شود: يكى در آيه مورد بحث و ديگرى در آخرين آيه از همين سوره نساء و آن كلمه كلالة است . آنچه از كتب لغت استفاده مى شود، اين است كه «كلالة »در اصل معنى مصدرى دارد و به معنى كلال يعنى از بين رفتن قوت و توانايى است . ولى بعدا به خواهران و برادرانى كه از شخص متوفى ارث مى برند گفته شده است و شايد تناسب آن اين باشد كه برادران و خواهران جزو طبقه دوم ارث هستند، و تنها با نبودن پدر و مادر و فرزند ارث مى برند، و چنين كسى كه پدر و مادر و فرزندى ندارد مسلما در رنج است و قدرت و توانايى خويش را از دست داده ، و لذا به آنها «كلاله » گفته مى شود و «راغب » در كتاب مفردات مى گويد، كلالة به كسانى گفته مى شود كه از متوفى ارث مى برند، در حالى كه پدر و مادر يا فرزند و فرزندزاده او نيستند. ولى از روايتى كه از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده چنين استفاده مى شود كه كلالة عنوانى است براى شخصى كه از دنيا رفته در حالى كه نه پدرى و مادرى دارد و نه فرزند و هيچ مانعى ندارد كه عنوان كلاله هم بر شخص متوفى اطلاق شود و هم بر اين دسته از خويشاوندان (چنانكه در كتاب خود به اين موضوع تصريح كرده است .)
و اما اينكه چرا قرآن به جاى بردن نام برادر و خواهر اين تعبير (كلالة ) را انتخاب كرده ؟ شايد به خاطر اين است كه اين گونه افراد كه نه پدر و مادر دارند و نه فرزندى مراقب باشند كه اموال آنها به دست كسانى خواهد رسيد كه نشانه ناتوانى او هستند و بنابراين پيش از آنكه ديگران از آن استفاده كنند خودشان آنها را در موارد ضرورى تر، و لازمتر، در راه كمك ، به نيازمندان ، و حفظ مصالح اجتماعى صرف كنند. در اينجا اشاره به چند موضوع لازم است : ۱- آنچه از آيه فوق درباره ارث برادران و خواهران آمده است گر چه ظاهرا بطور مطلق است و برادران و خواهران پدر و مادرى ، و پدرى تنها، و مادرى تنها، را شامل مى شود، ولى با توجه به آخرين آيه همين سوره (نساء) كه تفسير آن به زودى خواهد آمد روشن مى شود كه منظور از اين آيه تنها برادران و خواهران مادرى متوفى هستند (آنها كه فقط از طرف مادر با او ارتباط دارند) در حالى كه آيه آخر سوره نساء درباره برادران و خواهران پدر و مادرى يا پدرى تنها مى باشد (شواهد اين موضوع را به خواست خدا در ذيل همان آيه بيان خواهيم داشت ) بنابراين گر چه هر دو آيه بحث از ارث كلالة (برادران و خواهران ) مى كند و ظاهرا با هم سازگار نيستند اما با دقت در مضمون دوآيه روشن مى شود كه هر كدام درباره يك ، دسته خاص از برادران و خواهران سخن مى گويد و هيچ گونه تضادى در ميان آنها نيست . ۲- روشن است كه ارث بردن اين طبقه در صورتى است كه وارثى از طبقه اول يعنى پدر و مادر و فرزندان ، در كار نباشد، گواه اين موضوع آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله » (خويشاوندان بعضى بر بعض ديگر در
مقررات ارث ترجيح دارند آنها كه به شخص ميت نزديكترند مقدم هستند) و همچنين اخبار فراوانى كه در اين زمينه وارد شده گواه ديگرى بر تعيين طبقات ارث و ترجيح بعضى بر بعض ديگر مى باشد. ۳- از تعبير «هم شركاء فى الثلث » (برادران و خواهران مادرى اگر بيش از يك نفر باشند در ثلث مال شريكند) استفاده مى شود كه آنها يك ثلث را در ميان خود بطور مساوى تقسيم مى كنند و زن و مرد در اينجا هيچ گونه تفاوتى ندارند زيرا مفهوم شركت مطلق مساوى بودن سهام است . ۴- از آيه فوق به خوبى اسفاده مى شود كه انسان حق ندارد از طريق وصيت يا اعتراف به بدهى كه بر ذمه او نيست صحنه سازى بر ضد وارثان كند و حقوق آنها را تضييع نمايد، او تنها موظف است ديون واقعى خود را در آخرين فرصت گوشزد نمايد و حق دارد وصيتى عادلانه كه در اخبار حد آن مقدار ثلث تعيين شده بنمايد. در روايات پيشوايان اسلام در اين زمينه تعبيرات شديدى ديده مى شود از جمله در حديثى مى خوانيم : «ان الضرار فى الوصية من الكبائر» زيان رسانيدن به ورثه و محروم ساختن آنها از حق مشروعشان به وسيله وصيتهاى نابجا از گناهان كبيره است )). اسلام در حقيقت با اين دستور مى خواهد هم شخص را از قسمتى از اموال خود حتى بعد از وفات بهره مند سازد، و هم وارثان را، مبادا كينه و عقده اى در دل آنها به وجود بيايد و پيوند محبت كه بايد بعد از مرگ هم باقى باشد سست گردد.