تفسیر:نمونه جلد۱۲ بخش۵۱
«همچنين ((شجره ملعونه » را كه در قرآن به آن اشاره كرده ايم ، آن نيز آزمايشى براى مردم است )). (و الشجرة الملعونة فى القرآن ).
در مورد تفسير اين «رؤ يا» و همچنين «شجره ملعونه » در نكات بحث خواهيم كرد.
در پايان اضافه مى كند ما اين كوردلان لجوج را از راههاى مختلف تخويف مى كنيم ولى برنامه هاى سازنده چيزى جز طغيان و سركشى بر آنها نمى افزايد)) (و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا).
چرا كه اگر دل و جان آدمى آماده پذيرش حق نباشد، نه تنها سخن حق
در آن اثر نمى گذارد، بلكه غالبا نتيجه معكوس مى دهد و به خاطر سرسختى و مقاومت منفى بر گمراهى و لجاجتشان مى افزايد (دقت كنيد). نكته ها:
روياى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و شجره ملعونه
در تفسير اين «رؤ يا» ميان مفسران گفتگو بسيار است : الف : جمعى از مفسران گفته اند كه رؤ يا در اينجا به معنى خواب نيست بلكه مشاهده واقعى چشم است و آن را اشاره به داستان معراج كه در آغاز همين سوره آمده دانسته اند. قرآن طبق اين تفسير مى گويد: ماجراى معراج آزمايشى براى مردم بود به خاطر آن است كه صبحگاهان كه پيامبر داستان معراج را بيان كرد، سر و صدا پيرامون آن برخاست ، دشمنان آن را به باد مسخره گرفتند، افراد ضعيف الايمان با شك و ترديد به آن نگريستند، و مؤ منان راستين آنرا به طور كامل پذيرفتند، چرا كه در برابر قدرت خدا همه اين مسائل ، سهل است . تنها ايراد مهمى كه به اين تفسير متوجه مى شود اين است كه رويا معمولا به معنى خواب است نه مشاهده در بيدارى . ب : از ابن عباس نقل شده كه رويا اشاره به خوابى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سال «حديبيه » (سال ششم هجرت ) در مدينه ديد و به مردم بشارت داد كه شما در آينده نزديكى بر قريش پيروز خواهيد شد و در نهايت آرامش وارد مسجدالحرام مى شويد، ولى مى دانيم اين خواب در آن سال تحقق نيافت بلكه دو سال بعد يعنى در سال فتح مكه صورت پذيرفت ، ولى همين مقدار تاخير سبب شد كه مؤ منان در بوته آزمايش قرار گيرند، آنها كه ايمان ضعيفى داشتند گرفتار شك و شبهه شدند، در حالى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صريحا به آنها مى گفت : من به شما
نگفتم امسال به مكه مى رويد گفتم در آينده نزديك چنين خواهد شد (و چنين هم شد). ايرادى كه به اين تفسير متوجه مى شود آنست كه سوره بنى اسرائيل از سوره هاى مكى است و ماجراى حديبيه ، در سال ششم هجرت واقع شده است ! ج : جمعى از مفسران شيعه و اهل تسنن نقل كرده اند كه اين خواب اشاره به جريان معروفى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در خواب ديد ميمونهائى از منبر او بالا مى روند و پائين مى آيند، بسيار از اين مساله غمگين شد، آنچنان كه بعد از آن كمتر مى خنديد (اين ميمونها را بنى اميه تفسير كرده اند كه يكى بعد از ديگرى بر جاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشستند در حالى كه از يكديگر تقليد مى كردند و افرادى فاقد شخصيت بودند و حكومت اسلامى و خلافت رسول الله را به فساد كشيدند). اين روايت را «فخر رازى » در تفسير كبير، و «قرطبى » مفسر معروف اهل تسنن در تفسير الجامع ، و «طبرسى » در مجمع البيان و جمعى ديگر نقل كرده اند، و مرحوم فيض كاشانى در تفسير صافى مى گويد: اين روايت از روايات معروف در ميان عامه و خاصه است . البته اين سه تفسير منافاتى با هم ندارند، ممكن است هر سه در معنى آيه جمع باشد ولى همانگونه كه گفتيم تفسير دوم با مكى بودن سوره سازگار نيست . اما شجره ملعونه در اين مورد نيز با تفسيرهاى متعددى روبرو مى شويم : الف - «شجره ملعونه » كه در قرآن از آن نام برده شده ، «شجره زقوم » است و آن درختى است كه طبق آيه ۶۴ سوره صافات در بن جهنم مى رويد، و ثمره اى ناگوار و رنج آور دارد (انها شجرة تخرج فى اصل الجحيم ) اين شجره طبق آيات ۴۶ تا ۴۷ سوره دخان خوراك گناهكاران است ، نه همچون طعامهاى اين دنيا بلكه همچون فلز گداخته در دل مى جوشد كه تفسير آن به طور كامل به خواست
خدا در ذيل آيات سوره دخان خواهد آمد. بدون شك شجره زقوم ، هيچ شباهتى با درختان اين دنيا ندارد، و به همين دليل از لابلاى آتش مى رويد، بديهى است ما تنها از اين گونه مسائل كه مربوط به جهان ديگر است شبحى را درك مى كنيم . ولى مشركان قريش ، اين تعبير قرآن را بخاطر جهل و نادانى به باد مسخره مى گرفتند، ابوجهل مى گفت : محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شما را به آتشى تهديد مى كند كه سنگها را مى سوزاند، سپس چنين مى پندارد كه در دوزخ ، درخت مى رويد! و نيز از ابوجهل نقل شده كه به عنوان سخريه ، خرما و كره ، حاضر مى كرد و مى خورد و به ياران خود مى گفت از اين بخوريد كه «زقوم » همين است ! (روح المعانى ذيل آيه ) روى همين جهت ، قرآن در آيات مورد بحث ، اين شجره ملعونه را وسيله اى براى آزمايش مردم معرفى مى كند، چرا كه مشركان لجوج آنرا به سخريه مى گيرند و مؤ منين راستين در برابر آن تسليمند. ممكن است سؤ ال شود كه اين شجره در قرآن به عنوان «شجره ملعونه » نيامده است ؟ در پاسخ مى گوئيم ممكن است منظور لعن خورندگان آن باشد، بعلاوه لعن چيزى جز بعد از رحمت خدا نيست ، و بديهى است چنين درختى ، از رحمت پروردگار بسيار دور است . ب - «شجره ملعونه » قوم سركش يهود هستند، آنها همانند درختى هستند با شاخ و برگ فراوان اما مطرود درگاه پروردگار. ج - در بسيارى از تفسيرهاى شيعه و اهل تسنن نقل شده كه «شجره ملعونه »، بنى اميه هستند. فخر رازى در تفسير خود روايتى در اين زمينه از ابن عباس مفسر معروف
اسلامى نقل مى كند. اين تفسير متناسب روايتى است كه در بالا در رابطه با روياى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورديم ، و نيز متناسب با حديثى است كه از عايشه نقل شده كه رو به مروان كرد و گفت : لعن الله اباك و انت فى صلبه فانت بعض من لعنه الله : «خدا پدر ترا لعنت كرد، در حالى كه تو در صلب او بودى ، بنابراين تو بخشى هستى از كسى كه خدايش لعن كرده است »! باز در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه در كجاى قرآن ، شجره خبيثه بنى اميه مورد لعن واقع شده است ؟ در پاسخ مى گوئيم در سوره ابراهيم آيه ۲۶ آنجا كه سخن از «شجره خبيثه » به ميان آمده با توجه به مفهوم وسيعى كه شجره خبيثه دارد و با توجه به رواياتى كه در تفسير آن وارد شده و شجره خبيثه را به بنى اميه تفسير نموده ، و نيز با توجه به اينكه «خبيثه » از نظر معنى با «ملعونه »، متلازم است مى توان گفت كه در قرآن ذكر شده است . قابل توجه اينكه بسيارى از اين تفسيرها، و يا همه آنها، منافاتى با هم ندارند، و ممكن است «شجره ملعونه » در قرآن اشاره به هر گروه منافق و خبيث و مطرود درگاه خدا، مخصوصا گروههائى همانند بنى اميه و يهوديان سنگدل و لجوج و همه كسانى كه در خط آنها گام برمى دارند، باشد، و شجره زقوم در قيامت تجسمى از وجود اين شجرات خبيثه در جهان ديگر است ، و همه اين شجرات خبيثه مايه آزمايش و امتحان مؤ منان راستين در اين جهان هستند. يهوديانى كه امروز بر مراكز حساس اسلامى غاصبانه مسلط شده اند، و هر ساعت در گوشه اى از جهان آتشى برمى افروزند و آنهمه جنايت و بيدادگرى
دارند، همچنين منافقانى كه با آنها معاملات سياسى و غير سياسى كرده و مى كنند، و همه سلطه گرانى كه خط بنى اميه را در برابر اسلام در كل كشورهاى اسلامى تعقيب مى نمايند، و نيكان را از صحنه اجتماع كنار مى زنند، فرومايگان را بر گرده مردم مسلط مى كنند، دوستان حق و مجاهدان راستين را شهيد و بازماندگان دوران جاهليت را بر سر كار مى گمارند، همه اينها شاخ و برگ شجره خبيثه معلونه هستند و آزمايشى براى مردم !.
بهانه هاى منكران اعجاز
مى دانيم بعضى از غافلان عصر ما اين نغمه را ساز كرده اند كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اصلا معجزه اى (جز قرآن ) نداشته است ، آنها براى گفتار خود به هر بهانه اى توسل مى جويند، از جمله آيه فوق (و ما منعنا ان نرسل بالايات ...) را دليل بر اين گرفته اند كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر خلاف پيامبران پيشين ، اقدام به معجزه نكرد. ولى تعجب در اين است كه اينها آغاز آيه را چسبيده اند و پايان آن را رها كرده اند، ذيل همين آيه مى گويد: و ما نرسل بالايات الا تخويفا: «ما آيات را تنها به خاطر تخويف منكران مى فرستيم ». اين تعبير نشان مى دهد كه معجزات بر دو گونه است : دسته اول معجزاتى است كه براى اثبات صدق دعوت پيامبر و تشويق ايمان آورندگان و تخويف منكران ضرورت دارد. بخش دوم معجزاتى است كه جنبه اقتراحى يعنى «پيشنهاد بهانه جويانه » دارد، و در تاريخ پيامبران ، نمونه هاى متعددى از آن را مى بينيم كه در برابر منكران انجام گرديد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند و به همين دليل به مجازاتهاى الهى گرفتار شدند (چرا كه اگر معجزات پيشنهادى انجام شد، و با اين حال ، ايمان
نياورند، استحقاق مجازات سريع را خواهند يافت ). بنابراين آنچه را قرآن در آيه فوق در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نفى مى كند تنها بخش دوم از معجزات است ، نه بخش اول كه وجود آن از دعوى نبوت تفكيك ناپذير است . درست است كه قرآن به تنهائى يك معجزه روشن جاويدان است و هر گاه جز آن ، معجزه اى ديگر براى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبود ما مى توانستيم به صدق دعوت او پى بريم ، ولى بدون شك قرآن يك معجزه روحانى و معنوى است و براى آنها كه اهل فكر و انديشه اند بهترين گواه است ، اما نمى توان انكار كرد كه ضميمه كردن اين معجزه با معجزات محسوس مادى براى افراد عادى و توده مردم نهايت اهميت را داشته است ، بخصوص اينكه قرآن مرتبا از اين گونه معجزات در مورد ساير پيامبران خبر مى دهد و بدون شك ، اين سبب مى شود كه مردم در خواست چنان معجزاتى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بكنند، و بگويند تو چگونه ادعا مى كنى كه برترين و آخرين پيامبران الهى هستى و نمى توانى كوچكترين معجزات آنها را انجام دهى ؟. مسلما در برابر اين سؤ ال ، پاسخ قانع كننده اى جز اين وجود نداشت كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمونه اى از معجزات پيامبران سلف را ارائه دهد. تواريخ متواتر اسلامى نيز مى گويد پيامبر اسلام چنين معجزاتى را ارائه داده است . در آيات متعددى از قرآن به نمونه هائى از اين معجزات ، مانند پيشگوئيهاى مختلف نسبت به حوادث آينده ، و يا كمك فرشتگان به ارتش اسلام براى براندازى دشمنان ، و خارق عادات ديگرى كه مخصوصا در جنگهاى اسلامى به وقوع پيوست برخورد مى كنيم .
انكار گذشتگان چه ارتباطى به آيندگان دارد؟!
گاهى اين سؤ ال پيش مى آيد كه قرآن در آيات فوق مى گويد: چون گذشتگان ، معجزاتى را پيشنهاد كردند و پس از انجام آنها باز به تكذيب و انكار برخاستند، اين امر سبب شد كه ما به پيشنهادهاى شما در اين زمينه ترتيب اثر ندهيم . آيا تكذيب پيشينيان سبب محروميت نسلهاى بعد مى شود؟ پاسخ اين سؤ ال با توجه به آنچه در بالا گفتيم روشن است ، زيرا اين يك تعبير رائج است كه (مثلا) مى گوئيم ما نمى توانيم تسليم بهانه جوئيهاى تو شويم ، اگر طرف مقابل بپرسد چرا؟ مى گوئيم اين كار سابقه زياد دارد كه ديگران چنين پيشنهادهائى كردند اما بعدا تسليم حق نشدند، شرائط و وضع شما نيز همانند آنهاست . از اين گذشته شما روش آنها را تاءييد مى كنيد و با آن موافقت داريد، و عملا هم ثابت كرده ايد كه در صدد تحقيق و جستجوى حق نيستيد بلكه هدفتان بهانه جوئى و به دنبال آن ، لجاجت و سرسختى و انكار همه چيز است ، بنابراين انجام پيشنهادهاى شما بى معنى خواهد بود. و لذا همين كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها خبر داد، دوزخيان از درختى به نام زقوم كه در اعماق جهنم مى رويد و داراى اوصافى چنين و چنان است تغذيه مى كنند، فورا - همانطور كه قبلا گفتيم - به سخريه و استهزاء برخاستند، گاهى مى گفتند: زقوم چيزى جز خرما و كره نيست ! و بيائيد اين غذاى چرب و شيرين را به ياد زقوم بخوريم ! و زمانى مى گفتند: دوزخى كه آتشش از دل سنگ بيرون مى آيد چگونه درخت در آن مى رويد، در حالى كه روشن بود اين درخت همانند درختهاى اين جهان نيست .
آيه ۶۱ - ۶۵
آيه و ترجمه وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس قَالَ ءَ أَسجُدُ لِمَنْ خَلَقْت طِيناً(۶۱) قَالَ أَ رَءَيْتَك هَذَا الَّذِى كرَّمْت عَلىَّ لَئنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لاَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلا قَلِيلاً(۶۲) قَالَ اذْهَب فَمَن تَبِعَك مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً(۶۳) وَ استَفْزِزْ مَنِ استَطعْت مِنهُم بِصوْتِك وَ أَجْلِب عَلَيهِم بخَيْلِك وَ رَجِلِك وَ شارِكْهُمْ فى الاَمْوَلِ وَ الاَوْلَدِ وَ عِدْهُمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشيْطنُ إِلا غُرُوراً(۶۴) إِنَّ عِبَادِى لَيْس لَك عَلَيْهِمْ سلْطنٌ وَ كَفَى بِرَبِّك وَكيلاً(۶۵)
ترجمه : ۶۱ - به ياد آوريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه گفت آيا براى كسى سجده كنم كه او را از خاك آفريده اى ؟! ۶۲ - (سپس ) گفت اين كسى را كه بر من ترجيح داده اى اگر تا روز قيامت مرا زنده بگذارى همه فرزندانش را جز عده كمى گمراه و ريشه كن خواهم ساخت !! ۶۳ - فرمود: برو! هر كس از آنان از تو تبعيت كند جهنم كيفر آنها است ، كيفرى است فراوان ! ۶۴ - هر كدام از آنها را مى توانى با صداى خودت تحريك كن ، و لشكر سواره و پياده ات را بر آنها گسيل دار، و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى ، و آنها را با وعده ها سرگرم كن ولى شيطان جز فريب و دروغ وعده اى نمى دهد. ۶۵ - (اما بدان ) تو هرگز سلطه اى بر بندگان من پيدا نخواهى كرد (و آنها هيچگاه به دام تو گرفتار نمى شوند همين قدر كافى است پروردگارت حافظ آنها باشد. تفسير: دامهاى ابليس اين آيات به مساله سرپيچى ابليس از فرمان خدا به سجده براى آدم و سرنوشت شوم او به دنبال اين ماجرا اشاره مى كند. مطرح كردن اين ماجرا به دنبال بحثهاى گذشته پيرامون مشركان لجوج ، در واقع اشاره به اين است كه نمونه كامل استكبار و كفر و عصيان ، شيطان بود، ببينيد سرنوشتش به كجا رسيد، شما پيروان او نيز همان سرنوشت را خواهيد داشت . به علاوه اگر اين كوردلان اينهمه در مسير مخالف حق پافشارى مى كنند جاى تعجب نيست چرا كه شيطان طبق اين آيات از چندين طريق به اغوا و گمراهى آنها برخاسته ، و در واقع گفتار او كه مى گفت : «من اكثر فرزندان آدم را جز مخلصان و مؤ منان راستين منحرف خواهم ساخت » به تحقق پيوسته است .
نخست مى گويد: «ياد آور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد و همگى جز ابليس سجده كردند» (و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ). همانگونه كه در گذشته نيز ذيل آيات مربوط به آفرينش آدم گفته ايم اين سجده يكنوع خضوع و تواضع به خاطر عظمت خلقت آدم و امتياز او بر ساير موجودات و يا سجده اى بوده است به عنوان پرستش در برابر خداوند به خاطر آفرينش چنين مخلوق شگرفى . و نيز گفتيم گر چه ابليس در اينجا به عنوان استثناء از فرشتگان آمده ، اما او به شهادت قرآن هرگز جزء فرشتگان نبوده ، بلكه بر اثر بندگى خدا در صف آنها قرار داشت او از جن بود و خلقت مادى داشت . به هر حال ابليس كه باد كبر و غرور در سر داشت و خودخواهى و خودبينى بر عقل و هوشش پرده افكنده بود، به گمان اينكه خاك و گل ، كه منبع همه بركات و سرچشمه حيات است كم اهميتتر از آتش است به عنوان اعتراض به پيشگاه خدا «چنين گفت : آيا من براى موجودى سجده كنم كه او را از گل آفريده اى » (قال اءاءسجد لمن خلقت طينا). ولى هنگامى كه ديد بر اثر اين استكبار و سركشى در برابر فرمان خدا از درگاه مقدسش براى هميشه طرد شد: «عرض كرد هر گاه به من تا روز قيامت مهلت دهى ، اين موجودى را كه بر من مقدم و گرامى داشتى تمام فرزندانش را گمراه خواهم ساخت و آنها را از بيخ و بن بر مى كنم ، و به گمراهى مى كشانم ، بجز عده كمى »! (قال اءراءيتك هذا الذى كرمت على لئن اءخرتن الى يوم القيامة
لاحتنكن ذريته الا قليلا) «احتنكن » از ماده «احتناك » به معنى از ريشه كندن چيزى است ، لذا هنگامى كه ملخ زراعت را به كلى بخورد عرب مى گويد: احتنك الجراد الزرع ، بنابراين گفتار مزبور اشاره به اين است كه من كل بنى آدم را جز عده كمى از جاده اطاعت تو برمى كنم . اين احتمال نيز وجود دارد كه «احتنكن » از ماده «حنك » به معنى زير گلو بوده باشد، هنگامى كه طناب و افسار به گردن حيوان مى افكنند عرب تعبير به «حنتك الدابه » مى كند در واقع شيطان مى خواهد بگويد من به گردن همه آنها ريسمان وسوسه مى افكنم و به جاده خطا مى كشانم . در اين هنگام براى اينكه ميدان آزمايشى براى همگان تحقق يابد، و وسيله اى براى پرورش مؤ منان راستين فراهم شود كه انسان همواره در كوره حوادث پخته مى شود، و در برابر دشمن نيرومند، قوى و قهرمان مى گردد، به شيطان امكان بقاء و فعاليت داده شده : «فرمود: برو، كسانى از آنها كه از تو پيروى كنند جهنم كيفرشان خواهد بود، كيفرى است كافى و وافر»! (قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاؤ كم جزاء موفورا).
به اين وسيله اعلام آزمايش كرد و سرانجام پيروزى و شكست در اين آزمايش بزرگ الهى را بيان فرموده . سپس طرق نفوذ شيطان و اسباب و وسائلى را كه در وسوسه هاى خود به آن متوسل مى شود به شكل جالب و گويائى چنين شرح مى دهد: «هر كدام از آنها را مى توانى با صداى خودت تحريك و وسوسه كن » (و استفزز من استطعت منهم بصوتك ). «و لشگر سواره و پياده ات را به سوى آنها با فريادت گسيل دار»! (و اجلب عليهم بخيلك و رجلك ). «و در اموال و فرزندان آنها شركت جوى »! (و شاركهم فى الاموال و الاولاد). «و با وعده هاى دروغينت آنها را بفريب »! (وعدهم ). سپس هشدار مى دهد كه «شيطان جز فريب و نيرنگ و غرور، وعده اى نمى دهد» (و ما يعدهم الشيطان الا غرورا). ولى بدان كه «سلطه اى بر بندگان من نخواهى داشت » (ان عبادى ليس لك عليهم سلطان ). «همين قدر كافى است كه پروردگارت ولى و حافظ اين بندگان است » (و كفى بربك وكيلا).
نكته ها: ۱ - معنى چند لغت «استفزز» از ماده «استفزاز» به معنى تحريك و برانگيختن است ، تحريكى سريع و ساده ، ولى در اصل به معنى قطع و بريدن چيزى است ، لذا هر گاه پارچه يا لباسى پاره شود، عرب مى گويد «تفزز الثوب ». و استعمال اين لغت در معنى تحريك و برانگيختن به خاطر بريدن كسى از حق و كشاندن او به سوى باطل است . «اجلب » از ماده «اجلاب » در اصل از «جلبه » به معنى فرياد شديد است ، و اجلاب به معنى راندن و حركت دادن با نهيب و فرياد مى باشد، و اينكه در بعضى از روايات از «جلب » نهى شده يا به معنى آن است كه مامور جمع آورى زكات به هنگامى كه براى گرفتن حق شرعى به چراگاهها مى آيد. نبايد فرياد بزند و چهارپايان را در چراگاهشان وحشتزده كند، و يا اشاره به مسابقه اسب سوارى است كه هيچيك از شركت كنندگان در مسابقه نبايد به مركب ديگرى فرياد زند تا خودش پيشروى كند. «خيل » به دو معنى آمده است به معنى «اسبها» و به معنى «اسب سواران » اما در اينجا به معنى دوم است و اشاره به لشكر سواره مى كند. و «رجل » به عكس آن به معنى لشكر پياده است ، البته شيطان لشكر سواره و پياده اى به آن معنى كه در ارتش است ندارد، ولى مى دانيم دستياران فراوانى از جنس خود و از جنس آدميان دارد كه براى اغواى مردم به او كمك مى دهند، بعضى سريعتر و نيرومندتر همچون لشكر سواره اند، و بعضى آرامتر و ضعيفتر همچون لشكر پياده !
۲ - وسائل متنوع وسوسه گرى شيطان گر چه در آيات فوق ، مخاطب شيطان است و خداوند به عنوان يك فرمان تهديدآميز به او مى گويد هر چه از دستت ساخته است بكن و با وسائل گوناگون به اغواى بنى آدم برخيز، ولى در واقع هشدارى است به همه انسانها كه طرق نفوذ شيطان را دريابند و از تنوع وسائل وسوسه هاى او آگاه شوند. جالب اينكه قرآن در آيه فوق به چهار بخش مهم و اصولى از اين وسائل ، اشاره مى كند و به انسانها مى گويد كه از چهار طرف مراقب خويش باشند: الف : برنامه هاى تبليغاتى - جمله و استفزز من استطعت منهم بصوتك كه بعضى از مفسران آن را تنها به معنى نغمه هاى هوس انگيز موسيقى و خوانندگى تفسير كرده اند معنى وسيعى دارد كه هر گونه تبليغات گمراه كننده را كه در آن از وسائل صوتى و سمعى استفاده مى شود شامل مى گردد. به اين ترتيب نخستين برنامه شيطان ، استفاده از اين وسائل است . اين مساله مخصوصا در دنياى امروز كه دنياى فرستنده هاى راديوئى و دنياى تبليغات گسترده سمعى و بصرى است ، از هر زمانى روشنتر و آشكارتر است ، چرا كه شياطين و احزاب آنها در شرق و غرب جهان بر اين وسيله موثر تكيه دارند، و بخش عظيمى از سرمايه هاى خود را در اين راه مصرف مى كنند، تا بندگان خدا را استعمار كنند و از راه حق كه راه آزادى و استقلال و ايمان و تقوى است منحرف سازند و به صورت بردگانى بى اراده و ناتوان درآورند. ب : استفاده از نيروى نظامى - اين منحصر به عصر و زمان ما نيست كه شياطين براى يافتن منطقه هاى نفوذ به قدرت نظامى متوسل مى شوند، هميشه بازوى نظامى يكى از بازوهاى مهم و خطرناك همه جباران و ستمگران جهان بوده است ، آنها ناگهان در يك لحظه به نيروهاى مسلح خود فرياد مى زنند و به مناطقى كه ممكن است با مقاومت سرسختانه ، آزادى و استقلال خويش را بازيابند گسيل
مى دارند، و حتى در عصر خود مى بينيم برنامه گسيل سريع كه درست همان مفهوم «اجلاب » را دارد تنظيم كرده اند، به اين ترتيب كه پاره اى از قدرتهاى جهانخوار غرب نيروى ويژه اى ، آماده ساخته اند كه بتوانند آن را در كوتاهترين مدت در هر منطقه اى از جهان كه منافع نامشروع شيطانيشان به خطر بيفتد اعزام كنند و هر جنبش حق طلبانه اى را در نطفه خفه نمايند. و قبل از وصول اين لشكر سريع ، زمينه را با جاسوسان ماهر خود كه در واقع لشكر پياده اند آماده مى سازند. غافل از اينكه خداوند به بندگان راستينش در همين آيات وعده داده است كه شيطان و لشكر او هرگز بر آنها سلطه نخواهند يافت ! ج : برنامه هاى اقتصادى و ظاهرا انسانى - يكى ديگر از وسائل موثر نفوذ شيطان از طريق شركت در اموال و نفوس است ، باز در اينجا مى بينيم بعضى از مفسران شركت در اموال را منحصرا به معنى «ربا»، و شركت در اولاد را فقط به معنى فرزندان نامشروع دانسته اند در حالى كه اين دو كلمه معنى بسيار وسيعترى دارد كه همه اموال حرام و فرزندان نامشروع و غير آن را شامل مى شود. مثلا در عصر و زمان خود مى بينيم كه شياطين جهانخوار، مرتبا پيشنهاد سرمايه گذارى و تاسيس شركتها و ايجاد انواع كارخانه ها و مراكز توليدى در كشورهاى ضعيف مى كنند، و زير پوشش اين شركتها انواع فعاليتهاى خطرناك و مضر را انجام مى دهند، جاسوسهاى خود را به نام كارشناس فنى يا مشاور
اقتصادى و مهندس و تكنيسين به اين كشورها اعزام مى دارند، و با لطائف الحيل آخرين رمق آنها را مى مكند و از رشد و نمو و استقلال اقتصادى آنها جلوگيرى مى كنند. و نيز از طريق تاسيس مدارس ، دانشگاهها، كتابخانه ها، بيمارستانها، و جهانگردى در فرزندان آنها شركت مى جويند، جمعى را از آنها به سوى خود متمايل مى سازند، حتى گاهى با كمكهاى سخاوتمندانه از طريق بورس تحصيلى كه در اختيار جوانان مى گذارند آنها را به طور كامل به فرهنگ و برنامه خود جلب مى كنند، و در افكار آنها شريك مى شوند. ايجاد مراكز فساد تحت پوشش ساختن هتلهاى بين المللى و كلوپهاى تفريحات سالم و سينماها و فيلمهاى گمراه كننده و مانند آن يكى از رايجترين برنامه هاى مخرب اين شياطين است كه نه تنها فحشاء را از اين طريق ترويج مى كنند و عامل فزونى فرزندان نامشروع مى شوند، بلكه نسلى منحرف سست و بى اراده ، بى خيال و هوسباز از اين طريق پرورش مى دهند، هر اندازه ما در برنامه هاى آنها باريكتر و دقيقتر شويم به عمق خطرات اين وسوسه هاى شيطانى آشناتر خواهيم شد. د: برنامه هاى مخرب روانى - استفاده از وعده هاى مغرور كننده و انواع فريبها و نيرنگها يكى ديگر از برنامه هاى شيطانها است ، آنها روانشناسان و روانكاوان ماهرى را براى اغفال و فريب مردم ساده دل و حتى هوشيار تربيت كرده اند، گاهى به نام اينكه دروازه تمدن بزرگ در چند قدمى آنها است ، و يا اينكه در آينده نزديكى در رديف اولين كشورهاى متمدن و پيشرو قرار خواهند گرفت ، و يا اينكه نسل آنها نسل نمونه و بى نظيرى است كه مى تواند در پرتو برنامه هاى آنان به اوج عظمت برسد و امثال اين خيالات و پندارها، آنها را سرگرم مى سازند كه همه در جمله «وعدهم » خلاصه مى شود!
و گاهى به عكس از طريق تحقير و تضعيف روحيه و اينكه آنها هرگز توانائى مبارزه با قدرتهاى عظيم جهانى را ندارند و ميان تمدنشان با تمدن كشورهاى پيشرفته صدها سال فاصله است آنان را از هر گونه تلاش و كوششى باز مى دارند. اين قصه سر دراز دارد، و طرق نفوذ شيطان و لشكريان او يك راه و دو راه نيست ، اينجا است كه عباد الله و بندگان راستين خدا با دلگرمى كه از وعده قطعى او در اين آيات به دست مى آورند به جنگ با اين شياطين برمى خيزند و كمترين وحشتى به خود راه نمى دهند و مى دانند سر و صداى شياطين هر قدر زياد باشد بى محتوا و تو خالى است و با قدرت ايمان و توكل بر خدا بر همه آنها مى توان پيروز شد و نقشه هاشان را نقش بر آب كرد چنانكه قرآن مى گويد و كفى بربك وكيلا: «خداوند بهترين حافظ و نگاهبان و يار و ياور آنها است ». ۳ - در زمينه اينكه خدا چرا شيطان را آفريد در تفسير سوره بقره آيه ۳۹ بحث كرده ايم . همچنين در مورد وسوسه هاى شيطان در لباسهاى مختلف ، و معنى شيطان در قرآن در جلد ششم صفحه ۱۱۵ و جلد اول صفحه ۱۳۶ بحث شده است .
آيه ۶۶ - ۶۹
آيه و ترجمه رَّبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكمُ الْفُلْك فى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً(۶۶) وَ إِذَا مَسكُمُ الضرُّ فى الْبَحْرِ ضلَّ مَن تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ فَلَمَّا نجَّاشْ إِلى الْبرِّ أَعْرَضتُمْ وَ كانَ الانسنُ كَفُوراً(۶۷) أَ فَأَمِنتُمْ أَن يخْسِف بِكُمْ جَانِب الْبرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكمْ حَاصِباً ثُمَّ لا تجِدُوا لَكمْ وَكيلاً(۶۸) أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِّنَ الرِّيح فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتمْ ثمَّ لا تجِدُوا لَكمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً(۶۹) ترجمه : ۶۶ - پروردگارتان كسى است كه كشتى را در دريا براى شما به حركت در مى آورد تا از نعمت او بهره مند شويد، او نسبت به شما مهربان است . ۶۷ - و هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد همه كس را جز او فراموش خواهيد كرد، اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد روى مى گردانيد، و انسان كفران كننده است !.
۶۸ - آيا از اين ايمن هستيد كه در خشكى (با يك زلزله شديد) شما را در زمين فرو ببرد يا طوفانى از سنگريزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان كند) سپس حافظ (و ياورى ) براى خود نيابيد؟! ۶۹ - يا اينكه ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند و تندباد كوبنده اى بر شما بفرستد و شما را بخاطر كفرتان غرق كند، حتى كسى كه خونتان را مطالبه نمايد پيدا نكنيد. تفسير: با اينهمه نعمت اينهمه كفران چرا؟! اين آيات بحثهائى را كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك در گذشته داشتيم تعقيب مى كند، و از دو راه مختلف (راه استدلال و برهان - و راه وجدان و درون ) در اين موضوع وارد بحث مى شود. نخست به توحيد استدلالى اشاره كرده ، مى گويد: «پروردگار شما كسى است كه كشتى را در دريا به حركت در مى آورد، حركتى مداوم و مستمر»! (ربكم الذى يزجى لكم الفلك فى البحر).